شعار سال: او درباره راه توسعه مطلوب در ايران بحث كرد، موانع آن را برشمرد و در ادامه به راههاي مقابله با موانع توسعه همچون دستكاري، سياستگذاري، برنامهريزي، اعتراض، اصلاح تدريجي، خروج، گامهاي راديكال و غیره پرداخت. آنچه در ادامه ميخوانيد گزيده سخنراني رئيسدانا در اين نشست است.
معناي توسعه چيست؟ توسعه در قالب اقتصاد يعني ايجاد توانمندي براي رشد
و رفاه اجتماعي و اقتصادي، پتانسيلها و تواناييهايي كه قادر به ایجاد رشد باشد.
اما رشد يك پديده قابل اندازهگيري است. توسعه قابل اندازهگيري است ولي رشد خصلت
كاملا كمّي دارد. توسعه هم جنبههاي كمي و هم كيفي دارد اما رشد با كميتهاي مشخص سروكار
دارد. مثلا توليد ناخالص داخلي (GDP) میتواند رشد
مثبت يا منفي داشته باشد. حتما شنيدهايد كه دولت طی دو سه سال اخير مدام از
رشدهاي مثبت و مخالفان از رشدهاي منفي صحبت ميكنند. توسعه در اين مورد عبارت است
از زيرساختها، روابط اجتماعي، مديريت، امكانات اجتماعي و فرهنگي و غیره كه زمينه
را براي رشد فراهم ميكند. در اقتصاد صنعتي غرب مثل آلمان طرحهاي توسعه چندان
ملموس نيست و به دنبال رشدند چون زيرساختهاي توسعه را دارند. ولی
در يك كشور كمترتوسعهيافته بحث توسعه عميقتر و جديتر است چون باید زيرساختها
را بسازد تا بتواند به سمت رشد حركت كند.
رشد ميتواند بادوام باشد يا گذرا، اما توسعه بايد بادوام و ماندگار
باشد. رشد ميتواند نوساني باشد، مثلا
طی چند سال نرخ رشد توليد ناخالص داخلي ايران مثبت و دورقمی بود. رشد دورقمي براي
اقتصادها بسيار كمياب است. در اقتصادهايي كه مدتها رشد ثابتی دارند رسيدن به عدد
دورقمي كار دشواري ميشود. اينكه ميگويند اکنون رشد چين به شش، هفت درصد رسيده و
قبلا 12،11 درصد بود تا حدي طبيعي است. عدد 200 وقتي 10 درصد رشد كند 20 واحد بايد
اضافه شود ولي عدد 1000 وقتي ميخواهد 10 درصد رشد كند 100 واحد بايد به آن اضافه
شود. آن 20 و 100 واحد نيروهاي متفاوتي را بسيج ميكنند و به دنبال خودشان ميكشانند.
بنابراين طبيعي است كه وقتي سطح اقتصاد بالا ميآيد نرخ رشد اندکی كند شود. اين را
نبايد كاملا به حساب شكست آن اقتصاد بگذاريم. هرچند
مقداري از آن را هم ميتوان به حساب شكست گذاشت و اينكه چين به هدفهايش نرسيده.
توسعه بادوام و ماندگار
وضع بادوام (stable state) با وضع ماندگار(steady state) فرق دارد. در وضع بادوام يك پديده
اقتصادي سر جايش باقي ميماند. در وضع ماندگار به تدریج رشد ميكند ولي سر جاي رشد
خودش باقي ميماند. وقتي در فضايي مانده باشيم بادوام هستيم اما وقتي حركت ميكنيم
و اين حركت بقا و دوام دارد ماندگار است. رشد و توسعه به ويژه رشد ميتوانند
مسيرهاي متفاوتي داشته باشند. اولين مسير يك برنامه رشد يا
توسعه برنامه مستقيم است. توسعه با مقياسهاي خاص خود قابل اندازهگيري است ولي
رشد به صورت دقيق با معيارهاي آماري قابل اندازهگيري است. توسعه بحث كيفي دارد.
