شعار سال: سکولاریسم فارغ
از ابعاد، دورههای مختلفی نیز دارد؛ نخست، دوره خام و ابتدایی سکولاریسم است که
آن را «دوره تفکیک» مینامم. در این دوره، هیچ بحث نظری در مورد سکولاریسم و عرفی
شدن نداریم.
دوره دوم، دوره شکلگیری بنیادهای نظری سکولاریسم است که با اصلاحات
اجتماعی و سیاسی یعنی با رنسانس آغاز میشود؛ از این رو، در اواخر سده شانزدهم و
اوایل سده هفدهم ما بتدریج مسأله قدسیتزدایی و عرفی شدن را شاهد هستیم. علت آن
را هم میتوان ظهور پروتستانتیسم دانست.
دوره سوم، متعلق به دوره روشنگری است؛ در این دوره، ما
با جریان رادیکال سکولاریسم مواجه میشویم و در همین دوره است که معنای ضدیت با
دین شکل میگیرد.
دوره چهارم، دوره معاصر است؛ در این دوره تمام ساحات ما را عرفی شدن
فراگرفته است و ما «انقطاع کامل از ساحت قدسی» داریم. به این معنا که امروزه اکثر
جوامع در ساحت عمومی از «خرد جدید» کمک میگیرند و آن را منشأ میدانند.
بهنظر میرسد همه ما در ایران یکسره با سکولاریسم مخالف هستیم، چون
سکولاریسم را جریان ضددینی میدانیم و گاهی در ترجمهها عرفی شدن را انقطاع از
حوزه قدسیتی یا حوزه ماورا معرفی میکنیم. از این رو، ما نخست باید تلاش کنیم
معنای درست عرفی شدن را بفهمیم چراکه سکولاریسم به ما میگوید که اگر واجد «دین
حداکثری» باشید و همه مناسبات را از منظر دین ببینید، این خود اتفاقاً آغاز عرفی
شدن دین است، چون دین چنین ظرفیتی ندارد. در این فضا، به جای دین، «فهم دین» مبنای
داوری در مناسبات جمعی میشوند.
از این رو، درست در جایی که ادعا میکنیم همه روابط و مناسبات را از
منظر دین میبینیم، از دین قدسی فاصله گرفتهایم. چون دین قدسی چنین ظرفیتی را
برای همه مناسبات ندارد و چون ندارد شما «فهم دینی» را به جای آن مینشانید. به
همین دلیل است که گاهی میگوییم فقهی که ادعای مطلقیت درباره همه مناسبات بشری
دارد، به یک امر عرفی و بشری بدل شده است. از این رو، اکثر جوامعی که نگاه رادیکال
و حداکثرگرایانه به دین دارند زمینه مناسبتری برای عرفی شدن دارند. عرفی شدن به
مثابه این است که بتدریج از خود «دین» به سمت «فهم دینی» حرکت کنیم. اگر ما
نتوانیم دین را به «دین حداقلی» فرو بکاهیم حتماً عرفی خواهیم شد.
بهنظر میرسد اعتدالیترین و بهترین معنا از سکولاریسم در
دوره معاصر «کاهش نقش دین در عرصه عمومی» است. این کاهش اساساً بهمعنای
حذف دین نیست، به معنای ضدیت هم نیست؛ بلکه بهمعنای جا باز کردن برای «عقل بشر» است.
ما از ابتدای انقلاب نگاه کاملاً رادیکالی به دین داشتهایم. این نگاه رادیکال
اینگونه بود که اگر نماینده ما یک فرد روحانی نباشد او اساساً نباید پارلمان
برود، اگر مسئول ما یک فرد روحانی نباشد او نباید متولی مسئولیتی در جامعه دیندار
باشد. در حالی که این فهم میتواند نادرست باشد؛ یعنی میتواند فردی دیندار باشد
اما در عرصه عمومی «ناکارآمد» باشد، میتواند فردی قائل به تفکیک باشد اما «کارآمد» باشد.
ما همچنان به نظریه حداکثرگرایانه نقش دین در جامعه قائل هستیم. بههر
میزانی دین را باور داشته باشیم بیشتر بهسمت عرفی شدن حرکت میکنیم، مگر زمانی که
«ساحت دین» و «ساحت عرصه عمومی» را از هم مجزا کنیم. در آن صورت است که هرکدام را
در جایگاه مناسب قرار میدهیم و میتوانیم بگوییم امر عرفی «امرِ عرفی» است و امر
قدسی «امرِ قدسی» است.
بهنظر میآید که باید میان عرفی شدن از حیث معرفتشناسانه، جامعهشناسانه،
تاریخی، فلسفی و دینی تمایز بگذاریم. اگر ما این تمایزها را قائل نباشیم دچار مشکل
جدی خواهیم شد. مسیحیت در این چهارصد سال با چهار جریان؛ «رنسانس»، «اصلاح مذهبی»، «انقلابهای علمی» و «جنبش روشگرایی»
مواجه بود؛ اینها بنیانهای سکولاریسم هستند.
برخی بر این باورند که دین ذاتاً نمیتواند همه امور اجتماعی را که ما
امروز با آن درگیر هستیم، ارتزاق کند چراکه دین کاملاً حداقلگرایانه به این امور
نگاه میکند. ما نخست باید «نگاه
حداقلگرایانه» را بفهمیم بعد فهم جدید داشته باشیم در آن صورت است که میتوانیم
وفاق ایجاد کنیم در غیر این صورت شکست خواهیم خورد.
*مکتوب حاضر، متن ویرایش و تلخیص شده «ایران» از سخنرانی دکتر قاسم پور
حسن است که در نشست «نگاهی تبارشناسانه به بحث سکولار و مسأله ایران» در پژوهشگاه علوم
انسانی و مطالعات فرهنگی ارائه شد.
شعار سال، با اندکی تلخیص و اضافات برگرفته از روزنامه ایران، تاریخ انتشار -، شماره: 475658