پایگاه تحلیلی خبری شعار سال

سرویس ویژه نمایندگی لنز و عدسی های عینک ایتالیا در ایران با نام تجاری LTL فعال شد اینجا را ببینید  /  سرویس ویژه بانک پاسارگارد فعال شد / سرویس ویژه شورای انجمنهای علمی ایران را از اینجا ببینید       
جمعه ۱۰ فروردين ۱۴۰۳ - 2024 March 29
کد خبر: ۱۳۹۶۹۸
تاریخ انتشار : ۱۷ تير ۱۳۹۷ - ۰۹:۵۹
الگوی اسلامی ـ ایرانی پیشرفت، یک الگوی نظری با کارکرد هنجاری است؛ یعنی ساختاری است که به توضیح نظریه ی اسلامی ـ ایرانی پیشرفت می پردازد. پیشرفت عبارت است از فرآیند حرکت از وضعیت موجود به سمت وضعیت مطلوب.
شعار سال : در این مقاله با تبیین مفهوم دو واژه ی الگو و پیشرفت و با بیان وجه توصیف الگوی پیشرفت به اسلامی و ایرانی بودن، به این نتیجه رسیدیم که الگوی اسلامی ـ ایرانی پیشرفت، یک الگوی نظریه ای با کارکرد هنجاری است؛ یعنی ساختاری است که به توضیح نظریه ی اسلامی ـ ایرانی پیشرفت می پردازد. پیشرفت عبارت است از: فرآیند حرکت از وضعیت موجود به سمت وضعیت مطلوب. الگوی پیشرفت مشتمل بر سه امر است:

الف) تحلیل وضعیت موجود؛ ب) تبیین وضعیت مطلوب؛ ج) راهبرد حرکت از وضعیت موجود به مطلوب.نظریه ی اسلامی ـ ایرانی پیشرفت سه امر فوق را براساس مبانی معرفت شناختی و هستی شناختی و در چارچوب احکام و حقوق اسلامی و منطبق بر شرایط امروز ایران ارائه می کند. در بیان وجه توصیف این الگو به اسلامی بودن به صورت تفصیلی به توضیح اختلاف مبانی معرفت شناختی و هستی شناختی توسعه کلاسیک با اسلام پرداخته و نشان دادیم که اختلاف در این مبانی چگونه موجب اختلاف در الگوی پیشرفت می شود.

مقدمه

نظرات گوناگونی درباره ی مفهوم الگوی اسلامی- ایرانی پیشرفت در ضمن مقالات ارسالی به اولین کنگره الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت اظهار شد که نشانگر اختلافات و ابهاماتی در این باره بود. در این مقاله تلاش می کنیم در حد توان و با الهام از بیانات مقام معظم رهبری، این ابهامات را بر طرف کرده و تعریف روشنی از الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت ارائه دهیم. مفهوم الگوی اسلامی- ایرانی پیشرفت با تبیین چهار مطلب به خوبی روشن می شود: مفهوم الگو، مفهوم پیشرفت، وجه ی اسلامیت الگو و وجه ی ایرانیت آن. در ادامه به تبیین هر یک از این امور خواهیم پرداخت.

**مفهوم الگو

الگو معادل کلمه ی مدل «model» در زبان انگلیسی است. «یک مدل، یک الگو، طرح، معرفی (به ویژه کوتاه) یا تشریح است که برای نشان دادن هدف اصلی یا کارکرد یک موضوع، سیستم یا مفهوم در نظر گرفته شده است».مدل علمی، معرفی فیزیکی، ریاضی، یا منطقی از یک سیستم از موجودات تکوینی، پدیده ها، یا روش ها (فرایندها) است. یک مدل، یک نگرش تجریدی ساده شده از واقعیت پیچیده است. مدل ممکن است بر نگرش های ویژه ای متمرکز شده و بر تقسیم و تغلیب قواعد کلی برای یک مشکل مرکب تأکید کند. به صورت قراردادی یک مدل تفسیری است که با موجودات و پدیده های تجربی و روش های مادی به طریق ریاضی یا منطقی مرتبط است.

مدل ها نوعاً وقتی استفاده می شوند که ایجاد شرایط آزمایشگاهی ای که در آن دانشمندان بتوانند نتایج را به طور مستقیم اندازه گیری کنند، یا ممکن نیست یا عملی نیست. اندازه گیری مستقیم نتایج تحت شرایط کنترل شده همواره دقیق تر از تخمین های مدل ها خواهد بود. در صورتی که اندازه گیری ها انجام نشود، مدل ها برای پیش بینی نتایج از فرضیات استفاده می کنند. هر چه تعداد فرضیات در یک مدل افزایش یابد، دقت و ارتباط مدل کاهش می یابد» .

مدل ها می توانند دو نوع کارکرد توضیحی را که اساساً متفاوت هستند، انجام دهند. از یک سو، یک مدل می تواند توضیحی از یک بخش انتخاب شده از جهان (سیستم هدف) باشد که بسته به طبیعت هدف، این گونه مدل ها یا مدل های پدیده ها هستند و یا مدل های داده ها. از سوی دیگر، یک مدل می تواند یک نظریه را توضیح دهد، از این جهت که قوانین و اصول موضوعه ی آن را تفسیر نماید. این دو مانعه الجمع نیستند، زیرا مدل های علمی می توانند هر دو کارکرد را در یک زمان داشته باشند.

مدل های پدیده ها یا داده ها را می توان به حسب روش های بازنماییِ شناخت به انواعی تقسیم کرد. مهم ترین این انواع عبارتند از:
مدل های مقیاس، مدل های ایده آلی، مدل های قیاسی، مدل های پدیده شناختی.مدل های مقیاس تصویر کوچک شده سیستم های هدف هستند؛ مانند مدل چوبی یک ماشین یا پل.