ابزارهاي اندازهگيرياش هم متفاوت است. مثلا كيفيت آموزش را چگونه ميتوان اندازهگيري
كرد؟ درست است که شاخصهایی وجود دارد ولي آنطور كه رشد را اندازه ميگيرند نمیتوان
کیفیت آموزش را اندازهگیری کرد. یکی از برنامههاي اقتصادي چند سال پيش بالابردن كرامت
انساني بود. این حرف معنایی ندارد. اولا، اين امر در برنامههاي اقتصادي قرار نميگيرد
بلکه در برنامههاي اجتماعي و سياسي است مثل وقتي كه دولتي بکوشد اعتبار و شئون آن
ملت در سطح جهان و داخل افزایش یابد. مهمترين ابزارش هم احترامگذاشتن
به خود آن مردم و آرايشان است. در مسير مستقيم اگر محور افقي را زمان بگذاريم محور
عمودي متغير است و به صورت يك خط مستقيم حركت ميكند. گاهي نیز منحني است و اين
منحني بالا و پايين ميرود. اگر این منحنی بالا رود و همانجا باقي بماند يعني يك
منحني لگاريتم نمايي است. گاهي اوقات ميانبر است. اگر بین مردم و دولت اعتماد متقابل
وجود داشته باشد برنامههاي ميانبر را به لحاظ اجتماعي بهتر متوجه ميشوند. تئوري
ميانبر (Turnpike Theorem) را
قبل از جنگ دوم ساموئلسن مطرح کرد. اقتصاد گاهي از مسيرهاي ميانبر ميرود. اگر
مردم صبوري نداشته باشند يا دولت را قبول نداشته باشند يا دولت سابقه فساد داشته
باشد و سر مردم كلاه گذاشته باشد قادر به اتخاذ مسیرهای میانبر نیست. مسیر میانبر
یعنی يك يا چند بخش اقتصاد كند شود و يك مسير ديگر تند. مثلا تشخيص این نکته كه
سطح دانش فني پايين از بسیاری جهات رشد اقتصاد را كند ميكند و حرکت در جهت سرمايهگذاري
در آموزش. بنابراين اگر انتخاب اين مسيرها بخشي از برنامه و خرد توسعه باشد بايد
فرق گذاشت با وقتي كه سقوط واقعي و دگرگوني پيش ميآيد. توسعه ميتواند توسعه
پايدار باشد كه با وضع بادوام و ماندگار فرق دارد. توسعه پايدار به اين معني است
كه در فرايند رشد و توسعه برخی منابع ضايع ميشود، زيرساختها مستهلک میشود و
محيط زيست و طبيعت از بین میرود. توسعه پايدار آن است كه با سرعتي مناسب و سنجيده
منابعي را پيدا كند براي جبران خرابيهايي كه در محيط زيست ايجاد كرده. برخی به اشتباه
فكر ميكنند كه توسعه پايدار يعني عدم تخریب محيط زيست. اگر بخواهید كارخانه فولاد
را گسترش دهيد بر منابع اثر ميگذارد و گاه چارهاي نيست جز اينكه جنگل تخريب شود.
البته گاه دلیل این تخریب سود کسانی است كه دستشان آلوده است. ولي وقتي مطابق
برنامه ميانبر پيش برويم قضيه متفاوت است و خرد اقتصادي پيچيدهاي نياز دارد. كار
يك نفر و دو نفر نابغه نيست بلكه حضور جمعي انديشهورزان است كه در اينجا كمك ميكند.
امروز مفهوم زيست مصنوع هم به ميدان آمده است. تا زماني كه آلودگي
شهرها وجود دارد توسعه پايدار نداريم چون آمار مرگومير مردم بالاي 50 سال است و آمار
بيماريهاي تنفسي براي كودكان بالا ميرود. محيط زيست مصنوع يكي از بحثهاي مهمي
است كه در توسعه مطرح شده. هر درجهای از توسعه حتي اگر نتيجهاش عادلانه توزيع
شود تا زماني كه آلودگي محيط را براي مردم ايجاد ميكند حق اعتراض هم نسبت به آن
وجود دارد. نمیتوان از مردم، دانشمندان، نظريهپردازان، جوانان و مطبوعات حق اعتراض
را سلب کرد. توسعه پايدار بحثي در اختيار اقتصاددانان نيست بلکه در اختيار مردم و
مربوط به زندگي مردم است.
ميرسيم به سلامت اجتماعي. توسعهاي كه فرهنگ پولپرستي، مرد رندي و كلاهبرداري
و فساد را نهادينه ميكند نميتواند يك توسعه واقعي باشد. براي رسیدن به توسعه
پايدار باید محيط زيست طبيعي، محيط زيست مصنوع و سلامت اجتماعي مدنظر باشد و حق
اعتراض وجود داشته باشد. هيچچيز به اندازه اعتراض و انتقاد نميتواند ضامن توسعه
پايدار باشد. به اين ترتيب توسعه عامل اصلي رشد است اما با جنبههاي زيادي سروكار
دارد.
