ممکن است شما با خواندن متن حاضر، دچار نوعی این همان پنداری شده و با نگاهی نستالوژیک، حتی برای احمد شاه مرحوم، حس ترحم هم بگیرد. رساندن شما به این حس و حال، هدف ما نیست. اصل داستان اینجاست که چرا باید به یک دولت اجازه کاهش ارزش پولی ملی و سرقت از جیب شهروندان و غارت ناپیدای دارائیها را داد؟ چرا بانک مرکزی آنقدر گستاخ شده که رئیس کلش با انبوهی دروغ و جفنگ، قصد توجیه افزایش قیمتها را دارد؟ چرا دولت با مردم به شفافیت و صداقت صحبت نمیکند؟ آقای روحانی میدونی، داری چه بر سر این مردم و تاریخ و تمدن این کشور مییاری؟
شعارسال: احمدشاه، شاه جوانمرگ، پس ازآنکه ازشاهی ایران عزل شدگرچه اوخود را عزلشدنی نمیدانست چهارسال وچهار ماه بیشتر زنده نماد.
جوان بیآزاری بود و دیوارش درعصرگذار به تجدد ازهمه کوتاهتر بود.
وقتی پاریس بود، خودرو رولزرویسی داشت که باآن درخیابان شانزه لیزه رفتوآمد میکرد.
خود اوحکایت بامزهای دربارۀ این ماشین تعریف میکرد...
میگفت: دریکی از رُمانهای پلیسی مردی به قتل رسید وشرلوک هولمز رابرای کشف راز قتل خبر کردند.
شرلوک دقایقی جنازه را وارسی کرد وچیزهای زیادی دربارۀ مقتول گفت، از جمله اینکه گفت: «مقتول زمانی فرد ثروتمندی بوده، اما چند سالی است که وضع مالی خوبی ندارد، اما آنقدر هم مُفلس نشده که به نان شبش محتاج باشد.»
از شرلوک پرسیدند، این مسئله راازکجا فهمیده!
پاسخ میدهد: «لباسی که تن مقتول است از خیاطخانۀ معروفی است که فقط افرادپولدار میتوانند ازآن خرید کنند، اما لباس برای چند سال پیش است ومعلوم است متوفی دیگر استطاعت مالی آنرا ندارد لباس جدیدی ازآنجا بخرد، اما آنقدرهم مُفلس نشده که برای نان شبش همین لباس راهم بفروشد...»
احمدشاه خودرا باآن جسد مقایسه میکرد و میگفت: «حکایت من واین رولزرویس همین است. هرکس مرا بااین رولزرویس ببیند، میفهمد زمانی آنقدر ثروتمند بودهام که میتوانستهام رولزرویس بخرم، اما، چون رولزرویسم قدیمی است معلوم است دیگر استطاعت مالی ندارم مدل جدید آن را بگیرم، وآنقدر هم مفلوک نشدهام که ماشینم را بفروشم.»
وامااین روزها حال و روز بیشترما ایرانیها هم همین شده. دور ازجان شما که میخوانید، مانند آقای مقتول داستان شرلوک هولمز یاهمین احمدشاه خودمان شدهایم.
آنچه احمدشاه درمورد خود میگفت، این روزها درمورد همۀ ماصدق میکند. وقتی میبینیم کسی ماشین دارد، میفهمیم زمانی آنقدر پولدار بوده که میتوانسته ماشین بخرد! اما دیگر استطاعت عوض کردن همان ماشین را حتی اگر پراید باشد ندارد، اما همینکه آن ماشین رادارد، یعنی هنوز آنقدر مُفلس نشده که به خاطر هزینۀ نگهداری ماشین و پُرکردن جیب خالی همانراهم بفروشد.
درمورد خانه دیگر حرفی نمیزنم که هرمتر مربعش، همین حوالی جنوب شهرکه من زندگی میکنم، قیمت یک روزلرویس احمدشاه شده! راستش رابخواهید چند وقتی است وضع آن جسد داستان شرلوک هولمز راحتی درمورد چیزهای پیشپاافتادهای مثل اُدکلن دارم!
با خودم میگویم، زمانی آنقدر ثروتمند بودهام که فلان ادکلن رامی خریدم، اما دیگر استطاعت خرید جایگزینش را ندارم، برای همین، تهماندۀ اُدکلنم را اتُماتُم مصرف میکنم.
این است که میگویم شدهایم *ملت احمد شاهی*
البته شباهتهامان به احمدخان، بیش ازاین هاست. ماهم مانند او ازایران تبعید شدهایم، البته با این تفاوت که، چون مانند حضرت اشرف استطاعت زندگی خارج ازایران و خرید بلیت هواپیما و اینجور رویاهای ملوکانه را نداریم، ترجیح دادیم دوران تبعیدمان را همین جا درایران بگذرانیم و در همین اندرونی آپارتمان اجارهای خودمان قبلۀ عالم باشیم.
شباهت دیگرما به احمد شاه این است که اوخَلع قدرت شده بود، درست عین ما
شباهت دیگرمان به او این است که او دلش را به آن رولزرویس خوش کرده بود، ما هم، هریک دلمان را به لَکَنتهای که برایمان مانده خوش کردهایم و به زندگی در مرحلۀ مخلوعِ معزولِ تبعیدیِ بیاُدکلن بَسنده میکنیم.
محمدرضا سابقی
شعار سال برگرفته از فضای مجازی