شعار سال: یک آهنربای فرضی را در نظر بگیرید که فقط پدیدههای منفی را در میدان مغناطیسی خود جمع میکند و شما حتی شاهکار هم خلق کنی نیم نگاهی به تو نمیاندازد و محل نمیگذارد چون تو در حوزه آن میدان مغناطیسی قرار نگرفتهای پس براحتی نادیده گرفته و حذف میشوی. وسط این همه نگرانی درباره قیمت دلار و سکه و چه و چه تو میتوانی به کارآفرینهایی فکر کنی که همچنان اصرار دارند سرمایههای خود را از این بازی جهنمی دور نگه دارند حتی به قیمت افت ارزش سرمایههایشان. وسط این جهنم «من، من و فقط من» چه بهشتهایی که ما را خنک نمیکنند اما به حسابشان نمیآوریم و نمیبینیمشان. اما یک لحظه چشمهایتان را ببندید و تصور کنید اگر قرار بود همه افراد جامعه ما بویژه صاحبان کسب و کارها وارد بازی جهنمی «پول بازی به هر قیمت» شوند میدانید چه گودالهای عظیمی در این جامعه دهان باز میکرد؟ ما در این تنگناها آهنربای جذب پدیدههای منفیمان را میتوانیم برای چند دقیقه یا ساعت کنار بگذاریم و آدمهایی را ببینیم که همچنان بر مسئولیت اجتماعی خود در برابر هموطنان و همنوعان اصرار میکنند. آنها فشارهای خردکنندهای را تاب میآورند اما فریفته پول بازی نمیشوند و در این میان اگر ما بتوانیم همین تصویر را بهصورت شفافتر به جامعه ارائه کنیم احتمالاً شاهد پوستاندازیهایی در نگاه به منافع و فرصتها خواهیم بود. گفتوگوی ما با دکتر حسن بنیادیان، تحلیلگر فرهنگ عمومی، گلرخ بحری کارآفرین در حوزه مسئولیت اجتماعی و فتحالله فتحی، کارآفرین استارتاپی به این مهم پرداخته است.
روزگاری بازار، خاستگاه خیراندیشیها بود
گلرخ بحری بنیانگذار استارتاپ اجتماعی مهربانه: ما در عصری زندگی میکنیم که افراد به سمت فردگرایی میروند و منفعت شخصی خود را در نظر میگیرند پس پیشبینی رفتارهای منفعتطلبانه در هر کشوری چندان دشوار نیست. اما نکته مهم و ظریف در اینجاست که در فضای کارآفرینی و استفاده از فرصتها هر موقعیتی که بتوان از آن سود برد به معنای فرصت آفرینی نیست. این مرزی است که کارآفرینی را از فرصتطلبیهای کاملاً فردی و غیر اخلاقی جدا میکند. فرصت شاخصهایی دارد که هر فرد کارآفرینی مشخصههای آن را میشناسد. یکی از مهمترین این مشخصات توجه به تبعات بلندمدت استفاده از یک فرصت و تصمیم است. این یعنی من در جایی ریشه دارم و از چشم یک غارتگر به آنجا نگاه نمیکنم اما اگر تب رایج دنباله روی از سودهای کوتاهمدت یا شناسایی و بهرهبرداری از گپها باشد در آن صورت شاید حتی برخی از کارآفرینان هم فریفته این فضاها و بهرهبرداری از سودهای کوتاه مدت باشند. البته این حق را هم به مردم جامعه بدهیم که در اوضاع بحرانی یا آنچه بحرانی فرض میکنند فقط به فکر خودشان باشند و تصمیماتی بگیرند که این خواسته را تأمین کند اما یک کارآفرین اصیل هرگز سرمایه در گردش خود را برای برهم زدن بازار به کار نمیبندد. شاید یک کارآفرین برخی مواقع تحت تأثیر اوضاع اقتصادی مجبور به کوچک کردن کسب و کارش شود و افراد مجموعهاش را بیکار کند اما این تصمیم هم از سر منفعت شخصی گرفته نمیشود و فقط برای نجات یک کسب و کار در میان بد و بدتر اتخاذ میشود.
