احساس میکنم بر پرتگاه زمین ایستاده ام، گویی اینجا انتهای زمین است. اهالی روستای چنار سیاه پوش شدهاند. همه مات و مبهوت صحنه کابوس سیل را مدام مرور میکنند. فقط همین را تکرار میکنند: «بلای آسمانی بود.»
ولی «کربلایی خلیل» این را نمیگوید. زل زده به خانههایی که تا همین روز پیش آدمهایش زنده بودند. مشهدی علی را به یاد میآورد که ساعتی پیش از سیل ویرانگر، او را به شام دعوت کرده بود ولی حالا نه او هست نه خانهاش و نه خانواده اش. سیل به روستایشان چنگ زد و همه را با خود برد.
میگوید: «اگر به این بندگان خدا اجازه میدادند در دامنه کوه روبهرویی خانه بسازند اینطور نمیشد. خانهشان کنار رودخانه بود.٢٠ سالی میشد که رودخانه آب درست و حسابی نداشت. رگبار باران با خودش سیل آورد و همه خانههای کنار رودخانه را از ریشه کند و برد. نمیشود بیخیالی مردم و خودخواهی برخی دیگر را به حساب بلای آسمانی و غضب خدا گذاشت.»
چشمانش پر از اشک میشود و بغض به گلویش چنگ میاندازد. میشود از چشمانش همه آن اتفاقات تلخ را دید، وقتی سیل پل را کنار زد و آدمهایی که از ترس نه راه پس داشتند و نه پیش را بیرحمانه با خود برد.
«از صبح باران یکریز میبارید ولی نه به حدی که سیل شود، هنوز ٧ نشده بود که آسمان سیاه شد و مدام میغرید. باران تند شد، هر قطرهاش اندازه یک استکان چای. چند دقیقه نگذشت که آب زیادی پشت پلی که بالای روستا بود جمع شد. آب باران با خود کلی سنگ و چوب آورده بود. آب همینطور پشت پل جمع شد و ناگهان که انگار زورش چندبرابر شده باشد از روی پل بالا زد و به سوی خانهها آمد و هر چیزی که سر راهش بود نابود کرد.
آنهایی که دورتر بودند خودشان را نجات دادند ولی بقیه که نزدیک پل و حاشیه رودخانه بودند...»
کربلایی جای خانهها را نشانم میدهد زمینی پر از گل و لایی که جز چند لوله پلاستیکی که از زیرزمین سر بیرون آورده هیچ نشانی از خانه ندارد.
صحنه روستا دقیقاً شبیه جایی که پیش از این یعنی ٢ سال پیش دیده بودم، روستای سیجان. خانههای ویران شده، درختان شکسته، تخته سنگهای بزرگ و کوچک، گل و لایی که در خانههای قسر رفته از سیل خیال بیرون آمدن ندارند، بلدوزر و تراکتورهایی که در حال بازگشایی مسیر هستند و اهالی روستا که اسباب و وسایل آسیب دیده را از خانه هایشان بیرون میکشند.
البته اینجا وضعیت وخیمتر از آن است که بخواهم آن را تشریح کنم. ٧خانواده عزیزانشان مقابل چشمشان با مرگ دست و پنجه نرم کردند و دست آخر اسیر سرنوشت شدند. از خانواده ٧ نفره... فقط یکی از آنها زنده مانده. جوانی که مرگ پدر و مادر و برادر و خواهرش را با چشم خود دیده. رمقی برای حرف زدن ندارد. حتی برای سرپا ایستادن، حتی برای مراسم خاکسپاری.
اسماعیل محمدپور که چیزی از خانهاش به جا نمانده و سیل همه دار و ندارش را با خود برده، مدام خدا را شکر میکند که خانوادهاش سالم هستند، او خانوادهاش را تنها چند لحظه پیش از طغیان رودخانه نجات داده است. میگوید: «وقتی باران تند شد و سیلی که پشت پل بود را دیدم ناخودآگاه ترسیدم. از زن و بچه هایم خواستم تا سریع از خانه بیرون بیایند، اولش قصد ترک خانه را نداشتند تصور نمیکردند این رگبار سیل میشود، وقتی سرشان داد زدم از خانه به سوی تپه روبهرویی رفتیم و هنوز نرسیده بودیم که صدای مهیبی آمد وقتی سرم را برگرداندم سیل را دیدم که همه چیز را از جایش میکند.»
