شعارسال: در گذشته به گونهای تدبیر شده بود که تمام نیازهای یک محله درون همان محله تامین شود که اگر امروز هم این چنین تدبیری اندیشیده میشد، بخش اعظمی از مشکلات ترافیک و مصرف سوخت و آلودگی هوا را نداشتیم.
معمولا این طور بود که ساکنان هر محله تمام خریدهای روزانه و هفتگی خود را از بازارچه همان محله تامین میکردند، در مسجد همان محله عزاداری میکردند، کودکانشان به مکتب همان محله میرفتند و سایر امور زندگیشان نیز در همان محل تامین میشد.
«قملاق» نیز از این قاعده مستثنی نبود، مسجد و کاروانسرا و بازارچهای داشت که فردی به نام «آقا معصوم» یا به قول اهالی آمعصوم آن را راهاندازی کرده بود و همین نام هم بر روی بازارچه، مسجد و کاروانسرا بود.
اما خیابانکشیهای دهه ۷۰ در دل این بافت تاریخی، قسمت زیادی از این بناها را از بین برد و هویت بافت و خاطرات جمعی اهالی آن را مخدوش کرد و به این ترتیب زمینه زوال آن محله چیده شد.
محله قملاق در اسناد بسیاری جزو محلاتِ دارالسلطنه قزوین نامیده شده، یعنی جزو محلاتی بود که احتمالا با ورود «شاه طهماسب» به قزوین، درباریان و همراهان او در آن ساکن شدند و احتمالا خاندان آمعصوم نیز از آن گروه بودند که در این منطقهی وسیع، خانه و کاروانسرا، مسجد و بازارچه ساختند و اینجا ساکن شدند.
اما در خیابانکشیها اهمیت و قدمت و خاطرات تاریخی این محله اصلا دیده نشد و به جای احیای آن، تنها مانند یک بافت فرسوده با آن برخورد شده است.
قملاق که امروزه بخشهایی از خیابان «مولوی»، «شهید انصاری غربی»، کوچه یا خیابان «تبریز» و کوچه «صالحیه» و «خطیب» را شامل میشود، در گذشته محلهای بود که در ضلع شمال با محله «دیمج» و جنوب و شرق با محله «آخوند» و از جنوب با «مغلواک» همجوار بود، از غرب به دیوارهای غربی شهر و رودخانه «دزج» میرسید و از شرق با بازار قزوین و محله «سکه شُریحان» که بعدها در ادبیات عامه به «سرکوچه ریحان» تغییر نام داد همسایگی داشت.
هرچند امروز بیش از ۵۰ سال است که خیابان «کوروش» در دل محله «سرکوچه ریحان» و ۳۰ سال است که «انصاری غربی» در قلب «قملاق» احداث شده، اما اهالی قدیمی قملاق خوب به یاد دارند که درست در وسط خیابان انصاری غربی، بازارچهای در کنار یک کاروانسرا و مسجد وجود داشت که همگی به نام «آمعصوم» نامیده میشدند.
بسیاری از کاسبان قدیمی این محله، درست وسط خیابان انصاری را محل دقیق مجموعه آمعصوم میدانند و معبر مسقفی که دو طرفش دکانهای قصابی، بقالی، نانوایی و… بودند را به خاطر دارند که کلیه مایحتاج زندگی را اینجا میفروختند. دو طرف بازارچه هم کاروانسرا و مسجد آمعصوم بودند. این معبر از شمال تا کوچه صالحیه و کوچه خطیب ادامه داشت و در جنوب هم میرسید به آستان امامزاده «سلطان سید محمد (ع)».
از میان این همه خانه، کوچه و بنا تنها مسجد آمعصوم است که نوسازی شده و هنوز وجود دارد. هرچند نام این مسجد نیز توسط هیئت امنای آن بدون در نظر گرفتن پیشینه تاریخی مسجد به «چهارده معصوم» تغییر داده شده است.
مجموعه آمعصوم به روایت تاریخ
سری به سرشماری دوره ناصری میزنم. «کدخدا عباسعلی» کدخدای محله قملاق در آن زمان به تاریخ ۱۲۹۹ ه. ق در گزارش خود از این محله، از وجود کاروانسرای «آقا معصوم» خبر داده بود، آن زمان آقا معصوم مرحوم شده بوده و کاروانسرا در اختیار وراث او بوده و مشخص است که کاروانسرا دچار تغییراتی هم شده بوده است.