پس توسعه به معنای توزيع امكانات با غناي اجتماعي است. مجموعهاي از امكانات
بايد وجود داشته باشد از جمله اينكه اين امكانات در اختيار چه فرد و كدام گروه
اجتماعي است. نظريهاي كه بر سرمايهداري بخش خصوصي مبتنی است و در نطقهاي
انتخاباتي هم مرتب تكرار ميكند و خصوصیسازی را عامل نجاتبخش ميشناسد دچار
بازارگرايي افراطي است. چرا بخش خصوصي صلاحيت دارد همه منابع را در اختيار بگيرد،
آن هم مصنوعي و تحت لواي برنامههاي خصوصيسازي کنونی؟ برنامه خصوصيسازي اصلا
عامل توسعه نيست. البته اگر دولت جايگزين بخش خصوصي شود لزوما بهترين كار را نكردهايم.
يك دولت ممكن است عملكردی سراپا سودجويانه داشته باشد و در آن فساد ریشه دوانده
باشد.
علمزدگي و ديدگاه مكانيکی در بخش رشد اقتصادي موجب ميشود پديده توسعه
رو به فراموشي گذاشته شود. رشد مورد نظر اقتصاددانان بورژوا در واقع مكانيكي است،
تو گويي عوامل را كنار هم بگذاريم و به بازار فرصت دهيم و به بخش خصوصي امان دهيم
تا هر بلايي ميخواهد سر طبقه كارگر بياورد و آنها را به اعتراضهاي بيپاسخ
بكشاند به اين اميد كه رشد ايجاد ميكند. رشد بدون زيرساختهاي اجتماعي نميتواند
شكل بگيرد. توسعه پديدهاي است كيفي كه با روابط بين انسانها و جامعه و منشهاي
اجتماعي سروكار دارد. علمزدگي و ديدگاه مكانيکي همه پديدهها را ثابت ميگيرد و
ميگويد به فرض اينكه اين عوامل ثابت بماند ميتوانيم اين الگو را پياده كنيم.
عوامل ثابت نميمانند و جهان متغير است. بهويژه تأثيرهايي كه نوسانهاي بازار و
اصل سودآوري ميكند محاسبات ما را به هم ميزند. ديدگاهي كه در مقابل اين ديدگاه مكانيكي
وجود دارد يكي ديدگاه نهادگرايي است كه خود را از اين تله بيرون آورده است.
نهادگرايي به عوامل نهادي توجه ميكند و ميگويد براي برنامه توسعه و رشد بايد
نسبت به شرايط بيروني اعتراض كنيم نه اينكه شرايط بيروني را ثابت بگيريم. اين
اعتراضات به اين شكل است كه بايد حضور عوامل بيروني را در اقتصاد مورد توجه قرار
دهيم. عوامل بيروني شامل دستگاه سياسي، سازمان احزاب، فرهنگ،
روابط خانوادگي، قوميت و غیره است. راهحلهايي كه نهادگرايان ارائه ميدهند راهحلهايي
نيست كه به طور اساسي با بروز مشكلات مقابله كند. چون ريشههاي پيداشدن اين مشكلات
را، مثلا امپرياليسم و قدرتيابي سرمايهداري بومي، مورد توجه قرار نميدهد.
در برابر ديدگاه نهادگرا ديدگاه راديكال وجود دارد. در اين ديدگاه
توسعه بحثي است در اقتصاد سياسي و نميتوان با علم اقتصاد و جدولبندي و نتيجهگيري
روي كاغذ سراغش رفت. اقتصاد سياسي ساختار قدرت را در وضع موجود ارزيابي ميكند. در
وضع موجود كه اقتصاد سرمايهداري غالب است و دولت گرايش عمومي به سمت بازار و
سرمايهداري دارد دیدگاه رادیکال در نقطه مقابل اين نظر قرار دارد. همواركردن راه
توسعه اين نيست كه سرمايهگذاران و سرمايهداران راحتتر بتوانند فعاليت اقتصادي
كنند. نه درست برعكس. راهحل اين است كه كارگران و مردم محروم راحتتر بتوانند
زندگي كنند. ديدگاه اقتصاد راديكال سعي ميكند ريشهها را بیابد و به ساخت قدرت
اشاره کند كه اين ستم نهادينهشده را به اقتصاد تحميل ميكند و اصليترين اثر اين
ستم است.
