شعارسال: پیش زمینههای ۱۱ سپتامبر چگونه شکل گرفت؟ و پشت پرده طرح «خاورمیانه جدید» چه بود؟
بعد از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، امریکاییها بر آن شدند تا دنیا را به سمت تک ابرقدرتی پیش ببرند، ۱۱ سپتامبر سال ۲۰۰۱ و انفجار برجهای دوگانه در آمریکا در همین راستا شکل گرفت جریانی که آمریکا حدوداً ۱۰ سال روی مقدمات و اهداف آن کار کرده بود. از این تاریخ به بعد امریکا به شدت شروع به مظلومنمایی کرد. آنها همه جنایات خود را در دنیا توجیه کردند و از کل دنیا خواست در مبارزه با تروریسم با آنها همراه باشد. آنها صریحا اعلام کردند که هیچ کس نباید جدا از ما گام بردارد. اولین گام برای اجرای آن برنامهای که در دهه ۹۰ میلادی طراحی کرده بودند، اشغال افغانستان بود. اشغال افغانستان نه به معنای یک کودتا بود بلکه برنامه آن بود که یک ملت جدید و یک نظام جدید نه تنها در افغانستان بلکه در کل خاورمیانه شکل بگیرد.
آنها این طرح را شبیه به آنچه در جنگ جهانی دوم اتفاق افتاد اجرا کردند. امریکاییها آمدند و قضیه حمله ژاپن به پرل هاربر (بندری در مجمعالجزایر هاوایی) را خیلی بزرگ و اغراق آمیز مطرح کردند و این بهانهای برای ورود امریکا به جنگ و قضایای بعدی آن شد. قضایای شبیه به این را طراحی کردند و گفتند که ما میآییم چنین کاری را تحت عنوان اینکه دنیا در معرض خطر تروریسم است انجام میدهیم و به این ترتیب مشروعیتی برای اشغال خاومیانه پیدا میکنیم و میگوییم منشأ تروریسم خاورمیانه است و باید این تروریسم که امنیت کل جهان را تهدید میکند ریشهکن شود. این مبنای طرح جدید آمریکاییها در دهه ۹۰ میلادی بود. آنها روی این طرح کار کردند و در این زمینه طبعاً اسرائیل هم با آنها همکاری کرد. بخشی از این طرح بدین صورت اجرا شد که انفجارهایی (مثل انفجار برجهای دوقلو در ۱۱ سپتامبر) در آمریکا رخ داد و بلافاصله عنوان شد که منشاء این انفجارها جریانهای افراطی هستند.
سوءاستفادههای دولت آمریکا از حادثه ۱۱ سپتامبر:
آمریکا پس از حادثه ۱۱ سپتامبر تا حدی زیادی در زمینه گفتمانسازی و تصویرسازی از نظام بین الملل فعال شد. این بدان معناست که دنیا را به جهانِ خوب و بد تقسیم کرد. در یک سو، جهان را جهان آزاد به رهبری خود معرفی کرد و در سوی دیگر، جهان تروریسم و خشونت را تصویرسازی کرد که در آن زمان از محورت شرارت و کشورهایی نظیر ایران، عراق و کره شمالی نیز در قالب آن نام برده شد. در این چهارچوب، آمریکا در آن زمان توانست با تکیه بر هژمونی رسانهای خود و البته توان حقوقیاش در چهارچوب نظام بینالملل، در ایجاد این تصویر از نظام و معادلات بین المللی موفق عمل کند. نتیحه این رویکرد این شد که اگر آن زمان هرکَس در برابر آمریکا میایستاد، گویی در برابر جامعه بین الملل ایستاده بود. در این چهارچوب، به نوعی کشورها در همراهی با آمریکا و محکوم کردن حادثه ۱۱ سپتامبر از یکدیگر سبقت میگرفتند. اتفاقا در ایران هم در آن زمان به درستی شاهد بودیم که کشورمان حادثه ۱۱ سپتامبر را محکوم کرد. به نظر من اگر در آن زمان ایران آن حادثه را به موقع محکوم نمیکرد، امکان داشت که تبعات ناگواری گریبانگیرِ کشورمان شود و دامنه جنگ افروزیهای دولت وقت آمریکا به ایران نیز سرایت کند. از این منظر، دیپلماسی جمهوری اسلامی ایران در آن زمان کاملا هوشمندانه بود.
در آن زمان مقامهای آمریکایی تاکید داشتند که حملاتشان به افغانستان و عراق، پایانِ جهان خشونت و تروریسم را رقم خواهد زد و بار دیگر دوران تسلط و غلبه لیبرال دموکراسیِ غربی از سر گرفته میشود. مسالهای که پیشتر در قالب تئوری پایان تاریخِ فرانسیس فوکویاما پس از سقوط شوروی تئوریزه شده بود. در این چهارچوب شاهد بودیم که آمریکاییها حمله نظامی خود به عراق را «عملیات آزادی» نامگذاری کردند و به دنبال اقدامات بعدی در این رابطه بودند. در این نقطه، شاهد سواستفادههای آمریکاییها از حادثه ۱۱ سپتامبر بودیم که البته هزینههای زیادی را نیز بر کشور خودشان (چه مادی و چه انسانی) و البته منطقه خاورمیانه تحمیل کردند. بدتر از همه اینکه در نهایت آن دستورکارهایی که آمریکاییها به دنبال آنها بودند نیز محقق نشد و پروژه تغییر جوامع به صورت دستوری و از بالا به پایین و رساندنِ آنها به نقطه به اصطلاح آزادی و دموکراسیِ غربی کاملا شکست خورد.
پایگاه تحلیلی خبری شعار سال، برگرفته از منابع گوناگون