بسیاری فکر میکنند این اوضاع بحرانی فقط دامن کارآفرینان تولیدی و غیر استارتاپی را گرفته است اما در حال حاضر اکوسیستم استارتاپی کشور اوضاع خوشی ندارد و من خیلی از استارتاپها را میشناسم که بهدلیل آنکه نتوانستند جذب سرمایه کنند ناچار تعطیل شدند. بستر یک کارآفرینی، بازار است و کارآفرین حتی برای افزایش قیمت محصولش هم بازخوردی را خواهد داشت و نمیتواند بدون اساس قیمتی را افزایش بدهد. برای مثال کسی که ارز دولتی میگیرد و کالایی را وارد میکند و چندین برابر میفروشد باید به وجدانش رجوع کند. غیر از آن، این فرد باید متوجه این موضوع باشد که شاید در مقطعی کوتاه سودی را به دست آورد اما نتیجه بلندمدت این موضوع حتی برای او فاجعهبار خواهد بود.
با این همه من تأکید دارم که ما یک سویه به قاضی نرویم و مسئولیت اجتماعی را فقط از کارآفرینها یا مردم عادی مطالبه نکنیم. به هر حال این حق کارآفرینهاست که بخواهند در بستری شفافتر به خلق فرصتهای کار برای خود و دیگران بپردازند، بنابراین میتوان پرسید این وسط مسئولیتهای اجتماعی مسئولان و مدیران چه میشود؟ ما با یک تفکر تیمی که در آن کارآفرین، جامعه و مدیران بالادستی عضو یک تیم هستند میتوانیم از این بحرانها عبور کنیم اما اگر دودستگیها و چنددستگیها غالب شود نه. وقتی یک کارآفرین فضا را عادلانه ببیند به این میاندیشد که سهم من از تولید و سازندگی کشورم چیست؟ آیا میتوانم مسیر ایدههایم را طوری طراحی کنم که بیشتر در خدمت اهداف ملی و سرزمینیام قرار بگیریم؟ در این صورت فرد دیگر معادلات خود را به گونهای نخواهد چید که یک شبه به ثروت برسد چون از قبل آماده است کسب و کار خود را با «اخلاق» و «دیدن دیگری» گره بزند، همچنان که ما در فرهنگ و پیشینه کاسبی سنتی و کلاسیکمان میبینیم که کسبه قدیم بین «خرید و فروش» و «عبادت» فرق و فاصلهای نمیگذاشتند. به خاطر همین میدیدید بازار، خاستگاه بسیاری از حرکتهای همنوع خواهی و خیراندیشی مثل گلریزانها و دستگیری از بیسرپرستها و... بود. شما در بازار قدیم میدیدید افراد براحتی به اعتبار نامشان تجارت میکردند در حالی که امروز عامه مردم ما افرادی که حرکتهای بزرگ و تأثیرگذار اقتصادی را انجام میدهند نمیشناسند و یک شخص مؤثر سعی دارد خود را پنهان کند.
«خلق ثروت» در جهت «خیر جمعی»
دکتر حسن بنیانیان، تحلیلگر فرهنگی: من کاملاً میپذیرم که در این فضا ما بیشتر از کارآفرینها سخن بگوییم و آنها را مثل قهرمانها جلوی چشمها بیاوریم چون اساساً فلسفه کارآفرینی یعنی «خلق ثروت» در جهت «خیر جمعی». این ساز و کاری است برای منفعت کل جامعه و کارآفرین مثل یک چتر بر سر جامعهاش باز شده، این کم اتفاقی نیست. کارآفرینی را در نظر بگیرید که با راهاندازی واحد تولیدی سرمایهاش را صرف اشتغال دیگران میکند. چقدر زندگی با آن واحد تولیدی میچرخد. چقدر خانواده سرپاست چون آن واحد تولیدی سرپاست. ما کمتر از این بعد به داستان نگاه کردهایم و نگفتهایم اگر قرار باشد هر صاحب سرمایهای با پولش وارد دلال بازی شود، چقدر خانواده فرو میریزد و چقدر آسیب اجتماعی و فرهنگی شکل میگیرد. ما کمتر این تناسبها را بهصورت عیان به جامعه نشان دادهایم در صورتی که درونی شدن این فهم چه در میان مدیران و چه افراد جامعه میتوانست سرنوشت دیگری برای واحدهای تولیدی و کارآفرینهای ما رقم بزند.