موانع توسعه كداماند؟
برخي نهادگرايان راستگرا عقيده دارند بازار به خوبي كار
نميكند. باید به بازار فرصت دهيم تا مكانيسم بازار روغنكاري شود. موانع توسعه
يعنی به بازار بيشتر فرصت دهيم. كارگران نیروی کار خود را در بازار میفروشند. با حضور
چند ميليون بيكار كارگران چه ميتوانند بكنند جز اينكه مدام شاهد پایینآمدن
دستمزدها باشند. پایینآمدن دستمزد یعنی پايينآمدن قوه خريد مردم. الان نزديك سهونيم
ميليون زارع داريم. اين زارعان محصولشان را با قيمت تضميني به دولت ميفروشند. اگر
قيمت تضميني بالا نرود براي زارعان صرف نميكند. اگر بخواهيد قيمت تضميني را بالا
ببريد اقتصاددانان راستگراي بازارطلب كه دولت هم در همان مسير قرار دارد مدعی
مداخله در بازار میشوند. ولي به رغم این ادعا خواهان افزایش قيمت ارز هستند.
بالاخره دخالت خوب است يا بد؟ ميگويند صادرات زياد ميشود. انگار ما منابع خالي
داريم كه توليد و صادر كنيم. ما که منابع عاطل نداريم، بلکه باید از سفره مردم کاست
و به صادرات افزود. در 40 سال گذشته کدام ارز صادراتی به توليد اختصاص یافته؟ به
جای آن ارز انباشت میشود. اين همان بازارگرايي است.
همواره گفتهاند اگر دستمزد کارگران را بالا ببريد تورم زياد ميشود.
من بارها آزمودهام و اندازهگيري و اقتصادسنجي كردهام، بالابردن دستمزد عامل تورم
نیست. عامل اصلي تورم در اين جامعه توزيع ناعادلانه ثروت و درآمد است. دستمزد را
بايد بالا ببريم.
50 درصد كارگران زير حداقل دستمزد ميگيرند. آن 50 درصد اضافه حق اولاد و عيال
و سنوات و... هم نصیبشان نمیشود. اگر دستمزد را بالا ببريم، تمام تورمي كه ممكن
است تحت تأثير قرار بگيرد، چهار، پنج درصد است. درست است که دود تحريم ايران به
چشم زحمتكشان و مردم محروم ميرود؛ ولی سیاستهای کلی نیز تأثیر اصلی در شرایط
کنونی داشتهاند. ميگويند اگر دستمزدها بالا برود، اگر قيمتهاي تضميني كالاهاي
كشاورزي مثل علوفه و گندم و حبوبات بالا رود، تورم ميشود؛ ولي به اطمينان ميگويم
نميشود. مگر نگفتند شمول قانون كار را از كارگاههاي زير 10 نفر حذف کنیم، اشتغال
ايجاد ميشود. آن قانون را حذف كردند و بيكاري زياد شد. اسم خودشان را هم ميگذارند
كارآفرين. بيكاري را به نزديك 19-20 درصد
رساندهاند و به خود ميگويند كارآفرين.
پس موانع توسعه كداماند؟ آيا سياستگذاريها غلط است؟ اگر سياستها را
درست كنيم، اوضاع درست ميشود؟ خیر. شرايط جانبي هم ميخواهد. عواملي وجود دارد كه
عليه اجراي سياستهاي درست قد علم میکند. اصليترين سياستي كه بايد درست شود،
ازبینرفتن رانتخواري و فساد است. در اینجا كسي كه ميخواهد سياستگذاريها را
اصلاح كند، همان كسي است كه خود سياستگذاري ميكند.
آيا موانع نهادي است يا كاركردي؟ من با نهادگرايي اختلاف نظر دارم. فرق
نهادگرايان با كاركردگرايان چيست؟ ميگويند عوامل نهادي بايد دگرگون شود كه همان
عوامل كاركردي است. مگر ميتوان تربيت خانوادگي را دگرگون کرد؟ عوامل نهادي فقط از
اعماق تاريخ نميآيند. عوامل بيرون از سيستم امپرياليسم آمريكا است. نهادگراياني
كه در دانشگاه تدريس ميكنند، حاضر نيستند این واژه را به كار ببرند؛ بلکه به جاي
آن ميگويند استكبار. امپرياليسم يك پديده است و تاكنون شاهديم كه براي بشريت چه
به ارمغان آورده. شاهديم كه در ونزوئلا چه ميكند. فردی را رئیسجمهور میخواند و
دولت مادورو را تحت فشار میگذارد.
