اما اعتماد، امر اعتباری و قراردادی نیست که دو نفر روبروی هم بنشینند و قرار بگذارند که از آن پس به هم اعتماد کنند. اعتماد در اصل نتیجه و حاصل فرایندی طولانی است که از معبر هزاران، بلکه میلیونها، سال تجربه بشری گذاشته و از جایی که کسی تاریخ دقیق آن را نمیداند به قاعدهای اخلاقی تبدیل شده و انسانها را از بیم و هراس دیگران خلاص کرده است.
اما آن دسته از جوامع امروزی که در آنها رشتههای اعتماد ضعیف است،
نمیتوانند برای ایجاد اعتماد، هزاران سال دیگر صبر کنند. این جوامع
ناگزیرند با مطالعه در احوال خود و دیگران، علت بیاعتمادی را بیابند و
روالهای از کف رفته را احیا کنند.
زیرا در همین جوامعی هم که اعتماد نیست
یا کمرنگ است، زمانی اعتماد بوده است؛ زیرا هیچ جامعهای نمیتوانسته است
بی حضور قاطع اعتماد، شکل بگیرد. مبنای اعتماد، این است که انسانها به
تجربه دریافتهاند، جهان آوردگاه جدال با ترس است. سراسر تاریخ بشر در ترس
از تنهایی و ترس از کمیابی و ترس از قوای طبیعت و ترس از انسانهای دیگر
گذشته است و غالب کوششهای بشر برای رهایی از این ترسها بوده است. انسان
برای پیش بردن پروژه نبرد با هراس، اولا به پناهگاهی امن نیاز داشته که
موطن او باشد و به همراهانی وابسته بوده که بتوانند با هم با عوامل و
موجبات ترس مبارزه کنند. موطن انسان قدیم، قبیلهاش بود. هر جا قبیله بود،
وطن هم آنجا بود. افراد قبیله، امنیت و اعتماد را در همبستگی با افراد
قبیله خود میجستند.
جان و مال هر عضو قبیله، جان و مال کل قبیله بهشمار میرفت و هرگونه تعرض به آن، تعرض به کل قبیله انگاشته میشد. در پی این دوران، اشکال گوناگونی از زندگی زراعی و روستانشینی پدید آمد که بنیاد آن از حیث اعتماد اجتماعی با دوره قبل تفاوتی نداشت، اما شکل آن عوض شد. اعتماد زارعان و روستانشینان به یکدیگر، در قالب معاضدت و همکاری بر سر موضوعات خاص بود و خارج از این موضوعات، هر کس راه خود را میرفت.
موضوعات خاص، غالبا سامان دادن به مسائل آب و زمین، دفاع از یکدیگر در
برابر تهاجمهای احتمالی و همکاری برای ساختن بناهای مشترک مانند راه و پل و
نیایشگاه و گرمابه و آببند و امثال اینها بود. با پدید آمدن شهرهای
اولیه، که شکل توسعهیافته روستاهای قدیم بودند، نوع ارتباط افراد قدری عوض
شد و طبعا بنیادهای اعتماد هم تغییر کرد. در شهرهای اولیه، «محله»، موطن
افراد شد. بنای روابط محله هم بر قول و قرارهای و قراردادهای شفاهی بود که
هنوز اشکالی از آن ادامه دارد. اما با گسترش شهرها و کاسته شدن از شمار
آشنایان چهرهبهچهره، لاجرم اعتماد اجتماعی به عناصر و ابزار دیگری نیاز
داشت که در ایران و دیگر جاهای جهان، برای آن تدابیری اندیشیده شد. جهان
امروزی ما، جهان شهرهای بزرگ است. در این جهان، موطن انسانها، کشور یا
ملت-دولت است و همراهانِ انسان، هم میهنان یا شهروندان هستند. در چنین
ساختاری، اعتمادسازی لاجرم مبتنی بر مفهوم میهن است.
