پایگاه تحلیلی خبری شعار سال

سرویس ویژه نمایندگی لنز و عدسی های عینک ایتالیا در ایران با نام تجاری LTL فعال شد اینجا را ببینید  /  سرویس ویژه بانک پاسارگارد فعال شد / سرویس ویژه شورای انجمنهای علمی ایران را از اینجا ببینید       
کد خبر: ۱۰۰۵۹
تاریخ انتشار : ۲۰ بهمن ۱۳۹۴ - ۱۴:۳۱
این جوان خبرنگار بالاخره با پاهای سست به ساختمان می رسد. بر روی در- روی کاغذ فرسوده ای که احتمالا دوسالی هست آنجا نصب شده- نوشته اند: به سمت درب ورود سیاستمداران عزیز آذربایجان غربی.

شعارسال: این جوان خبرنگار بالاخره با پاهای سست به ساختمان می رسد. بر روی در- روی کاغذ فرسوده ای که احتمالا دوسالی هست آنجا نصب شده- نوشته اند: به سمت درب ورود سیاستمداران عزیز آذربایجان غربی.

گفته می شود که بعد از خردادماه 92، هنوز هیچ پروازی با صندلی خالی از ارومیه به تهران نرفته و احتمال این میرود که چند طیاره دیگر هم به این خطوط هوایی اضافه شود و واقعا کارکنان فرودگاه مهرآباد هم هنگ کرده اند و نمیدانند که این قدر ارومیه ای در تهران چه میکنند، به کجا میروند و از کجا می آیند.

اما تعداد پروازهای این خطوط هوایی تنها شاخص حمل و نقلی نیست که در کشور به شدت افزایش یافته و شهرداری تهران اعلام کرده است که تاکسی های مهرآباد به پاستور و خیابان فاطمی شدیدا کمیاب شده و حتی احتمال آن وجود دارد که خط متروی جدیدی در حد فاصل فرودگاه تا وزارت کشور و نهاد ریاست جمهوری تاسیس شود.

همین آمارهای محیرالعقول، خبرنگار ما را به پایتخت می کشاند تا در خصوص این رفتار عجیب اجتماعی تحقیق کند و جواب این سئوال را بیابد که واقعا این همه ارومیه ای در تهران چکار می کنند.

داستان از پچ و پچ های پرواز شروع می شود.چند نفر از چهره های ستادی و انتخاباتی به صورت دسته جمعی در کنار خبرنگار ما نشسته اند.

- با این پرونده دیگر کارش تمام است.

- برو بابا! مرد حسابی از همان روز بعد از انتصابش هم همین را میگفتی.

- آخر گند آن پرونده ها در آمد. خیلی مستند نبودند روی این یکی بیشتر کار شده.

- حالا اگر به امید خدا زیرآب استانداررا زدی جایگزینش کیست؟مگه میشه مگه داریم ؟

- این همه مجاهد(نویسنده:فتنه گر منظورشه) هشتادوهشتی. مثلا همین ...

- این ها رو که خودمان هم قبول نداریم مردم چطور قبول میکنند؟

- مردم ماییم، اصلا چرا امروز روشنفکر شدی! بعد از عمری می شود برای خودمان کاری کرد!

کم کم قضیه برای خبرنگار ما روشن تر می شود، آن طرف تر یکی از مردانی جلوس کرده که در زمان انتخابات خودش را کشت تا مدیر اداره بوق شود.

او با سیاست های فرماندار سابق دولت اصلاحات مخالف است. میگوید:سنگ بزرگ نشانه نزدن است! این استاندار مهره کوچکی نیست! شما اول از وزارت بوق مجوز حال گیری آن مدیرکل دولت سابق را بگیرید بعد به استاندار هم میرسید.

-سعادت به او نگاه جناحی ندارد! کارنامه اش روشن بوده انگار، با این گندی مالی که درآمده دیگر نمی شود خیلی به مدیران کل دولت پیش گیر داد.

بالاخره خبرنگار ما در مهرآباد سوار تاکسی می شود. راننده: پاستور میری یا فاطمی؟

خبرنگار: مگر تهران دو تا خیابان دارد فقط؟

راننده: مگر ارومیه ای نیستی شما؟

خبرنگار:بله خوب. فاطمی لطفا.

راننده:سعادت هنوز اونجا استانداره؟ رادفر چطور؟ کریمی مونده؟

خبرنگار: ماشالله اطلاعات شما از خود ارومیه ای ها بیشتره!