راهکارهای مقابله با موانع
اقتصاد ايران نياز به عدالت اجتماعي و هدايت منابع در راستاي درست
دارد. ما با موانع ساختاري مواجهیم؛ از قبیل ساخت طبقاتي در كشور. قدرت سياسي و اقتصادي
ميتواند در كشوری مثل ايران در اختيار يك لايه اجتماعي باشد كه مانع انتقال منابع
به فعاليتهاي توليدي شود. چرا؟ چون فعاليت توليدي زمانبر است. به جای آن منابع
به سمت دلالي و بسازبفروشي میرود. الان بيش از سه ميليون واحد مسكونی خالي در
كشور داريم. 80 درصد
آن خانههاي گران هستند. این در حالی است که بسياري از جوانان خانه ندارند. بايد
نحوه توزیع منابع و موانع ساختاري دگرگون شود. دگرگوني ساختاري روشي علمي است؛
يعني ساختار توزيع درآمد و قدرت بايد دگرگون شود. دگرگوني ساختاري ارادهگرايانه است؛
نه تاریخگرایانه و تسليمشدن به روندهاي تاريخي. سپس دگرگوني ساختاري طبقاتي قرار
دارد كه شرايط تاريخي را به اضافه ميزان اراده در چارچوب برنامه و افق آيندهنگرانه
با هم تنظيم ميكند. اوايل قرن بيستم اين رويكرد را رزا لوكزامبورگ در غرب و
ولاديمير ايليچ لنين در شرق پايهگذاري کردهاند و پشتوانه آن صفآرايي طبقاتي و
خردورزي و اراده انقلابي است.
اعتراض (objection) از جوهر عرض به
معناي بازكردن و نماياندن است. اعتراضكننده دارای اراده است. در
كنار اعتراض نيروي اعتراضكننده مطرح ميشود. سپس به نقد
(Criticism) میرسیم كه جوهره زندگي مدرن است. مدرنيسم با انتقاد به
وجود آمد و هيچ پديدهاي بدون انتقاد ساخته نميشود. البته انتقاد با عيبجويي كه
معمولا اتفاق ميافتد، تفاوت دارد. بحث اصلاح
(reform) هم مطرح است. اصلاح مبتني بر قبول همه ساختار سياسي حاكميت
است. اصلاح حق دارد بگويد حداقل بنا به
فرض اگر يك ساختار سياسي مانع اصلاحات است، چه بايد کرد؟ اصلاحطلبان ما به اين دليل
متوقف شدند كه اجازه گستردن انديشه نميدادند و ميگفتند اين زيادهروي يا افراط
است. رزا لوكزامبورگ در كتاب «اصلاح يا انقلاب» در واقع از اصلاحات روي برنميگرداند؛
ولي ميگويد در نظام سرمايهداري تا زماني كه تكانههاي لازم را به ساخت قدرت ندهيم،
اصلاحات به نتيجه نميرسد. اصلاح يكي از ابزارهاي اعتراض و آزمون دولتهاست.
موانع واقعي توسعه چيست؟ آيا نيروهاي اجتماعي بازدارندهاند؟ يعني طبقهاي
وجود دارد كه مانع توسعه همگاني ميشود؛ چون منافع آن با منافع تودههاي مردم گره
نميخورد و هرچه ثروت تلنبار ميكند، چيزي نصيب مردم نميشود؟ آيا ساختار قدرت
مانع توسعه است؟ آيا سازوكار رانت و بهرهكشي و نظام طبقاتي است؟ يا از طرف ديگر
خود بازار كار نميكند؟ يا سرمايهگذاران دلخورند؟ ابتدا و قبل از هر چيز باید
توزيع مشخص شود. تا ساختار توزيع مشخص نشود، نميتوانيم به توليد برسيم. بايد فقر
را از بين ببريم تا توسعه داشته باشيم. مانع اصلي فقر و عقبماندگي است. بهترين
نيرويي كه ميتواند آينده را براي خود بسازد، خود مردم است. اگر توزيع مجدد منابع
و ثروت به نفع مردم صورت بگيرد، صرفنظر از اينكه سرمايهگذاري در خدمات رفاهي،
آموزش و بهداشت بهترين سرمايهگذاري اقتصادي است، اعتراضي را برميانگيزد كه
پاسخ خود را پيدا كرده است.
شعار سال، با اندکی تلخیص و اضافات برگرفته از روزنامه شرق، تاریخ انتشار 23 بهمن 97، شماره: 3364