پایگاه تحلیلی خبری شعار سال

سرویس ویژه نمایندگی لنز و عدسی های عینک ایتالیا در ایران با نام تجاری LTL فعال شد اینجا را ببینید  /  سرویس ویژه بانک پاسارگارد فعال شد / سرویس ویژه شورای انجمنهای علمی ایران را از اینجا ببینید       
کد خبر: ۱۲۸۱۵۳
تعداد نظرات: ۱ نظر
تاریخ انتشار : ۲۶ ارديبهشت ۱۳۹۷ - ۰۹:۵۵
سن و سال‌شان اینطور اقتضا می‌کند که بی‌دغدغه و نگرانی، بچگی کنند و احساسات کودکی‌شان را به دیگران نشان دهند، اما نه! انگار روزگار برای برخی از این بچه‌ها، بر وفق مراد نیست.

شعار سال: کودکان کار و خیابان را می‌گویم که در گوشه و کنار شهر با آن ها برخورد می‌کنیم و گاهی بی‌تفاوت از کنارشان می‌گذریم و بعضی وقت‌ها از سر دلسوزی و تنها راهی که از دستمان برمی‌آید با اهدای چند اسکناس تلاش می‌کنیم تا در لحظه یکی از آرزوهای نداشته آن ها را مانند خوردن لقمه غذایی به داشته تبدیل کنیم.

اگر آمار کودکان کار و خیابان را از تعداد بچه‌هایی که از سوی باندهای مافیایی به‌صورت مخفیانه برای کارهایی مثل تکدی‌گری و... مورد سوءاستفاده قرار می‌گیرند، جدا کنیم، متوجه می‌شویم بخش قابل‌توجهی از جمعیت کودکان کار و خیابان مجبورند با کارکردن و کسب درآمد، کمک حال خانواده باشند تا بتوانند امورات زندگی‌شان را آبرومندانه اداره کنند.

برای درک مسائل و مشکلاتی که کودکان کار و خیابان با آن ها دست و پنجه نرم می‌کنند یک روز کاری با محمد و منصور، از بچه‌های کار و خیابان تهران همراه شده‌ایم تا بتوانیم تصویری متفاوت و البته واقعی‌تر از زندگی، کار و چگونگی امرار معاش این مردان کوچک تهیه کنیم.

بار خانه بر دوش کودکان

در دنیای رنگارنگ و پرفراز و نشیب کودکان کار و خیابان، محمد و منصور، جزو کودکانی محسوب می‌شوند که در کنار ادامه تحصیل، پس از به صدا درآمدن زنگ مدرسه راهی بازار کار و به‌دست آوردن لقمه‌ای نان برای خانواده‌شان می‌شوند. اگر با این بچه‌ها هم صحبت شوید، نخستین نکته‌ای که جلب توجه می‌کند، معصومیت آن هاست؛ کودکانی که دستان آن ها بوی نان می‌دهد. محمد، معمولا پس از حداقل هشت -نه ساعت کار روزانه به سمت خانه می‌رود.

البته در طول مسیر کمی خرید می‌کند تا دست خالی پیش خواهر و برادرهایش نرود. او پس از مرگ ناگهانی پدرش به تنهایی بار مسئولیت زندگی را به دوش کشیده است. خودش تعریف می‌کند: «وقتی به خانه‌مان می‌رسم. مادرم با یک لیوان چای داغ پذیرایی‌ام می‌کند. بعد از آن، با پمادی که در خانه‌مان داریم شروع به مالش‌دادن پاهایم می‌کند تا درد آن بیفتد. آخر می‌دانید، من بیشتر وقت‌ها با چرخ‌دستی در بازار بلورفروش‌ها و دیگر جاها باربری می‌کنم و به‌همین دلیل مجبورم ساعت‌ها در کوچه و خیابان‌ها راه بروم و روی پاهایم بایستم».