«مهدی نورمحمدی» تاریخپژوه، معتقد است که کاروانسرای آمعصوم یک کاروانسرای درون محلهای بوده و از آنجایی که بسیاری تجار و پیشهوران بازار در این محله ساکن بودند، کاروانسرا که دارای فضای باراندازی، اقامتی، دپوی کالاها و شترخان بوده، برای انبار و نگهداری مالالتجارهای که برای تجار از شهرها و کشورهای دیگر میرسیده به کار برده میشده و از این طریق اموال به بازار منتقل میشدند و کاروانیان نیز در این مجموعه اسکان داده میشدند و احشامشان را اینجا تیمار و نگهداری میکردند.
هرچند بعد از دوره قاجار کارکرد این کاروانسرا دچار تغییرات خاصی شد، در اوایل دوره پهلوی یعنی سال ۱۳۱۰ کارخانه فرش «اعتماد»، توسط «حاج مهدی اعتمادی» و «حاج مجتبی نبوی» مشترکا تاسیس شد و این کاروانسرا محل تولید این فرش با شهرت جهانی گردید.
نورمحمدی این کارخانه را دارای اهمیت زیادی میداند؛ چراکه اگرچه در آن مقطع کارگاههای تولید فرش دستباف در شهر وجود داشتند، اما کارخانهای با این عظمت که بر اساس برخی منابع حدود ۱۰۰۰ نفر بافنده و استادکار هر روز در آن مشغول به کار باشند، در سطح کشور نداشتیم و چنین تاسیساتی در کاروانسرای آمعصوم شکل گرفت. در اینجا نقشههایی به فرش تبدیل شد که امروز از نفیسترین فرشهای ایرانی هستند و در مجموعههای خصوصی مجموعهداران بزرگ جهان نگهداری میشوند.
به گفته وی با حمله متفقین به ایران در سال ۱۳۲۰ و مدت ۱۰ سالی که ایران به اشغال آنان درآمد، صنعت و تجارت ما دچار بحران شدیدی شد که دیگر نتوانست کمر راست کند و در این دوره کارخانه فرش اعتماد هم دچار رکود شد و علیرغم اینکه در ۱۳۲۴ برای احیای آن تلاشهایی شد؛ اما موفقیتآمیز نبود و امروز فرش اعتماد که میتوانست یکی از تجارتهای موفق در سطح جهانی برای ایران به شمار برود سالیان سال است که دیگر تولید نمیشود.
تا سرانجام در اواخر دهه ۲۰ کارخانه قندریزی توسط «حاج احمد زنجانچی» و شرکایشان در همین کاروانسرا ایجاد شد که مدتی بعد به خاطر شکایت اهالی منطقه از مشکلات محیط زیستی از جمله بوی بد این کارخانه، نهایتا قندریزی به بیرون از شهر و در جاده رشت منتقل شد.
همچنین قسمتی از کاروانسرای آمعصوم در دهه ۳۰ نیز مدتی به یک دبستان به نام «عارف» تبدیل شده بود و دانشآموزان در آن درس میخواندند و بعد از آن که مدتی متروک شد با احداث خیابان انصاری غربی همراه با بسیاری آثار قدیمی دیگر از میان راه برداشته شد.
قیچی انصاری غربی بر تن محله قملاق!
امروز بیش از ۳۰ سال است که از بافت درهم تنیده، کوچههای باریک، آشتیکنان و مجموعه منسجمی که اهالی محله را از دیگر مناطق شهر بینیاز میکرد، خبری نیست و قملاق توسط این خیابان که با احتساب پیادهروها و مغازههای دو طرف خیابان حدود ۴۰ متر عرض دارد، کاملا از بین رفته و به دو قسمت کاملا مجزا از هم تبدیل شده است.
«مهدی خطیبی» از اهالی اصیل این منطقه و از نوادگان مالکان خانه «خطیب» است. این خانه اکنون در تملک میراث فرهنگی است و در وضعیت خوبی نگهداری نمیشود.
به گفته خطیبی که از نخستین مهندسان معمار تحصیلکرده قزوین است، احداث خیابان انصاری غربی ارتباط بین بخشهای شمالی و جنوبی این محله را قطع کرد.
