شعار سال: نظام آموزشی کشور
ما یک نظام آموزشی وارداتی است، آن هم واردشده از کشوری که دنیای دانشآموزان آن
کشور با دنیای اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و... دانشآموزان اینجا بسیار متفاوت است اما تقلید روساختهای
آموزشی یک کشور بدون درنظرگیری زیرساختها و همگامسازی آنها با یکدیگر نهتنها
مسیر آموزشی را برای کودکان و اولیای ایرانی آسان نمیکند، بلکه آنها را در مهلکهای
قرار میدهد که تقلای آنان نیز راه به جایی نخواهد برد، آموزش وارداتی با برهمزدن
شاخصهای حقیقی و بومی کودکان ما در ایران بهصورت مستقیم موجب «آنالیز آموزشی»
شده است؛ یعنی نوعی دستکاری بومی؛ چراکه مهمترین شاخص طراحی، تنظیم محتوا، ارزشیابی
و... در نظام آموزشی را که همانا «بومیسازی و بومیگزینی» است، به دست فراموشی
سپرده و تقلید صرف از یک نظام آموزشی قدرتمند با آن پیشینه غنی و متناسب با
زیرساختهای بومی را پیشه خود کرده است، به همین دلیل دانشآموزان ما واکنشی
آلرژیک به این نظام آموزشی غیربومی از خود نشان میدهند. در نگاهی عوامانه و سادهانگارانه
آموزش کشور معیار را در لباسی شیک و خوشفرم یافتهایم و از مدلش تقلید کردهایم و
با همان سایز بر تن نظام آموزشی خودمان کردهایم؛ غافل از آنکه این لباس بر قد و
قامت نظام آموزشی ما بسیار نافرم است (چراکه سایز رشد شناختی، اجتماعی، اقتصادی و
فرهنگی کودکانمان را نادیده گرفتهایم و صرفا قصد کردهایم که لباسی بر تن داشته
باشند تا برهنه نمانند(.
دستکاری بومی آسیبزا در کودکان محصل
محتواهایی بیاثر، تئوریگرایی، ساعات درسی زیاد، تکلیف در منزل و...
جملگی مواردی هستند که بسیار متفاوت با کشور معیار به شمار میآیند و این یعنی، برهنگی
و گرسنگی آموزشی. زمانی که غربالگری آموزشی را با شرایط بومی همگام نکنیم، موجب
پدیدآمدن نظام آموزش بقچهای شدهایم که هر قسمت این بقچه از نظامی دیگر الهام
گرفته و بقچهای چهلتکه را تشکیل داده است. برهنگی آموزشی که ثمره بیتوجهی به
خصیصه بومیسازی است، سبب شده که نظام آموزشی برای پوشیدهشدن دست به هر کاری بزند
و برای رفع گرسنگی نیز به لقمههای کوچک و بزرگ و گاه آسیبزای سایر کشورها بسنده
کند. این لقمههای تراریخته وارداتی، کودکان ما را مسموم میکند؛ چراکه برای مثال
کودک ایرانی با خصایص بومی خود بسیار متفاوت از کودک فنلاندی است، اما به اجبار
باید در نظامی شبیه به کودکان کشور معیار پرورش یابد که میسر نیست. اینچنین است
که دستکاری بومی آسیبزا در کودکان محصل ما رخ میدهد.
مقایسه آموزش وارداتی ایران با کشور معیار حال نیمنگاهی به دنیای
متفاوت نظام آموزشی معیار و وامگیرنده بیندازیم.
- در کشور معیار اگر زبان مادری کودک غیر از زبانهای رایج آن کشور باشد،
کودک برای آموختن زبان، کمک دریافت میکند اما بعضا در مدارس ما در مناطق محروم
معلمان حتی با گویش نیز صحبت میکنند و درک صحیحی از رشد زبانی در برخی از معلمان
ما وجود ندارد.
- در کلاسهای مقطع ابتدایی ساعات آموزشی 20 ساعت در هفته است؛ مشق و
تکلیف بچهها بهطور قابلتوجهی کم است، در مدارس ما هم اینچنین است اما چندین ساعت
هم صرف تشریح مطالب برای والدین در فضای مجازی میشود.
- کلیه آموزگاران مقطع ابتدایی کشور معیار مدرک کارشناسیارشد دارند. آموزگاران کلاسهای اول تا ششم
مقطع ابتدایی در زمینه علومتربیتی تخصص دارند، فرایند انتخاب معلمان به قدری
رقابتی و دشوار است که فقط افراد با ضریب هوشی و هیجانی بالا توانایی گذراندن آن
را دارند. تحقیقات نشان داده است که فقط ١٠ درصد از متقاضیان موفق به پذیرش نهایی
میشوند. آموزگاران ما هنوز هم با مدرک دیپلم تدریس میکنند. هنگام اجرای آزمونهای
استخدامی فارغالتحصیلان رشتههای بیارتباط با حوزه علوم تربیتی صرف داشتن سهمیه مناطق
محروم و سایر سهمیهها مسئولیت پرورش کودکان را برعهده میگیرند. در هنگام گزینش
به پوشش ظاهری افراد توجه میکنند و آیا دندان پرکرده هم دارند یا خیر، اما نشانی
از نخبهگزینی وجود ندارد. معلمی در ایران یک گزینه صرفا کاری است که برخی معتقدند
هر آنچه هست از بیکاری بهتر است؛ حداقل حقوق ماهانه دارد؛ این است هدف متعالی در نظام
آموزشی.
- در کشور معیار دانشآموزان با شیوه تفکر خودساخته در مقطع ابتدایی پیش میرود
و مسئولیت یادگیری خود را عهدهدار میشوند، این شیوه تفکر بهسبب حضور یک معلم
ثابت در شش سال اول ابتدایی بسترسازی شده است که معلم شاگردان خود را میشناسد و
در شش سال آنها را خودساخته و خودارزیاب
تربیت میکند.
- در کشور معیار مدرسه خاص، هوشمند، تیزهوشان و کندهوشان
وجود ندارد.
شعار سال، با اندکی تلخیص و اضافات برگرفته از روزنامه شرق، تاریخ انتشار 25 شهریور 97، شماره: 3245