او معمولا زودتر از ساعت 10شب به خانه نمی‌رسد، اما دوست دارد تا زمانی که پلک چشمانش سنگین نشده و به خواب نرفته از اتفاقاتی که در طول روز برایش افتاده برای خانواده‌اش حرف بزند؛ به‌ویژه از خاطرات شیرینش. مثلا از گرفتن دستمزد بیشتر از کسبه بازار یا دیدن دوستان قدیمی‌اش در زمان کار و... محمد هر روز صبح مانند اکثر بچه‌های شهر به مدرسه می‌رود و بعد از آن راهی بازار کار می‌شود؛ این شرطی است که مادرش برای کار کردن او گذاشته و به هیچ عنوان نمی‌تواند زیرش بزند. محمد، برای رفتن به مدرسه باید مسافتی را طی کند که معمولا بین 35تا 40 دقیقه از زمانش را می‌گیرد. بنابراین به قول خودش با بشمار سه مادرش از رختخواب جدا می‌شود کمی نان و پنیر برمی‌دارد و به سمت مدرسه قدم بر می‌دارد.

از سال‌ها قبل مدارس و آموزشگاه‌هایی در تهران راه‌اندازی شده‌اند که با شرایط ویژه به کودکان کار و خیابان امکانات تحصیلی ارائه می‌دهند. برای نمونه مدرسه پسرانه چنگیزپور در جنوبی‌ترین نقطه تهران که بیش از 350 کودک و نوجوان را تحت حمایت و پوشش خود قرار داده است؛ مدرسه‌ای متفاوت از آنچه تا‌کنون دیده‌اید. این مدرسه، جایی است که محمد و منصور در آن درس می‌خوانند. منصور به‌تازگی هنگام کار دست چپش شکسته و کمی با تأخیر وارد حیاط مدرسه می‌شود. برخلاف دیگر مدارس، در اینجا دیر آمدن دانش‌آموزان به مدرسه طبیعی به‌نظر می‌رسد چرا که اغلبشان بعد از فراغت از مدرسه، راهی کسب و کاری و انجام اموری می‌شوند که امکان دارد باعث خستگی و تأخیر در حضورشان سر کلاس شود.

بنابراین توبیخ یا کم‌شدن نمره انضباط دانش‌آموزانی که دیر می‌رسند در اینگونه مدارس وجود ندارد. حیاط واحد‌های آموزشی و مدارسی که به کودکان کار خدمات آموزشی ارائه می‌دهند، برای تازه‌وارد‌ها کمی عجیب است. چرخ‌دستی‌هایی که در حیاط مدرسه ردیف‌به‌ردیف به کنج دیوار تکیه زده شده، به‌خودی خود نشان می‌دهد که ما در کجا و چه محلی قرار گرفته‌ایم. با منصور و محمد از پله‌های سالن مدرسه بالا می‌رویم تا با حال و هوای کلاس درس آنها آشنا شویم. بچه‌ها به‌ترتیب سر کلاس‌ها حاضر می‌شوند و معلم‌ها چند دقیقه بعد پاشنه در کلاس‌ها را به آرامی می‌چرخانند و با صدای رسا شروع به حرف‌زدن می‌کنند؛ سلام بچه‌ها... .

مدرسه کار

خیلی از کودکان کار قبل از آمدن به مدرسه فرصت خوردن صبحانه پیدا نمی‌کنند و با شکم گرسنه سر کلاس حاضر می‌شوند. مگر اینکه مثل محمد یا منصور قبل از اینکه راهی مدرسه شوند لقمه نان و پنیری درست کنند و در بین راه بخورند. محمد رابطه نزدیکی با دوستانش دارد و خیلی‌ها در مدرسه او را دوست دارند. خودش تعریف می‌کند بعضی وقت‌ها با خودم چند لقمه نان اضافه به مدرسه می‌آورم و بین بچه‌هایی که می‌شناسم تقسیم می‌کنم. به همین دلیل خیلی دوست پیدا کرده‌ام. منافی- مدیر مدرسه- عنوان می‌کند که متأسفانه بیشتر بچه‌های مدرسه ما بدون خوردن صبحانه سر کلاس حاضر می‌شوند. این مسئله بر میزان یادگیری و هوش بچه‌ها تأثیر می‌گذارد.

