
شعار سال: «دموکراسی» و «پوپولیسم» از آن دست مفاهیم و موضوعاتی است که اغلب محل مناقشه بوده است. از این رو، قبل از بررسی نسبت میان این دو مفهوم و ارتباطی که با هم میتوانند پیدا کنند، باید به تعریف هر یک از این مفاهیم پرداخت.
جامعه صنعتی یک «جامعه تودهای» است
واقعیت این است که «پوپولیسم» از واژه population به معنای «جمعیت» گرفته میشود و در آن «بُعد کمّی جمعیت» مدنظر است. همان انبوه جمعیتی که بعدها در دانش ارتباطات با عنوان mass شناخته شد. پیشتر، نخبهگرایان و سوژهمحوران و مکتب فرانکفورتیها از «جامعه صنعتی» با عنوان «جامعه تودهای» سخن میگفتند. در دانش ارتباطات از این وضعیت با عنوان «پوپولیسم» یاد میکنند.
در تعریف پوپولیسم نکتهای که باید مدنظر داشت این است که پوپولیسم از ریشه people به معنای «مردم» نیست؛ بلکه از واژه population به معنای «جمعیت» و «توده» است.
اما برخلاف پوپولیسم، واژه دموکراسی به معنای «مردممحوری» از peopleمیآید. از این رو، وجه ممیزه دو مفهوم «دموکراسی» و «پوپولیسم» را میتوان در چهار محور کلی، که از قضا به نوعی به هم پیوسته هستند، دستهبندی کرد؛
نخست آنکه، دموکراسی بر اساس زندگی مردم بنا میشود.
دوم اینکه، زندگی مردم در بردارنده یک فرهنگ خاص است که این فرهنگ نمایانگر احوال زندگی مردم اعم از ارزشهای مشترک، اخلاق، عقلانیت و... است.
سوم اینکه، این مردم و فرهنگی که واجد آن هستند در یک ظرف مکانی و جغرافیایی زندگی میکنند. این جغرافیا برای مردم از اهمیت بالایی برخوردار است.
چهارم، در دموکراسی ما با «گروههای انسانی» مواجه هستیم نه با «جمع گروههای بیهویت». اما پوپولیسم «اجتماع بیهویتها» است و در آن افراد صرفاً دورهم جمع میشوند و هیچ ارزش، هدف و آرمان مشترکی آنان را به هم پیوند نمیزند.
هویتهای متکثر نامنسجم به پوپولیسم کشیده میشوند
پرسشی که اغلب در نسبت میان دموکراسی و پوپولیسم مطرح میشود، این است که در چه صورت دموکراسیخواهی به ورطه پوپولیسم کشیده میشود؟
واقعیت این است مادامی که در یک جمع و اجتماع، چارچوبهای «زندگیمحور» و «جغرافیامحور» مغفول شود، در حالی که جغرافیا هویتبخش است، جامعه بتدریج به سمت پوپولیسم کشیده میشود. این وضعیت اغلب در شهرهای صنعتی و بزرگ رخ میدهد که طی آن، افراد دورهم جمع میشوند بدون اینکه هویت مشترکی از این اجتماع کسب کرده باشند. در واقع، بدل به هویتهای متکثری میشوند که هیچ انسجامی ندارند. این هویتهای متکثر در اروپا بشدت بحرانزا شدهاند. در این جوامع همه چیز وجهی تودهوار پیدا کرده است از فرهنگ گرفته تا ارتباطات و... از قضا این وضعیت را میتوان در جامعه تازه صنعتیشده آلمان هم دید.
جامعهای که به وضعیت «هویتهای متکثر نامنسجم» مبتلا میشود، بیشتر حالتی سیلابی پیدا میکند؛ به این معنا که ویژگی ویرانگری زیادی دارد. هر جامعهای که دچار پوپولیسم میشود، نخستین مشکلی که با آن مواجه میشود «خشونت اجتماعی» است. در وضعیت پوپولیستی، یک قشر اقلیت و همبسته، جامعه را بشدت به تحرک وا میدارند و بتدریج گروههای مردم به آن جریان میپیوندند. آن قشر اقلیت کوچک (مثل هیتلر) به یکباره بر یک کشور مسلط شده و شروع به تحرک بخشیدن میکنند.
دولتی که نتواند خود را همگام با جامعه به جلو ببرد فضا برای ظهور پوپولیسم فراهم میشود
واقعیت این است که دولتی که نتواند «انسجام» ایجاد کند، زمینه را برای ایجاد پوپولیسم فراهم میکند. وقتی موازنه جامعه و دولتها بهم میخورد؛ یعنی در شرایطی که جامعه بشدت رشد کرده و بهدنبال پیشرفت است، دولت نتواند همگام با جامعه پیش رود، بتدریج فضا برای ظهور پوپولیسم فراهم میشود.