وی توضیح میدهد: سیصد سال پیش در میان این خیابان فضای بزرگی بود شامل بازارچه و کاروانسرای آمعصوم و تعدادی خانه از جمله خانههای «رزاز هاشمی»، «رنجانچی»، «مقدم»، «ولدآبادی»، «عطاران» و «دفتری» و آب انباری که دورتادور این مجموعه چهار معبر بود.
خطیبی ادامه میدهد: هرچند این معابر باریک بودند، اما به عنوان معابر کلیدی این محله به حساب میآمدند و ارتباط بین بخشهای مختلف را با هم میسر میکردند، ولی متاسفانه همه خانههای این محدوده، بازارچه و کاروانسرا طی احداث خیابان انصاری غربی که در ادامه خیابان کوروش ساخته شده بود، از بین رفتند!
این مهندس معمار، کاروانسرا و بازارچه آمعصوم را بخش مهمی از این محله برمیشمارد و معتقد است: با توجه به اینکه چند خانواده، خانههای بزرگی در این قسمت داشتند، به احتمال زیاد ۳۰۰ سال پیش همه این محوطه متعلق به یک خانواده بود و بعد کم کم بین وراث تقسیم و بعضی هم فروخته شد.
خطیبی تصریح میکند: این بافت در دوران صفویه، زندیه، قاجاریه و پهلوی وجود داشت تا در دهه ۷۰ و با احداث این خیابان از بین رفت.
وی تاکید میکند: با نابودی یک محله، هویت آن محله نابود خواهد شد و از آنجایی که هویت محله گره خورده به هویت خانهها و مالکان آنها، نابودی شهر و محلات آن، هویت شهروندان را نیز از بین میبرد.
خاندان آمعصوم
«مهدی رزاز هاشمی» از نوادگان آمعصوم است که به خوبی تخریب خانهها و کاروانسرا و بازارچه را به یاد دارد؛ او توضیح میدهد: کاروانسرا جزو ملک ما بود و هشت خانه پشت آن مربوط به خانواده ما بود.
او درباره زیبایی خانه پدریاش میگوید: خانه آمعصوم خانه بزرگی بود. شامل ۸ حیاط که به مرور بین وراث تقسیم شد و یک حیاط با مساحت ۱۵۰۰ متر به پدر و عمویم رسید و به همین دلیل بود که تمام فامیلهای نزدیکمان هم در خانههای اطراف ما ساکن بودند.
رزاز هاشمی به خوبی به یاد دارد که یکی از خانهها را هم به خانواده «دفتری» فروخته بودند، که پسرشان هم بعدها پزشک شد و خود آقای دفتری هم آدم باسوادی بود و در مدرسه «دارالفنون» تحصیل کرده بود و کارش تجارت و حسابداری یا کارهای مربوط به نوشتن بود.
این نواده «آقا معصوم» تصریح میکند: همه این خانهها پنجرههای اُرُسی داشتند و پر بودند از وسایل و لوازم قدیمی.
او به خوبی به یاد دارد که خانه آنها آخرین خانه و مشرف به کوچه بود و توضیح میدهد: حیاط ما آبانبار بزرگی داشت که این آبانبار یک راهشیر به خانه ما داشت و یک راهشیر دیگرش در کوچه بود تا همسایهها هم بتوانند از آن استفاده کنند و در سند هم درباره آبانبار نوشته بود: «آنچه در بیرون و داخل خانه است مربوط به خانه است.»
رزاز هاشمی اظهار میکند: یک آبانبار خصوصی هم داشتیم که آن متعلق به خود خانه بود و در یکی از حیاطهای بیرونی هم یک آب انبار دیگر بود و این مجموعه به طور کلی سه آبانبار داشت.
او از اشیای عتیقه خانه نام میبرد و اشاره میکند به تختخواب زیبایی که تخت عروس نام داشت، همچنین صندلیهای جهیزیه مادرش، صندوقچهها و بسیاری وسایل دیگر که همراه با اُرُسیها و پلهها و شیرآلات و… خانه از بین رفت و زیر آوار ماند.
