شعار سال: پیرامون دعوت دولت امریکا به گفتوگو با ایران در حالی که کاخ سفید اصرار دارد از یک سو سیاست فشار حداکثری خود را از طریق سلسله فشارهای اقتصادی و تحریمی علیه ایران پیگیری کند و از سوی دیگر پیشنهاد مذاکره را تکرار میکند، دیدگاههای مختلفی مطرح است. از یک سو برخی معتقدند این دوگانگی بیشتر در نتیجه شکاف میان نگرش دو طیف مختلف در دولت امریکاست که یکی خواهان حل بحران از طریق مذاکره و دیگری از طریق فروپاشی است. از سوی دیگر برخی فراتر از آن سیاست توأمان فشار و درخواست مذاکره را نتیجه یک تاکتیک پیچیده با هدف تداوم بخشیدن به سیاست تحریکآمیز رساندن منطقه به نقطه آتش میدانند. ارزیابی شما از این تحولات چیست؟
جان بولتون، مشاور امنیت ملی امریکا در سال 2017 زمانی که مسئولیت کنونی را نداشت، طرحی مبنی بر خروج امریکا از توافق هستهای تهیه کرده بود که آن موقع در نشریه نشنال ریوو منتشر کرد. گام دوم استراتژی بولتون این بود که امریکا در عین در پیش گرفتن سیاست فشار به برقراری مذاکره مستقیم و تعامل با ایران تمایل نشان دهد. در واقع در همان طرح اشاره میکند امریکا باید خود را متمایل به مذاکره و گفتوگو با ایران نشان دهد و بتواند علیه ایران اجماع ایجاد کند و فشار را افزایش دهد.
این سیاست پیشتر هم در سال 2012 در دوره باراک اوباما در دستور کار قرار گرفته بود؛ امریکاییها در زمستان سال 90 به سمت تحریم نفت ایران حرکت کردند و همزمان اعلام کردند به دنبال فرآیند مذاکره با ایران هستند و به نوعی ادبیات تعاملی در قبال ایران به کار بردند. دولتمردان امریکایی آن هنگام با پیگیری این سیاست به دنبال خرید زمان بودند تا پروسه تحریمها علیه ایران را عملیاتی کنند و به این ترتیب ایران را برای تحقق اهداف خود در تنگنا قرار دهند. دولت ترامپ در سال 2019 هم برای پیگیری سیاست خود در امتداد همان طرح حرکت میکند یعنی میخواهد معادله جدیدی شکل دهد و به این ترتیب فشارهای جدید خود را بر ایران تأثیرگذار کند اما مانع از آن شود که فشار متقابل ایران مؤثر باشد. بنابر تجربیات تاریخی، رویه کنونی امریکا و طرح مذاکره این کشور طرح فریب ایران است.
یعنی شما میان دیدگاه طیف تندروی دولت امریکا به رهبری بولتون که علناً از فروپاشی حاکمیت ایران سخن گفتهاند و طیف دیگر از جمله رئیس جمهوری امریکا که بر گزینه مذاکره با ایران اصرار میورزد، تفاوتی قائل نیستید؟
صورت مسأله اصلی فراموش شده است و آن اینکه آیا مذاکره اصل است و ما باید به آن توجه کنیم یا رفع فشار تحریمها مهم است. راهبرد ملی ایران رفع فشار تحریمهای امریکا است اساساً برجام دلیل دیگری جز تحقق این هدف ایران نداشت و اگر شرط رفع تحریمها محقق نشود، هیچ امر دیگری برای آن ارزش راهبردی ندارد.
اما در شرایط کنونی مسأله این است که همه طرفها یعنی از شخص ترامپ گرفته تا طیف تندروهایی چون پمپئو و حتی دموکراتهایی که به سیاست ترامپ نقد میکنند همه در یک امر اتفاق نظر دارند و آن تشدید تحریم و فشار بر ایران است. حالا اگر راه حل رفع این تحریمها مذاکره است و این رویکرد فشار را متوقف میکند، میتوان به راهکار مذاکره به عنوان یک گزینه مؤثر روی آورد اما اگر طبق محاسبات معلوم شود در حال حاضر مقاومت و استفاده از ابزارهای قدرت و کمک گرفتن از سیاست شرکای ثالث چاره کار است و لزوماً اهداف کشور از طریق مواجهه و مذاکره مستقیم با امریکا تحقق نمییابد، باید به سراغ گزینههای دیگر رفت؛ یعنی میخواهم بگویم باید به طرح مسأله دقت کرد اساساً هدف سیاست خارجی مذاکره یا عدم مذاکره نیست بلکه از بین بردن فشار و تحریم است.
وجهی از سیاست کنونی امریکا در عین حال که همزمان با فشار، پیشنهاد مذاکره را هم مطرح میکند، تنشآفرینی در محدوده آبهای سرزمینی ایران و منطقه است چنان که به نظر میرسد تداوم این تنش آفرینی ممکن است به بروز برخوردهای نظامی منجر شود. آیا هدف امریکا از انجام این دست اقدامات، متشنج نگه داشتن فضا برای به ثمر رسیدن خواستههایش به شمار میآید یا ممکن است ریسک یک برخورد نظامی با ایران را متحمل شود؟
یکی از اهداف امریکاییها در هر دورهای این است که تهدید نظامی خود علیه ایران را معتبر نشان دهند این سیاست حداقل از زمان دولت بوش مطرح بود که میگفت مشکل ما این است ایرانیها ما را جدی نمیگیرند. این رویکرد در زمان اوباما و ترامپ هم مطرح شد امریکاییها تهدید نظامی معتبر را مکمل سیاست فشار خود میبینند؛ یعنی آنها الان به این نتیجه رسیدند سیاست فشار اقتصادی و تحریم حداکثری اگرچه به ایران آسیب رسانده اما نه تنها منجر به تغییر رژیم و آشوب داخلی نشده بلکه حمایت مردم از نظام را هم افزایش داده است بنابراین سیاست مورد نظر آنها منجر به تغییر محاسبه نشده است و امریکا را به این نتیجه رساند که برای شکاندن این مقاومت داخلی ایران لازم است یک مؤلفه بر مؤلفههای فشار امریکا افزوده شود.
