شعار سال: آلودگی هوای تهران به هفته سوم رسیده است. برخی از روزهای این سه هفته حتی تنفس هوا برای همه گروهها و شهروندان خطرناک بوده است. متن زیر را بخوانید:
«آلودگی هوای تهران عمیقا سیاسی است، در سالهای اخیر سالانه حدود ۸۰۰ هزار نفر به تراکم تهران افزوده شده. با طرح برج-باغها صدها هکتار باغ به برج تبدیل شد. باغات شمیران تقریبا نابود شدند. در منطقه ۲۲ که ظرفیت ۳۵۰ هزار نفر را داشت بیش از یک میلیون نفر اسکان داده شدند.
به تمام ظرفیتهای زیستی تهران طی ۳۰ سال گذشته حمله شده، کرباسچی این حمله را آغاز کرد و شکل داد و قالیباف این حمله را به اوج رساند. مسئله روشن است. رودخانههای تهران خشک شدند، تنفسگاههای طبیعی تهران از بین رفتند، دالان بادی غرب شهر به برج تبدیل شد و صدها هزار خودرو به شهر اضافه شد.
پروژه شهرفروشی سبب شد تا در هر کوچه چند برابر گذشته بارگذاری جمعیتی صورت گیرد و الان ما در مقام ساکنان همه کوچهها نفس هم نمیتوانیم بکشیم. بله، الان به نقطه بی بازگشت رسیده ایم، در تمام این مدت همه مقررات شهری یا زدوده شد یا معلق ماند تا در این میان صدها نفر صاحب برج و پنت آهوی شوند و میلیونها نفر هر روز در هوای آلوده سگدو بزنند.»
متن بالا، یکی از پستهای اخیر صفحه اینستاگرام امیر خراسانی، جامعه شناس شهری و پژوهشگر حوزه اقتصاد است که بهانهای برای گفتگویی بلند درباره ریشه یابی وضعیت آلوده امروز تهران شد.
در ادامه گفتگو با امیر خراسانی را میخوانید:
عوامل اقتصادی یا به تعبیر شما محرکهای اقتصادی که در نهایت باعث وضعیت فعلی آلودگی هوا شده است، محور گفتگوی ما است. بحث شهرفروشی یا فساد در مدیریت شهری در ادوار و ازمنه قبل، چقدر موثرتر از موضوع اقتصادی حوزه بین المللی کشور مانند تحریمها است. برخی مسئولان میگویند مازوت نمیتوانیم بسوزانیم، چون تحریم هستیم و آن را میسوزانند به ریه مردم میرود (عامل آلودگی هوا بن بست در حوزه بین المللی است) و امثال شما میگویید عوامل اقتصادی فسادآور درون شهر باعث آلودگی هوا میشوند. سهم کدام یک از این دو گروه عوامل در آلوده کردن محیط زیست شهروندان بیشتر است؟
سوال شما را ذیل دو عنوان کلان سعی میکنم پاسخ بدهم. این دو عنوان هر دو به توسعه شهری مربوط میشود. یکی مسئله تمرکزگرایی است. مدل توسعه شهری ما بسیار متمرکز در یک پهنه جغرافیایی بسیار محدود است. فراموش نکنید معمولا وقتی از تهران حرف میزنیم میگوییم تهران یک کلانشهر است؛ در صورتی که به لحاظ منطق شهری ما از استان البرز، تهران و خط شمالی کشور حرف میزنیم. عبارت دیگر این وضعیت آن است که ما با یک فراخشهر مواجهیم. منطق مدیریت در یک فراخشهر هم بسیار متفاوت از یک کلانشهر است.
نکته مهم این است که از سالیان گذشته تاکنون ما در تهران با یک مدل شهرسازی مبتنی بر توسعه روبرو هستیم. این مدل توسعه به صورت قانونی هزینههای شهر را با فروش شهر تامین میکند و ثمره کارش هم تمرکز بیش از اندازه جمعیت در پهنه فراخشهری است. بحثهای متفاوتی از جمله دالان باد تهران از غرب، نیروگاهها و بحثهای مربوط به خودرو و کیفیت سوخت همیشه محل مناقشه بوده است. عدهای همیشه میگفتند این عوامل موثر است و برخی میگویند در آلودگی هوا موثر نیست. عدهای میگفتند سوخت استاندارد است عدهای میگفتند آلاینده است.
اتفاقی که افتاده این است که فراخشهر تهران تبدیل به یک فراخشهر اتومبیل محور شده و شما با یک خیابان زدایی مفرط در شهر مواجهید. در سالهای گذشته ما خیابان به معنی مکانی برای حضور پیاده مردم خلق نکردیم. ما مدام اتوبان کشیدیم. کنار آن به جای خیابان، مال و مراکز خرید ساختیم. این نوع شهرسازی که مبتنی بر متمرکزسازی فضای تجاری در مالها، فروش کلان فضای عمومی و در ارتفاع و همچنین خیابان زدایی و پیاده رو زدایی از شهر و اتومبیل محور کردن است چارهای به جز تولید آلودگی به جا نمیگذارد.