تنها کسانی که مقابل تخریب ایستادند
رزاز هاشمی به خاطر دارد که خانواده او هیچگاه حاضر نشدند منزلشان را برای احداث خیابان بفروشند و تا آخرین لحظه هم خانه را ترک نکرده و اسباب و اثاثیهاش را خالی نکردند، تا اینکه پس از اخطارهای مکرر، یک روز خانه زیر هجوم ضربات ماشینهای غول پیکر فرو ریخت و با تمام اثاثیهاش از بین رفت!
این عضو خاندان رزاز هاشمی که حالا بیشتر به کار باغداری مشغول است، میگوید: ما هیچ وقت پولی را که شهرداری آن زمان برای این تملک تعیین کرده بود نگرفتیم. حتی بسیاری از زمینهایمان را فروختیم و خرج شکایت به دیوان عالی اداری کردیم و برای حقالزحمه وکیل پرداختیم تا شهرداری را محکوم کنیم. دو سال کارهای دادگاهی طول کشید و بالاخره هم شهرداری در دیوان عدالت اداری محکوم شد، اما در نهایت میبینید که خیابان را ساختند و محله و خانهها را نابود کردند و اهالی را دربه در! ما میخواستیم این اتفاق نیفتد که افتاد.
او میگوید ما بعد از آن خیلی سختی کشیدیم و مجبور شدیم کارخانهمان را بفروشیم و مرغداری که اجاره کرده بودیم را پس دهیم و بسیاری املاکمان را هم از دست دادیم، من مشکلات اعصاب پیدا کردم و تا سالها مجبور به مصرف دارو شدم.
خانههای تخریب شده
هاشمی همچنین از میان خانههای دیگر محله اشاره میکند به خانههای «اخوان بزرگ» و «اخوان کوچک» و توضیح میدهد: دو خانه قاجاری زیبا بودند که در این محله قرار داشتند، خانه اخوان کوچک را خانواده «ارجمندیها» خریدند، خانه اخوان بزرگ هم که حصار و باغی داشت را «حاج یوسف عطاران» خرید.
او شاهد است که تا قبل از دهه ۵۰ دانشجویان برای بازدید خانه اخوان بزرگ به قزوین میآمدند، همچنین با اشاره به بناهای دیگر این منطقه، ادامه میدهد: خانه «ضرابی» از دیگر خانههای زیبا بود که با خانه «بهشتی» همسایه بود که نوه بهشتی بعدها رییس میراث فرهنگی کشور شد، خانه «ولدآبادیها» و خانه «مقدمها» هم زیبا بودند که همگی توسط شهرداری آن زمان خریده و کاملا تخریب شدند و از بین رفتند.
خانه «زنجانچی» نیز یکی دیگر از خانههای زیبا و بزرگ این منطقه بود که به گفته اهالی میتوانست زیباترین خانه قزوین به حساب بیاید. زیبایی این خانه به قدری بود که عوام معتقدند نقشه آن را روسها کشیده بودند که آن هم زیر چنگال لودرها و بلدوزرها با خاک یکسان شد.
همچنین در ضلع شمالی امامزاده سلطان سید محمد (ع) و قسمت جنوب خیابان انصاری امروز پس از سه دهه هنوز فضای باز بزرگی است که در گذشته پر بوده از کوچههای باریک و پیچ در پیچ با خانههای بزرگ و زیبا.
جای این همه خاطره و تاریخ حالا محوطه باز و بزرگی است که چندی پیش به همت شورای پنجم شهر، یک پارک کوچک برای بچهها ساختند و به نظر میرسد برای باقی آن هیچ وقت برنامهای نداشتند و معلوم نیست با این بیبرنامگی این تخریبهای وسیع چرا صورت گرفت؟!
زنده سازی بافت؟ یا درآمدزایی برای شهرداری؟
«امیرحسین زنجانچی» نیز که از دوران کودکیاش در این محله خاطرات زیادی دارد، از احداث خیابان انصاری غربی به عنوان یک اتفاق ناگوار نام میبرد و توضیح میدهد: فاجعه اصلی آنجا اتفاق افتاد که بافت تاریخی منطقه از بین رفت و خانهها خراب شدند.
او نیز با اشاره به تخریب این منطقه وسیع در شمال امامزاده سلطان سید محمد (ع) تصریح میکند: خانههای بزرگی اینجا بودند که به بیشتر مالکان این خانهها در جای دیگری از شهر زمین داده شد و خانهشان گرفته و قطعه قطعه تخریب شد و بافت از بین رفت.
