پایگاه تحلیلی خبری شعار سال

سرویس ویژه نمایندگی لنز و عدسی های عینک ایتالیا در ایران با نام تجاری LTL فعال شد اینجا را ببینید  /  سرویس ویژه بانک پاسارگارد فعال شد / سرویس ویژه شورای انجمنهای علمی ایران را از اینجا ببینید       
کد خبر: ۲۹۸۹۵۰
تاریخ انتشار : ۱۸ شهريور ۱۳۹۹ - ۱۸:۳۱
مرکز فرهنگی شهر کتاب چند پرسش کوتاه درباره کتاب خواندن و انس با کتاب با نویسندگان و دیگر صاحب‌نظران اهل فرهنگ مطرح کرده است، تا از کتاب‌ها، نویسندگان و شخصیت‌های داستانی محبوبشان بگویند.
شعار سال :‌ پاسخ‌های آذردخت بهرامی، طنزپرداز، و فیلم‌نامه‌نویس و نویسنده آثاری، چون «سوتیکده سعادت»، «شب‌های چهارشنبه»، «آب، آسمان» و ... در ادامه می‌آید:

- کتاب‌هایی را قبل از خواب می‌خوانید؟
بله حتما. چون بسیار بدخوابم و ضعیف‌ترین نور و کمترین صدایی بدخواب و بی‌خوابم می‌کند، کتاب خواندن تنها راهم برای خوابیدن است.

ـ آخرین کتاب بی‌نظیری که خواندید چه بود؟
«بی‌نظیر» که خیلی وقت است نخوانده‌ام؛ اما «خوب» و «خیلی خوب» بسیار خوانده‌ام.

ـ«خوب»‌های اخیر با مخاطب کودک و جوان و نوجوان:
«گونه شناسی انواع بابا»، زهرا جلایی‌فر، انتشارات فنی ایران.
«تابستانی به رنگ اقیانوس»، جیلیان مک‌دان، طوبی سلیمانی موحد، نشر پرتقال
«جنگ دکمه‌ای»، اندرو کلمنتس، زینب خامه‌یار، نشر پرتقال
«ملکه سیاهپوش»، مایکل مورپورگو، جمال اکرمی، کتاب‌های مهتاب
«الگا ـ ما در فضا هستیم»، آلیس گراول، سعیده موسوی، نشر گیسا
«سالتو» مهدی افروزمنش، نشر چشمه

ـ«خوب»‌هایی با مخاطب بزرگسال:
«بند محکومین» کیهان خانجانی، نشر چشمه
«هرس» نسیم مرعشی، نشر چشمه
«کشتن به سبک خانگی» افسانه احمدی، نشر نیماژ
«کسی در من شیطنت می‌کند» افسانه احمدی، نشر نگاه
و ترجمه‌هایی با انتخاب مژده دقیقی: «خانواده مصنوعی»، «نقشه‌هایت را بسوزان»، «معامله‌ی پرسود»، «یک مهمانی یک رقص»، «مشقت‌های عشق»، «اینجا همه آدم‌ها این‌جوری‌اند» (به گمانم ناشر همه‌شان «نیلوفر» است).

ـ«خیلی خوب»‌های اخیر با مخاطب کودک و جوان و نوجوان:
«زندگی هچلهفت آیدا پیرپور»، سولماز خواجه‌وند، نشر هوپا
«سورنا و جلیقه آتش»، مسلم ناصری، نشر افق
«دروازه‌ی مردگان۱ و۲»، حمیدرضا شاه‌آبادی، نشر افق

ـ«خیلی خوب»‌هایی با مخاطب بزرگسال:
«آیا بچه‌های خزانه رستگار می‌شوند»، مهدی اسدزاده، نشر پیدایش
«تهران ۲۸» پژمان تیمورتاش، نشر پیدایش
«قوچ»، مهدی اسدزاده، نشر چشمه
«قبل از مردن چشم‌هات رو ببند» پژمان تیمورتاش، نشر چشمه
(نمی‌دانم چند سال است این چهار تا کتاب را گرفته‌ام دستم، همه جا معرفی می‌کنم.)

ـ کتاب کلاسیک مورد علاقه‌تان چیست؟
«جین ایر»، شارلوت برونته؛ «بربادرفته» مارگارت میچل؛ «غرور و تعصب» جین آستین. (نتوانستم یکی را انتخاب کنم.)

- کدام رمان‌نویس، نمایش‌نامه‌نویس، منتقد، روزنامه‌نگار و یا شاعر را در حال حاضر بیش از همه تحسین می‌کنید؟
رمان و داستان نویس؛ هوشنگ گلشیری.
نمایشنامه‌نویس؛ بهرام بیضایی.
منتقد؛ پویا رفوئی، علی مسعودی‌نیا؛ ـ و لابد حق ندارم از محمد تقوی نام ببرم.
شاعر؛ شاملو، فروغ، سهراب.
در مورد روزنامه‌نگار نظر نمی‌دهم.