اگر افراد جامعه، یکدیگر را پاسداران موطن مشترک بدانند، هر کسی، در همان حال که پاسدار جان و مال خود است، از جان و مال دیگران هم پاسداری میکند و این معاضدت موجب احساس آرامش همگانی میشود. وضع امروز ایران در چارچوب مفاهیم موطن و میهن و هممیهنان و شهروندان، دچار نقصانهایی شده و همین نقصانها از جهاتی به اعتماد عمومی لطمه زده است. این نقصانها چیست و چه تاثیراتی گذاشته است؟مشهور است که ایرانیان در زمره ملتهای صلحدوست و خونگرم و دلسوز یکدیگرند. این ادعا، هنوز بررسی علمی نشده است، اما مشاهدات و تجربیات، آن را تائید میکند. ایرانیان از گذشتههای دور در قالب جماعات کشاورزی با هم زندگی میکردند و روابط اجتماعی و تجاری ایشان بر اساس قراردادهای خصوصی شفاهی شکل گرفته بود. در آن سامان اجتماعی، روستا، موطن و محل امنی بود که ساکنانش در آن با اتکا به دیگران زندگی میکردند. این وضع در دوران شهرنشینی اولیه هم ادامه داشت و مفهوم محله چنان نیرومند بود که هنوز هم اشکالی از آن باقی مانده است.
ایرانیان تا چند دهه پیش که زندگیشان در چارچوب نظمهای خودساخته پیشین
جریان داشت، در رابطهشان با دیگران، چندان مشکلی نداشتند و غالب امور بر
پایه قرارهای خصوصی بین افراد پیش میرفت. اما با پدید آمدن مفهوم
ملت-دولت، و انتقال قرارهای خصوصی بین افراد از حیطه تصمیمهای شخصی به
حیطه اختیارات دولتی، وضع عوض شد و گویی رشتههای الفت و اعتماد پیشین از
هم گسست. این وضع در کشورهای دیگر هم رخ داد، اما واکنش کشورها به این وضع،
یکسان نبود. گروهی از کشورها، «حکومت قانون» را جایگزین رفتارهای قدیمی
مبتنی بر اعتماد دوسویه کردند و گروهی دیگر به دلایل گوناگون نتوانستند.
کشورهایی که توانستند حکومت قانون برپا دارند، همه کارکردهای قبیله و روستا و محله را که موجب اعتماد میان افراد و ایجاد آرامش همگانی بود، در مفهوم وسیعتر ملت-دولت یا دولت ملی گنجاندند و رضایتمندی شهروندان از آنچه موطن جدید برایشان فراهم آورده بود، آنان را به دلبستگان کشور و ساکنانش تبدیل کرد. بنای اعتماد در این کشورها اساسا دو چیز است، اول برابری قانونی و دوم منافع مشترک.
در ایران امروز، با وجود شیوع میهندوستی و حتی اشکالی از ناسیونالیسم
افراطی، این مفاهیم چهره عاطفی و احساسی به خود گرفته و بر محملهای
پرتوانِ برابری قانونی و منافع مشترک استوار نیست. فساد اقتصادی، یکی از
عوامل و بلکه عامل اصلی تضعیف احساس تعلق شهروندان به میهن و صدمه دیدن
باور عمومی به منافع مشترک است.
در جامعه جدید دیگر نمیتوان از مردم
انتظار داشت به دیگران اعتماد کنند، زیرا تجربه به آنها نشان داده است که
پشت هر چهره مقبولی ممکن است اژدهای فساد خوابیده باشد و چون چنین است باید
حساب همه روشن و در برابر دید همگانی باشد. به همین علت، اعتماد فقط وقتی
بر میگردد که احساسی همگانی شکل بگیرد مبنی بر اینکه: اینجا خانه مشترک
ماست، قانون همه را با یک چشم مینگرد، نورافکنهای شفافیت بر همه جا
میتابند و تشخیص درستیها و نادرستیها ممکن است.
شعارسال، با اندکی تلخیص و اضافات بر گرفته از سایت خبری تحلیلی ساعت 24، تاریخ انتشار: 21 شهریور 1397 ، کدخبر: 385655 ، www.saat24.news