شعار سال: نعمتا... فاضلی استاد دانشگاه ؛ برخی از این آرزوها تحقق یافتهاند و بسیاری از آنها نیز شکست خورده و ناکام ماندهاند. طبیعی است که ریشه این ناکامیها گوناگون است، اما یکی از ریشهها که کمتر به آن توجه شده است کم توجهی یا بیتوجهی به «قانون عواقب ناخواسته» است.
این قانون را رابرت مرتون جامعه شناس کلاسیک مطرح و صورت بندی کرد. اندیشمندان از قرن هجدهم تا امروز تلاش کرده اند که به حکمرانان نشان دهند که هر فعالیت، سیاست و خط مشی که پیش میگیرید باید به «عواقب ناخواسته» آن توجه کنید. معنی این سخن این است که داشتن نیت خیر، هدفهای خوب، آرمانها و ایدهآلهای عالی برای حکمرانی خوب کافی نیست، بلکه حکمرانی نیازمند در نظر گرفتن پیامدهای پنهان و پیچیده اجرای سیاستها و برنامه هاست. بخش بزرگی از بحرانهای زیست محیطی، فقر فراگیر، بحران فرسایش سرمایههای اجتماعی و نارضایتیهای سیاسی عمومی ریشه در همین سخن بدیهی دارد که عواقب ناخواسته سیاستها و خط مشیها و برنامهها به شیوه درست و همه جانبهای مطالعه و ملاحظه عملی و جدی نشده است.
گسترش آموزش عالی
امور همیشه بر وفق مراد ما پیش نخواهد رفت. اینکه گمان کنیم با گسترش آموزش عالی، توسعه علمی رخ میدهد، یا با گسترش شهرها و شهرنشینی، جامعه به مدنیت و رفاه میرسد، یا با توسعه صنعت مونتاژ میتوانیم به توسعه صنعتی برسیم، یا با گسترش مسجدسازی در شهرها شهروندان نمازخوان و مومن میشوند، یا با تبلیغات دینی و رسانهای، مسائل و آسیبهای اجتماعی کاسته یا ریشهکن میگردد، ساده اندیشی است، زیرا هر کدام از این سیاستها در عمل عواقب ناخواستهای داشته است که اکنون آنها را با چشم غیرمسلح هر فرد عادی و عامی آنها را میبیند و میفهمد. رابرت مرتون مبدع «قانون پیامدهای ناخواسته»، در سال ۱۹۳۶ مقالهای نوشت با عنوان «عواقب پیشبینی نشده فعالیتهای اجتماعی» که بعدا این مقاله را در کتاب معروفش «تئوری اجتماعی و ساختار اجتماعی» هم چاپ کرد.
در آن مقاله مرتون پنج منشا پیامدهای ناخواسته را توضیح داد شامل؛
۱) جهل و «بیتوجهی»،
۲) «خطا»،
۳) «منافع ضروری» سازمانها یا گروهها که تحت تاثیر آنها به پیامدها توجهی نمیکنند.
۴) «ارزشهای اساسی» و ایدئولوژی که سازمانها یا سیاستمداران به آنها تکیه میکنند و دیگر برایشان مهم نیست چه چیزی پیش میآید.
۵) «پیش بینیهای محکوم به شکست»، یعنی سازمانها یا کشورها یا مردم تصور میکنند که کارهایشان محکوم به شکست است. به اعتقاد مرتون، وظیفه علم اجتماعی و از جمله جامعهشناسی توضیح عواقب پیشبینی نشده فعالیتهای اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی است. البته این «قانون عواقب ناخواسته» حرف عجیب و غریبی نیست و بیان یکی از بدیهیات است. چیزی شبیه دو دو تا، چهارتاست. کار محققان اجتماعی و فرهنگی توضیح بدیهیات برای جامعه و حکمرانان است. شاید گمان کنیم که توضیح بدیهیات نیازمند تحقیق و تفکر نیست. حق با شماست.
اما اگر «تاریخ بیخردی» نوشته خانم باربارا تاکمن را بخوانیم میبینیم که از «تروا تا ویتنام» امپراطورها و سلاطین و سیاستمداران در نتیجه بیتوجهی به بدیهیات، نمایش عجیبی از بیخردی را در تاریخ اجرا کرده اند. یکی از این بدیهیات توجه به «عواقب ناخواسته» کنشها و فعالیتهاست.
همه ما میدانیم که عمل به بدیهی، امر بدیهی نیست. امور انسانی و به ویژه امور جمعی و اجتماعی، پیچیده و فراپیچیده هستند. غرایز، منافع، جهل و عواطف دست در دست هم میدهند و گاهی یا شاید اغلب اوقات ما را از عمل و توجه به بدیهیترین بدیهیات باز میدارند.
کار علم این است که بدیهیات را به ما نشان دهند و دائم آنها را یادآوری کنند. محققان علوم انسانی و اجتماعی در هر رشتهای که هستند از اقتصاد گرفته تا جامعه شناسی، انسان شناسی یا هر رشته دیگر، اگر بخواهند از راه دانش در خدمت جامعه باشند شاید مهمترین کاری که میتوانند بکنند توضیح عواقب پیشبینی نشده سیاستها و فعالیتها است. شاید تکراریترین سخنی که در قرن اخیر در زمینه دگرگونیهای بزرگ شنیدهایم این باشد که «چی فکر میکردیم، چی شد». این سخن بیان دیگری از نادیده گرفتن «قانون عواقب ناخواسته» است.
شعار سال، با اندکی تلخیص و اضافات برگرفته از آرمان، تاریخ انتشار: ۲۱بهمن ۱۳۹۹، کدخبر: armanmeli.ir، ۳۰۷۹۱۵