شعار سال: با خواندن مقالات یا حضور
در اینگونه کارگاهها، این سؤال در ذهنم ایجاد شد که آیا این همه تمرکز درباره رویکرد
آموزشی فنلاند و تلاش در پیادهسازی آن در کشورمان، واقعا تأثیری بر ارتقای سطح
آموزش کودکان پیش از دبستان ایران داشته است؟ برای پاسخ به این سؤال ابتدا باید
نکاتی را در نظر بگیریم:
1- مورد اول مقایسه
جمعیت ایران و فنلاند است. براساس آخرین آمار، جمعیت کشور ایران ٨١ میلیون نفر است
که از اقوام مختلف تشکیل شده است. حدود 65 درصد از جمعیت را نژاد فارسها، 25 درصد
آن را ترکها و بقیه به اقوام بلوچ، لر، کرد و... تعلق دارد. حال آنکه جمعیت
فنلاند در سال ٢٠18 در حدود شش میلیون اعلام شد که اکثر آنان هم فنلاندیتبار
هستند. پس میتوان گفت کشور فنلاند تقریبا یکدست است. برای مقایسه یا استفاده از
رویکرد آموزشی کشورهای دیگر، بهتر است کشوری را انتخاب کنیم که جمعیت و گوناگونی
فرهنگی آن مشابه ایران باشد تا بتوانیم به نتایج بهتری برسیم.
2- مورد بعدی
مقایسه میزان فقر در کشور فنلاند و ایران است. طبق گزارشها، پنج درصد از جمعیت
فنلاند زیر خط فقر است درحالیکه این میزان خیلی بیشتر اعلام شده است. تحقیقات
نشان میدهند در خانوادههایی
که شرایط مالی بهتری دارند، تمرکز و هزینه بیشتری صرف آموزش کودکان میشود. برعکس
با کمشدن درآمد خانواده، آموزش کودکان از سبد هزینههای خانواده حذف میشود.
درنتیجه اقتصاد کشور نقش مهمی در سرمایهگذاری خانوادهها در آموزش کودکانشان دارد
و فقر عامل مهمی در عدم موفقیت اهداف آموزشی است.
3- در فنلاند همه
مدارس دولتی هستند و مدرسه خصوصی وجود ندارد و مدارس از طرف دولت حمایت مالی میشوند.
این در حالی است که آموزش در دوره پیش از دبستان در ایران از طرف مدارس
غیرانتفاعی، مهدکودکهای بهزیستی، خانههای کودک و مهدکودکهای بدون مجوز اداره
میشوند. هرکدام از این مراکز، رویکرد و برنامه متفاوتی اجرا میکنند. درحالیکه
مراکز آموزشی در فنلاند برنامههای خود را با هم هماهنگ میکنند و آموزش کودکان در
مسیرهای مشابهی پیش میرود. والدین هم اطمینان دارند که کودکشان طبق برنامهای پیش
میرود که در مراکز موجود در نقاط دیگر شهر یکسان است. تنوع برنامهها و رویکردهای
مختلفی که در ایران و حتی در سطح یک شهر وجود دارد و همچنین تنوع مجوزهایی که برای
دایرکردن مراکز پیش از دبستان از طرف سازمانهای مختلف مانند بهزیستی، شهرداری،
وزارت کشور و مدارس طبیعت صادر میشود و بدتر از همه آنها، مراکزی که به شکل
زیرزمینی و بدون هیچ مجوزی در حال آموزش کودکان هستند، دلیل محکمی است که آموزش
پیش از دبستان ایران و فنلاند در این حوزه هم فاصله زیادی با هم دارند.