برای مثال مردم آلمان، بعد از شکست در جنگ جهانی اول بشدت انگیزه رشد و پیشرفت داشتند اما امپراطوری آلمان نمیتوانست همگام با انگیزه مردم پیش رود و در این فضا بود که یک گروه اقلیتی، یعنی هیتلر، روی کار آمد.
این وضعیت در ایران نیز کمابیش به چشم میخورد، دولت در معنای کلی آن یعنی state در جامعه ما بیتحرک و تشریفاتی است. این ساختار پیر با ساختار جوان، بالنده، باسواد شده و تکنوکرات محروم از قدرت مواجه شده است و هیچ دولتی، برنامهای برای این قشر متوسط و جوان ارائه نمیکند. واقعیت این است مادامی که نتوانیم بهصورت ساختاری با جامعه جوان وارد تعامل شویم به مشکل برخواهیم خورد.
برای تحقق دموکراسی در جامعهمان هیچ تئوری نداریم
اگر «دموکراسیخواهی» و «پوپولیسم» را در دو سر یک پیوستار در نظر بگیریم، درخواهیم یافت که ما بیشتر به ورطه پوپولیسم رفتهایم تا دموکراسیخواهی. علت این امر آن است که ما هیچ تئوری برای دموکراسی در جامعهمان نداریم. به علاوه دموکراسیخواهی نیازمند «فرهیختگی عمومی» است که متأسفانه در شرایط فعلی شبکههای اجتماعی «فرهیختگی عمومی» را تحتتأثیر قرار دادهاند و بشدت پوپولیسم را ترویج میدهند.
در حال حاضر، سلبریتیها مرجعهای فکری جامعه ما شدهاند؛ رامبد جوان نماد ملیگرایی و مهران مدیری نماد انتقاد اجتماعی است. اینها نشان میدهد که یک شبکه عظیم بدون هویت با ساختاری «سلبریتیوار» عرصه را برای ایجاد پوپولیسم فراهم میکند.
دموکراسی متفکر میخواهد نه سلبریتی
واقعیت این است که دموکراسی، متفکر میخواهد نه سلبریتی. متفکران باید برای دموکراسی تئوری داشته باشند و بر اساس آن تئوری با جامعه وارد تعامل شوند و در تعامل با متن جامعه «فرهیختگی عمومی» را ارتقا دهند و در نتیجه این فرآیندها است که میتوان از تحقق دموکراسی در یک جامعه سخن گفت.
مانع اصلی تحقق دموکراسی در جامعه ما، فاصله نخبگان فکری و اهالی دانشگاهها و حوزههای علمیه از بدنه جامعه است. امروز مرجعیت دین به دست سلبریتیهایی تحت عنوان مداحان افتاده است. در عرصه دانشگاهی هم متأسفانه روشنفکران جایی در جامعه ندارند. صدا و سیما روشنفکران را به عناوین گوناگون از جمله با برچسب «غربگرا» حذف کرده یا به حاشیه رانده است. روشنفکران ما در عمل حضور رسانهای گستردهای ندارند. در این فضا مردم هم، راه خودشان را میروند و مرجعیت فکری جامعه هم بهدست سلبریتیها افتاده است.
امروزه ما با پدیده «سلبریتیهای رسانهای بدون دانش» مواجهیم. مرجعیت جامعه ما به جای آنکه «دانش» باشد و این دانش «گفتار» ایجاد کند و این گفتار «گفتوگو» بیافریند و این گفتوگو «گفتمان» تولید کند و این گفتمان «اقتدار» را موجب شود، در حال حاضر، این چرخه در جامعه ما به کلی حذف شده و تنها به سلبریتیها محدود شده که این امر شکاف بنیادی را در جامعه ما ایجاد کرده است.
اما شکاف میان مرجعیتهای فکری با بدنه جامعه را چگونه میتوان ترمیم کرد؟ واقعیت این است که با دانشمحور کردن جامعه میتوان تا حدی به این مهم، جامهعمل پوشاند. البته مقصود از «دانشمحور کردن جامعه» صرفاً تأسیس شرکتهای دانشبنیان نیست چرا که شرکتهای دانشبنیان بدون علومانسانی به مرکز پولشویی بدل خواهند شد.
شعار سال، با اندکی تلخیص و اضافات برگرفته از روزنامه ایران، تاریخ انتشار: 29 مهر 1398، کدخبر: 524786 ، www.iran-newspaper.com