زنجانچی ادامه میدهد: حالا در آن منطقه یک محوطه باز درست شده و برای کل این خیابان انگار به غیر از احداث آن مغازهها هیچ برنامهای نداشتند، کاری که برای انصاری شرقی نیز انجام شده و به گوش رسیده که مدتهاست که خانههای بزرگ آن منطقه نیز تملک و تخریب شده و حالا قرار است دوطرف مسیر تعیین شده، مغازه ساخته و فروخته شود، از همین حالا هم قیمتگذاری شده و تصمیمگیرندگان شهر در شهرداری میخواهند به این وسیله جمعیت را به آنجا بکشانند و به نوعی زندهسازی صورت بدهند که این اصلا منطقی نیست، همانطور که اگر همه آن مغازههایی که در انصاری غربی بود را به جایی دیگر منتقل کنند باز هم هیچ اتفاق خاصی برای بافت نمیافتد.
وی معتقد است: اصلا دلیلی ندارد در قلب بافت تاریخی شهر بخواهند یک خیابان پهن احداث کنند و آن را تجاریسازی کنند؛ انگار جز فروش و سودآوری اصلا هدف دیگری ندارند.
زنجانچی تاکید میکند: مسئولان اصلا بررسی نکردهاند، چراکه با این کار دوباره ترافیک ایجاد میشود و باز نیاز به پل و پارکینگ و… دارند و باز باید تخریبهای بیشتری صورت بگیرد که مغایر با نفس محلات تاریخی است.
او درباره خاطرات کودکیاش در بافت این محله توضیح میدهد: هرچند خاطراتم خیلی گنگ است، اما هنوز احساس هیجانی که با آن، کوچه پس کوچههای این محله را طی میکردم تا به دهنه دیمج و خانه مادربزرگ مادریام برسم را خوب به خاطر دارم.
زنجانچی ادامه میدهد: این که بعد از گذشتن از این همه کوچه کج و معوج، قابی جلویم ظاهر میشد از مدرسه در «دهنه دیمج»، همیشه خیلی برایم هیجانانگیز بود، من در خردسالی برای عبور از خیلی از این کوچهها حس کنجکاوی داشتم، یکپارچگی بافت مرا به وجد میآورد، اینها تجاربی بود که امروز کاملا از بین رفته و بچههای الان در شهرهای امروزی اصلا آن را حس نمیکنند.
او احساس تاسف میکند از اینکه پیچ وخم کوچهها حالا میرسد به خیابان پهن و مدرن و خاطرنشان میکند: حتی خیابان امام که در زمان شاه ساخته شده، اما به شما نشان میدهد که امتداد معبر «عبید زاکانی» به «سعدالسلطنه» و «راسته قیصریه» میرسیده، اما تخریب محله قملاق و این فضای مقابل آستان سلطان سیدمحمد، طوری بوده که تمام اتصالات و دید و تصورات درباره قدیم را از بین برده و هیچ نشانی باقی نگذاشته است!
این نواده خاندان زنجانچی ساکن در قملاق، بر این باور است که در جریان این خیابانکشی بافت زندهای تخریب شده و همه ارتباطات درون این محله از بین رفته و هیچ رد و نشانی از گذشته به جا نمانده است.
وی بار دیگر ابراز تاسف میکند از اینکه بسیاری خانههای تاریخی در بسیاری محلات قزوین به راحتی از بین رفتند و اهالیاش در شمال شهر ساکن شدند و شاید بسیاریشان هم دیگر دلشان برای آن خانههای قدیمی تنگ نشود و میگوید: ارزشهای تاریخی خیلی زود در قزوین از بین رفتند و شاید آنچه ما برایش مبارزه میکنیم، موجودی است که مدتهاست، مرده است.