راننده: راستی شما اونجا فقط اصلاح طلب دارین؟ اخه فقط مسافر اصلاح طلب داریم اینجا.

خبرنگار: نه خوب همه گروه های سیاسی فعال اند. خدا به داد ما برسه.

وقت پیاده شدن خبرنگار از تاکسی- راننده: اگه شد، شیرینی ما یادت نره...

به محض پیاده شدن از تاکسی یک عمله افغانی به سراغش می آید.- بار داری؟

خبرنگار: نه یک کیف بیشتر ندارم. اینجا مگه هتله؟بارم کجا بود.

افغان: فکر کردم کاغذ و پرونده زیاد داری. گفتم شاید یک چیزی هم به زن و بچه ما برسد.

خبرنگار ما چند بار خودش را نیشگون میگیرد. شاید همه این ها فقط خواب هستند.اما نه انگار دارد دردش می آید.

پله های وزارت کشور را بالا می رود. کنار ساختمان وزارت کشور یک بوی آشنایی به مشام خبرنگار ما می رسد! باورش سخت است، چند تا یئرآلماکابابی(سیب زمینی تنوری) در خیابان فاطمی مشغول فعالیت اند.

-جلل الخاتق ! مگر از این ها در جایی به جز ارومیه هم میفروشند!

اینجا واقعا بوی هم استانی هایمان را دارد.

مخلص کلام اینکه این جوان خبرنگار بالاخره با پاهای سست به ساختمان می رسد. بر روی در- روی کاغذ فرسوده ای که احتمالادوسالی هست آنجا نصب شده- نوشته اند: به سمت درب ورود سیاستمداران عزیز آذربایجان غربی.

فلش او را به طرف ساختمان جنبی می کاشاند. درب ساختمان به سمت راهروی تاریکی باز می شود. هنوز اول صبح است و تاریکی سالن می گوید که کارمندان وزارت کشور هنوز به اداره نیامده اند.

درب یکی از اتاق ها باز است، از کنارش چند صفحه کاغذ بیرون زده و بر تابلوی آن نوشته اند: واحد انباری پرونده های ارسالی.

اسم اتاق برایش جالب است. دستش را روی دستگیره میگذارد تا از کارمندی که سحر خیز است سئوالاتش را جویا شود.

دستگیره را میچرخاند. یکهو همه جا جلو چشمانش سفید می شود(نه سیاه). دارد کم کم خفه می شود. ناگهان دستی او را از میان هزاران برگه کاغذ بیرون ریخته شده، نجات میدهد.

مرد میانسالی را در برابر چشمانش مشاهده میکند.

خبرنگار: خیلی ممنون! شما جان من را نجاب دادی!

کارمند: من باید از از تو تشکر کنم. از دیروز زیر پرونده ها مدفون شده بودم. اگر کمی دیر میکردی. حتما خفه شده بودم.

خبرنگار:نه اینبار دیگر خواب میبینم. اصلا نمیتواند این ها حقیقت داشته باشد.

کارمند: من هم اولش فکر میکردم خواب است. اما تا نیم ساعت دیگر میتوانی همه چیز را ببینی.

خبرنگار خودش را کشان کشان به سمت نیم کت کنار راهرو می کشاند و منتظر دیدن واقعیت ها می شود.

اندکی بعد وقت اداری اغاز می شود. در راهرو جایی برای سوزن انداختن نیست! از این اتاق به آن اتاق. تقریبا همه چهره های ستادی که از پست و قدرت دور ماندند در آنجا رفت و آمد دارند. البته خیلی از سیرشدگان انتخابات هم آنجا حضور دارند.

خبرنگار همه چیز را میبیند و میشنود. فورا از فاطمی به سفارت اتیوپی جهت تکمیل فرآیند پناهندگی مراجعه میکند.

پی نوشت: در دو سال گذشته برخی از سیاست مداران دولتی و غیر دولتی با حضور در پایتخت بر علیه مسئولین استان و استاندار آذربایجان غربی جو سازی و پرونده سازی میکنند. این اقدامات باعث از بین رفتن آرامش سیاسی و عقب ماندگی استان می شود.

با اندکی تلخیص و اضافات برگرفته از سایت خبری ندای ارومیه-تاریخ انتشار:20مهر 1394- کد خبر: ٢34211 - www.nedayeurmia.ir

اخبار مرتبط
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
آخرین اخبار
پربازدیدترین
پربحث ترین