شعارسال: پیادهروهای
فرعی منتهی به روزنامه هنــوز یخبـسته است. ساکنان خانهها حتی ورودیهای پارکینگها
و خانههایشان را که برف در آنها پاکوب شده و یخ بسته، پاک نکردهاند. همه منتظر شهرداری
ماندهاند که احتمالا جلوی زمین خوردن عابران، زمین خوردن خودشان را بگیرد. یا احتمالا
همه آنها کفشهایشان برای یخنوردی مناسب است. این کفشها را انگار همسایههای خانه
هم میپوشند و همسایههای همکاران روزنامه. یا شاید مثل پراید، استفاده از کفشهای
ضدیخ هم مسری است و مثل بیماری همهگیر شده. کفشهایی که حتی اگر از زمین خوردن شهروندان
تهرانی جلوگیری نکنند، حداقل در سنگین شدن گامهایشان برای قدم برداشتن در کاری عمومی
سنگین به غایت کار بوده. کفشهایی که نشانه یک مرض است در رابطه شهروند و نهادهای عمومی
یا دولتی. این مرض آشکار، در شبهبحرانی مثل برف همین چند روزه در تهران و اطرافش بیشتر
از همیشه هم عیان میشود. همان شهروندانی که راهی مناطق زلزلهزده میشوند یا با شعاری
شبیه شعار هر شهروند یک ستاد امداد میخواستند کمکهایشان را شخصا به زلزلهزدهها
یا فردی نزدیک و مورد اعتماد به خود برسانند، در این چند روز نظارهگر لغزنده بودن
معابر خودشان بودهاند؛ البته که فعلا مسئولیت همه معابر عمومی با شهرداری است، اعم
از خیابانهای اصلی یا فرعی یا پیادهروها در هر جایی اما نگاه کردن منفعلانه پیادهروهای
جلوی خانه و منتظر شهرداری نشستن و غرغرهای عالمانه زدن رفتار شهروند مسئول نیست.
با غر زدن هم نه به تریج قبای کسی در شهرداری یا هر نهاد دیگری برمیخورد و نه یخهای جلوی در خانه آب میشود. شهروندان بیاعتماد به نهادهای عمومی که لازم میبینند هموطنشان را شخصا یاری کنند حالا با همان بیاعتمادی و در تناقضی آشکار منتظر مینشینند که احتمالا پاروگری از راه برسد و از زمین خوردن نجاتشان بدهد. این تناقض آشکار در رفتار حاصل همان یک مرض است. برف همانطور که محسن هاشمی، رییس شورای شهر تهران گفته، نشان داد که ما در مشارکتهای اجتماعی ضعیف هستیم و صداوسیما و رسانهها در بحرانهایی مانند این مطلوب عمل نمیکنند.اگرچه فقط رسانهها در کاهش مشارکتهای اجتماعی مسئول نیستند اما آن جمله اول آقای هاشمی، احتمالا مهمترین جمله پسابرف است. اگر زلزله با وسعتش و آسیبهای زیادش و تعداد کشتههایش مردم را تکان میدهد و نوعدوستیشان را فعال میکند که به کمک همنوعانشان بشتابند، برف آنقدر وسعت ندارد که احساس همدردی اسباب تحرک بشود. رفتار مردم در برف، همان رفتار عادی است. رفتار عادی تاکسی که در کنار ایستگاه خود توقف میکند، مسافران را سوار نمیکند و منتظر مسافر دربستی میماند. یا رفتار عادی کارمندی که دستمال کاغذی روی یکی از عددهای پلاک خودرویش میگذارد که وارد طرح شود و به محل کارش برسد، یا رفتار عادی مدیری که طرح ترافیک شناور شرکت عمومی را خرج رفتوآمد همسرش میکند یا خبرنگاری که برای یک امتیاز ویژه جلسه شورای شهر را ترک میکند. اشتباه است که فکر کنیم این بیتوجهی دستهجمعی به منافع جمعی علت آن بیماری است.
میل به برآوردن نیازهای فردی، کاهش مشارکت اجتماعی با وجود دعوت شهردار چند ماهه تهران که قاعدتا رفتارش آنقدرها هم دلسردکننده نبوده که دعوتش بیپاسخ بماند، یا همان بیاعتمادی قدیمی، شاید ناشی از شنیده نشدن مستمر صدای شهروندان است. شهروندانی که دیگر حتی دستگاهها را از هم تفکیک نمیکنند و همه چیز و همه کس را یککاسه و «دور از مردم» تعریف میکنند نتیجه رفتار چندین سال نهادهای عمومی را در همین بیپاسخ گذاشتن دعوتها، در نادیده گرفتن مسئولیتهای ابتدایی که میتوانند بر عهده بگیرند نشان میدهند. بیماری فاصله بین شهرداری و مردم، دولت و مردم، هر سازمان و وزارت و نهاد با مردم با یکبار دعوت یکباره به نجات درختان درمان نمیشود. نمیشود سالها در تصمیمگیریها صدای مردم را نشنید و یکباره در کاری اجرایی و نه در یک تصمیمگیری از آنها توقع داشت احساس یگانگی داشته باشند. از بخت بد، این بیماری کشنده است و انکار کردن و نادیده گرفتنش درنهایت به مرگ رابطه مردم و نهادها منجر خواهد شد. تجربه ثابت کرده مردم رنجدیده و ناراضی هم هیچوقت قدم اول را برنخواهند داشت و ممکن است حتی قدم دوم را هم برندارند. شاید بشود از کلام سعدی استفادهای غیرمعمول کرد و گفت اعتمادی که به سالها از کف رفته الا به سالها برنخواهد گشت و باز هم از بخت بد، حتی یک اشتباه در میان انبوه رفتارهای درست، کاسه صبری که از قبل لبریز است را سرریز میکند.
سایت شعارسال، با اندکی اضافات و تلخیص برگرفته از روزنامه وقایع اتفاقیه، تاریخ انتشار: 11بهمن1396 ، کدخبر: 2776: www.vaghayedaily.ir
مردم حاضر نبودن حتی جلو خونه خودشونو پاک کنن
مردم بی تفاوت شدن که به نظرم مهمترین دلیلش خستگی مردم از اوضاع معیشتیه
ا.ف75
س.د۷۶
ن.ف83