مدل ایده آلی عبارت است از ساده سازی تعمدی برخی چیزهای پیچیده به هدف مهار کردن بیش از حد آن. سطح بدون اصطکاک، .... بنگاه های آگاه به همه چیز و بازارهای در تعادل کامل برخی از مثال های شناخته شده ی این نوع از مدل ها هستند.

مدل های قیاسی به مقایسه ی دو شی می پردازند که با هم شباهت دارند. بر اساس انواع مختلف شباهت ها، انواع مختلفی از قیاس را می توان تشخیص داد. برای نمونه، یک نوع ساده از قیاس، نوعی است که مبتنی بر خواص مشترک است. بین زمین و ماه قیاسی وجود دارد بر اساس این حقیقت که هر دو بزرگ، جامد، غیرشفاف، کروی شکل، دریافت کننده ی گرما و نور از خورشید، دوران کننده بر محور خودشان و جذب کننده ی مواد دیگر هستند.

مدل های پدیدارشناختی به طرق مختلف ولی مرتبطی تعریف شده اند. یک تعریف سنتی، این مدل ها را مدل هایی می پندارد که تنها ویژگی های قابل مشاهده ی هدف را نشان می دهند و از فرض کردن سازوکارهای پنهان و مانند آن خودداری می کنند. رویکرد دیگر مدل های پدیدار شناختی را به عنوان مدل هایی تعریف می کند که مستقل از تئوری ها هستند.

در منطقِ مدرن، یک مدلِ نظری، ساختاری است که همه ی جملات یک نظریه را صحیح می کند. البته این در جایی است که نظریه (معمولاً با منطق قیاسی)، به صورت مجموعه ای از جملات در یک زبان رسمی باشد. ساختار مزبور عبارت است از یک مدل به این معنا که این ساختار چیزی است که نظریه نشان می دهد. به عنوان یک مثال ساده، به نظریه ی هندسه ی اقلیدسی توجه کنید. نظریه ی هندسه ی اقلیدسی مشتمل بر اصول موضوعه ای است- مثل «هر دو نقطه به وسیله ی یک خط راست به هم وصل می شوند» - و مشتمل بر قواعدی است که از این اصول موضوعه استخراج می شوند. هر ساختاری که در آن این جملات صحیح است، یک مدل از هندسه ی اقلیدسی است.

در ادبیات علمی متعارف، مدل ها برای توصیف و تبیین پدیده ها یا داده های مربوط به واقعیت خارجی به کار می روند. بدیهی است این مفهوم از الگو یا مدل نمی تواند در الگوی اسلامی- ایرانی پیشرفت مقصود باشد؛ زیرا این الگو برای توصیف و تبیین وضع موجود در ایران نیست، بلکه برای تغییر و اصلاح آن است. آنچه تناسب بیشتری با بحث ما دارد مدل های نظری است؛ زیرا ما نیز در صدد تبیین یک نظریه هستیم. با این تفاوت که نظریه ی اسلامی- ایرانی پیشرفت به تبیین یک واقعیت یا پدیده یا سیستم خارجی نمی پردازد، بلکه در پی تبیین اهداف و راهبردهای پیشرفت بر اساس احکام و آموزه های اسلامی و مطابق با شرایط ایران است.

از تعریف مدل نظری در ادبیات متعارف در می یابیم که مدل، یک ساختار فیزیکی، ریاضی یا منطقی برای توضیح و تفسیر یک نظریه است. نظریه ی واحد ممکن است در قالب ساختارهای متفاوتی توضیح داده شود و یک نظریه می تواند چند الگو داشته باشد؛ تنها شرط موجود این است که همه ی جملات نظریه در قالب ارائه شده صحیح باشند.

البته در باره ی رابطه ی نظریه ها و مدل ها در فلسفه ی علم نظرات متعددی ابراز شده است و مرز روشن و مورد اتفاقی بین این دو وجود ندارد. «یکی از پیچیده ترین پرسش ها در باره ی مدل ها این است که چگونه مدل ها با نظریه ها ارتباط پیدا می کنند. تفکیک بین مدل و نظریه بسیار مبهم است؛ در زبانِ علمیِ بسیاری از دانشمندان خط کشی بین این دو مفهوم، اگر غیرممکن نباشد، بسیار مشکل است».

مدل ها بر اساس کارکردشان به چهار گروه بزرگ تقسیم می کنند:

مدل های شناختی: کار این چنین مدلی معرفی یک سیستم به گونه ای است که خصوصیت های مورد نظر سیستم را با کنار گذاشتن خصوصیت هایی که مهم نیستند به وضوح نشان می دهد؛

- مدل های پیش بینی کننده: این مدل ها بر اساس شناختی که از یک سیستم در موقعیت مشخص وجود دارد، رفتار آتی سیستم مزبور را در موقعیت های جدید پیش بینی می کنند؛

- مدل های تصمیم گیری: عمل این مدل ها تهیه ی اطلاعات برای تصمیم گیرنده است و امکان اخذ تصمیمات مطلوب در جهت دستیابی به اهداف از قبل تعیین شده را فراهم می کنند؛

- مدل های هنجاری: عمل این مدل ها، ارائه ی تصویری تا حد امکان دقیق از سیستمی است که باید ایجاد شود.

الگوی اسلامی- ایرانی پیشرفت یک الگوی نظری با کارکرد هنجاری است؛ یعنی ساختاری است که به توضیح نظریه ی اسلامی- ایرانی پیشرفت می پردازد. این الگو می تواند به زبان ریاضی یا منطقی ارائه شود و لازم است که در آن از روش های علم امروز برای توضیح امور پیچیده استفاده شود. این روش ها از قبیل تجرید، ساده سازی، توجه به عوامل مهم، طبقه بندی و تقسیم امور و مانند آن است.نظریه ی اسلامی- ایرانی پیشرفت، چنان چه در ادامه به تفصیل توضیح خواهیم داد، نظریه ای است که بر اساس مبانی بینشی اسلام و در چارچوب اخلاق و حقوق اسلامی و منطبق بر شرایط ایران است.بر این اساس، الگوهای متعددی از نظریه ی اسلامی- ایرانی پیشرفت ممکن است ارائه شود. همه ی این الگوها به شرط آنکه تمام جملات نظریه ی اسلامی- ایرانی پیشرفت در آن ها صحیح باشد، می توانند به عنوان مدل یا الگوی اسلامی- ایرانی پیشرفت محسوب شوند.