نابودی بافت؛ نابودی خاطره جمعی شهر
«مرتضی میرزاحسینی»، دارای مدرک دکترای معماری و پژوهشگر تاریخ قزوین نیز در مورد از بین رفتن بافت شهری، به ارتباط میان شهر و خاطرهی جمعی مردم از شهر اشاره میکند و چنین توضیح میدهد: خاطره همانطور که میتواند فردی باشد، به همان میزان نیز میتواند در بین گروهی از مردم مشترک باشد و از آنجایی که خاطره با چیزها و مکانها پیوند دارد و در زمان و مکان و مناسبات و رویدادهای اجتماعی شکل میگیرد، لذا شهر به عنوان مهمترین بستر شکلگیری خاطرات جمعی نقش پررنگی دارد.
وی از این دیدگاه درباره امتداد خیابان انصاری غربی و تاثیر آن بر محلهی قملاق قزوین اینگونه ادامه میدهد: همانطور که مطلع هستید در دههی ۵۰ با کشیدن خیابان کوروش از تقاطع سپه تا تقاطع مولوی، درست مقابل مسجد «حاج ابراهیم»، فاز اول این خیابان احداث شد؛ اما این پایان کار نبود و در دههی ۷۰ با خرید املاکِ محله قملاق در ادامه این مسیر، فاز دوم آن نیز آماده اجرا شد و برای این طرح بسیاری از بناهای تاریخی تخریب شدند و بین محلات انشقاق ایجاد شد که علاوه بر آسیب به بافت، باعث شد مجموعهای متصل و منسجم با عنوان کاروانسرا، آخوره (آبخوره)، مسجد و بازارچهی سرپوشیدهی آمعصوم که نقش پررنگی در خاطرات جمعی ساکنان محلات آخوند و قملاق و دیمج داشت از بین برود.
میرزاحسینی ضمن تاکید بر پیوند عمیق میان این سه محله در تولید و بازتولید تصویرِ مشترک از این مکان میافزاید: از مهمترین کارکردهای این مجموعهی شهری درهم تنیده، ایجاد درنگ و تعلیق برای رهگذران بود که این درنگها اساس شکلگیری خاطرات هستند.
این پژوهشگر تصریح میکند: بسیاری از قدیمیهای آشنا با این محدوده، نخستین چیزی که از آن در خاطراتشان دارند، بازارچه سرپوشیده و آخوره متعلق به همان بازارچه است که با گذشت سالها از نابودیاش، اما در گپ وگفتها هنوز توصیف دقیق مشاغل و دکاندارها و خلقیاتشان را میتوان شنید.
همینطور خاطره کاروانسرای آمعصوم از تبدیل شدن به کارخانه فرشبافی «اعتماد» به عنوان یک تغییر مهم، تا تبدیل شدن به شرکت قندریزی به عنوان خاطرهای تلخ تا بعدها که مدرسه عارف شد، در ذهن بسیاری از اهالی این محله و شهر همچنان باقی است.
این پژوهشگر همچنین میگوید: احداث خیابان انصاری غربی و تخریب این بافت، صرفا تخریب بناهای تاریخی و یا از بین رفتن نمونهای از مجموعه کامل محلات تاریخی قزوین نبود، بلکه این تخریب تصویر ذهنی شهروندانی را فروریخت که مجموعه «آمعصوم» نه لزوما محلی برای مراجعه، بلکه مکانی بود که در ناخودآگاهشان آن را به عنوان نشانهای در شهر و محله میشناختند؛ قملاقیها برای آدرس دادن یا معرفی محلشان به آمعصوم اشاره میکردند. یعنی مجموعه آمعصوم تصویری ایجاد کرده بود که هویت جمعی مردمان آن محله را شکل داده بود.
او اظهار میکند: شهر با خاطرات و داستانهایش شهر میشود و از بین بردن مکانهایی تاریخمند از این دست، علاوه بر اینکه رفتهرفته تاریخ یک شهر را از بین میبرد، آسیب بزرگتری دارد و آن نابودی خاطره جمعی شهر است؛ شهر بدون داستان و خاطره هم شهر مردگان است.
میرزاحسینی که سالها به مطالعهی ریختشناسی شهر پرداخته، کلیدیترین عوامل خوانش تاریخ یک شهر را همین مطالعه ریختشناسی کوچهها، گذرها، میدانها و میدانچههای محلات تاریخی و در همتنیدگیشان با یکدیگر میداند و میافزاید: هر مداخلهی از جنس تخریب، توسعه و تعریض در خطوط فرهنگی شهر -که گاهی به قدمت تاریخ یک شهر اصالت و اعتبار دارند- را میتوان تحت عنوان «زدودن سرنخهای تاریخی» از ساحت شهر تاریخی تعریف کرد.