- به نظر چه کسی درباره کتاب‌تان بیشتر از همه اعتماد دارید؟
محمد تقوی؛ البته اگر قهر نباشیم؛ که اگر باشیم، ممکن است برای یک رمان نوجوان مزخرفی که نوشته‌ام، نظر مساعد بدهد و آبرویم پیش بررسِ محترمِ ناشر برود.

- چه زمانی کتاب می‌خوانید؟
 آخرشب‌ها؛ حداقل دو سه ساعت ـ تااااا خوابم بگیرد.
نیمه‌شب‌ها؛ وقتی به خاطر صدای ماشین شهرداری یا هر صدای دیگر از خواب پریده‌ام ـ تاااااا دوباره خوابم بگیرد.
توی اتوبوس و مترو و آژانس و اسنپ.
تو اتاق انتظار دکتر و دندانپزشک.
 توی هر صف طولانی.
و اگر کتاب خوب باشد و یقه‌ام را چسبیده باشد، تمام ۲۴ ساعت روز، حتی گلاب به رویتان، توی دستشویی.

ـ چه چیزی بیشتر از همه شما را در ادبیات تحت تاثیر قرار می‌دهد؟
موقعیت یا راوی خاص، ایجاد حس همذات‌پنداری، نثر روان و شیوا، جنگولک‌بازی در ساختار.

- از خواندن چه ژانر‌هایی بیش از بقیه لذت می‌برید؟ و از چه ژانر‌هایی دوری می‌کنید؟
زمان حال، مکان ایران، و ترجیحا حال و هوای شهری باب سلیقه‌ی من است.
ژانر وحشت و تخیلی و جک و جانور‌ها و فضایی‌ها را دوست ندارم.

- دوست داشتید کدام کتاب را که توسط نویسنده دیگری نوشته شده شما می‌نوشتید؟
 شرمنده، روم سیاه، فقط اگر «پنج گنج» را نوشته بودم، دیگر غمی نداشتم!
 اما اگر واقع‌بین باشیم، بدم نمی‌آمد «شب‌های چهارشنبه» و «آب، آسمان» و «سوتیکده‌ی سعادت، پرشین فامیلز دات‌کام» و «فرهنگسرای نیاوران» و «آهن‌قراضه، نان خشک، دمپایی کهنه» و «المپیاد شاعران مشروطه» و «نقطه» را هم من نوشته بودم.

- کتاب‌های‌تان را چطور دسته‌بندی می‌کنید؟
جوان‌تر که بودم، از روی قطر کتاب‌ها. وسواس‌گونه؛ از ضخیم به نازک.
بعد‌ها که کتاب‌هایم بیشتر شد، داستان‌ها یک طبقه، نمایشنامه‌ها یک طبقه، کتاب‌های مرجع یک طبقه.
حالا اما، ده دوازده طبقه ادبیات ایرانی، ده دوازده طبقه خارجی؛ سه طبقه نمایشنامه و فیلمنامه؛ یک طبقه روانشناسی، یک طبقه خارجی، دو سه طبقه اساطیر و فلسفه، سه طبقه تئوری داستان و رمان، سه طبقه شعر، دو طبقه کودک و نوجوان، چهار طبقه رمان زرد رقیق و عاشقانه متعلق به دوران جوانی، سه طبقه مجلات و نشریات قدیمی و آرشیوی و هفت هشت طبقه هم کتاب‌هایی که به خاطر رودربایستی با خودمان یا نویسنده‌شان یا ناشر یا خاطراتی که با خود دارند، هنوز دور نیانداخته‌ایم.

- آخرین کتابی که به یکی از اعضای خانواده‌تان پیشنهاد کردید چه بود؟
«بند محکومین» کیهان خانجانی، (نشر چشمه) را به برادرم پیشنهاد دادم که خواند و خیلی با آن ارتباط برقرار نکرد و باعث شگفتی‌ام شد. دو جلد «دروازه‌ی مردگان» حمیدرضا شاه‌آبادی، (نشرافق) را به برادر و مادرم پیشنهاد دادم که برادرم خوشش آمد و مادرم خیلی خیلی خوشش آمد و بی‌صبرانه منتظر خواندن جلد سومش است.
سه روز پیش هم «زندگی هچل هفت آیدا پیرپور»، نوشته سولماز خواجه‌وند، (نشرهوپا)؛ و دیروز «ملکه‌ی سیاهپوش» نوشته مایکل مورپورگو، (نشر کتاب‌های مهتاب)؛ را به دخترم پیشنهاد دادم که خوشبختانه هر دو را خواند و از «ملکه‌ی سیاهپوش» بیشتر خوشش آمد.