ولی باید توجه داشت که روش مدل سازی در الگوی اسلامی- ایرانی پیشرفت با مدل های نظریه ی هنجاری متعارف در علوم تفاوتی اساسی دارد و آن اینکه در ساختن این الگو، افزون بر تجربه از عقل و وحی نیز کمک خواهیم گرفت و این مقتضای تفاوت مبانی معرفت شناسی اسلام و مکاتب دیگر است.

بنابراین، الگوی اسلامی- ایرانی پیشرفت ساختاری است که تمام جملات نظریه ی اسلامی- ایرانی پیشرفت را صحیح می کند. نظریه ی اسلامی- ایرانی پیشرفت به صورت مجموعه ای از جملات ارائه می شود که مشتمل بر اصول موضوعه و قواعد متخذ از عقل، وحی و تجربه است و الگوی اسلامی- ایرانی پیشرفت هر ساختاری است که به تفسیر این نظریه می پردازد، به گونه ای که همه ی جملات نظریه در آن صدق کند و صحیح باشد.

**مفهوم پیشرفت

در تعریفی عام که بر اساس همه ی بینش ها و منش ها درست است، پیشرفت عبارت است از فرآیند حرکت از وضعیت موجود به سمت وضعیت مطلوب. بر این اساس، الگوی پیشرفت باید مشتمل بر سه امر باشد:

الف. تحلیل وضعیت موجود؛

ب. تبیین وضعیت مطلوب؛

ج. راهبرد حرکت از وضعیت موجود به مطلوب.

الگوهای پیشرفت حداقل در یکی از این سه با یکدیگر اختلاف دارند و یکی از مناشی اصلی اختلاف نیز جهان بینی حاکم بر این الگوها است؛ چیزی که از آن به متاپارادایم الگوهای توسعه یاد می شود.برای نمونه، اگر همچون مکتب لیبرالیسم معتقد به دئیسم، اصالت ماده، اصالت تجربه، اصالت فرد و ... شویم، پیشرفت را به گونه ای معنا خواهیم کرد و بر اساس مبانی معرفت شناختی و هستی شناختی اسلامی، به مفهوم دیگری از پیشرفت خواهیم رسید. این مطلب را در تبیین مفهوم اسلامی بودن الگو به تفصیل شرح خواهیم داد.

**مفهوم اسلامی بودن الگو

الگوی اسلامی پیشرفت، الگویی است که مبتنی بر مبانی معرفت شناختی و هستی شناختی اسلامی و در چارچوب حقوق و اخلاق اسلامی باشد. تفاوت در این مبانی و چارچوب ها موجب تفاوت در تبیین و تحلیل وضعیت موجود و وضعیت مطلوب و راهبردها می شود.در ادامه تنها به بررسی تفاوت های مبانی معرفت شناختی و هستی شناختی لیبرالیسم با دیدگاه اسلامی می پردازیم و با مروری سریع نشان می دهیم که تفاوت در این مبانی چگونه موجب تفاوت در مفهوم پیشرفت می شود.

**تفاوت در مبانی معرفت شناختی

مبانی مهم معرفت شناختی در شش محور بیان می شوند: اثبات واقعیت، انواع واقعیت، اثبات امکان شناخت، انواع شناخت، ابزارهای شناخت و ارزش شناخت. ما در این میان تنها به برخی تفاوت های مهم می پردازیم.در فلسفه ی اسلامی، واقعیت به دو قسم مادی و مجرد تقسیم می شود و جهان از دو نظام علی و معلولی مادی و مجرد تشکیل شده است که با یکدیگر هماهنگ هستند و تدبیر هر دو به دست خداوند متعال انجام می شود. اما در لیبرالیسم، واقعیت مجرد وجود ندارد. اصالت مادّه، نتیجه ی اصالت تجربه ی حسی است که تجربه گرایان به آن معتقدند و نوع و قلمرو موضوع مورد شناخت را تعیین می کند.لیبرالیسم معتقد به تجربه گرایی است. تجربه گرایان در مورد ابزار شناخت و قلمرو، هر یک با یکدیگر اختلاف دارند. برای مثال جان لاک تجربه ی حسی را ابزار شناخت دانسته و معتقد است عقل بر روی شناخت های حسی تأمل می کند9. هیوم عقل را ابزار شناخت تصورات مجرد مانند عدد، و حس را ابزار شناخت واقعیت خارجی می داند10.
در فلسفه ی اسلامی، ابزارهای شناخت عبارتند از: حس، عقل و قلب. ادراکات شهودی که به وسیله ی قلب درک می شود، عقل تصدیقات و مفاهیم ثانویه ی فلسفی و منطقی را درک می کند و حس زمینه ساز درک مفاهیم حسی است11.لازم به ذکر است که وحی از نوع ادراکات شهودی پیامبران (صلوات الله علیهم) است. آیات قرآن کریم نیز که بر قلب پیامبر اکرم (ص) نازل شده از ادراکات شهودی پیامبر (ص) است.

تفاوت در ابزار شناخت، موجب تفاوت در منابع شناخت می گردد. تجربه گرایان تنها منبع شناخت را عالم ماده که قابل تجربه است، می دانند؛ ولی در فلسفه ی اسلامی غیر از عالم طبیعت و ماده، منابع دیگری برای شناخت وجود دارد؛ از قبیل عالم مجردات که با ادراک شهودی و عقل قابل شناخت است، آیات قرآن کریم که ادراکات شهودی بدون خطای پیامبر اکرم (ص) است و روایات معصومین علیهم السلام که بیانات کسانی است که در درک حقایق اشتباه نمی کنند.