این پژوهشگر خاطرنشان میکند: تخریب، خیابانکشی و یا هر نام دیگری از این دست در محدودهای که هنوز حرفها و روایتهای نشنیده فراوانی از گذشتههای دور این شهر دارد قطعا جفایی فراموش نشدنی و خطایی نابخشودنی است که نتایج فاجعهبار آن دامن همه را خواهد گرفت.
مقصر اصلی این ویرانیها کیست؟
مهدی خطیبی که در ابتدای این گزارش نیز بخشی از اظهارات او آمده، معتقد است: مشکل اصلی متوجه مسئولان شهر و استان نیست بلکه ایراد کار طرحهای جامع تفصیلی هستند که از دهه ۴۰ در ایران ارائه شدند.
این مهندس معمار اظهار میکند: طرح جامع تفصیلی در دوره پهلوی دوم و بر اساس الگوی شهرهای اروپایی به ایران آمد و مشکل اصلی این بود که شهرهای اروپایی محلهمحور نبودند و خودرو در این طرحها بیشترین اهمیت را داشت، لذا برای کاهش ترافیک و تردد راحت خودروها این طرحها ارائه میشد و بسیاری خیابانکشیها و از بین رفتن باغات ضلع شمالی شهر قزوین در نتیجه اجرای طرحهای جامع تفصیلی بود.
خطیبی تاکید میکند: هرچند کشورهای پیشرفته بعدها این الگو را تغییر دادند و طرحهایی انسانمحور و با توجه به اهمیت بافت و مفاهیمی از قبیل همسایگی تدوین کردند، اما طرحهای جامع تفصیلی در ایران همچنان با الگوی پیشین طراحی و اجرا میشود که نیاز به بازنگری اساسی دارد.
نتیجهگیری
به دنبال احداث خیابان انصاری غربی، دهها خانه تاریخی مهم، بازارچه و آب انبار از بین رفتند؛ شالوده محله قملاق از هم پاشید، ساکنان اصیل محله، حتی بسیاری از آنان که خانههایشان تخریب نشد، اما آن را ترک کردند، امروز نیز بیم تکرار این تجربه تلخ با احداث خیابان انصاری شرقی وجود دارد، با وجود اینکه در بافت محله بلاغی و پنبهریسه ساختمانهای مهمی قرار دارند؛ بناهایی از دوره سلجوقی با شهرت جهانی و ساکنانی اصیل که جزو معدود محلاتی است که ترکیب جمعیتی آن کمتر از سایر محلات دست خورده، اما با احداث خیابان انصاری شرقی نه تنها محلههای بلاغی و پنبهریسه دیگر هویتی نخواهند داشت، بلکه ساکنان آن نیز با از دست دادن خاطره جمعیشان از شهر، تاریخ و گذشته خود را از دست خواهند داد.
تصمیمگیرندگان شهر معتقدند که خیابانکشی راهی برای احیای بافت تاریخی است، در حالی که به عقیده متخصصان، ورود ماشینها به بافت تاریخی به منزله نابودی آن است.
شهرسازان و متخصصان این حوزه هیچگاه چنین نظری ندارند، بلکه حفظ هویت بافت را ارجح برمیشمارند.
در نقاط مختلف دنیا نیز حفظ بافت به عنوان حفظ هسته اصلی شهر و خاطرات جمعی اولویت قرار داده شده و از بخشهای مدرن شهر با خیابانهای بزرگ و پلهای متعدد و ساختمانهای بلند جدا است.
آیا تکرار اشتباه گذشته در خیابانکشی از میان بافت تاریخی راه حل مناسبی برای زندگی امروز است؟ مگر تاریخ برای این نبود که از آن درس بگیریم؟ امروز که مدام از اشتباهات حکومتهای پیشین یاد میشود، چگونه است که از این اقدام اشتباه قرار نیست درس بگیریم و در این تخریب و ویرانی دنبالهروی راه پهلوی شدهایم؟!
با اندکی اضافات و تلخیص برگرفته از ولایت قزوین، تاریخ انتشار: 6مرداد1404، کدخبر:63587، https://velaiatnews.com/