- مردم از پیدا کردن چه کتابی در قفسه شما تعجب خواهند کرد؟
کتاب‌های درسی مادرم. مربوط به سال‌های ۱۳۲۷ و ۱۳۲۹ و کتاب قصه‌های کودکی خودم.

- قهرمان داستانی مورد علاقه‌تان و شخصیت منفی مورد علاقه‌تان کیست؟
مورد علاقه؛ استیونز «بازمانده‌ی روز». شخصیت منفیی توی ذهنم نیست. شاید «ابلوموف» به خاطر تنبلی و بی‌تحرکی‌اش. اما، قهرمان مورد استفاده‌ام، زاخار پیشخدمت «ابلوموف» است (در مکالمات روزانه کاربرد زیادی دارد).

- در زمان کودکی چه نوع خواننده‌ای بودید؟ چه کتاب‌های کودکانه و چه نویسندگانی برای شما جذاب بودند؟
خواننده‌ی تمام مجلات و سالنامه‌ها و ماهنامه‌ها و هفته‌نامه‌های طنز، «توفیق» و «کاریکاتور»، و مجلات کودکان مانند «قصه‌های مصور» (سال‌های ۱۳۵۱ و ۱۳۵۰).
خواننده‌ی کتاب‌های کودکان، مانند «ماشای عاقل» نوشته ن. هرنت، «بابونه‌ی هفت‌گونه» نوشته والنتین کاتایف، «مورچه و فضانورد»، «قصه‌ها و تصاویر» نوشته‌ی و. سوته‌یف؛ همگی چاپ بنگاه نشریات پروگرس مسکو، سال‌های ۱۳۵۵ - ۱۳۵۳.
و کتاب‌های «خاله سوسکه» و «نارنج و ترنج».
کمی‌بعدتر «بابالنگ‌دراز» و «دشمن عزیز» جین وبستر.

ـ اگر قرار باشد یک شام تدارک ببینید ازبین سه نویسنده‌ای که در قید حیات هستند و آن‌ها که نیستند کدام را انتخاب می‌کنید؟
رحم و مروت‌تان کجاست؟ چه باید بپزم که در خور دعوت از یوسا و فاکنر و بورخس و مارکز و ایشی‌گورو باشد؟ (البته یک بار به صورت تخیلی مرتکب چنین دعوتی شدم و تمام ادبیاتی‌های جهان را دور هم جمع کردم که شرحش در مجموعه طنز «آهن قراضه، نان خشک، دمپایی کهنه» آمده.)
برای نویسندگان ایرانی، فقط دلم برای تدارک شامی برای حضور هوشنگ گلشیری تنگ شده؛ البته که اگر استادان گرامی‌ام جناب محمود دولت‌آبادی و بهرام بیضایی افتخار بدهند، قدم بر چشمان ما گذاشته‌اند.

- آیا آخرین کتابی را که قبل از آن‌که تمامش کنید کنار گذاشته‌اید، به یاد دارید؟
چه بسیارند این‌گونه کتاب‌ها. «جزء از کل»، برخلاف تعریف‌ها و نقد و نظر‌هایی که خوانده و شنیده بودم، و علیرغم پرفروش بودنش، اصلا خوشم نیامد؛ و «هیچ دوستی به جز کوهستان» بهروز بوچانی. هر کار کردم نتوانستم بخوانمش؛ آخرش بیست صفحه ـ بیست صفحه رَج زدم تا بالاخره تمام شد.

- دوست دارید چه کسی زندگی‌نامه شما را بنویسد؟
زندگی‌نامه‌ی من که به درد هیچ کسی نمی‌خورد.
اما در پاسخ به پرسش شما؛ خودم.

ـ می‌خواهید در آینده چه کتابی بخوانید؟
هر کتابی که بار بخورد! مجانی دستم بیاید، هدیه یا قرض گرفته باشم، تعریفش را بسیار شنیده باشم، یا با بُن کتاب خریده باشم (البته تا به حال سعادتِ داشتنِ بُنِ کتاب نصیبم نشده، اصلا نمی‌دانم چه شکلی است!)؛ و بالاخره کتاب طنزی که نفسم را از خنده بند بیاورد.


شعار سال، با اندکی تلخیص واضافات برگرفته از ایبنا، تاریخ انتشار: ۱۸ شهریور ۱۳۹۹، کد خبر: ibna.ir/۲۹۵۴۰۰
اخبار مرتبط
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
آخرین اخبار
پربازدیدترین
پربحث ترین
پرطرفدارترین