شعار سال: راستش حداقل در شرایط امروز ما، بیمار نباید به جز رنج مریضی رنج دیگری داشته باشد. تجربه سر زدن به مراکز درمانی نشان داده مریضی آخرین چیزی است که فرد مبتلا و خانوادهاش به آن فکر میکنند، درواقع در مسیر درمان یا کنترل بیماری، درست مثل دو بامانع، آنقدر موانع سخت و سنگین قرار دارد که اصل بیماری به فراموشی سپرده میشود. این موضوع را میتوان در زندگی یک فرد دچار معلولیت با ضریب بسیار بالاتری دید؛ توانبخشی هنوز آنطور که باید و شاید در بیمارستانها و مراکز دولتی جدی گرفته نشده و بیمهها ترجیح میدهند از دستوپای مصنوعی بهعنوان کالایی لوکس یاد کنند تا زیر بار هزینههای آن نروند.
همه اینها باعث شده تا دریافتکنندگان خدمات توانبخشی با چالشهای زیادی برای تامین هزینهها و دریافت خدمات روبهرو باشند. هماکنون هلالاحمر تنها مرکز غیرخصوصی در ایران است که واحدهای توانبخشی را دایر کرده است. گزارش زیر، نگاهی است به چالشهایی که این روزها به معلولان تحمیل میشود و زندگی را برای حداقل ۱۰ میلیون نفر از جمعیت معلول کشور، سخت کرده است.
«مامانم روی مبل نشسته، لقمه نون و پنیر توی دست چپشه، برای اینکه، بخوره تا فشارش بیاد بالا و حالش بهتر بشه، اما وقتی میخواد لقمه رو ببره سمت دهنش به سختی میبره بالا. دقیقا مثل صحنههای آهسته یک فیلم که بریدهبریده، دست از بالا رفتن، ناتوان میشه. اون آخرین حرکاتی بود که با دست چپش تونست انجام بده و بعدش دوباره بیهوش شد.»
این تصویر از زمستان سال ۱۳۷۰ تا امروز که ۳۲ سال از آن گذشته، مثل یک سکانس فیلم، واضح و شفاف جلوی چشمان «سحر آزاد» است. این روایتی است که این روزنامهنگار شناختهشده حوزه هنرهای تجسمی در پادکست «پانزده صدم» از زندگی واقعی خودش و داستان معلولیت مادرش گفته است. روایتی که اینگونه آغاز میشود:
«وقتی که ۹ یا ۱۰ سالم بود، تو دمدمای یه صبح، وقتی که هنوز تاریکی شب کنار نرفته بود؛ با صدای افتادن یه چیزی بیدار شدم. مامانم مثل روزای دیگه از همه زودتر بلند شده بود تا برای سر کار رفتن آماده بشه که زمین خورد و بیهوش شد. بدنش پشت در دستشویی گیر کرده بود. مامان بزرگم و بابام داشتن سعی میکردن، جوری که بهش آسیب نرسه در رو باز کنن و ما هنوز خبر نداشتیم که از اون به بعد خیلی چیزها ممکنه فرق کنه. وقتی که مامانم به هوش اومد، مثل روال مرسوم بهش آبقند دادیم…»
به همین سادگی است. حدود ۱۰ میلیون نفر در ایران همین قدر غیرمنتظره از زندگی عادی به معلولیت رسیدند. ۱۰ میلیون یعنی کمی بیش از اندازه جمعیت تهران. به تعداد همه آدمهایی که از صبح در مترو، اتوبوس و خیابان در این کلانشهر میبینیم؛ یک معلول در کشور زندگی میکند و هروقت تصویر آن حادثهای را که پس از آن دچار معلولیت شد، به یاد میآورد؛ روز باشد یا شب، برایش غروبی ابدی است. همه این افراد نزدیکانی دارند که زندگی آنها نیز تحتتاثیر قرار گرفته است.