**تفاوت در مبانی هستی شناختی

تفاوت در مبانی هستی شناختی را در چهار محور خداشناسی، انسان شناسی، جامعه شناسی و جهان شناسی بیان خواهیم کرد.

**خداشناسی

لیبرالیسم معتقد به اصل دئیسم است. بر اساس فلسفه‏ دئیسم، خداوند منشأ جهان هستی است و طبیعت را بر اساس قانون‏مندی‏ هایی، چنان به وجود آورده است که به صورت خودکار به حیات خود ادامه می‏ دهد. در این بینش، خداوند پس از خلقت، به هیچ وجه در امور جهان دخالت نمی‏ کند؛ زیرا قوانین طبیعی که به وسیله‏ آفریدگار در طبیعت گنجانده شده، چنان امور را پیش می‏برد که بهترین وضعیت به وجود می ‏آید (نظام احسن). البته قانون‏مندی ویژه‏ی طبیعت نیست و قوانین معتبر جاودانی و جهانی بر کلیّه‏ پدیده‏ های اجتماعی نیز مسلّط است. در این فلسفه، خداوند مانند ساعت ‏سازی است که پس از ساختن ساعت و راه‏ اندازی‏اش، آن را رها می کند. بدین ترتیب، خداوند در چهره‏ی معماری بازنشسته نمایان می شود؛ معماری که پس از خلقت کناری رفته، تنها به نظاره‏ ساختمان با شکوهی که آفریده است، بسنده می ‏کند12.روشن است که انکار خداوند یا قائل شدن به عدم دخالت او در جهان هستی پس از آفرینش آن، مخالف نگرش اسلامی است. در نگرش اسلامی خداوند متعال حکیم13، مدبّر14، محیی15، مالک16، مَلِک17، ربّ18، حافظ19، مراقب20، قیوم21، فعال ما یشاء22، هادی23 و رزّاق24 است.

از دیدگاه قرآن، خداوند نه تنها آفریننده و مالک جهان است، بلکه پرورش دهنده و نگاه ‏دارنده‏ آن نیز به شمار می ‏رود. او به همه‏ی ذرّات هستی احاطه‏ علمی و وجودی دارد و برپادارنده‏ی همه چیز است. اگر لحظه‏ ای عنایت خود را از این جهان بردارد، این جهان به کلّی نابود می‏ شود. خداوند علّت ایجاد و بقای جهان است؛ هدایت تکوینی همه‏ موجودات و نیز هدایت تشریعی انسان به دست اوست. او روزی آفریده‏ ها را به وسیله‏ اسباب مادّی و غیرمادّی، تقدیر می‏کند. این تصویر از خداوند با تصویر معمار بازنشست ه‏ای که لیبرالیسم از خدا ارائه می‏ دهد، به کلی متفاوت است.

**انسان شناسی

انسان در جهان بینی لیبرالیستی دارای ویژگی‏های فردگرایانه است. در این جهان‏بینی انسان موجود واحدی است که مالک علی‏الاطلاق وجود و اموال خویش است. امیالش اهداف و ارزش‏های او را برمی‏گزیند، عقلش راه دست‏یابی به آن اهداف را به خوبی نشان می‏دهد. موجودی که در شناخت حقیقت تنها به تجربه‏ی خود تکیه می‏کند، به پذیرش فرمان‏های اخلاقی دین، جامعه یا دولت ملزم نیست و تنها از امیال خویش فرمان می‏پذیرد25.در مفهوم لیبرالی ماهیت انسان، افعال انسان از انرژی طبیعی تمنیات و امیال ذاتی‏اش سرچشمه می‏گیرد و عقل وسیله‏ هدایت انسان برای ارضای این تمنیات و امیال است. تمنیات چنان نیرومندند که فرد را به ارضای خود وادار می ‏کنند و عمل و رفتار انسان، به طور طبیعی، در پرتو احساسات و تمنیّات خودخواهانه شکل می‏ گیرد؛ زیرا فرد در پی خوشبختی، لذّت و ارضای تمنیات خویش است. امیال، واقعیاتی تغییرناپذیر و نهاده شده در طبع بشرند که اخلاق و ارزش ‏ها باید خود را با آن‏ها سازگار کنند. بنابراین، هر چه فرد خواستار دست‏یابی به آن است، از نظر او، خوب است26.

بر این اساس، لیبرالیسم انسان را موجودی می‏داند که غرایز حیوانی را به رهبری پذیرفته و ناگزیر باید سلطنت غرایز را بپذیرد و کمالش نیز در ارضای هر چه بیشتر تمایلات حیوانی است.بر اساس جهان بینی لیبرالیسم، کمال مطلوب انسان، ارضای هر چه بیش‏تر خواسته‏ های مادّی است. این مطلب وقتی وارد حوزه‏ی اقتصاد می ‏شود، چنین تبیین می‏ گردد. هدف انسان در فعالیت‏ های اقتصادی دست‏یابی به حداکثر مطلوبیت (در مصرف) و حداکثر سود (در تولید و سرمایه ‏گذاری) است.

مفهوم خویش مالکی نیز یکی از وجوه فردگرایی لیبرال را بیان می‏ کند. به موجب این مفهوم هر کس مالک خود و زندگی و کار خویش است؛ این‏ها به خداوند، جامعه یا دولت تعلّق ندارد، دارایی خود اوست و می‏تواند هر گونه مایل است با آن رفتار کند. بنابراین، تملّک دارایی مادّی بیان مشخص آن مالکیتی است که ما از قبل بر خویشتن و اعمال و پیشه‏ خویش داریم؛ حتّی کسی که هیچ دارایی مادی نداشته باشد، باز هم مالک جسم مهارت‏ها و کار خویش است. این امر می‏تواند یکی از دلایل مبنای ایدئولوژیک آزادی فرد و مالکیت خصوصی در نظام اقتصاد سرمایه ‏داری لیبرالی به شمار آید.