بنابراین بیشتر معلم‌ها دغدغه این را دارند تا به‌گونه‌ای محترمانه برای این بچه‌ها مواد غذایی تهیه کنند و در اختیارشان قرار دهند. یعنی بچه‌های مدرسه، ابتدا همراه مربی و همکلاسی‌هایشان صبحانه می‌خورند و بعد از آن، درس و کلاس آغاز می‌شود. منصور می‌گوید که همه معلم‌ها در این مدرسه دلسوز و مهربان هستند و گاهی وقت‌ها خارج از وقت کلاس درس هم به آنها کمک می‌کنند. محمد از ارتباط خود و دوستان همکلاسی‌اش با مدیر و معلم‌های مدرسه کودکان کار صحبت می‌کند: «آن ها سنگ صبور ما هستند و اگر مشکلی برای هر کدام از بچه‌ها پیدا شود، خودشان پیگیری می‌کنند. مثلا چند روز پیش متوجه غیبت یکی از دوستانم شدم. فهمیدم مادربزرگش اجازه نمی‌دهد او به مدرسه بیاید، چون هزینه زندگی‌شان درنمی‌آمده است و مادربزرگش گفته بود که به جای مدرسه هم باید کار کنی. وقتی این موضوع را با خانم مدیر در میان گذاشتم، گفت دیگر نگران‌نباش، دوست‌ات به مدرسه برمی‌گردد».

زنگ مدرسه و آغاز کسب و کار

وقتی در فضای مدرسه کودکان کار قرار بگیرید، احساس می‌کنید که زمان خیلی زود می‌گذرد. شاید این مسئله به‌دلیل این باشد که بیشتر این بچه‌ها برای شروع روز کاری و زندگی واقعی‌ای که به آنها تحمیل شده است، منتظر به صدا درآمدن زنگ آخر مدرسه هستند. مشخص است چرا؛ می‌ترسند دیر به محل کارشان برسند و صاحبکارشان دعوایشان کند. منصور این مطلب را تأیید می‌کند و می‌گوید: «این روزها کار به زحمت برای بچه‌ها پیدا می‌شود. متأسفانه بیشتر صاحبکارها منتظر بهانه‌اند تا بچه‌ها را از کار بیرون کنند و دیگری را بیاورند». برای همین تا زنگ مدرسه به صدا درمی‌آید همه با سرعت به سمت محل کسب و کارشان می‌روند. عده‌ای با چرخ‌دستی و تعدادی هم پای پیاده شروع به دویدن می‌کنند». نکته دیگری که در مدرسه کودکان کار بارها با آن برخورد کردیم، صدمات و آسیب‌های جسمانی‌ای بود که دانش‌آموزان به دلایل مختلف در محل کار دچار آن شده بودند.

مثلا محمد که به جز کار با چرخ و ترازو، ساعاتی را هم در ساندویچی کار می‌کند و حقوق ناچیزی از این کار دریافت می‌کند، می‌گوید: «چند شب پیش وقتی دستگاه فر مغازه را تمیز می‌کردم، یکدفعه میله بزرگ فر جدا شد و محکم با دستم برخورد کرد. صاحبکارم حادثه را دید اما کاری نکرد و با لحن بدی با من صحبت کرد و گفت: «چیزی نشده، برو بقیه کارها رو انجام بده!» اما خدا می‌داند که میله فر سنگین بود و دستم ضربه شدیدی خورده و هنوز خوب نشده است». دست چپ منصور هم حین کار شکسته و او مجبور است با این وضعیت کار کند.