معلولیت از رگ گردن به ما نزدیکتر است
طبق آمار سازمان بهداشت جهانی بهطور میانگین ۱۰ تا ۱۵ درصد جمعیت در هر کشور دچار معلولیت و مشکلات حرکتی هستند. در ایران و بسیاری از کشورها، اغلب معلولیتها ناشی از حوادث مثل تصادفات یا ابتلا به بیماری سرطانها و سکتههاست. یعنی این شتری است که نزدیک به ۱۰ درصد احتمال دارد در خانه من یا شما نیز بخوابد.
البته باید گفت معلولیت، طیف وسیعی را شامل میشود. مثلا در گروه حرکتی، فردی که در اثر کهولت سن زانویش به درستی کار نمیکند از «بریس» زانو استفاده میکند.
کسی که در اثر سکته مغزی، حرکت بخشی از بدن یا یک دستش دچار مشکل شده میتواند علاوه بر فیزیوتراپی و تمرینهای کلینیکهای کاردرمانی از انواع ارتزها استفاده کند. نوجوانی که دچار انحراف ستون مهرهها شده از ارتز «شنو» برای رفع مشکل «اسکولیوز» استفاده خواهد کرد، اگرچه بیمهها معمولا فیزیوتراپی و کاردرمانی را پوشش میدهند، اما هیچکدام از بیمههای پایه در کشور، خدمات ارتوپدی فنی را پوشش نمیدهند.
حادترین معلولیت برای فردی است که یک یا دو پا یا دستش قطع شده است. تصور کنید معلولی را که برای خداحافظی از ویلچر به بخش پروتز یک مرکز ارتوپدی فنی مراجعه میکند و با دیدن هزینههای گاهی چند صدمیلیونی، در میماند و تفاوتی نمیکند که سالها به بیمه پول پرداخته باشد یا نه.
بیمههای پایه همچنان حمایت نمیکنند
تابستان سال گذشته، مدیرکل توانبخشی جمعیت هلالاحمر هشدار داد: «اگر بیمههای پایه همچنان خدمات ارتز و پروتز را پوشش ندهند؛ با افزایش چشمگیر هزینه دستوپای مصنوعی و ارتزهای کمک حرکتی، معلولیت افراد منجر به خانهنشینی و خروج آنها از مشاغل فعلی و بازار کار میشود.»
پیمان پیشگاهی توضیح داده بود: «در اغلب کشورهای دنیا، حتی جوامع درحال توسعه، بیمههای پایه خدمات توانبخشی ازجمله تهیه ارتزها و پروتزهای کمک حرکتی را، سالها پیش تحت پوشش قرار دادهاند، چراکه بازگشت توانخواه به زندگی عادی برابر با اشتغال او و جلوگیری از پرداخت هزینههای بلندمدت درمانی توسط بیمههاست، اما در کشور ما بیمههای پایه حاضر شدهاند؛ سالها هزینههای درمانی و از کارافتادگی معلولان را بپردازند، ولی از پوشش خدمات توانبخشی امتناع کنند. بیمههای پایه بیآنکه به صدمات روحی و جسمی خانهنشینی توجه کنند؛ توانخواهان را از بازگشت به محیط کار و جامعه دور میکنند.»
او در ادامه گفته بود: «اغلب توانخواهان در حوادث رانندگی با خودروهای ارزان و کمکیفیت یا در محیطهای کاری صنعتی، ساختمانی و فنی دچار حادثه میشوند و دست یا پای خود را از دست میدهند؛ بنابراین اغلب آنها از اقشار کمبرخوردار جامعه هستند و پشتوانه مالی لازم را برای دریافت پروتز و لوازم کمک حرکتی ندارند.»
هزینهای که اگر معلول بتواند آن را تامین کند، بهطور موقت زندگی او را بهبود میبخشد، ولی نه برای همیشه. مثل خریدن کفش است. یعنی هر چند وقت ممکن است نیاز به تعمیر داشته باشد و قطعا هر چندسال یکبار نیاز به تعویض دارد.
