شعار سال: وضع کشور در ایران در مقطعی بهگونهای بود که عدهای از کسانی که از زندان آزاد شده یا از خارج کشور آمده بودند، دگراندیشان یعنی طرفداران منافقین، مارکسیستها، کمونیستها، مائوئیستها و غربیها بودند. این افراد از آزادی بیحد و حصر اوایل انقلاب استفاده کردند و در دانشگاهها از میان دانشجویان بارگیری و سپس در کردستان، ترکمنصحرا، سیستان و بلوچستان و در خوزستان غائله ایجاد میکردند. در دانشگاه علم و صنعت جلسات زیادی برگزار میشد که در آنها بحث خلق عرب مطرح میشد و دانشجویان را تحریک میکردند تا در خوزستان علیه نظام و حاکمیت جمهوری اسلامی بجنگند. برای جریان ترکمنصحرا عدهای از طرفداران جریانات انحرافی نظیر چریکهای فداییخلق و پیکاریها، جنگ داخلی راه انداخته بودند و از دانشگاهها هم برای کمک به آنها آدم میبردند. برای کردستان بارگیری میکردند و دانشجویان را به آنجا میبردند. جریانات خلق کرد مسلمان، خلق مسلمان کرد و پیشمرگان مسلمان کرد در دانشگاه داشتیم. در اتاقهای دانشگاه علم و صنعت، کانال کولر ساختمان پانزده خرداد و خوابگاه اسلحه مخفی کرده بودند که ما به چشم خودمان دیدیم.
جای درس نبود
فعالیتهای جاری دانشگاهها حتی نمیتوانست مثل زمان شاه ادامه یابد. در زمان شاه هم دانشگاهها محل مبارزه علیه شاه بود و بخش عمدهای از دانشگاهیان طرفدار انقلاب اسلامی بودند، در عین حال کلاس درس وجود داشت و عدهای درس میخواندند؛ تربیت نیروی انسانی البته با جهتگیریهای متفاوت انجام میشد، اما بعد از پیروزی انقلاب اسلامی تا قبل از انقلاب فرهنگی، گروهکها در دانشگاهها، هر کس که از خارج برگشته یا از زندان آزاد شده بود، در صحنه حضور داشتند.
عامل ترور شهید مطهری دانشجوی علم و صنعت بود
گروهک فرقان به دست یکی از دانشجویان همین دانشگاه علم و صنعت شهید مطهری را ترور کرده بودند. عامل ترورشان در سلفسرویس دانشگاه علم و صنعت کار دانشجویی میکرد (عامل انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی، جواد کلاهی هم از دانشجویان علم و صنعت بود.) تصور کنید سال ۵۸ است و شهید مطهری ترور شده است و ما میخواهیم در دانشگاه مراسم هفتمین روز شهادت شهید مطهری را برگزار کنیم. خدا را گواه میگیرم، به قدری وضع فرهنگی و فضای سیاسی دانشگاه خراب بود که نگذاشتند این اطلاعیه را روی ساختمانی که آن موقع در اشغال چریکهای فدایی خلق بود، نصب کنیم. در آنجا مرا تهدید کردند و گفتند: «اگر این اطلاعیه را از اینجا نکنی جسدت هم در این دانشگاه پیدا نمیشود!»
مثلا میخواستیم سر کلاس برویم و درس بخوانیم، ناگهان یک نفر در کلاس را باز میکرد و میگفت: «تعطیل!» حالا موضوع چه بود؟ مثلا میخواستند به حمایت از خلق ترکمن یا منافقین تظاهرات کنند.
دموکراسی نبود!
