شعار سال:در این که فلسفه از حیث تحقّق تاریخی خود یک امر بهشدت وابسته به آکادمی است کمتر جای مناقشه است. عموماً جایی که تفکر فلسفی پیوند وثیق خود با آکادمی را از دست بدهد و زمام آن به دست دیگر فعالان حوزۀ فرهنگ و تمدن یا غیر از فرهنگ و تمدن (از شاعران و مترجمان و مدرسان تاریخفلسفه گرفته تا سیاستمداران و نظامیان و مهندسان و حتی کشتیگیران!) بیفتد نمیتوان چندان نتایج مثبتی در فرایند پیشرفت اندیشه انتظار داشت.
از مهمترین خصوصیات اندیشه بهطور کلی و اندیشۀ فلسفی بهطور خاص، سویۀ «نفی» آن است. این دقیقه که هر تعینی در بنیان خود «منفی» است، و این نتیجۀ منطقی که هر اندیشیدنی چیزی جز سریان و جریان همین نیروی «نفی» نیست، در فلسفه خود را روشنتر از هر جای دیگر در «نقادی» آشکار میکند.
این آشکارگی نیروی «نفی» خود را در گونهای گفتگوی نقادانه، یا بهتر است بگوییم دیالکتیکی، متجلی میسازد و فلسفه اساساً از همین تضارب دیالکتیکی اندیشههاست که تغذیه مینماید -فراموش نکنیم که ریشۀ یونانی واژۀ دیالکتیک همان διαλέγεσθαι یعنی «مباحثه» است.
در ایران آکادمی را دولت بنیان نهاد و از این نظر تفاوتی میان آکادمی ایرانی و آکادمی غربی نیست. تفاوت آنجاست که در غرب آکادمی «اعتبار» خود را از «پژوهشِ» آزاد و نقادانۀ حاصل از مباحثات و مجادلات میان همان اهالی آکادمی کسب مینماید، در حالی که در ایران آکادمی «اعتبار» خود را نیز مانند تکویناش باز از همان دولت دریافت مینماید. بدین ترتیب آکادمی و بخصوص آکادمی فلسفه در ایران به یک ادارۀ دولتی میماند شامل مشتی کارمند متخصص اما بیدردسر، حقوقبگیر و سربراه. آن اعتباری که اهالی آکادمی غربی تنها با ریختن عرق جبین بر سر پژوهشهای طاقتفرسا و بهخصوص دفاع از آن در قبال نقّادیهای بیرحمانه و موشکافانۀ همکاران خود کسب توانند کرد، برای اهالی فلسفۀ آکادمیک در ایران در فقدان کامل سنجش نقادانۀ بدون تعارف از جانب همکاران خود به امری کأنلمیکن بدل گشته است.
این فضای کارمندیِ آستهبرو-آستهبیا، فارغ از هرگونه مکالمۀ علمی جدی، پر از تعارفات معمول و دست بر سینه گذاشتنها و سلامُعلیکمگفتنهای متداول، فارغ از مجادلات و نقادیهای علمی مملو از نان به یکدیگر قرضدادنها و قربانشما-گفتنها، و آن «ادب» تصنّعی و توخالی حاکم بر آن، و صدالبته در کنار بار اضافی جوّ امنیتی-ایدئولوژیک حاکم بر آکادمی ایرانی که علتش باز همان «دولت» است که میخواهد بر تیول خود، یعنی دانشگاه، نظارت و ریاست کامل داشته باشد، عملاً فلسفۀ آکادمیک ایرانی را از «نقادی» که بنیان پژوهش است تهی کرده است، و همین تهیشدن فضا از فرهنگ «نقادی» است که باعث شده است ندانیم نقادی چیست و به چه معناست، و چگونه میتوان فعالانه در آن کنش ورزید یا نسبت بدان واکنش نشان داد.
بدین ترتیب آکادمیک بودن فلسفه اگرچه فینفسه قولی کاملاً صحیح است اما ایبسا در وصف وضعیتی که آکادمی فلسفه در ایران امروز بدان دچار است چندان مفید فایده نباشد، چه، در فقدان روحیه، فرهنگ و فضای آزاد نقادی جدی و بدون تعارف در میان اساتید اهل فنّ در این رشته، پژوهشهای فلسفی در آکادمی را چنان که میبینیم عملاً به سان یک صلۀارحام یا دورهمی و بگوبخندِ دوستانه و (به ظنّ خود) محترمانه برگزار و برگذار (هم با «ز» و هم بهخصوص با «ذ») میکنند و سرآخر نیز باز دست بر سینه میگذارند و تعارفگویان مجلس فلسفه را ترک میکنند تا فردا باز هریک محترمانه به سر کار خود روند.
حامد صفاریان
پایگاه تحلیلی -خبری شعار سال ،برگرفته از فضای مجازی