«در جوامعی که اخلاق و وجدان در وجود افراد از همان کودکی از طریق آموزش عملی و نظری درونی نشده باشد، گرایش به توجیه خطاها و اشتباهات در یک سیر همه گیر از قاعده تا رأس هرم ادامه مییابد. تا جایی که ناهنجاری، هنجار و هنجار، ناهنجاری شمرده میشود. رسم جابه جایی این دو در فرهنگ عمومی رخنه کرده و با تظاهرات رفتار زشت و کریه تجلّی میکند»
شعار سال: انسانها توجیه رفتار خود را از کودکی میآموزند. آنان برای رهایی از شماتت یا تنبیه و مجازات پدر و مادر خود و گاه دیگر اعضای خانواده تا پدربزرگ و مادربزرگ، به این عمل اهتمام میورزند. از لحاظ فرهنگی نحوه تربیت ما به شکلی است که حق خطا کردن را از ما سلب میکند.
آنان فراموش میکنند که یک کودک حق دارد برای یادگیری هر پدیده و رفتاری، به انجام و تکرار یک عمل دست بزند. در واقع آنان واقعیتهای دوران کودکی خود را فراموش میکنند. نتیجه چنین رفتاری توجیه امر انجام شده و در نهایت پناه بردن به وادی امن دروغ گویی است. در واقع زمانی که ما در خیال خود مشغول امر خطیر تربیت کودک خود هستیم، ناخواسته او را به انجام برخی از عادات غلط وامی داریم.
شاید اشتباه کودک فقط یک اتفاق ساده و معمولی است و با گفتگو و توضیح شرایط، میتوان کودک را تشویق و راهنمایی کرد که دیگر آن را تکرار نکند، اما بیان و یا انجام اشتباهاتی دیگر برای توجیه رفتار، تبدیل به یکی از عادات و رویه شخصیتی کودک در سنین بزرگسالی میگردد.
عدهای به جای شناخت راهکارهای لازم برای نیل به موفقیت و سعادت، تلاش میکنند تا با مبادرت به اشتباه، شرایط دسترسی به آن را یاد بگیرند و، چون در اشتباه کردن اصرار میورزند پس بدترین و بزرگترین خطاها را مرتکب میشوند. شاید برای همین برخی از بزرگ ترها، به سادگی دروغ میگویند، حق خوری میکنند، دزدی میکنند، رشوه و زیرمیزی میگیرند، اختلاس میکنند و.. این رفتارها نیز توجیه عمل ما و یا دیگران در پیرامون ماست.
مثال زیر نمونه عینی این تلاش مذموم:
مثلا کسی که رشوه میگیرد با خود میگوید: همه پیشرفت میکنند و من در همین جای خود بدون هر نوع تغییر مطلوبی، سال هاست که ثابت مانده ام. من بیشتر از خیلیها تلاش میکنم، اما حق واقعی مرا نمیدهند، پس چرا من پیشنهاد معقول این ارباب و رجوع را نپذیرم!
و بعد کار اشتباه از او سر میزند و، چون روح هیچ کس از این موضوع خبردار نمیشود، پس انجام این کار را ساده و بلامانع انگاشته و آن را با ولعی بیشتر تکرار میکند. ابتدا ماهی کوچک، به تدریج ماهی متوسط و در نهایت وسوسه و میل به اشتباهات بیشتر در او آن چنان تقویت میشود که نوبت شکار کوسه و نهنگ میرسد. همین جاست که مبلغ رشوت آنقدر زیاد میشود که ماه پشت ابر نمانده و جرم او نمایان میگردد؛ و بعد کوس رسوایی در فضای مجازی و دیگر رسانه ها، و در بین نزدیکان و آشنایان، همکاران، همسایگان و هموطنان، نواخته میشود و افراد بیشتری او را به عنوان یک فرد خاطی خوش اشتها در جامعه شناخته و به دیگران نیز معرّفی میکنند. او قهرمانِ خلافکاران زمانه گردیده است، چون به قول ابوعلی سینا:
" اگر برای یک اشتباه هزار و یک دلیل بیاورید؛ در واقع هزار و یک اشتباه از شما سر زده است"
و این کارمند خلافکار ما برای یک اشتباه خود هزار و یک دلیل آورد، اما در واقع هزار و یک اشتباه از او سر زد، که رسوایی و بدنامی سرانجامِ تسلیمِ آنی او به هوای نفس بود. هر چند برخی از چنین تیپهای اجتماعی وقتی شهرتِ خیانت شان زبانزد عام و خاص جامعه میشود، به چنان لذتی دست مییازند که باور کردنی نیست!