در جهان بینی اسلامی هدف از آفرینش انسان، حرکت او سمت کمال (عبودیت پروردگار) است. قرآن کریم می‏ فرماید: «ما خلقت الجنّ والأنس الاّ لیعبدون»27؛ «جنّ و أنس را جز برای اینکه مرا عبادت کنند، نیافریدم». در نگرش اسلامی انسان موجودی دو بعدی است؛ یک بعد مادّی دارد و یک بُعد مجرّد و غیرمادّی. بعد مادّی انسان، بدن است و بعد مجرّدش، روح. در آیه‏ی زیر به هر دو بُعد انسان تصریح شده است: «و اذ قال ربّک للملائکة انّی خالق بشرا من صلصال من حَمَأٍ مسنون * فاذا سوّیته و نفخت فیه من روحی فقعوا له ساجدین»28؛ «و [ای پیامبر به خاطر بیاور] هنگامی که پروردگارت به فرشتگان گفت: من از گلی خشکیده، که از گِل بدبویی گرفته شده، بشری می‏آفرینم * هنگامی که کار آن را به پایان رساندم و از روح خود در او دمیدم، همگی برایش سجده کنید». آفرینش بدن انسان از خاک به جنبه‏ی مادّی انسان و نفخ روح در آن به جنبه‏ مجرّد و غیر مادی‏اش اشاره دارد. این معنا در آیه‏ 9 سوره سجده و آیات 12 - 14 سوره‏ مؤمنون نیز دیده می ‏شود.

قرآن واقعیت انسان را همان روح می‏داند. همراهی روح و پیکر در دنیا به این سبب است که بدن ابزار کار اوست و اگر این ابزار از او گرفته شود، نمی‏ تواند کاری کند یا به تکامل برسد. روح انسان از دو ویژگی برخوردار است و هر ویژگی را می ‏توان بخشی از روان نامید:

1. ویژگی عقلانی و ادراکی.

2. ویژگی نفسانی و غریزی.

مراد از ویژگی عقلانی و ادراکی، همان نیروی درک و شعور انسان است. در پرتو این نیرو، انسان محسوسات دیگر را درک می ‏کند؛ به کشف معارف الهی و رازهای نهفته در طبیعت توفیق می‏ یابد؛ بایدها و نبایدها را نتیجه می‏ گیرد و بر اساس آن، اهداف و مسیر زندگی خود را تعیین می‏ کند.

ویژگی نفسانی و غریزی، همان تمایل‏های فطری یا غریزی انسان است که انسان را برای انجام دادن کارها به حرکت درمی‏آورد. این خواسته ‏های درونی و نیازهای روحی، امور نفسانی نامیده می ‏شود. ویژگی‏های امور نفسانی عبارت است از:

1. ریشه در آفرینش انسان دارد؛ بدین سبب جهانی و همگانی است.

2. به آموزش نیاز ندارد.

هر چند اوضاع جغرافیایی، موقعیت اقتصادی و عوامل سیاسی و فرهنگی در پیدایش این امور مؤثر نیست؛ ولی بر شدت و ضعف آن اثر می‏گذارد. امور نفسانی دو نوع هستند:

1. امور فطری.

2. امور غریزی.

امور فطری یعنی تمایلات متعالی انسان، مانند خداجویی و عدالت‏خواهی و تمایل به کردار نیک که به جنبه‏ی ملکوتی وی مرتبط است و زمینه را برای حرکت او به سوی خدا فراهم می‏ سازد. امور غریزی به تمایلاتی گفته می ‏شود که جنبه‏ تعالی ندارد و بیش‏تر قدر مشترک میان انسان و حیوان است، مانند تمایل به امور جنسی و خودخواهی.همه‏ این امور برای بقا، رشد و تکامل انسان در جهان مادّی ضروری است. اسلام نه خواهان سرکشی و مرزناشناسی غرایز است و نه در پی سرکوبی آن ها؛ نظر اسلام تعدیل غرایز و رهبری آن‏ها به وسیله‏ خود است.در نگرش اسلامی، انسان دارای اراده و اختیار است. اگر انسان مجبور بود، ارسال رسل لزومی نداشت و حساب و کتاب در قیامت بی معنا بود. حتی در این دنیا نیز وضع قانون و مجازات مجرمین منطقی نداشت. قرآن کریم در آیات زیادی به روش های گوناگون به اختیار انسان در گزینش راه درست یا غلط تصریح کرده است. برای نمونه در ذیل به چند آیه اشاره می کنیم:

1. وَ قُلِ الْحَقُّ مِن رَّبِّکمُ‏ْ فَمَن شَاءَ فَلْیُؤْمِن وَ مَن شَاءَ فَلْیَکْفُر29؛ و یا محمّد (ص) به اینان بگو: حق با پروردگار شما است، پس هر کسی که بخواهد ایمان بیاورد (بیاورد) و هر کسی که بخواهد کافر شود (کافر شود).

2. لِّیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَن بَیِّنَة وَ یَحْییَ‏ مَنْ حَیَّ عَن بَیِّنَةٍ30؛ تا هر کس هلاک می شود بر اساس دلیل روشن هلاک شود و هر کس زنده و رستگار می شود با دلیل رستگار شود.

