شعار سال: در اغلب مواقع آنچه به عنوان قدرت تعریف میشود، امکانات و داشتهها و نداشتهها و بطور خلاصه در انحصار داشتن منابع خلاصه میشود، در چنین تعریفی از قدرت، ضعفا، ستمدیدگان و قشر فرودست نگاه داشته شده، هیچگاه توانایی اعمال قدرت نخواهند داشت و همواره از سوی قشر فرادست تحت انقیاد قرار خواهند گرفت و راه رهایی نیست.
اما نوع دیگری از قدرت وجود دارد که ژیرو از آن تحت عنوان «نظریه مقاومت» و گیدنز از آن بعنوان «قدرت بازدارنده» و دوسرتو از آن بعنوان «عزل قدرت (مسلط)» یاد کرده است، که این نظریه معتقد است افراد تحت سلطه میتوانند در برابر فشارها و تقاضاهای طبقه حاکم و یا افراد ذی نفوذ مقاومت کنند که این کنشگری، در مقابل نظریه بازتولید است که معتقد است وضع موجود از طریق بازتولید شدن همواره در خدمت منافع طبقه حاکم خواهد بود.
تضاد، مقاومت و اعتراض برخلافِ نظریه کارکردگرایی ست که بدنبال حفظ نظم موجود است و هرگونه رفتار غیر هنجاری را منفی و اختلال آفرین میداند در پارادایم مقاومت، پتانسیل و رانه پیش برنده نه از بالا به پائین بلکه از دل تودههای تحت ستم برمی خیزد و مواضع قدرت و مشروعیت آن را زیر سوال میبرد چراکه قدرت مسلط صرفاً تا زمانی کاربرست دارد که تبعیت و فرمانبرداری عدهای را با خود بهمراه داشته باشد، پس زمانی که اطاعتی نباشد، قدرتی هم نیست و قدرت عملاً از مفهوم تهی میشود، تهی سازی از مفهوم قدرت، از مقاومت و پیروی نکردن از آن و «دیالکتیک کنترل» حاصل میشود که قشر فرودست میتوانند از طریق استراتژی «نه گفتن» کنترل قشر قدرتمند را بدست گیرند.
در چنین حالتی عزل قدرت به این معنا اسـت که قدرت، دیگر از توان تحمیل اراده خود بر ضعفا برخوردار نیست.
این مقاومت لزوماً به مفهوم انقلاب و جنبشهای نمادین و پرهیاهو نیست بلکه از طریق شیوههای نرم و از دل همین خانهها با کمترین امکانات توسط اقشار فرودست ایجاد شود، چنانچه گیدنز از اشکال مختلف آن نظیر تحریم، تقبیح، انتقاد یا حتی عدم واکنشِ افراد تحت سلطه یاد میکند.
زنان به عنوان نیم جمعیت که به فراموشی سپرده شدهاند
زنان به عنوان نیم جمعیت که به فراموشی سپرده شده اند، عمدتاً به سپهر خصوصی رانده شده اند، اما همین حوزه به عنوان مهمترین و اصلیترین نهاد اجتماعی میتواند مؤثرین سلاح در دسترس زنان برای اعمال مقاومت به مثابه قدرت بکار گرفته شود که نیازمند سواد انتقادی ست که به تفکر انتقادی ختم شود.
پیوند بین «سواد انتقادی» و «توانمندسازی زنان» موضوعی ست که میتواند از طریق درک زنان از سازوکار قدرت و سلطه، آنان را به سوی کنترل اجتماعی و استنکاف از بازتولید اجتماعی فرهنگ مردسالار و در دست گیری قدرت فرهنگی سوق دهد.
ظهور آگاهی انتقادی توسط زنان میتواند با کوچکترین، چون و چرا کردن آنان در مورد سادهترین امور نظیر تقسیم جنسیتی کار به طور مثال «چرا من باید خانه داری یا بچه داری کنم» آغاز میشود و میتواند به تفکر انتقادی نسبت به ساختارهای کلان جنسیت زده نظیر حضور زنان در سیاست و نقد رجل سیاسی ختم شود.
«مقاومت روزمره» در برابر اعمال قدرت نامتوازن و سکسیستی روزمره، میتواند فرصت ابتکار عمل برای تغییر نظم موجود را در اختیار زنان قرار داده چنانچه «دوسرتو» میگوید:" قدرتها تا وقتی دیده شوند باقی میمانند. " هر چه قدرت کمتر قابل مشاهده باشد بیشتر به سمت تبدیل شدن به تاکتیک و هنر ضعفا برای تغییر مناسبات قدرت پیش میرود.
از آنجایی که کل سازوکارهای مردسالاری و سرمایه داری بر بنیان بهره کشی از زنان استوار شده، زنان بعنوان سوژههای خودآگاه میتوانند از طریق تاکتیک مقاومت و عزل قدرت نابرابر مردانه در زندگی روزمره و نادیدنی ساختن آن، هژمونی مرد محور را از سطح خرد در سپهر خصوصی تا کلان در سپهر عمومی به چالش کشیده و بی اثرش سازند و این قدرتی ست که همواره در ید بی قدرتان وجود دارد و هراس هرروزه از آگاهی و اِعمال آن توسط لشکر قربانیان، در دل صاحبان قدرت نابرابر وجود داشته و دارد؛ بنابراین «فمینیسم روزمره» چیزی جز مقاومت روزمره برای عزل هژمونی و ساختار قدرت روزمره مردسالارانه برای مرئی سازی قدرت سرکوب شده زنان نیست.
پرستو فرخی
پایگاه تحلیلی خبری شعار سال برگرفته از کانال تلگرامی جامعه شناسی زن روز