در جریان جاری شدن سیل ١٢خانه بهطور کامل از بین رفت، ١٨ خانه در آستانه نابودی قرارگرفتهاند و به ٤٠ خانه هم آسیب جدی وارد شده است. این آماری است که «نورالدین انصافی»، دهیار روستای چنار به ما میدهد و میگوید: «کل این اتفاق ١٠ دقیقه نشد. باران تند شد و سیل آمد. من و چند نفر دیگر از اهالی از آنهایی که کنار روخانه، خانه داشتند خواستیم آنجا را ترک کنند ولی آب آنقدر بالا آمد که برای فرار دیر شده بود. صحنه غرق شدنشان جلو چشممان است. صحنه آن مادری که بچه یکسالهاش را در آغوش گرفته بود حتی برای یک لحظه هم از ذهنم بیرون نمیرود. افسوس که نتوانستیم نجاتشان بدهیم.»
از او درباره خسارتها میپرسم: «سیل فقط به جان مردم خسارت نزد بلکه کلی زمین کشاورزی و باغ را به کلی از بین برد. حدود ١٠٠٠ گاو و گوسفند و بز توی آغل هایشان خفه شدند. دار و ندار مردم از بین رفت. ای کاش همه چیزمان از بین میرفت ولی آدمهایی که به رحمت خدا رفتند زنده بودند، حیف...»
اینجا همه از دل و جان کار میکنند، آنهایی که آمدهاند تا آب و برق روستا را وصل کنند یا کسانی که برای اهالی آب و غذا میآورند ولی تلاش گروهی که تنها دقایقی بعد از حادثه برای کمک آمدند و حتی لحظهای دست از کار نکشیدهاند سربازان و افسران پادگان ٠٣ نیروی زمینی ارتش هستند. دستهای آواربرداری میکنند و دسته دیگرشان هم با سطل و فرغون به حیاط خانهها رفتهاند و سیلاب را از آنجا بیرون میبرند. تعدادی هم پایینتر از روستا بهدنبال پیکرهای قربانیان حادثه هستند.
سرگرد حبیب شکاری، فرمانده گردان آموزشی پادگان عجب شیر آستینش را بالا زده و دوش به دوش بقیه کار میکند. او در مصاحبه با ما درباره امدادرسانی به سیلزدگان میگوید: «ما هم جزئی از مردم هستیم و تا آخر کار اینجا خواهیم ماند. از روز گذشته تاکنون در عملیات تجسس ١٨ پیکر از قربانیان حادثه را پیدا کردیم و تلاشمان برای یافتن ٢کودک یک و چهار ساله همچنان ادامه دارد.»
همراه با کربلایی خلیل یکی از ریش سفیدانی که چندنفر از اقوامش را در این حادثه از دست داده گشتی در روستا میزنیم. او مسیر سیل را نشانم میدهد، مسیری که زمانی پر از درخت و خانه بود.
همه جا را گل و لای به تسخیر خود درآورده و اجساد گوسفندانی که خفه شدهاند تصاویر را دردناکتر میکند. قبرستان در قسمت شمالغربی روستاست. تنها جایی که از گزند سیل در امان مانده. چندتن از اهالی از صبح در حال آماده کردن مزار هم روستاییهایشان هستند، دقیقاً ٢٠مزار.
یکی از آنها که سرتا پایش گلی است با بغض میگوید: «میبینید که چطور بدبخت شدیم. پیر و جوان و بچههایمان را از دست دادیم.» گریه امانش نمیدهد. انگار گرد غم را همه جای روستا پاشیدهاند. گویی بارانی که میبارد با خود اندوه میآورد.
سکوت را صدایی که از بلندگوی روستا پخش میشود، میشکند. صدا از اهالی میخواهد میدان اصلی جمع شوند تا پیکر جانباختگان را تشییع کنند. همه به سوی میدان میروند. ١٨ تابوت میان هزاران عزادار که از روستاهای دور و نزدیک آمدهاند با صدای لااله الاالله تشییع میشود...
سیلی که ٢٢ قربانی از آذرشهر گرفت
از روستای چنار تا ورودی آذرشهر یا همان «غله زار» ٤٠ دقیقهای بیشتر راه نیست. در طول مسیر فیلمی از سیل این شهر که ماشینهای پر از آدم را با خود میبرد و صدای گریههای زنی که از خدا میخواهد نجاتشان دهد مدام در ذهنم مرور میشود. سیلی که در این چند سالی که حادثه نگاری میکنم ندیدهام.