انسان می‏تواند عقل خود را بر تمایلات حیوانی‏اش حاکم کرده، بدین ترتیب راه کمال را بپیماید و می‏تواند شهوات را حاکم وجود خود ساخته، عقل را به اسارت او درآورد و بدین ترتیب از قلّه‏ی رفیع انسانیت سقوط کند. حضرت امیر(ع) در کلامی نورانی می ‏فرماید: «العقل صاحب جیش الرحمن و الهوی‏ قائد جیش الشیطان والنفس متجاذبة بینهما فأیها غلب کانت فی حیّزه»31؛ عقل همراه لشگر خداوند رحمان است و هوس (تمایلات حیوانی) رهبر لشگر شیطان شمرده می‏شود و نفس انسان میان این دو قرار دارد. هر یک از این دو نفس را به سوی خود می‏ کشد. بنابراین، هر لشگری غلبه کند نفس زیر فرمانش خواهد بود. بر این اساس، انسان نه تنها ناگزیر به پیروی از تمایلات حیوانی نیست؛ بلکه کمالش در حاکمیت خرد بر غرایز است.در جهان بینی اسلامی، کمال نهایی انسان قرب به خداوند متعال و رسیدن به مقام رفیع عبودیت است. بنابراین، آنچه موجب نزدیک شدن انسان به خدا شود، ارزش اخلاقی دارد و هر چه مانع این قُرب باشد یا موجب دوری انسان از خداوند گردد، ضدارزش و بَدْ است.

مقایسه‏ نگرش لیبرالیستی و اسلامی نشان می دهد که کمال نهایی انسان در جهان بینی اسلامی و لیبرالیسم دو تفاوت عمده دارد:

1. در جهان بینی اسلامی، کمال نهایی انسان به روح و جنبه‏ی غیرمادّی‏اش مرتبط است، ولی در جهان بینی لیبرالیسم کمال مطلوب انسان در قلمرو غرایز حیوانی و جنبه‏ی مادّی‏اش تحقق می‏ یابد؛

2. در جهان‏بی نی اسلامی، کمال نهایی انسان امری آخرتی و فرامادی است، ولی در جهان بینی لیبرالیسم امری مربوط به جهان مادی شمرده می‏ شود.
به همین دلیل، لیبرالیسم عقل را برای دست‏یابی به کمال نهایی کافی می‏ داند و نیاز به وحی را ‏انکار می‏کند؛ زیرا مدّعی است که ارضای نیازهای مادّی از توان عقل بیرون نیست.در جهان‏ بینی اسلامی، دست‏یابی به کمال نهایی انسان (نزدیکی به خداوند متعال) از توان عقل بیرون است؛ زیرا عقل به تنهایی نمی ‏تواند تأثیر فعل ارادی انسان بر قرب روح به خداوند متعال را تشخیص دهد. ما نمی ‏توانیم برای شناخت رابطه‏ کار خود با کمال نهایی، به روابط علّی و معلولی «این جهانی» تکیه کنیم؛ زیرا این امر تنها رابطه‏کار با نتیجه‏ دنیوی‏اش را آشکار می‏ سازد. این جاست که اهمیت نقش وحی در شناختن احکام اخلاقی روشن می‏ شود.

پیش‏تر درباره‏ی خویش مالکی که یکی از وجوه فردگرایی لیبرال است، توضیح دادیم. در مقابل این اندیشه، اسلام نظریه‏ی خدامالکی و خلیفه بودن انسان را مطرح می ‏کند. بر اساس این نظریه، خدا مالک همه چیز است: «و للّه ما فی السموات و ما فی الارض»32؛ «آنچه در آسمان‏ ها و زمین است، مال خداوند است».البته این مالکیت، مالکیت تکوینی است؛ یعنی هستی همه‏ی آنچه در آسمان‏ها و زمین است، از خداست. بر این اساس، وجود ما، قوای ذهنی و بدنی ما، خانه و زندگی و همه‏ی نعمت‏های درون و برون ما را خداوند پدید آورده، ملک اوست و او انسان را جانشین خود در زمین قرار داده است. «و هوالذی جعلکم خلائف الارض»33؛ «اوست خدایی که شما را جانشین خود در زمین قرار داد». «واذ قال ربّک للملائکة انّی جاعلٌ فی الارض خلیفة»34؛ «[ای پیامبر، به یادآور] هنگامی که پروردگارت به فرشتگان گفت: من در روی زمین جانشین قرار خواهم داد».

همه چیز از آن اوست. انسان تنها جانشین او در زمین است و در مقابل وی مسئول شمرده می‏شود؛ یعنی او حق دارد از ما بپرسد که چرا این کار را کردی و چرا در پیکرت یا ثروتت این گونه تصرّف کردی؟ چون همه چیز مال اوست و ما نماینده او هستیم.افزون بر این، خلیفه بودن انسان اقتضا می ‏کند که مالکیت انسان به حدودی که خداوند تعیین می‏کند، محدود شود. بنابراین، خدامالکی و خلیفه بودن انسان دو نتیجه دارد:35

1. انسان، در تصرّف در جان و مال خود، به حدودی که خداوند تعیین کرده است، محدود می ‏شود؛

2. انسان در برابر خداوند مسئول است و اگر از حدود تجاوز کند مؤاخذه می ‏شود.

این نتایج اقتضا می‏کند که انسان در برابر همه‏ی کسانی که خداوند برایشان حقوقی قائل شده، مسئول باشد. بنابراین، انسان در مقابل ولیّ خدا مسئول است؛ زیرا خداوند اطاعت او را بر همه واجب کرده است. همچنین در برابر جامعه و جان‏ ها و مال‏ های دیگران مسئول است؛ زیرا خداوند حقوقی را برای جامعه و مردم در نظر گرفته است. این مسئولیت‏ ها در پرتو مسئولیتی که انسان در برابر خداوند دارد، به وجود می‏آید. در بینش توحیدی هیچ مسئولیتی، در عرض مسئولیت خداوند نیست و همه‏ مسئولیت ‏ها در طول و به تبع مسئولیتی است که انسان در برابر خدا دارد.