اما به نظر میرسد این مؤلفه فشار امریکا که شامل معتبر نشان دادن تهدید نظامی علیه ایران است با بروز حوادثی میان نیروهای نظامی دو کشور احتمال وقوع برخورد جدیتر را بیشتر کند نظیر ماجرای سرنگونی پهپاد امریکایی که از حریم هوایی ایران عبور کرده بود.
ایران و امریکا این روزها به خطوط قرمز همدیگر نزدیک شدهاند. ایران دست کم با سرنگونی پهپاد به نوعی سیاست عملی خود را نشان داد اما چنان که شاهد بودیم، پاسخ عملی امریکا به سرنگونی پهپاد، تحریم ایران بوده است و نه یک مواجهه نظامی. امریکا تاکنون به رغم آنکه نشان میدهد آماده یک برخورد نظامی جدی با ایران است اما خود را در موقعیت به راه انداختن جنگ دیگری در خاورمیانه نمیداند. در واقع شروع جنگی دیگر در منطقه در راستای تحقق منافع استراتژیک این کشور نیست آنها با اطلاع از آرایش نظامی ایران بخوبی میدانند ممکن است شروع کننده جنگ با ایران باشند اما دامنه آن، طول جغرافیایی و دامنه زمانی این جنگ دیگر در اختیار این کشور نیست و ایران میتواند این درگیری را به یک جنگ گسترده تبدیل کند، بنابراین پاسخ آنها به سقوط پهپاد امریکایی، تحریم بوده است.
به این ترتیب به نظر میرسد ایران و امریکا وارد عرصهای شدهاند که رویکرد تشدید تنش از هر دو سو در دستور کار قرار گرفته است؛ رویکردی که در نهایت به برد- برد یا باخت- باخت میرسد.
واقعیت این است اگر ما قائل به تصاعد بحران و تنش باشیم، این رویکرد توسط امریکا مورد پیگیری قرار گرفته است. امریکاییها در اردیبهشت 97 از برجام خارج شدند تحریمها را بازگرداندند و تحریم نفتی را با اعلام سیاست صفر کردن نفت ایران مطرح کردند. در واقع امریکا سیاست «تشدید تنش» را شروع کرد و ایران دارد به آن پاسخ میدهد و پیگیری این سیاست تا رسیدن به نقطه هدف ادامه دارد.
این نقطه توقف کجاست؟ به هر حال این احتمال وجود دارد که در چنین شرایطی بروز حوادثی به عنوان یک جرقه کوچک به یک برخورد نظامی بزرگ بینجامد؟
هدف ایران متوقف کردن سیاست فشار طرف مقابل است. امریکا به سمت در تنگنا قراردادن اقتصاد ایران در حرکت است تا اقتصاد آن را با فروپاشی مواجه کند الان نقطه اوج تنش فرا رسیده است و بالاتر از این وضعیت نمیتوان برای رابطه ایران و امریکا متصور بود. یعنی امریکا از خط قرمز ایران عبور کرده و ایران به آن واکنش نشان میدهد، بی تردید هر دو طرف میدانند در اجرای چنین رویکردی بروز هر اتفاقی محتمل است اما در نهایت چارهای برای پذیرش این ریسک بویژه از سوی ایران وجود ندارد.
در چنین شرایطی برخی معتقدند ایجاد یک کانال مؤثر و فعال ارتباطی میان دو کشور برای مدیریت بحران ضروری به نظر میرسد تا پیامهای طرفین واقعیتر و تأثیرگذارتر رد و بدل شود؟
معتقدم امریکاییها بر اساس منطقی که اشاره کردم، به دنبال ایجاد کانال دیپلماتیک هستند تا بتوانند نقاط قوت و ضعف ایران را شناسایی کنند و تصمیمگیری و رفتار راهبردی ایران را شفاف سازی کنند اتفاقاً در این شرایط شفافسازی اصلاً به نفع کشور نیست زیرا ایجاد ابهام تعمدی در سیاست امریکا قابل مشاهده است. ترامپ یک بار هم به این مسأله اشاره کرد که اینکه من یک چیزی میگویم و بولتون چیز دیگری میگوید خوب است چون ایرانیها متوجه نمیشوند که ما به دنبال چه چیزی هستیم در واقع اگر امریکا بخواهد وارد مذاکره شود برای این است که سیاست فشار را ادامه دهد لذا اینجا کانال دیپلماتیک صرفاً مطرح نیست ایران با طیف زیادی از بازیگران بینالملل از جمله اروپا و چین و ژاپن ارتباط دارد و از طریق رسانه هم میتواند خیلی صریح مواضع خود را اعلام کنند اما الان ایجاد کانال ارتباطی با امریکا اتفاقاً به ضرر منافع راهبردی تلقی میشود.
سایت شعار سال، با اندکی تلخیص و اضافات برگرفته از سایت خبری ایران آنلاین، تاریخ انتشار 18تیر 98، کد خبر: 485488، www.ion.ir