ماجرای پنجههای قاچاقی
سارا جورجانی، جوانی اهل گرگان است با پای مصنوعی، اما پروتز پا از ویلچر جدایش کرده و به او امکان داده تا نهتنها اغلب قلههای بلند کشور را فتح کند، بلکه از اندک پاراگلایدرسوارهای معلول در جهان باشد. تابستان ۱۴۰۱ با این ورزشکار پرانگیزه در مرکز جامعه توانبخشی هلالاحمر در تهران گفتگو کردم. ورزش، استهلاک پروتز او را بالا برده است. گاهی هر دوسال یکبار مجبور به تعویض پایش میشود.
«دفعه قبل، صبح زود از گرگان به اینجا رسیدم، پنجه را خریدم و کارهای درمانی لازم تا ظهر انجام شده بود. امسال یکدفعه آمدم و با قیمت خیلی بالای پنجه پا و دیگر قطعات لازم مواجه شدم. اغلب آنها وارداتی است و با بالا رفتن دائمی قیمت دلار، قیمتها بسیار زیاد میشود. برگشتم گرگان پولی فراهم کردم و برای قطعهای که دوسالونیم قبل ۱۵ میلیون خریده بودم؛ اینبار ۹۵ میلیون تومان پول دادم. آن هم با یک واسطه از یک قاچاقچی در کردستان خریدم که از خارج میآورد و ارزانتر میفروخت.»
مدیربخش ارتوپدی فنی مرکز جامع توانبخشی هلالاحمر میگوید: «در سال ۱۴۰۱ آمار ما در تعمیرات پروتز به شکل گستردهای از آمار تعویض بیشتر بود. این مسأله ناشی از گرانی و نابسامانی بازار ارز بوده و حتما بر کیفیت زیست معلولان اثرگذار است.»
او تاکید میکند: «اگرچه هزینه خدمات ارتوپدی فنی در هلالاحمر گاهی حتی کمتر از یکسوم هزینهای است که بخش خصوص دریافت میکند، اما بازهم این هزینهها زیاد است و نسبت به سالهای قبل چندبرابر شده است.»
حلقه مفقوده
مشکل، تنها در عدمپوشش بیمهای نیست. توانبخشی حلقه مفقوده وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی است. ۶۱ سال پیش یعنی در سال ۱۳۴۱ نخستین مرکز توانبخشی کشور با نام دست و پاسازی شیروخورشید سرخ در تهران افتتاح شد. از آن سال تا امروز هیچیک از مراکز درمانی کشور، تصمیم به ارائه خدمات توانبخشی نگرفتهاند.
بنابراین، توانخواه تنها دو انتخاب دارد؛ هلالاحمر و بخش خصوصی. درواقع نهتنها بیمهها پوشش بیمهای لازم را فراهم نکردهاند؛ بلکه مراکز درمانی و دانشگاههای علوم پزشکی سراسر کشور هم، ارائه این خدمات را بهعهده نگرفتهاند.
افرادی بهدلیل بیپولی و گرانی نمیتوانند پروتز جدید تهیه کنند و مجبور میشوند دوباره به ویلچر روی بیاورند. از پیمان نامدار، معاون بهداشت، درمان و توانبخشی جمعیت هلالاحمر میپرسم؛ اصل بشردوستی نهضت جهانی صلیبسرخ و هلالاحمر در این موضوع مسکوت مانده؟
نه نمیگذاریم کسی دست خالی برگردد. واحدهای مددکاری در ۱۹۶ مرکز توانبخشی هلالاحمر در شهرهای مختلف کشور فعال هستند. این واحدها با همکاری سازمان داوطلبان هلالاحمر و همچنین خیران حوزه سلامت، بسیاری از هزینههای افراد کمبضاعت و مستضعف را پرداخت میکنند، اما افزایش کمسابقه قیمت تجهیزات پزشکی و توانبخشی در سالهای اخیر بین کمکهای مالی خیران در بخشهای مددکاری و تقاضای معلولان جسمی- حرکتی شکافی ایجاد کرده که میتواند در سال جدید به درهای عمیق تبدیل شود.»
شعار سال، با اندکی تلخیص و اضافات برگرفته از سلامت نیوز، تاریخ انتشار: ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۲، کدخبر: ۳۵۵۰۹۸، www.salamatnews.com