**جامعه شناسی

جامعه ترکیبی از افراد است. اگر از روح‏ها، اندیشه‏ها، عواطف و اراده‏ها چشم‏پوشی کنیم و تنها به پیکر افراد بنگریم، جامعه چیزی جز جمع جبری افراد نیست؛ ولی وقتی به روح‏ها، اندیشه‏ها، عواطف، اراده ‏ها و هر آنچه به انسانیت انسان مربوط است بنگریم، مسئله کمی مشکل می‏شود. ما، برای آسانی کار، بدن‏ها را شخص و روح‏ها، اندیشه‏ ها و... را هویت و شخصیت می‏ خوانیم. اکنون پرسش این است که ترکیب شخصیت ‏ها در جامعه چگونه ترکیبی است؟

بر اساس اندیشه ی اصالت فرد در لیبرالیسم، شخصیت‏ ها مانند بدن‏ ها از یکدیگر جدا هستند و ترکیب میان آن‏ها اعتباری است. هر کس دارای اندیشه و خواست‏ها و اعتقادات خاص خویش است و شخصیت خود را می ‏سازد. انسان هرگونه (تنها یا اجتماعی) که زندگی کند، یک شخصیت دارد. جامعه نیز چیزی جز جمع جبری شخصیت ‏های مستقل نیست. بر اساس جنبه‏ی ارزشی اصالت فرد، باید منافع فرد بر منافع جامعه مقدّم شود؛ زیرا منافع جامعه امری موهوم است، تنها منافع فرد حقیقت دارد و منافع جامعه مجموع جبری منافع افراد است. بنابراین، اگر زمانی منافع جامعه چنان تفسیر شد که با منافع فرد منافات داشت، باید در تفسیر منافع جامعه تجدید نظر کرد؛ آنچه منافع جامعه معرّفی می ‏شود، زیر پاگذاشت و منافع فرد را که اصیل است، محافظت کرد.بر اساس نظریه‏ی فردگرایی روش شناختی، پدیده ‏های اجتماعی چیزی جز مجموعه ای از افراد که با هم نسبت‏ های گوناگون دارند، نیست. دانشگاه چیزی جز افرادی که فعالیت دانشگاهی می ‏کنند (استادان، دانشجویان، اُمنا، رؤسا و سرایداران) نیست.

در نگرش اسلامی، افراد در جامعه شخصیت مستقل دارند، ولی در عین حال از یکدیگر اثر می‏ پذیرند. به سبب این تأثیر و تأثرها، بیش‏تر افراد از اندیشه‏ ها، عواطف، باورها و آداب و رسوم و منافع مشترک برخوردار می‏شوند. و زمینه‏ی انتزاع روح جمعی یا هویت جامعه فراهم می‏آید؛ زیرا هویت جامعه از قدر مشترک هویت افراد انتزاع می‏شود. بنابراین، هویت جامعه نه امری موهوم یا اعتباری است و نه حقیقتی مستقل از هویت افراد، بلکه امری انتزاعی است؛ یعنی خودش در خارج وجود ندارد، ولی منشأ انتزاعش حقیقی است.

هر چند این روحِ جمعی از قدر مشترک هویت افراد انتزاع می‏شود؛ ولی، در عین حال، بر هویت افراد نیز تأثیر می‏نهد و آنان را به موافقت با خود می‏خواند. طولی نمی‏کشد که فرد احساس می‏کند روح جمعی حاکم بر جامعه بخشی از شخصیت اوست؛ مانند بیش‏تر افراد جامعه می ‏اندیشد، احساس می ‏کند و واکنش نشان می ‏دهد. البته برخی از افراد از چنان توانی برخوردارند که می ‏توانند بر این روح جمعی اثر گذارند و اندیشه ‏ها، عواطف و به طور کلّی فرهنگ جامعه را عوض کنند. این دیدگاه را اصالت فرد و جامعه می ‏نامند. قرآن کریم احتمال چهارم را تقویت می ‏کند. در این کتاب آسمانی دو دسته آیات به چشم می‏ خورد. گروهی از آیات فرد را مخاطب قرار می‏ دهد و مسئول اعمال خود می ‏داند. این آیات هدایت و ضلالت و زندگی و مرگ را به فرد نسبت می ‏دهند. برای مثال می‏ فرماید:

- «و کلّ نفس بما کسبت رهینه»...36؛ «هر کس در گرو کرداری است که انجام داده است»؛

- «وَ کُلَّ إِنسانٍ أَلْزَمْناهُ طائِرَهُ فِی عُنُقِهِ»...37؛ «و هر انسانی، اعمالش را به گردنش آویخته‏ایم»؛

- «و أن لیس للانسان الاّ ما سعی‏ * و أنّ سعیه سُوفَ یُری»...38؛ «برای انسان، جز سعی و کوشش بهره‏ای نیست * و تلاش او به زودی دیده می ‏شود»؛

- «فمن اهتدی‏ فانّما یهتدی لنفسه و من ضلّ فانّما یضلّ علیها و ما أنا علیکم بوکیل»...39؛ «هر کس هدایت یابد برای خود هدایت شده و هر کس گمراه گردد به زیان خود گمراه می‏شود و من مأمور [به اجبارِ] شما نیستم».

در برابر این آیات، آیه‏هایی نیز امّت ‏ها و اقوام را مخاطب قرار داده، هر امّتی را زنده، دارای اجل و مسئول کردار خویش می‏ شمارد. برای مثال می‏ فرماید:

- «تلک أمة قد خلت لها ما کسبت و لکم ما کسبتم ولا تسئلون عمّا کانوا یعملون»...40؛ «آن‏ها امّتی بودند که در گذشتند. آنچه کردند برای خودشان است و آنچه شما کردید نیز برای شما است و شما مسئول اعمال آن‏ها نیستند»؛

- «و تری کل امه جائیه کلّ امه تُدعی‏ الی‏ کتابها الیوم تُجزون ما کنتم تعملون»...41؛ «در آن روز، هر امتی را می‏ بینی [که از شدت ترس‏] بر زانو نشسته، هر امتی به سوی کتابش خوانده می‏شود. [و به آن‏ها می‏ گویند:] امروز جزای آنچه انجام دادید به شما می‏ دهند»؛

- «کذلک زیّنا لکلّ امه عملهم ثمّ الی‏ ربّهم مرجعُهُم فینبّئهُم بما کانوا یعملون»...42؛ «این گونه برای هر امتی عملشان را زینت دادیم. سپس بازگشت همه‏ آن‏ها به سوی پروردگارشان است و آن‏ها را از آنچه عمل می‏ کردند، آگاه می ‏سازد»؛

- «و لکلّ امه أجل فاذا جاء اجلهم لایستأخرون ساعه ولا یستقدمون»43؛ برای هر قومی سرآمد معینی است و هنگامی که سرآمد آن‏ها فرار رسد، نه ساعتی از آن تأخیر می‏ کنند و نه بر آن پیشی می ‏گیرند.