در جوامعی که فرصت رشد طبیعی افراد فراهم نباشد، گروهی از افراد آستانه صبرشان لبریز شده و با توجیه رفتار خود و ذکر هزار و یک دلیل برای آن، به کار خلاف مبادرت میورزند. یعنی هر نوع فساد اجتماعی و یا اقتصادی، حاصلی از بی اعتنایی مدیران به تلاش کارمندان است. قصد داشتم بنویسم بی توجهی کارفرمایان به تلاش کارگران، اما متوجه شدم که کارگران خلافهای کارمندان را مرتکب نمیشوند، اما چرا؟ فرصت آن برحسب نوع کار برای کارگران فراهم نیست؟ یا وجدان شغلی آنان بر محور درستی و پاکی میچرخد؟ نیک میدانید که نیازهای حیاتی یک کارگر بسیار بیشتر از هر قشر دیگر است، اما چرا آنها خلافهای کارمندان را مرتکب نمیشوند؟ یا خلاق آنها جزئی است و در محاسبات نمیگنجد؟
شاید بیان جمله به هزار یک و دلیل، از همین جا برای ما ملکه کلام گردیده است و در برخی از موارد آن را استفاده میکنیم، یعنی به توجیه رفتار خود میپردازیم. در این مسیر همسر این کارمند، ۴ نوع برخورد خواهد کرد:
اولین کسی است که او را متوجه ساخت که با دریافت رشوه میتوان پیشرفت کرد.
* از این ماجرا بی خبر است و از آن زنانی است که متوجه تغییر رفتار همسرش نمیشود و دروغهای او را برای گرفتن ترفیع، به سادگی باور میکند.
* به عنوان یک فرد اخلاق گرا، هنگامی که متوجه اشتباه همسرش میشود او را مذمت و تهدید به جدایی میکند.
* ابتدا مخالف عمل همسرش است، اما پس از برخورداری از نعمات روزافزون خوان گسترده، راضی و او را به ادامه خلاف تشویق میکند.
به هر حال خلافهایی همچون رشوه و اختلاس، دامن گیر اعضای خانواده نیز هست، اما از جرم آنان در هیچ محکمهای بازخواست نمیشود.
بخت و اقبال دیگر عذر و بهانهای است که افراد ناتوان برای ارتکاب هر نوع اشتباه خود به کار میبرند. این فرد خلافکار با خود میگوید:بخت با من یار نبود. اما حتی نمیخواهد در خلوت خود اعتراف کند که کار خلافی انجام داده است. او تصور میکند با انکار و یا توجیه جرم رشوه گیری، بالاخره کسی پیدا میشود که به او حق داده و عمل خلاف او را تأیید و یا از او حمایت کند. در واقع او دنبال تطهیر عمل خود است تا وجدانش آرام گیرد! همانند عمل کسانی که به پول شویی مبادرت میورزند، این افراد از راههای غیرمشروع و غیرقانونی، ثروتمند میشوند، بعد برای لاپوشی و پنهان سازی خلاف خود مدرسه، بیمارستان میسازند و یا در امور خیریّه شرکت میجویند.
در جوامعی که اخلاق و وجدان در وجود افراد از همان کودکی از طریق آموزش عملی و نظری درونی نشده باشد، گرایش به توجیه خطاها و اشتباهات در یک سیر همه گیر از قاعده تا رأس هرم ادامه مییابد. تا جایی که ناهنجاری، هنجار و هنجار، ناهنجاری شمرده میشود. رسم جابه جایی این دو در فرهنگ عمومی رخنه کرده و با تظاهرات رفتار زشت و کریه تجلّی میکند.
او وقتی آشغال به زمین میریزد اگر مؤاخذه شود میگوید: سطل آشغال نیست یا فقط من نریختم دور و بر آن پر زباله هست. یا همه میریزند و فقط من زباله بر زمین نمیریزم.
وقتی از چراغ قرمز رد میشود یا سرعت غیر مجاز دارد، وقتی نوبت خود را در یک صف رعایت نمیکند و.. توجیهاتی، چون وقت ندارم، ندیدم، دیر کرده ام و... دارد. او از نظر خودش همواره فردی بی گناه است که ناجوانمردانه مورد آزار و مذمت دیگران قرار میگیرد. اما این یک حس نمایشی نیست، او واقعا کار خود را خلاف نمیداند، چون چنین تربیت شده است و عکس العمل او عادی است. پس در نهایت با توجیه رفتار خود به برون افکنی نتایج رفتارش میپردازد.