اگر ما امروز انتظار داریم افراد جامعه ما وارد دلال بازی نشوند یا مافیاهایی در این زمینه شکل نگیرد چندین دهه پیش باید آموزشهایی را در قالب «تربیت اجتماعی» و «پذیرش مسئولیت جمعی» به کودکان و نوجوانهای این سرزمین ارائه میکردیم تا آنها در بزرگسالی موازنه و تعادلی میان منافع فردی و جمعی برقرار میکردند اما ما متأسفانه فرصت سوزی کردیم و از آموزشهای فرهنگی به قشری اندیشی و سطحی نگری و شعارگرایی رسیدیم در حالی که میشد با یک نگاه بازتر به مقوله فرهنگسازی نگاه کرد. خب وقتی شما در این زمینه کم کاری و کم توجهی میکنید مجبورید به کنترلهای بیرونی، بگیر و ببندها، نوشتن دستورالعملهای متعدد و وضع محدودیتها، سیاستهای کنترل بازار و مجازاتها و نظارتهای بیرونی و چه و چه متوسل شوید در صورتی که این ابزارها در فقدان مسئولیت اجتماعی نزد افراد کارآیی چندانی نخواهند داشت. شما میخواهید جامعه کارآفرین و نه جامعه واسطهگر و دلال داشته باشید اما این خواست با دیکته کردن و دستورالعمل نوشتن و صدور بخشنامه یا حتی تسهیلگری به سرانجام نمیرسد. تجربههای متعدد و تحقیقات نشان میدهد بخش مهمی از اصلاح رفتاری از طریق درونی کردن ارزشها صورت میگیرد.
اگر ما میخواهیم و توقع داریم کارآفرینها یا افراد جامعه متوازن رفتار کنند دولتها و بالادستیها هم گریزی ندارند که خود نیز به دایره رفتارهای متوازن بپیوندند و خود را مستثنی نکنند وگرنه خواست آنها محقق نخواهد شد. از طرف دیگر من همچنان تأکید دارم ما اگر خواستار تحولی در این زمینه هستیم پیش از همه باید تصویرها و استعارههایمان را به سمت «جمع محوری» ببریم. ما استعاره «همه ساکن یک کشتی هستیم» را در فرهنگ دینی و ملی خود داریم اما در لایههای درونی کسب و کار و مدیریت این استعارهها خاموش ماندهاند. ممکن است البته شما در یک سخنرانی از کسی بشنوید که میگوید ما همه در یک کشتی نشستهایم و اگر کسی دانسته و ندانسته به بدنه این کشتی ضربه بزند خودش متضرر میشود. ممکن است کسی این را بگوید و دیگران هم تأیید کنند اما نه او و نه آنها که تأیید میکنند بر این پیمان و عهد نمانند و عملاً در رفتار خود کشتی را سوراخ کنند و البته برای این کار توجیهات خاص خودشان را هم داشته باشند! خب میتوانیم این پرسش را از خودمان مطرح کنیم که چرا با وجود اینکه میدانیم خرید جنس خارجی یعنی گرفتن فرصت کار از یک هموطن اما همچنان خریدهای خارجی را انجام میدهیم، چرا با وجود آنکه میدانیم دمیدن بر کم ارزش کردن پول ملی در نهایت به ضرر ما خواهد بود اما در این دمیدن سهیم میشویم؟ بله میتوانیم از کیفیت جنس ایرانی شکایت یا مثلاً از رفتارهای اقتصادی دولت انتقاد کنیم اما حتی اگر همه این نقدها و شکایتها وارد باشد باز سؤال این است که سهم من در این فضا چه خواهد بود؟
از فضاهای خودخواهانه به فضاهای بومرنگی
فتحالله فتحی، کارآفرین حوزه استارتاپ: اهمیت کارآفرینی بویژه در بحرانها یا وضعیتهای حاد اقتصادی در این است که اگر دیگران با نوع رفتار اقتصادیشان بیشتر دنبال گره افکندن و ایجاد مشکل هستند کارآفرین درست در نقطه عکس قرار میگیرد یعنی گرهگشایی آن هم در وسط وضعیتهای حاد. کارآفرینی عموماً با تشخیص نیاز مردم آغاز میشود، یعنی یک دید متفاوت و خلاقانه برای تبدیل شدن به محصول تا مشکلی از مشکلات افراد را حل کند. با این تعریف نفس کارآفرینی با روح جامعه گره میخورد. از این زاویه یک کارآفرین مشکل نمیسازد بلکه مشکلات را حل میکند.