در ذهن بسیاری از مردم، توسعه شهر همراه با مسایلی از جمله مکانیزه شدن خدمات مانند حمل و نقل است. مثلا اگر کسی پیاده برود یا با دوچرخه تردد کند او را متعلق به گذشته میدانند نه توسعه یافته. چطور میشود بین توسعه شهری و جلوگیری از مکانیزه شدن افراطی امور از جمله حمل و نقل مبتنی بر خودرو شخصی یا اتوبانهای چندطبقه، آشتی برقرار کرد؟
مواردی که بیان شد محور آلودگیهای ضروری شهر است. مثلا وقتی شما تراکم جمعیتی را بالا میبرید و تعداد اتومبیل شخصی بالا میرود، حمل و نقل عمومی کفاف نمیدهد، مسیر پیاده منحل و حذف میشود و در نتیجه خروجی اگزوز این خودروها آلایندگی به دنبال میآورد. باید توجه داشت حذف شدن مسیر «پیاده روها» مهم است، چون به طراحی شهری برمی گردد. در طراحی شهری فراخشهری، دسترسی محلی باید طوری باشد که بیشتر با پیاده روی یا دوچرخه سواری یا حمل و نقل عمومی بتوانید به خدمات دسترسی پیدا کنید، ولی با گسترش همه مواردی که بیان شد، نوعی از مدل توسعه شهری را دارید که ضرورتا آلودگی زا و علیه محیط زیست است.
این هم باید گفت که آلودگی هوا کمترین مشکل ماست. به زودی با بحران شدید کمبود آب مواجه خواهیم شد. تهران مشغول آب دزدی از مناطق همجوار است و سهم آب آنها را میبرد. شما شهری ساخته اید که ضرورتا آلودگی میآفریند و این مربوط به مدل توسعه شهری شماست.
چه کسی در این مدل توسعه مقصر است؟ شهروندانی که از شهرداری میخواهند تا خیابانها را آسفالت کند، بزرگراه ایجاد کند و پل بزند و برای ماشینشان اتوبان بسازد یا مدیریت شهری (شهرداری و شورای شهر) که فکر میکنند اگر این کارها را کنند میتوانند خودشان را در مسند نگه دارند و ثمرات مدیریت خود را به چشم شهروندان فرو کنند؟بحث مهم مدل سیاست شهری ما است. در تهران از دوره کرباسچی تا حناچی، محوریت مدیریت در شهر را به جذب سرمایه برای شهر اختصاص دادیم. عمده این محور در اختیار بخش املاک و مستغلات است و دغدغه اصلی مدیریت شهری این است که چطور با همدستی سرمایه داری املاک و مستغلات پول دربیاورد تا بتواند شهر را اداره کند. من به این مدل میگویم «شرکت سیاسی».
در چنین وضعی شما دیگر با مدیریت شهری مواجه نیستید، بلکه با یک شرکت مواجهید که ملاحظات آن کاملا سیاسی است، یعنی بر اساس روابط سیاسی، جذب سرمایه میکند. از بانکها گرفته تا سازندههای بسیار کلان تبدیل به تامین کنندگان کلان شهر و شرکای شهرداری شده اند. در نتیجه شهرداری در یک دور باطل افتاده است. یعنی مدام تراکم میفروشد تا بتواند شهر را اداره کند، این دور باطل شهر را به وضعیت گریزناپذیر آلودگی میرساند. شهرداری از روزی که نتواند تراکم بفروشد واهمه دارد. مسئله شرکت سیاسی در پدیدآوردن آلودگی بی نهایت مهم است. اصلیترین مشکل آلودگی هوا مربوط به شرکت سیاسی است، چون شرکت سیاسی کاری میکند که لزوما آلاینده است.
چطور شرکت سیاسی باعث آلودگی محیط زیست در شهرها میشود؟
اصولا شرکت سیاسی شهر را غیردموکراتیک اداره میکند. یعنی کافی است شهرداری در یک شراکتی با سرمایه داری املاک و مستغلات، برای شهر تصمیمی بگیرد که چیزی را به عنوان بسازد. در مجموع عوامل اقتصادی موجود در شهر، مدل توسعه شهری مبتنی بر شرکت سیاسی را میسازد. مدل توسعه شهری ما از منظر جامعه شناسی توسعه، کاملا غیردموکراتیک است. از آن حیث که مخاطبان (ذینفعان) اصلی آن، سرمایه داری املاک و مستغلات است، نه شهروندان و در نتیجه دغدغه دیگری به جز سود آنها ندارد. برای این شرکت سیاسی، مهم این است که فضای مدنظر سرمایه داری املاک و مستغلات ساخته شود.