پلیس راه ورود به منطقه سیلزده را مسدود کرده آن هم به دلیل احتمال ریزش پل.
اجازه میگیریم و وارد میشویم. دقیقاً میروم و از جایی که فیلم معروف گرفته شده، میایستم. همانجایی که آن زن گریه میکند.
از سیل جز رودی کم آب و موج شکنهایی که سیل به اطراف پرتشان کرده چیز دیگری باقی نمانده. چند گروه از راهسازی در حال ایمنسازی پل بزرگ آذرشهر هستند و چند گروه از مردم، هلال احمر و سپاه وسط رودخانه در حال تجسس برای یافتن پیکر چند جانباخته باقی مانده.
از «محمد» که کار و زندگیاش را رها کرده و برای یافتن پیکرهای گمشده آمده از سیل میپرسم که چطور ماشینها را با خود برد؟ میگوید: «این پل از روی رودخانهای میگذرد که سالهای سال است به خودش آب ندیده. کمی آنطرفتر از پل، منطقه تفریحی است که روزهای جمعه شلوغ میشود. از طرفی مردم روستاهای اطراف برای اینکه وارد جاده آذرشهر - تبریز شوند از داخل این رودخانه عبور میکردند. چندی پیش شهرداری حاشیه رودخانه را آسفالت کرد و مسیر ماشین رو شد. روز حادثه ماشینهایی که در این مسیر بودند و میخواستند وارد جاده اصلی شوند گرفتار سیل شدند. این را بگویم که آب به حدی نبود ماشینی را با خود ببرد ولی در یک چشم بهم زدن حجم آب صدبرابر شد و فرصتی نداد تا این ٧ ماشین که همگی سرنشین داشتند بتوانند خودشان را نجات دهند. آنها در مقابل چشمان حیرت زده مردم غرق شدند.»
سرهنگ بهمن فتحزاده، فرمانده سپاه آذرشهر با تأیید حرفهای محمد و بقیه شاهدان عنوان میکند: «این راه، راه دسترسی به جاده بود که در طول چند سال گذشته از آن استفاده میشد. روز جمعه حجم آب بسیار پایین بود ولی در کمتر از چند دقیقه حجم آب به حدی رسید که تبدیل به سیل غیرقابل باوری شد و چنین حادثهای را رقم زد.
در حادثه سیل غله زار متأسفانه ٧ ماشین با ٢٢ راننده و سرنشین غرق شدند و با تلاش نیروهای مردمی، هلال احمر و سپاه پیکر ١٩ نفر و لاشه ٦ خودرو پیدا شد و تلاش برای یافتن ٣ پیکر دیگر همچنان ادامه دارد.» برخلاف مردم روستای چنار که از نحوه امدادرسانی و رسیدگی به مشکلاتشان راضی هستند آذرشهریها گلایهمندند.
میگویند سازمانها و نهادهای دولتی و مردمی آنطور که باید برای یافتن پیکرهای جانباختگان تلاش نکردهاند.
یکی از آنها که میخواهد اسمی از او در این گزارش نباشد میگوید بیشتر پیکرها را مردم از لابه لای گل و لای پیدا کردهاند.
او عکسهایی نشانم میدهد که حتی چشمانم هم نمیخواهند آنها را ببینند. مادری که حتی زمان مرگ کودکش را از آغوشش رها نکرده است و پیکر او را چند کیلومتر پایینتر از غله زار پیدا کردهاند.
اهالی میگویند که رئیس هواشناسی آذربایجان شرقی مدعی شده که از تریبون رسانهها اخطار بروز سیل را اعلام کرده است ولی آنها هیچ اخطاری نه دیدهاند و نه شنیدهاند. سیل در آذربایجان شرقی جان ٤٢انسان بیگناه را گرفت و معلوم نیست قربانیهای دیگرش در کدام شهر و روستای دیگر باشد. حادثهای که شاید میشد از بروز آن پیشگیری کرد.
کودکانی در این حادثه جان سپردند که هنوز دنیایشان را نقاشی نکرده بودند؛ کودکانی که قهقههشان زیر گل و لای مدفون شد.
با اندکی تلخیص و اضافات، برگرفته از پایگاه خبری تحلیلی سلامت نیوز، تاریخ انتشار: 3 اردیبهشت 1396، کد مطلب: 211189، www.salamatnews.com