می ‏توان گفت در دسته‏ اوّل از آیات، افراد با هویت فردی خود مخاطب قرار گرفته ‏اند و در دسته‏ دوّم، روح جمعی و هویت جامعه مخاطب است که از قدر مشترک و وجه غالب هویت افراد یک جامعه انتزاع می‏ شود.

البته وجود روح جمعی به این نحو و تأثیر آن بر شخصیت افراد جامعه هرگز به معنای مقهوریت و بی‏ارادگی افراد نیست. هر کس می‏تواند بر خلاف هویت جامعه بکوشد و حتی آن را متحول سازد. بدین سبب خداوند متعال در قرآن کریم می‏فرماید: «یا ایّهاالذین آمنوا علیکم انفسکم لا یضرّکم مَنْ ضلّ اذا اهتدیتم» ...44 ؛ «ای کسانی که ایمان آورده‏اید، مراقب خود باشید. اگر شما هدایت یافتید، گمراهی گمراهان به شما زیان نمی‏ رساند». تاریخ بر درستی این سخن گواهی می‏ دهد. چه بسیارند بزرگانی که بر خلاف روح جمعی کوشیدند و شخصیت جامعه را تغییر دادند.

بر این اساس، منافع جامعه چیزی جز منافع تک تک افراد جامعه است و طبیعی است که وقتی منافع فرد یا افرادی با منافع جامعه تعارض کرد، باید منافع جامعه مقدّم شود. همچنین این نگرش ما را وادار می‏کند که روش‏های موجود برای تبیین پدیده ‏های اجتماعی را که در فلسفه‏ علوم اجتماعی مطرح می‏ شود، مورد بازبینی قرار دهیم؛ ما نمی‏توانیم فردگرایی روش شناختی را که زیربنای اقتصاد لیبرالیستی است، بپذیریم؛ زیرا این روش بر اساس جدایی و استقلال افراد در هویت و اثر بنا شده است و نتیجه‏ی منطقی آن است. بر اساس نگرش ما، افرادی که در یک جامعه زندگی می‏کنند، در یکدیگر اثر می‏گذارند و هویت افراد تحت تأثیر یکدیگر واقع می‏شود. علاوه بر این، آثار یک جمع سازمان‏دهی شده و منظم، جمع جبری اثرهای افراد آن جمع نیست.بحث روش تبیین در علوم اجتماعی، موضوع کتاب‏ های متعدد و گسترده است. ما باید با توجّه به مبانی هستی‏ شناسانه ی خود در مورد فرد و جامعه و نیز با در نظر گرفتن مبانی معرفت شناسانه و هستی شناسانه‏ی علم، وارد این بحث شویم و روشی سازگار با این مبانی برگزینیم. این تحقیق بسیار ارزشمند و راه گشاست و باید انجام گیرد. ما، در این بحث، تنها نتیجه گرفتیم که فردگرایی روش‏شناختی نمی‏تواند قابل قبول باشد؛ اما این که روش درست در تبیین پدیده ‏های اجتماعی چیست؟ نیاز به مقدمات دیگر دارد و از عهده بحث ما خارج است.یکی از نکات مهم در جامعه شناسی اسلامی، توجه به سنت های الهی حاکم بر جوامع انسانی است. سنّت به معنای طریقه و روش است و مراد از سنت الهی، قوانین و روش ‏هایی است که خداوند جهان، حاکم فرموده است.

قرآن کریم بارها به وجود سنت‏ های الهی در جوامع انسانی تصریح کرده و بر تغییرناپذیری سنت الهی تأکید می ‏کند: «قد خلت من قبلکم سنن فسیروا فی الارض فانظروا کیف کان عاقبة المکذّبین»45؛ «پیش از شما سنت‏ هایی وجود داشت [و هر قوم طبق اعمال و صفات خود سرنوشت‏هایی داشتند که شما نیز دارید] پس در زمین گردش کنید و ببینید سرانجام تکذیب کنندگان (آیات خدا) چگونه بود»؟ «فلن تجد لسنة الله تبدیلاً و لن تجد لسنةالله تحویلاً»46؛ «هرگز در سنت خدا تبدیل نمی‏یابی [سنت الهی تبدیل به سنت دیگر نمی‏ شود] وهرگزدرسنت‏الاهی‏تغییرنمی‏یابی». این عبارت، با تفاوتی مختصر در آیه‏ی 77، أسراء و 62 احزاب و 23 فتح نیز به چشم می‏خورد. قرآن و روایات علاوه بر بیان اصل این قانون، به بعضی از سنت ‏های الهی نیز تصریح کرده‏اند. بخشی از این سنت‏ ها که می‏تواند در حوزه‏ی اقتصاد نیز مؤثر باشد، به قرار زیر هستند.

 شعارسال، با اندکی تلخیص و اضافات بر گرفته از خبرگزاری فارس، تاریخ انتشار:5 آبان 1393 ، کدخبر:13930804000024 ، www.farsnews.com
اخبار مرتبط
خواندنیها و دانستنیها
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
آخرین اخبار
پربازدیدترین
پربحث ترین