در این حجم از فضای مصنوع و ساخته شده، تمام اتفاقات آلودگی زا میافتد. مسئله پسماند تهران را در تهران به طور جدی داریم. آلودگی صوتی بسیار شدید است. آلودگی هوا که همه را اذیت میکند و مسئله اصلی طبیعت زدایی از شهر با طرحهایی مانند برج باغها و نظایر آن، است. این طرحها، تنفسگاههای طبیعی شهر را کور میکند و محصولات شراکت سیاسی شهرداری و سرمایه داری املاک و مستغلات است.
تئوریهای هاروی مولوچ که شهر را به عنوان ماشین توسعه مطرح میکند را قبلا بررسی کرده ایم و مشخص است که همدستی مدیران محلی و سرمایه داری املاک چقدر میتواند مخرب باشد، ولی در فرمایشات شما گونهای تناقض نما میبینیم. از طرفی میگویید تمرکزگرایی در فراخشهر تهران باعث این مشکلات شده است که قاعدتا تمرکزگرایی مربوط به دولت ملی است و ارتباطی با مدیریت محلی و شهرداری ندارد، ولی چرا مسئولیت را متوجه مدیران محلی میدانید؟ ساده بگوییم دولت ملی بیشتر در مشکلات محیط زیستی فراخشهر تهران مقصر است یا مدیران محلی که شرکت سیاسی با سرمایه داری املاک و مستغلات دارند؟
تمرکزگرایی جمعیتی در بروز مشکلات شهری از جمله آلودگی هوا اتفاقا نکته بسیار مهمی است. اگر نسبتی از جمعیت ساکن به فضای مسکون را در نظر بگیرید مثلا جمعیت ساکن از محدوده قم تا تهران، استان البرز و شمال کشور را به نسبت جغرافیای ایران در نظر بگیرید، نتیجه میگیرید که باید تمرکزگرایی را رها کنید.
تمرکز جمعیتی تمام گرفتاریهای خاص خود را میآورد. ما فراموش نمیکنیم بخش مهمی از معضلاتی که تهران به آن دچار است در ذات تمرکز جمعیتی است. یعنی کلانشهرهای دیگر هم به درجات مختلف با آن دچارند به ویژه کلانشهرهای جهان سومی با این مشکلات دست به گریبانند.
تقصیر مثلا شهرداری تهران چیست که دولت ملی، عمده بودجه حاصل از نفت را میآورد در تهران خرج میکند؟ این سیاست ملی است که از زمان قاجار تا امروز تمرکز توسعه را روی تهران گذاشته، چرا به خاطر این تمرکزگرایی باید به مدیران شهری ایراد بگیریم؟
تفکیک نهادی میان دولت و مدیریت شهری در عمل تفکیک روشنی نیست. خود دولت مدیریت شهری را به پیوند با سرمایه داری املاک و مستغلات تشویق میکند. اصلا خود دولت هم بخشی از سرمایه داری املاک و مستغلات است. چرا دولت مدیریت شهری را تشویق به این پیوند میکند؟ برای اینکه خودش مسئولیت شهر را بر عهده نگیرد. این نکته بسیار مهمی است.
دولت نمیخواهد هیچ شکلی از خدمات شهری گردن شهرداری بیفتد و شهرداری پول این خدمات را از دولت دریافت کند. در نتیجه شما با اقتصاد سیاسیای مواجهید که علیه زندگی شهروندان است، ولی به نفع ذینفعان اصلی است. یعنی به نفع دولت، مدیریت شهری و سرمایه داری املاک ومستغلات است. به همین خاطر خیلی غیردموکراتیک است. چون ساکنان شهر در این میان نابود میشوند و این مدل تعاملات گریبان آنها را میگیرد.
کدام مصداق از مدل شرکت سیاسی سه جانبه دولت، مدیریت شهری و سرمایه داری املاک را میتوان مثال زد؟
ما با یک مدل توسعه فراگیر مواجهیم که کاملا چفت و بست آن با همدیگر جور است و مصدایق این مدل توسعه بسیار زیاد است. میتوان همین مدل را درباره خودرو و سوخت دید. اثر خودروسازان روی آلودگی شهر، از بین رفتن باغات شهری، افزایش تراکم شهری و مانند آن میتوان بسیار حرف زد، ولی آنچه به این مدل قوام میدهد، توسعه شهر مبتنی بر شرکت سیاسی است.
