شعار سال:الْبَلَاءُ مُوَكَّلٌ بِالْمَنْطِقِ أَوْ بِالْقَوْل
چندی قبل جمله ای به گوشم رسید كه ادعا شد حدیث است : البلاء موكل بالمنطق
و بعد از جستجو در جوامع حدیثی دریافتم كه این ادعا صحیح است (من لا یحضره الفقیه، ج4، ص: 379 - جامع الأخبار(للشعیری)، ص: 93 - شرح نهج البلاغة لابن أبی الحدید، ج4، ص: 127 - مختصر البصائر، ص: 518 - الوافی، ج26، ص: 163 - بحار الأنوار (ط - بیروت)، ج68، ص: 286 - مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل، ج9، ص: 31) اما در جای دیگر حدیث بدین شكل آمده است: «الْبَلَاءُ مُوَكَّلٌ بِالْمَنْطِقِ أَوْ بِالْقَوْل» (روضة الواعظین و بصیرة المتعظین (ط - القدیمة)، ج2، ص: 469 - مشكاة الأنوار فی غرر الأخبار، النص، ص: 174) این تردید از معصوم علیه السلام نیست، بلكه تردید از راوی است؛ یعنی یك منبع به او «بِالْمَنْطِق» رسانده و منبعی دیگر «بِالْقَوْل».
این حدیث از حضرت رسول است؛ كه در نگاه اول معنای آن چنین برآورد می شود: بلا موكل و معلق و وابسته به منطق است؛ اما چند سؤال در این بین مطرح می گردد:
این وكالت و تعلق و وابستگی از چه نوع است؟ توضیح اینكه گاهی ما بین دو نفر عقد وكالت برقرار می كنیم، مثلاً می گوییم رضا موكل حسین است و حسین وكیل رضاست؛ كه این وكالت، از نوع وضعی و قراردادی است، یعنی ما انسان ها بین خودمان «وضع» كرده ایم و قرار گذاشته ایم كه حسین وكیل رضا باشد و كارهایش را انجام دهد؛ و اگر فردا روزی رضا به هر دلیلی وكالت حسین را فسخ كرد، مشكلی در عالم خلقت پیش نیاید و نظم عالم به هم نریزد.
اما گونه ی دوم وكالت، وكالت تكوینی است كه خداوند متعال در هنگام خلق عالم و موجودات، برخی را موكل برخی و برخی را وكیل برخی دیگر قرار داده است؛ مثلاً زرد شدن صورت یك نفر، وكیل بر ترس اوست (یعنی خود صفت ترس نمی توانسته در صورت شخص ترسان ظاهر شود، وكیلش را كه قدرت بر ظاهر شدن در صورت فرد دارد فرستاده؛ اساساً فلسفه ی وكالت هم همین است؛ یعنی وكیل كاری را برای موكل انجام می دهد كه شخص موكل از انجام آن عاجز است) یا نواخته شدن زنگ آیفون وكیل بر این است كه میهمانی بر پشت در قرار دارد (خود میهمان كه نمی تواند از بالای در پرواز كند و به داخل منزل بیاید، وكیلش را -كه زنگ آیفون باشد- برای ما فرستاده) و هزاران مثال از این قبیل؛ اما وكالتی كه در حدیث ذكر شده، از كدام نوع است؟ وكالت قراردادی بین دو شخص است كه با فسخ آن مشكلی در عالم خلقت پیش نمی آید و به اصطلاح وضعی و قراردادی است؟ یا وكالت تكوینی است كه از اركان عالم محسوب می شود و حذف آن به نظم جهان ضربه می زند (مثلاً اگر قرار باشد ترس وكیلی نفرستد یا وكیل دیگری غیر از زرد شدن صورت داشته باشد، به نظم جهان خلل وارد می شود) این وكالت جزء كدام است؟
به نظر می آید وكالت بین بلا و منطق از نوع وكالت دوم باشد كه تكوینی و جزء اركان نظم عالم باشد، نه اینكه قراردادی باشد؛ و حدیث فوق هم بین بلا و منطق وكالتی قرار نداده، بلكه ما را از وجود آن وكالت در عالم هستی مطلع فرموده است.
اما سؤال دوم این است كه منظور از بلا چیست؟ مصیبت هایی كه تحت اختیار انسان نیست؟ مثل كور مادر زاد بودن، به ناگاه در حادثه ی ناخواسته ای مورد ضرب و شتم قرار گرفتن، زشت بودن، … یا مصیبت هایی كه ناشی از كارهای بد خود شخص است كه در سابق انجام داده؟ مثل پرخوری در جوانی و زخم معده در پیری، خوردن اشیای مضر و ابتلا به سرطان، خیره نگریستن به خورشید و نقطه ی جوش و كور شدن، … و یا اینكه منظور گناهان است؟ كه صرف انجام دادن گناه در روایت به منزله ی بلا و مصیبتی باشد كه گریبان گیر شخص شده است؟ از دادن جواب قطعی فعلاً معذوریم.