او بیشتر وقت‌ها در بازار برای مشتری‌ها و کسبه محله بار و اجناس مختلف فروشگاه‌ها را جا‌به‌جا می‌کند. خودش عنوان می‌کند از زمانی که دستش شکسته روزانه بین 5تا 10هزار‌تومان کاسب می‌شود و درآمدش به‌شدت کاهش پیدا کرده است؛ «وقتی سلامت بودم می‌توانستم چرخ را با دو دستم محکم بگیرم و به نقاط دور و نزدیک شهر بروم، بیش از 70هزار تومان به‌دست می‌آوردم اما حالا درآمدم کم شده و نگران خرج خانه هستم».

با به صدا در آمدن زنگ مدرسه، بچه‌ها به سمت در خروجی مدرسه قدم برمی‌دارند. محمد و منصور به گوشه حیاط مدرسه می‌روند و چرخ دستی و وسایلشان را جمع می‌کنند و فوری خودشان را مقابل در مدرسه می‌رسانند. این بچه‌ها به‌جای اینکه مثل سایر کودکان برای رفتن به خانه، نشستن سر سفره غذا و بازی با هم‌سن‌و‌سال‌هایشان لحظه‌شماری کنند، برای رسیدن به محل کسب و کارشان عجله دارند. چون آن ها بخشی از روزی خانواده‌شان را تأمین می‌کنند. منصور می‌گوید: «دعا کنید امروز یک انعام خوب گیرم بیاید».

کودکان از اجبار یا سوءاستفاده

کارشناسان حوزه آسیب‌های اجتماعی، بچه‌های کار و خیابان را به چند دسته تقسیم می‌کنند. عده‌ای از آنها در خانواده‌های فقیر و محروم زندگی می‌کنند، در این خانواده‌ها معمولا پدرها منبع درآمدی مناسبی ندارند و این بچه‌ها مجبورند برای کمک به وضع مالی و معیشتی والدین خود، وارد بازار کار یا در کنار پدران خود مشغول به‌کار شوند. تعدادی دیگر از این کودکان‌ به‌دلیل بیماری، تصادف یا اعتیاد، سرپرست‌شان را از دست داده‌اند و پس از این واقعه، اعضای خانواده، روی کار و درآمد کودکان (هرقدر کم) مجبور می‌شوند، فکر کنند. هرچند ته‌دل مادران و اعضای خانواده به این کار راضی نیست، اما شرایط دشوار زندگی، چاره‌ای برای آنها باقی نمی‌گذارد.

اما گروه سومی هم وجود دارد که هرچند در جامعه ما کمتر دیده می‌شوند، اما باید بخشی را به آنها اختصاص دهیم. بچه‌هایی که از بد روزگار در خانواده‌های بدسرپرست و بزهکار زندگی می‌کنند. این گروه از کودکان کار برخلاف دیگر گروه‌های شناسایی شده، از حداقل امکانات و شرایط زندگی محروم هستند. دیده شده که اغلبشان حتی شناسنامه و اوراق هویتی ندارند. بیشترشان دچار سوء‌تغذیه و کمبود‌های جسمی و روانی هستند، متأسفانه فرصت سوادآموزی پیدا نمی‌کنند و در فضای ذهنی‌شان هیچ آینده روشنی دیده نمی‌شود.

سایت شعار سال، با اندکی تلخیص و اضافات برگرفته از سایت روزنامه همشهری، تاریخ انتشار 24 اردیبهشت 97، کد مطلب: 16226، www.newspaper.hamshahri.org


اخبار مرتبط
خواندنیها و دانستنیها
انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۰
ناشناس
Iran, Islamic Republic of
۲۲:۲۹ - ۱۳۹۷/۰۲/۲۶
0
0
انشالله که خدا خودش شکم همه ی گنشه هارو سیر کنه
ن.ف83
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
آخرین اخبار
پربازدیدترین
پربحث ترین