گروههای منافق و مارکسیستها آمدند در دانشکده و اتاقها را بین خود تقسیم کردند. منافقان دربست دفتر گارد دانشگاه مشهد را که در خیابان بهشت بود، گرفتند. مثلا در تهران بنیاد فرح دیبا را گرفتند، جای بسیار بزرگ و مجهز دیگری را هم همینطور. اتاق هم در دانشکده تقسیم شده بود، یعنی درنهایت برای کلاس اتاق کم میآوردند. به تشکل ما که میشد گفت دوسوم از دانشجویان هماهنگ با آن بودند یک اتاق میدادند. از آن طرف انواع و اقسام چریکفدایی بعد هم اقلیت، اکثریت، پیشرو، پیشگام و رنجبران، طرفداران نمیدانم فلان و بهمان، همه هرکدام یک اتاق گرفته بودند و کنار هم بودند. یک قسمت اداری دانشکده هم امور دانشجویی بود که آن را دربست منافقین و چریکهای فدایی گرفتند. اسلحه وارد آنجا میکردند؛ اعم از اسلحه سردوگرم. در روز تجمع هم، درگیری بود و سخنرانان زیادی را دعوت میکردند، مثل زرافشان و تقی شهرام را که یادم هست دعوت کردند. تقی شهرام را در آمفیتئاتر دانشکده پزشکی آوردند که علنا به مبارزه مسلحانه علیه نظام دعوت کرد. ما هفت، هشت نفر نشسته بودیم وسط جمعیت، که من بلند شدم و گفتم سوال دارم. آنها هم ۶۰۰ نفر بودند که یکی گفت بنشین و یکی گفت خفه! یکی از دوستان گفت مگر دموکراسی نیست، بگذارید حرف بزند که این طرف و آن طرف، جلسه شد و ما هم رفتیم بالای سن و کتککاری شروع شد.
بهترین موقعیت بود که بکشند و بگویند از بیرون کشتند
رسما کلاسها را تعطیل و علنا علیه نظام میتینگ برگزار میکردند و طوری بود که دیگر آسایشی در کار نبود و تفکیکی بین جامعه و دانشکده ایجاد شده بود. همراه مردم حرکت کردیم و رفتیم طرف گارد دانشگاه در خیابان بهشت و آنجا تجمع کردیم. آنها به در فشار میآوردند. سنگ از دو طرف پرت میکردند که یک مرتبه صدای گلولهای از درون شنیده شد. مردم دیگر در را شکسته بودند. وقتی وارد شدیم. یکی از اعضایشان به نام مشکینفام را از پشت، خودشان گلوله زده بودند که بعدها مشخص شد یک تصفیه درونسازمانی بوده است. بهترین موقعیت بود که بکشند و بگویند از بیرون کشتند. بعد هم یک تشییعجنازهای برایش برگزار کردند و متاسفانه شیخ علی تهرانی هم بهعنوان جلودار اینها بود که مسائلی را ایجاد کرد.
به دیالمه گفتند اگر صحبت کنی ترورت میکنیم
دانشگاهمان داشت از دست میرفت و شاید اگر تداوم پیدا میکرد به یک جنگ مسلحانه با منافقین در مشهد منجر میشد. میدانید قویترین پایگاه را بعد از تهران در مشهد داشتند. جلال گنجه، آن شیخ بیسواد، در دانشکده پزشکی مقر ثابت زده بود و بهعنوان یک روحانی، بسیار رفت و آمد داشتند و با مرکزیت بودند، با امکانات بیتالمال و وسایلی که در اختیارشان بود، شدیدا علیه انقلاب کادرگیری و کادرسازی میکردند. به یاد دارم شبی که فردای آن قرار بود دیالمه در دانشکده علوم پزشکی سخنرانی کند، از منافقین به او تلفن و تهدیدش کردند که اگر این مبحث را شروع کنی ترورت میکنیم. ایشان هم وقتی بحث را شروع کرد، گفت که دیشب تلفنی به من زدند و تهدیدی کردند. من به آنها گفتم نهایت کاری که شما میتوانید بکنید، نهایت آرزوی ماست که شهید کنید. اصل و اساس اشاعه تفکر حضرت امام بود.