امانوئل کانت فیلسوف سرشناس آلمانی در قرن ۱۸ معتقد است: " در قانون، انسان وقتی مجرم است که حقوق دیگران را نقض کند، در اخلاقیات او وقتی مقصر است که تنها به انجام این عمل فکر کند. "
این فرد خبر ندارد که جایگاه ارزشی اخلاقیات در یک جامعه از وجود قانون اُولیتر و مهمتر است و برای رعایت قانون ابتدا میبایست به اخلاقیات پای بند بود. یعنی رعایت عرف و عادات پسندیده در فرهنگ یک جامعه. افراد خلافکار نیز قانون را زیر پا میگذارند یا آن را دور میزنند و هم اخلاقیات را قربانی میسازند. در هر دو حال جامعه و مجموع جمعیت آن، از رفتار فرد او آسیب میبینند و به عنوان یک رویه ناشایست، رفتارهای اشتباه و غلط، همیشه فاعلانی مسخ شده برای خود دارند.
حال اگر سری بزنیم به وزارتخانه خود، به کرّات دیروز و امروز شاهد بوده و هستیم که چگونه وزیر آموزش و پرورش در توجیه ناتوانی خود برای فراهم ساختن شرایط مساعد رفاه و امنیت شغلی معلمان، بیان میدارد: بودجه نیست، مجوز رسمی نیست، مجلس باید تأیید کند، شورای نگهبان باید تأیید کند، شورای عالی انقلاب فرهنگی باید اقدام کند، آمار لازم در دسترس نیست، هفته، ماه، فصل و سال آینده، در صورت تأمین اعتبار مطالبات فرهنگیان پرداخت خواهد شد و.. شما خود حدیث مفصل بخوانید از این مجمل!
مجازات و تشویقهای ما نیز به نوعی توجیه واکنش ما نسبت به رفتار فردی یا اجتماعی است. همانند کارمندی که بی گناه مجازات میشود، کارمندی که بدون استحقاق شغلی، به دریافت پاداش و یا لوح تقدیر مفتخر میشود (مثل لوح تقدیر احمدی نژاد به علی کردان بعد استیضاح و محرز شدن جعل مدرک او).
یعنی میتوان نتیجه گرفت: که ما انسانها در این جامعه بر روی گسلههای بیشماری زندگی میکنیم که هر لحظه احتمال زلزله و فرو ریختن ارزشها و اخلاق و اصول زندگی در آن وجود دارد. لابد افراد به دور از هر نوع فساد محتمل، خیلی هنرمند هستند که با دور ماندن از آسیب تمامی مخاطرات، دست از پا خطا نکرده و حداقل از نظر خودشان سالم زندگی میکنند. اما در این میان فقط پای خود را از گلیم مختص به خود بیرون میکِشند و نسبت به رفتار ناخوشایند دیگران بی اعتنا و بی تفاوت میمانند که این نیز امری پسندیده نیست. در واقع به نوعی زندگی مسالمت آمیز مابین افراد خاطی با آنانی که از خلاف مبرّا هستند، به وجود میآید که باید گفت آنان نیز غیرمستقیم خطاکارند. جرم آنان تسلیم اشتباهات دیگران شدن و عدم تلاش برای ممانعت از آن و تحمل نتایج اسفبار رفتار خلافکاران در زندگی جمعی است.
از سوی دیگر برخی از ما انسانها یک عادت غلط دیگری نیز داریم که نتایج آن مطلوب نیست و آن ندیدن عیبهای خود، و بزرگ نمایی و توجه به خطاها و عیوب دیگران است. چنین افرادی خود را پاک و منزّه و سمبلی از همه نیکیها میشمارند. یعنی مشخصه حسّاس اخلاقیات، باریکتر از مو بودن آن است و باید خیلی دقت کرد.
مقوله دیگر آن که باید از اشتباه و خطای خود، تجربهای جدید به دست آوریم و گر نه بیشتر اشتباه خواهیم کرد؛ و دیگر آن که از اشتباه خود نسبت به دیگران، عذرخواهی نماییم ولو آن دیگری یک کودک باشد که این کار بسیار ارزشمند است، چون هم غرور خشک و بی جای خود را شکسته ایم و هم به کودک درس زندگی داده ایم و تا پایان عمر رویه زندگی او خواهد شد.
در یک کلام آنجا که خالی از خداست، خطا، گناه و لرزش هم هست.
شعار سال، با اندکی تلخیص و اضافات برگرفته از صدایمعلم، تاریخ انتشار: ۱۶ اسفند ۹۹، کد خبر: ۲۰۵۴۷، www.sedayemoallem.ir