البته اگر در بحران به وجود آمده کارآفرینان آزادی عمل بیشتری داشتند احتمالاً با ارائه راه حلهای خلاقانه راه برون رفت از این وضعیت را به جامعه نشان میدادند. اما نوع تعاملات و فرم فضای حاکم بر کسب و کارهای ما این اجازه را به آنها نمیدهد. متأسفانه بدنه دولت و سازمانهای حاکمیتی خیلی گسترده است و یک کارآفرین برای طرف کردن نیازها و مواجهه رودررو با جامعه حتماً در جایی کارش به دولت گره میخورد و مجبور است از انواع فیلترها گذر کند که در نهایت انرژی و توان او گرفته میشود. در چنین شرایطی که همه چشمها به مسئولان است همکاری و همفکری مثبت با بخش خصوصی میتواند چاره ساز باشد. البته در سالهای اخیر این خواسته مبارک مطرح شده اما کمتر شاهد عملیاتی شدن آن بودهایم.
نکته دیگر اینکه بسیار خوب ما آگاه هستیم که در چه فضا و مدلی از بخشهای کسب و کار تنفس میکنیم. ما یک شبه نمیتوانیم این مدلها را به هم بریزیم و در این میان رسالت یک کارآفرین در تبدیل تهدید به فرصت است، او نگاه میکند به اینکه چه دریچههایی از انتفاع و سود اجتماعی را در همین فضا میتواند به روی خود و دیگران باز کند. این تفاوت و خط ممیزه میان یک کارآفرین و سرمایهدار است چون ممکن است کسی سرمایهدار باشد اما سرمایه او گردشی برای فضاهای عمومی و انتفاع اجتماعی ایجاد نکند و افق کوتاه نفع فردی مدنظر قرار بگیرد در حالی که «فضای کارما» یا همان «بازگشت عمل» در حوزه کارآفرینی انعکاس بیشتری دارد، یک کارآفرین مثل کسی است که بومرنگی را به سمت بیرون از خود پرتاب میکند اما یقین دارد که این بومرنگ بعد از پیچ و تابهایی که در بیرون خواهد داشت عاقبت به دست خودش خواهد رسید.
کارآفرینی که به فکر مشتری یا جامعه یا ذینفعانش نباشد زیاد عمر نخواهد کرد، منظورم عمر خلاقانه و کارآفرینانه است. خیلی از شرکتهای استارتاپی الان وضع خوبی ندارند اما باز هم میبینیم بیشتر آنها به مسئولیت اجتماعیشان واقف هستند و کارهای خوبی در این زمینه انجام میدهند. اینها ارزشهای خیرخواهانه و اخلاقی است که امیدواریم در جامعه بیشتر دیده شود و زمینه بسط فضای وفاق را فراهم کند.
سایت شعار سال، با تلخیص و اضافات برگرفته از سایت روزنامه ایران، تاریخ انتشار 31 تیر 97، کد مطلب: 474941، www.iran-newspaper.com