4- نکته مهم دیگری
که باید به آن توجه کنیم، مربی است. در فنلاند مربی پیش از دبستان شغل مهمی محسوب
میشود. چون ورود به دوره تربیت معلم بسیار دشوار است و افراد برای رسیدن به این
شغل تلاش زیادی میکنند. متقاضیان باید تحصیلات دانشگاهی مرتبط داشته باشند و تازه
از این افراد فقط 10 درصد آنها پذیرفته میشوند. این نشان میدهد که مربی با دانش
و توانایی کافی وارد سیستم آموزش پیش از دبستان میشود و با بهترین پژوهشها در
زمینه آموزش آشنا میشود. البته در ازای این همه تلاش، حقوق بالایی هم دریافت میکند. اما در ایران این داستان کاملا متفاوت است. معمولا
متقاضیان ورود به دانشگاه در رشته پیش از دبستان به رتبه چندان بالایی نیاز ندارند
و با معدلهای پایین هم بهراحتی میتوانند در دانشگاههای خصوصی وارد شوند. اکثر دانشجویان فقط برای گرفتن مدرک وارد میشوند و
پس از اتمام تحصیل، جذب محیط کار نمیشوند. وقتی هم که مدیران قصد دارند مربی
استخدام کنند، با افرادی مواجه میشوند که از رشتههای مختلف هستند و هیچ ارتباطی
با حیطه آموزش پیش از دبستان ندارند. اکثر مربیان مراکز آموزشی، چه توانمند و چه غیرتوانمند،
از حداقل دستمزد برخوردارند که این باعث میشود افرادی جذب این رشته شوند که
معمولا پیشنهاد بهتری ندارند و این رشته گزینه آخرشان است
یا به سبب مشکلات مالی مجبور هستند با حداقل حقوق کار کنند. از طرف
دیگر، نگاه مردم به شغل مربی کودک در ایران نگاهی بالا به پایین است و آن را شغلی با
موقعیت اجتماعی پایین قلمداد میکنند. متأسفانه در ایران تعداد مربیان متخصص و
توانمند بسیار کم است و نسبت آنها به کودکان بسیار بسیار اندک.
5- موضوع بعدی
پژوهش در آموزش و کاربست آن در فرایند آموزش است. پژوهش در آموزش پیش از دبستان در
ایران رشته نوظهوری است که هنوز «دوران نوپایی» را سپری میکند. دلیل عدم تأسیس
دوره دکترای آموزش پیش از دبستان در دانشگاههای ایران، به دلیل نبودن متخصصان
کافی در این رشته است که این خود بیانگر نوپایی این رشته است. فنلاند با چنین
مشکلاتی مواجه نیست. تصمیمهای دولت درباره سیاستهای
آموزشی تقریبا فقط بر پایه کارآمدی است و اگر دادههای پژوهشی حاکی از بهبود روند
آموزش با استفاده از یک شیوه آموزشی باشد، وزارت آموزش و فرهنگ آن شیوه را امتحان
میکند. درمجموع، آموزش در ایران بیشتر یک مسئله اعتقادی و سیاسی است ولی در
فنلاند مسئلهای تخصصی است.
6- مورد بعدی رقابت
در آموزش است. فنلاند به این نتیجه رسیده که همکاری بین مدارس تأثیر بیشتری بر
موفقیت کودکان دارد تا ایجاد فضای رقابتی بین مدارس. این در حالی است که در ایران
به دلیل وجود سدی به نام کنکور، سوت رقابت از همان دوران کودکی دمیده میشود و
والدین برای موفقیت کودکانشان از پیش از دبستان به دنبال کلاسهای مختلف و شرکت
در مدارس کنکور- محور هستند. این رقابت 12 سال ادامه دارد و کودکان در آن با
اضطراب زیادی مواجه میشوند. نتیجه این رقابت این است که کودکان کمتر بازی میکنند
و ساعات تفریح آنها کمتر و تمرکز بر کاربرگها و تکالیف بیشتر میشود. اما فنلاندیها
اعتقاد دارند کودک تا جایی که
میتواند باید کودکی کند و به بازی در این دوران اهمیت فراوانی میدهند. در نتیجه
تکالیف کودکان کم است و زمانی را که در خانه هستند با خانواده سپری میکنند.
با جمعبندی نکات بالا به این نتیجه رسیدم که باید برای آموزشوپرورش
پیش از دبستان ایران که هنوز در حال طیکردن دوران نوزادی است، به دنبال نسخهای
باشیم که به تفاوتهای فرهنگی، قومی، زبان و جمعیتیمان توجه کند. کشور فنلاند با جمعیتی اندک و یکپارچکی قومی توانسته
در آموزش موفق عمل کند درحالیکه ایران در طول تاریخ با مشکلاتی مانند جنگ، تورم
اقتصادی، تنوع زبانی، جمعیت بالا و... مواجه بوده است. پس آیا برای اجراکردن
رویکردی در نظام آموزشی بهتر نیست به تفاوتهای فرهنگی و اقتصادی و زیستیمان
بیشتر توجه کنیم؟
شعار سال، با اندکی تلخیص و اضافات برگرفته از روزنامه شرق، تاریخ انتشار 30 دی 97، شماره: 3347