وضعیت دانشگاه تهران
ما هنگامی که به اصرار برادر مهندس بازرگان این مسئولیت را پذیرفتیم (۳/۱۲/۵۷) دانشگاه مثل غالب سازمانهای مملکتی وضع کاملا استثنایی داشت و در اختیار گروههای سیاسی بود. چند تانک عظیم چیفتن در محوطه دانشگاه پارک شده بود و دو سازمان چریکی مجاهدین خلق و فداییان خلق یکی در دانشکده علوم و دیگری در دانشکده فنی به مردم تعلیمات نظامی میدادند و مسجد دانشگاه مرکز کمیته و انباشته از اسلحه و وسایلی بود که از خانه طاغوتیان که به دست مردم فتح میشد، به غنیمت گرفته میشد و به آنجا میآوردند. پس از چند روز اکثر کلاسها دایر و درسها شروع شد. اما به این حقیقت ایمان داشتیم و داریم که ادامه وضع سابق به هیچ وجه به مصلحت انقلاب نیست، زیرا با تمام وجود معتقد بودیم باید یک دگرگونی اساسی در آموزش به وجود آید و پیش از هرکار لازم است برای اجرای انقلاب در آموزش عالی و اسلامی دانشگاهها نخست به اصل پایه که زیربنای هر تغییر بنیادی است، رجوع کنیم یعنی تزکیه و پاکسازی، آزادی اندیشه و ابراز عقیده و اداره دانشگاهها را از طریق شوراها پیاده کنیم.
اخراج ۷۰ استاد دانشگاه
پس از پیروزی انقلاب و قبول مسئولیت اداره دانشگاه به امر طالقانی نخستین اقداممان انجام این مهم بود. بلافاصله کمیته پاکسازی مرکب از استادان و دانشجویان و کارمندان شروع به کار کرد و در مرحله نخست بیش از هفتاد نفر از سرشناسترین عوامل وابسته به دربار کثیف پهلوی و صهیونیسم بینالمللی ازجمله هوشنگ نهاوندی، سیدحسین نصر، محمد باهری، رضا علومی، احمدهوشنگ شریفی، کاظم ودیعی، رضا مظلومان، احسان نراقی، حمید ثابتی، شموئل رهبر، ایرج لالهزاری، نصرا... مقتدرمژدهی، قاسم معتمدی، شاهرخ امیرارجمند، داریوش شیروانینژاد، هادی هدایتی و... را از دانشگاه اخراج کردیم.
۵۰۰ ساواکی را از دانشگاه اخراج کردیم
گروهی از این آقایان با تشکیل جمعیتی به نام «دفاع از حرمت دانشگاهیان» مرتب با مقامات مهم مملکت ملاقات و از دست مسئولان دانشگاهها شکایت میکردند و آنها هم گاهی با کاربرد کلماتی ازقبیل ما هم با این قبیل اعمال مخالفیم به آنان دلداری میدادند و امیدوارشان میکردند که بهزودی به دانشگاه بازخواهند گشت و از خدمات علمی! آنان استفاده خواهد شد. این گروه آنقدر وقیح هستند که... خواهند گفت پس از اخراج ما از دانشگاه کمر علم شکست و اگر میخواهید دانشگاهی صددرصد اسلامی ساخته شود باید حتما از وجود ما استفاده کنید. اینها که از عوامل بزرگ انحطاط دانشگاهها و پیاده کردن استعمار فرهنگی یعنی بزرگترین خواست امپریالیسم و صهیونیسم در دانشگاهها بودند همیشه در نوشتهها و گفتههایشان میگویند ما را طبق چه قانونی اخراج کردهاند، غافل از آنکه انقلاب قانون ویژهای دارد که به دنبال خود میآورد و مرجع تصویب آن مردمی هستند که انقلاب کردهاند. و، اما درباره ساواکیها و شناسایی آنها اگر بخواهم ماجرا را شرح دهم که با چه گرفتاریها و رنجها پس از ماهها تلاش توانستیم لیست ناقص آنها را به دست آوریم، مثنوی هفتادمن کاغذ میشود. در هر حال به یاری ا... و کمک و معاضدت دانشگاهیان متعهد و مسئول حدود ۵۰۰ نفر از ساواکیها را از محیط مقدس دانشگاه و سنگر آزادی اخراج کردیم.
شعار سال، با اندکی تلخیص و اضافات برگرفته از روزنامه فرهیختگان، تاریخ انتشار:۱۳آذر ۱۳۹۹، کد خبر: farhikhtegandaily.com، ۲۴۷۵