سؤال سوم این است كه منظور از منطق در روایت چیست؟ «نطق» را سخن گفتن معنا كرده اند (قاموس قرآن، ج7، ص: 79 - فرهنگ ابجدى، متن، ص: 891 - تاج العروس من جواهر القاموس، ج13، ص: 459 - لسان العرب، ج10، ص: 354 - أساس البلاغة، ص: 639)
اما در «التحقیق» ناطق بودن هر چیزی و نطق در هر عالمی را به حسب خودش دانسته، مثلاً نطق مورچه ها را در عالم خودشان با آلات نطق مخصوص به خود و نطق انسان را هم با آلات نطق مخصوص به خودش دانسته، در عین اینكه نطق را سخن گفتن معنا نموده است. (التحقیق فی كلمات القرآن الكریم، ج12، ص: 161) این گونه معنا كردن با روایت بالا كه «القول» را بعد از «المنطق» آورده و گویا هر دو را از دو راوی شنیده، تایید می شود (یعنی نویسنده ی حدیث فوق وقتی قول را بعد از منطق می آورد، بدین معناست كه هم او و هم كسانی كه این روایت را به او رسانده اند، هر دو را به یك معنا می دانستند؛ مثل این است كه حسن به من بگوید به علی بگو من بیمار هستم، و من به علی بگویم حال حسن خوب نیست؛ در اینجا من عین كلام حسن را نقل نكردم ولی منظورش را رساندم و حسن هم اگر بفهمد من عین جملهاش را به علی نگفته و جمله ی دوم را به او رسانده ام، هرگز ناراحت و خشمگین نخواهد شد؛ در اینجا هم هر دو راوی از زبان پیغمبر یك كلمه شنیده اند؛ منتها یكی «المنطق» تعبیر آورده و دیگری «القول» گفته) این هم یك موید بر اینكه منظور از «المنطق» در روایت بالا سخن گفتن است.
اما سؤال آخر این است كه منظور از این روایت چیست؟ اینكه بلا موكل سخن گفتن است و سخن گفتن وكیل بلا است چه منظوری می تواند داشته باشد؟
طبق معنایی كه از وكالت نمودیم، باید این طور منظور را شرح دهیم كه بلا در برخی جاها كه نمی تواند ظهور كند و خود را متجلی نماید، وكیلش -كه سخن گفتن باشد- را می فرستد؛ اما به نظر می آید هر سخن گفتنی وكیل بلا نیست؛ سخن گفتنی كه مطابق و هم شان با بلا باشد می تواند وكالت بلا را بر عهده بگیرد؛ كه در ادامه این سؤال مطرح می گردد كه چگونه سخن گفتنی هم شان و هم ردیف و وكیل بلاست؟
سید جلال الدین ارموی در شرح این حدیث چنین می گوید: «بلا گماشته است بر گفتار؛ یعنى بیشترین بلا از گفتار خیزد، و لقمان حكیم را كه درم خریده بود گویند خواجهاش گوسفندى به وى داد كه بكش و آنچه بهترست بمن آر؛ دل و زبان پیش وى برد، گوسفندى دیگر به وى داد كه بكش و آنچه بدترست بمن آر؛ هم دل و زبان بیاورد، خواجهاش گفت كه: چون بدتر و نیكتر این هر دواند؟- جواب داد كه: ندانى كه آدمى چون نیك باشد ازین هر دو باشد، و چون پلید باشد نیز ازین هر دو باشد پس ازین دو بهتر و بدتر هیچ نباشد». (شرح فارسى شهاب الأخبار(كلمات قصار پیامبر خاتم)، متن، ص: 72) در این گفتار هر گونه گفتار، موطن و موكل بلا شمرده شده، به طوری كه انسان همیشه باید مواظب سخن گفتنش باشد تا مبادا بلایی در پی نیاید (از اینكه هر گونه سخن گفتن در این كلام عامل بلا دانسته شده، شاید بتوان حدس زد كه بنابر این هر گونه بلایی در حدیث منظور است، چه بلای اختیاری، چه غیر اختیاری، البته این صرف حدس است) مثلاً مؤلف تفسیر «بیان المعانی» در تفسیر سوره ی یوسف در جریان خواب دیدن دو همراه وی، این حدیث را آورده و گفته كه اعدام شدن یكی از آن دو نفر به خاطر خواب دیدنش نبود، بلكه به خاطر این بود كه خوابی را (چه دیده باشد و چه ندیده باشد و از خود به دروغ خوابی ساخته باشد) ذكر كرده و بر زبان رانده بود. (بیان المعانی، ج3، ص: 21)
عاملی نیز همین گونه ترجمه كرده است. (تفسیر عاملی، ج5، ص: 18)
در كل این حدیث عجیب و دقیق، تحقیق مفصلی را می طلبد كه انشاءالله در فرصت مناسبی بدان خواهیم پرداخت.
شعارسال، با اندکی تلخیص و اضافات برگرفته از وبلاگ روانشناسی ، تاریخ انتشار: 1 آذر 1392، کدخبر: ،www.raveshha40.blogfa.com