شعار سال: ۱۸ ماه از شهادت محسن میگذرد و در این مدت، هر پنج شنبه بر سر مزار محسن در بهشت زهرا خیمه عاشقی برپاست؛ ایستگاهی صلواتی نشانه عشق تمام نشدنی پدر به فرزند. پدری که همیشه شبهای چهارشنبه را همینجا در بهشت زهرا کنار مزار پسر شهیدش به صبح میرساند و آفتاب پنج شنبه که شهر را روشن کرد، آستین همت بالا میزند و به روال همه هفتههای گذشته، بساط عاشقی اش را به پا میکند.
دومین پنجشنبه گرم شهریور ماه، در قطعه ۵۰ بهشت زهرا، مهمان اصغر قوطاسلو شدیم و با او از فرزند شهیدی گفتیم که مایه افتخار و سربلندی اش است.
همیشه پنج شنبهها اینجا هستید؟
از وقتی که اینجا خانه محسن شده ما هم همیشه اینجاییم. البته بیشتر وقتها من از شب قبل میآیم بهشت زهرا. شب همینجا میخوابم و از سر صبح میافتم دنبال تهیه تدارکات برای پخت غذا.
بیشتر توضیح میدهید؟
بله .. آش میپزیم، قیمه میپزیم، قرمه میپزیم. ماه رمضان سحری و افطاری میدادیم، زیارت عاشورا داریم. نماز جماعت برگزار میکنیم. امروز دعای عرفه داریم. سخنران داریم و هزار نفر پای سفرهای مینشینند که هر پنج شنبه اینجا میاندازیم و نمیگذاریم چراغ اینجا خاموش شود.
چرا؟
چون محسن چراغ دل ما را روشن کرد. چراغ دل یک ملت را روشن کرد. محسن تکاور بود، جنگاور بود، رفت و در راه اسلام، در راه وطن شهید شد، چه افتخاری از این بالاتر. حالا این کوچکترین کاری است که من میتوانم برای پسرم انجام بدهم. البته من تنها نیستم، اینجا واقعا کار دلی است، جوانهای زیادی میآیند داوطلبانه پای کار میایستند. خیلیها التماس میکنند که تورا به خدا به ما هم اگر کاری هست بگویید انجام بدهیم. اصلا یک حال خوبی اینجا بوجود آمده که همه اش از برکات حضور شهداست.
محسن را خیلیها بعنوان اولین شهید مدافع حرم ارتش میشناسند، شما که پدر این شهید هستید، محسن را چطور معرفی میکنید؟
پسر من جنگاور بود، غواص بود، چترباز بود دورههایی که یک رنجر باید ببیند گذرانده بود، کلاه سبز بود، غریق نجات بود. اما قبل از همه اینها محسن یک بسیجی بود؛ یک نظامی خالص. از خیلی سال قبلتر مسئول حوزه بسیج بود، مسئول آموزش ناصحین بود، مسئول آموزش دانش آموزی پاکدشت بود و همیشه خودش را سرباز رهبر میدانست.
هیچوقت فکر میکردید که شهید بشود؟
محسن زیاد از شهادت حرف میزد. همیشه در جمعهای خانوادگی یا در هیئتها که حضور داشت میگفت دعا کنید من شهید بشوم؛ یعنی شهادت آرزویش بود. همیشه دنبال مسیری بود که او را به شهادت نزدیکتر کند. حتی وقتی در سوریه بود بااینکه دوره ماموریتش تمام شده بود، اما باز هم داوطلبانه مانده بود، به همرزمانش هم گفته بود من با شهادت برمی گردم.
از نحوه شهادتش خبر دارید؟
دوستانش گفتند که یک عملیات سختی بین نیروهای ایرانی و نیروهای جبهه النصره بوجود آمده، تا رسیدن نیروهای خودی محسن چندساعتی خط را به تنهایی نگهداشته بوده و قهرمانانه در نبردی مستقیم و تن به تن به شهادت رسیده. نیروهای دشمن، بعد از شهادت محسن برای اطمینان از مرگ او، به او تیر خلاص زده بودند. حتی وسائلش را هم با خودشان برده بودند.
محسن کجا شهید شد؟
در شهر حلب منطقه برنه. افتخار من این است که پسرم قهرمانانه جنگید.
برای اینکه برود سوریه و مدافع حرم بشود رضایت شما را گرفت؟
بله ... یک روز آمد و گفت دوست دارم بروم مدافع حرم بشوم. گفتم محسن جان خوب فکرهایت را کرده ای؟ گفت بله. اگر من نروم چه کسی برود؟! وظیفه من است که بروم و از حرم حضرت زینب (س) از مردم مظلوم و از اسلام دفاع کنم.
این اولین ماموریت خارج از کشورش بود؟
نه قبلا یک بار هم رفته بود عراق. اما آن موقع ماموریتش طولانی نبود.
