پایگاه تحلیلی خبری شعار سال

سرویس ویژه نمایندگی لنز و عدسی های عینک ایتالیا در ایران با نام تجاری LTL فعال شد اینجا را ببینید  /  سرویس ویژه بانک پاسارگارد فعال شد / سرویس ویژه شورای انجمنهای علمی ایران را از اینجا ببینید       
کد خبر: ۳۰۴۲
تاریخ انتشار : ۲۴ آبان ۱۳۹۴ - ۱۰:۲۶
زمانی که در شب خواستگاری بناگاه چراغ خاموش شد، همه از کنار این مسئله بسادگی گذشتند اما این ماجرا آتش تشویش و اضطراب را در دل نوعروس جوان شعله ور ساخته بود.

شعارسال : همسر شهید نادری، از شهدای دوران دفاع مقدس با ذکر خاطره ای از نخستین آشنایی خود با شهید می گوید: وقتی در شب خواستگاری چراغ خانه مان به طور ناگهانی خاموش شد عمده حاضران آنرا چندان جدی نگرفتند و بسیاری نیز این اتفاق را به فال نیک گرفتند، اما دلشوره ای در دل من به پا شد.

محمدحسین در سال 37 در روستای قلهک از توابع بخش قوشخانه شیروان متولد شد و در دوران دفاع مقدس در سن 25 سالگی به شهادت رسید.

همسر شهید می گوید: بعد از مدت کوتاهی که از نامزدی ما گذشت باز در اولین شب عروسی با محمدحسین، وقتی که زیر سقف خانه خودمان رفته بودیم باز این ماجرا تکرار شد و چراغ خانه مان به صورت اتفاقی خاموش شد که دیگر احساس ناخوشایندی به سراغم آمد و به دلم افتاد که زندگی مشترک ما چندان پایدار نخواهد بود و خود را به تقدیر الهی سپردم.

زینب حامی، می افزاید: شهید با دیدن صورت رنگ پریده من با خنده گفت: چیز مهمی نیست. شاید این خاموش شدن چراغ خانه در شب خواستگاری و عروسی نشانه ای از شهادت من باشد که من با شنیدن این حرف بسیار ناراحت شدم و تمام بدنم به لرزه افتاد.

محمدحسین دارای مدرک سیکل بود و در روستا به مشاغل کشاورزی و بنایی می پرداخت که با آغاز جنگ برای دفاع از کشور به جبهه رفت. وی هفت سال به طور مداوم در جبهه های حق علیه باطل حضور داشت و سرانجام در منطقه حاج عمران شاهد وصل را در آغوش کشید و پیکر مطهرش در گلزار شهدای شیروان به خاک سپرده شد.

همسر شهید نادری می گوید: محمدحسین از اقوام دور بود که در سن 21 سالگی با هم ازدواج کردیم و دارای دو فرزند دختر و پسر بودیم که وی به شهادت رسید.

وی با بیان اینکه بعد از مراسم عروسی شهید به منطقه اهواز اعزام شده بود و هر 40 روز یکبار برای دیدن من و خانواده به شیروان می آمد، گفت: در اهواز ایشان زخمی شده بود که به برای مداوا به بیمارستان آنجا انتقال یافته بود و مدتی را برای کسب بهبود کامل به وی مرخصی داده بودند که وقتی به شیروان آمد جراحتش را نشانم نداد و گفت دعا کن انشاالله خانواده شهید بشوی!

وی افزود: محمدحسین تاکید می کرد که در صورت شهادت وی، بچه ها را خوب تربیت کرده و با قرآن مانوس کنم.

وی می افزاید: آخرین باری که شهید اعزام شد 40 روز خبری از وی نداشتیم و با نهایت انتظار برای آمدنش لحظه شماری می کردم، اما شب شهادتش حال مساعدی نداشتم و با بی قراری و فکر و خیال انگار دنیا را از من گرفته بودند.

در آن شب تعدادی از فامیل در خانه ما جمع شده بودند که سنگینی سکوت حکایت از حادثه می داد اما وقتی صبح زود خبر شهادتش را به من دادند باورم نشد تا اینکه پیکرش را به من نشان دادند و آسمان بر سرم آوار شد.

همسر شهیدان نادری می گوید: یکسال پس از شهادت محمدحسین، 'محمد' برادر کوچکتر شهید، که آن موقع 21 ساله بود، از من خواستگاری کرد تا سایه ای بر سر فرزندان برادرش باشد.

وی می افزاید: محمد بعد از عقد، وقتی پای به خانه گذاشت با دیدن دو فرزند برادر شهیدش، بغضش ترکید و با گریه بچه ها را در آغوش گرفت و گفت 'خدایا چرا فرزندان برادرم به این زودی یتیم شدند' و آرزوی شهادت کرد و گویا خبر نداشت که پس از مدتی فرزند خودش نیز به همان سرنوشت دچار می شود.
وی می گوید: وقتی به او گفتم مگر می شود که دو شوهر من شهید شوند، گفت 'اگر چنین شود حتما لیاقت همسر شهید شدن را داشته اید'.

همسر شهیدان نادری می افزاید: پس از تولد فرزندمان محمد نام برادر شهیدش را بر او نهاد تا هربار او را صدا می زند یاد و خاطره برادرش در دلش زنده شود.

خانم حامی افزود: آخرین باری که قصد رفتن داشت من با چشمانی پر از اشک از او خواستم که بدبختم نکند

و با سه بچه قد و نیم قد تنهایم نگذارد و او گفت که نگران نباشم و به خدا توکل کنم و در نگهداری از یادگاران او و برادرش تنها از خدا یاری بخواهم.

همسر شهیدان نادری گفت: به دنبال گریه و بی تابی های من، 'محمدحسین' کوچک که تازه یکسالگی را پشت سر گذاشته بود، با گریه دامان لباس پدر را گرفته و سعی می کرد در جلوگیری از رفتن او به من کمک کند، اما گویا او را از جایی عزیزتر فراخوانده بودند و نه اشک من و نه نگاه های معصومانه فرزندمان بر دلش اثر نکرد.
محمد رفت و وقتی خبر شهادتش را به من دادند، خود را برای همیشه مسئولیت پذیر تر یافتم و عزمم را برای تربیت سه امانت شهیدان، چنانکه آنان خواسته بودند جزم کردم.

شهید محمد نادری نیز در دهم شهریور سال 65 در سن 23 سالگی در عملیات کربلای 2 در پیرانشهر به شهادت رسید و پیکر پاکش در جوار برادر شهیدش در سینه خاک آرام گرفت.

شهرستان شیروان با 157 هزار نفر جمعیت به عنوان دومین شهر پر جمعیت خراسان شمالی در دوران دفاع مقدس 636 شهید تقدیم نظام جمهوری اسلامی کرده است.


با اندکی اضافات و تلخیص برگرفته از وب سایت خبرگزاری جمهوری اسلامی "ایرنا" ، تاریخ انتشار پنجشنبه 14 آبان 1394 ، کد مطلب : 81826120 (4959294) : www.irna.ir

نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
آخرین اخبار
پربازدیدترین
پربحث ترین