این را هم فراموش نکنیم این نوع شراکتها خاص ایران نیست. این شرکتها در کشورهای جهان سومی بسیار رقم میخورد و در دوران معروف به نئولیبرال، این نوع شرکتها پذیرفته شده است، چون دولتها در اقتصاد نئولیبرال از تصدی گری خدمات عمومی پاپس میکشند. میگویند ما خدماتی ارائه نمیدهیم و تنها نظارت میکنیم.
اگر بخواهید عملکرد شهرداران ادوار مختلف تهران را در ارتباط با رفتارشان با شرکت سیاسی با یکدیگر مقایسه کنید، چه نتیجهای میشود گرفت؟
اگر بخواهیم آقای قالیباف را با آقای حناچی مقایسه کنیم به رغم شباهتهای زیاد، تفاوت عمدهای میبینیم. آقای قالیباف میخواست بی محابا شهر را توسعه دهد. برج بسازد، اتوبان بکشد، خانه باغها را تبدیل به برج کند و بی محابا شهر را توسعه میداد تا از آن طریق منابع مالی عظیم کسب کند.
آقای حناچی بر عکس شهر را به سمت مدل خدمات محور برد. یعنی پروژههای بزرگ را از دستور کار خارج کرد، ولی سعی کرد خدمات شهری را حفظ کند. یعنی مبنا را روی خدمات شهری گذاشت. یک نکته وجود دارد. مدیران ما فکر میکنند توسعه یعنی اینجا را زیر و رو کنم آنجا را بسازم، اینجا پروژه راه بیندازم و ارزش افزوده ایجاد کنم. املاک بغلش هم گران میشود در نتیجه ارزش اقتصادی تولید کرده ام.
توسعه به این سادگی نیست که به شهر دست بزنید. ناگهان چندین کیلومتر اتوبان بکشید، پل صدر بسازید که اصلا معلوم نیست برای چیست. بخش عمدهای از کارشناسان این پل را یک فاجعه و به لحاظ شهری یک کج کارکردی محض میدانند. به این سادگی شما نمیتوانید در شهرهای اروپایی، دست به بافت مسکونی بزنید. جمعیت انبوه را از یک طرف شهر به طرف دیگر ببرید و روانه کنید. در یک محدوده شهر به نام شهرک، ناگهان ۵ هزار واحد مسکونی بسازید. ۲۵ هزار نفر را در یک شب اسکان دهید.
این مدلی که از زمان آقای هاشمی رفسنجانی خیلی برجسته شد در میان مدیران و در افکار عمومی جا افتاد که هرچه بزرگ بسازیم، ابرپروژه را بیندازیم، بهتر است، کاملا مبتنی بر کارکردهای شرکت سیاسی است. این مدل مبتنی بر تعریف پروژه است. در این صورت شهر دیگر سکونتگاه نیست. جایی است که میشود پروژه در آن تعریف کرد. در نتیجه دولت و شهرداری هر دو دخیلند. هم شهرداری در شهر پروژه تعریف میکند و هم دولت در شهر پروژه دارد. هم دولت و هم شهرداری هوای همدیگر را دارند که منطق تعریف پروژه شان دچار اختلال نشود. این نکته بسیار مهمی است.
ما در شهر از یک سکونتگاه حرف نمیزنیم. از یک سایت و کارگاه عمرانی-اقتصادی حرف میزنیم که بدون ساخت و ساز، نفس او بریده میشود و شهر از تکاپو میافتد. تهران دیگر شهر زندگی نیست. شهر پروژه است. این نکته بسیار مهمی است. هنوز تصور مدیران و مردم این است که باید کار پروژهای انجام داد. در انتخابات اخیر مجلس دیدید که نامزدها تبلیغ میکردند دولت را وادار به کار میکنیم.
واداشتن به کار، کارآمدی و کلماتی نظایر آنها کلیدواژههای «پروژه» است. یعنی میخواهم پروژههای عظیم را بیندازیم. در دولت درباره مسایلی از جمله انتقال آب، محیط زیست و نظایر آن میبینیم. آب را از این سر کشور به آن سر کشور انتقال میدهند، ولی مطالعه نمیکنند محیط زیست و اکوسیستم چقدر تغییر میکند. این نوع توسعه پروژه محور و تعریف کارهای بزرگ و بی محابا بدون توجه به ارزیابی، توسعه کالبدها و فضاها علیه زندگی است. توسعه علیه زندگی یعنی این که میبینید در تهران، هوا نیست، سکوت نیست، کیفیت زندگی به نازلترین سطح سقوط میکند، پرنده در شهر نیست، درخت در شهر نیست، آب در تابستان نیست. این وضعیت امروز ما است.
شعار سال، با اندکی تلخیص و اضافات برگرفته از خبر آنلاین، تاریخ انتشار ۲۳ دی ۱۳۹۹، کد خبر: ۱۴۷۳۱۱۴، www.khabaronline.ir.