فتح الله آملی در یادداشتی در وزنامه اطلاعات، نوشته است: آنهم برای هر نفر، یعنی یک خانواده پنج نفره سهمی که از بودجه دولت برای همین 3 قلم خدمت دارد نزدیک به 640 هزار تومان در ماه است. شما حساب کنید که اگر همین رقم را به خود مردم به طور مستقیم بدهند آیا خیلی بهتر درس نمیخوانند و به درد و درمان خود نمیپردازند؟
دولت در سال قریب 60 هزار میلیارد تومان برای درمان هزینه میکند و این جدای یارانههای دیگر این بخش است. بیش از 45 هزار میلیارد تومان هم خرج تحصیل بچهها در مدارس و بیش از بیست هزار میلیارد تومان هم برای دانشگاه آنان، همین 3 قلم در بودجه 125 هزار میلیارد تومان در سال از هزینه های دولت در لایحه بودجه است. با اینهمه هم مدارس و هم دانشگاهها و هم حوزه درمان و سلامت از وضعیت فعلی راضی نیستند. فرهنگیان عزیز از وضع معیشت خود گلایه دارند که حق دارند. دانشگاهیان هم گلایه دارند. و وزرای هر دو وزارتخانه از کمبودها مینالند. وزیر بهداشت هم آنقدر شاکی شده است که به خاطر کمبود بودجه استعفا داده است. حال یا به عنوان قهر و اعتراض یا بهواقع با قصد قطعی. دولت هم میگوید با تنگناهایی که دارد امکان افزایش بودجه را ندارد که او هم درست میگوید. مردم هم که گلایههای خودشان را دارند از اینکه مجبورند حتی در مدارس دولتی شهریه بپردازند.
آنها که دانشجو دارند هم از هزینههای تحصیلی حتی در مراکز دولتی شکایتها دارند. در حوزه دارو و درمان نیز گلایههای بهحق مردم از بیمه نبودن بسیاری از خدمات و بهویژه در مورد دارو و پرداخت هزینههای قابل توجه برای تأمین دارو و دشواری تعیین نوبت در بیمارستانهای دولتی در هر محفلی شنیدنی است. همه اینها در حالی است که بسیاری از مردم هزینههای تحصیلی و درمان خود را در مراکز غیردولتی خود تقبّل میکنند.
این زنجیره نارضایی که در بندبند آن صدایی از آه و ناله بلند است از جمله عجایبی است که ظاهراً هیچکس از فهم علّت و علل آن بر نمیآید. حتی رئیسجمهور در سخنرانی تقدیم لایحه میگوید چرا باید برای هر دانش آموز چهار میلیون هزینه بپردازیم و باز هم ناراضی باشند در حالیکه اگر دست خودشان بود، شاید با نصف این هزینه سرانه اظهار رضایت بیشتری میداشتند. شاید بتوان از همین سخن رئیسدولت یکی از اصلیترین دلایل ایجاد و استمرار این زنجیره نارضایی را دریافت.
دولت هزینه میکند، خوب هم هزینه میکند، امّا درست و بجا و علمی و اصولی و کارشناسانه هزینه نمیکند و علّت اصلی آن هم این است که یاد نگرفتهایم کار اجرا را به مردم و ظرفیّت نخبگانی جامعه بسپاریم و سعی کردهایم در همه چیز به عنوان قادر مطلق و فعّال مایشاء عمل کنیم و در مقام عقل کل نه فقط در تصمیمسازی و یا نظارت بلکه در همه جزئیات و نحوه اجرا هم خودمان همه کارها را دردست بگیریم در حالیکه در مقام قول و نظر و سخن و کلام هماره از مردم و نقش مردم و ضرورت سپردن کارها به مردم و اعتماد به مردم دم میزنیم.
از آن بدتر عادت به روزمرگی است. میترسیم به این چرخه معیوب دست بزنیم و از جایی اصلاحات ساختاری را آغاز کنیم و به اداره علمی و منطقی و کمهزینه امّا پرفایده کشور همّت گماریم. در یک کلام کشور را گران اداره میکنیم و در عین حال نمیتوانیم در کنار این هزینه قابل توجه، رضایتمندی و به اصطلاح خروجی قابل قبول به دست آوریم. این همان بحران ناکارآمدی و عدم بهرهوری است و حلّ این مشکل نیازمند یک اراده و اجماع نه فقط در سطح دولت بلکه در سطح همه ارکان حاکمیّت است.
سایت شعار سال، با اندکی تلخیص و اضافات برگرفته خبرگزاری ایرنا، تاریخ انتشار 11دی 97، کدخبر: www.irna.ir ،83154776