پدری که هرهفته میآید بهشت زهرا شب را سر مزار پسر شهیدش میخوابد یعنی او را خیلی دوست داشته، چطور این پدر رضایت میدهد به رفتن فرزندش به جایی که پر از آتش گلوله است.
چون خودش دلش با رفتن بود. محسن درست است که پسرم بود، اما پشت و پناهم بود، من خیلی وابسته اش بودم، روزی هم که آمد و گفت میخواهد برود سوریه، من میدانستم که این راه شهادت دارد، خودم هم در دوران مقدس جبهه بودم، میدانستم شرایط جنگ چطوری است. میدانستم که در این مسیر خیلیها به شهادت میرسند، البته شهادت نصیب هرکسی نمیشود و اینهایی که امروز میبینید شهید شده اند همه برگزیده هستند.
محسن فرزند چندمتان بود؟
پسر اولم بود. تکیه گاهم بود. همیشه هرکاری داشتم محسن داوطلب میشد انجامش میداد. همیشه فکر میکردم اگر یک روزی از این دنیا بروم، این محسن است که زیر تابوتم را میگیرد من را از زمین بلند میکند. فکر نمیکردم برعکس بشود. اما شد... خدا عزتی به او داد که هیچ بندهای نمیتوانست بدهد.
بعد از شهادت محسن او را خواب دیده اید؟
زیاد... من محسن را زیاد در خواب میبینم. حتی آن وقتی که نزدیک شهادتش بود هم چندباری خواب دیدم مراسم عزاداری است و من دارم محسن را تشییع میکنم. حال بدی داشتم. خدا شاهد است که بعد از اینکه بیدار میشدم تا صبح راه میرفتم. با خودم میگفتم خدایا این چه خوابی است... فکر میکردم یعنی قرار است واقعا محسن شهید بشود؟! الان میبینم محسن همیشه در خوابهای من حضور دارد.
الان چطور این حضور را نشان میدهد؟
در این مدتی که شهید شده چندباری پسرم را در خواب دیدم. دیدم بیرون در ایستاده. تعارف کردم که محسن جان بیا داخل خانه. چرا نمیآیی؟ محسن هم هربار گفته: بابا آخر من نگهبان بی بی هستم. نمیتوانم اینجا را ترک کنم.
پس حتما محسن ارادت زیادی به حضرت زینب (س) داشته.
دقیقا همین طور است. وقتی محسن داوطلب شد برای اعزام به سوریه، هم برایش بحث اعتقادی و مذهبی مطرح بود، هم بحث دفاع از مرزهای اسلام. همه اینها کنار هم جمع شد و محسن را برای رفتن ترغیب کرد. یادم نمیرود که محسن همیشه میگفت من میروم که سرباز بی بی باشم. حالا پسر من سرباز بی بی است.
وقتی خبر شهادت محسن را شنیدید چکار کردید؟ شما که با خواب شهادتش آنقدر آشفته میشدید.
من به پسرم افتخار کردم. محسن سربلندم کرد. ببینید همه ما رفتنی هستیم، چه بهتر که به شکل زیباتری از این دنیا برویم و چه رفتنی زیباتر از شهادت؟!
واکنش مادرش چه بود؟
اتفاقا من درباره این موضوع خیلی نگران بودم. وقتی رفتم معراج شهدا و پیکر محسن را دیدم، همه دغدغه ام این بود که چطور این خبر را به مادرش بدهم. قبل از اینکه برسم خانه، به همسرم زنگ زدم. گفت چیزی شده؟ از محسن خبری شده؟ گفتم میایم خانه میگویم. اما پای رفتن نداشتم. وقتی رسیدم خانه و همسرم در را باز کرد. دوباره پرسید از محسن خبری شده؟ محسن شهید شده؟ گفتم شهید شده. گفت مبارکش باشد... مبارکش باشد...
یک عکس خیلی معروف از حضور حضرت آیت الله خامنهای برسر مزار اولین شهید مدافع حرم ارتش وجود دارد، درباره این عکس توضیح میدهید؟
بله... محسن خیلی دوست داشت حضرت آقا را از نزدیک ببیند، حتی در وصیت نامه اش هم نوشته بود که آرزو دارم آقا دست متبرکشان را به روی سرم بکشد؛ که البته قسمتش نشد، اما بعد از شهادتش، حضرت آقا همینجا سر مزار محسن آمد و چند دقیقهای ایستاد. همین عکس است که خیلی معروف شده.
خودتان هم از نزدیک ایشان را دیده اید؟
بله چندباری این سعادت نصیب من شده که محضر حضرت آقا برسم. همیشه از ایشان خواسته ام که من را دعا کنند و ایشان هم فرمودند که این مدافعان حرم در راه دفاع از حریم و حرم به شهادت میرسند؛ افتخار کن که چنین پسری داری.
شعار سال، با اندکی تلخیص و اضافات برگرفته از سایت مشرق نیوز، تاریخ انتشار:۱۲ شهریور ۱۳۹۶، کدخبر: ۷۷۰۰۸۱، www.mashreghnews.ir