پایگاه تحلیلی خبری شعار سال

سرویس ویژه نمایندگی لنز و عدسی های عینک ایتالیا در ایران با نام تجاری LTL فعال شد اینجا را ببینید  /  سرویس ویژه بانک پاسارگارد فعال شد / سرویس ویژه شورای انجمنهای علمی ایران را از اینجا ببینید       
کد خبر: ۳۶۱۲۲۵
تاریخ انتشار : ۰۹ مهر ۱۴۰۰ - ۱۳:۳۲
علامه حسن‌زاده آملی، با توجه به طرح پیوستگی برهان و عرفان و قرآن، توانستند به فهم عمیقی از وجود دست یابند. افزون بر آن، عرضه نظام‌مند و حداکثری معرفت نفس در مسائل فلسفی، سبب شده است چهره متفاوتی از فلسفه را عرضه کنند
شعار سال: عبدالله صلواتی، دانشیار و معاون فرهنگی و اجتماعی دانشگاه شهید رجایی به سؤالاتی درباره جایگاه علمی و فلسفی آیت‌الله حسن‌زاده آملی پاسخ داد که متن این گفتگو به شرح ذیل است:

 آیا می‌توان آیت‌الله حسن‌زاده آملی را به معنای واقعی فیلسوف قلمداد کرد؛ یعنی ایشان تفکر فلسفی داشتند یا خیر؟

اگر فلسفه را دستیابی یا تقرب به حقیقت بدانیم، علامه حسن‌زاده آملی فیلسوف است. اگر فلسفه را تأمل و تفکر اصیل درباره وجود بدانیم علامه حسن‌زاده آملی فیلسوف است. اگر تأمل در اصول فلسفی و بازخوانی و تعمیق و اصلاح آن‌ها در پرتو عرفان و قرآن را کار فلسفی بدانیم، علامه حسن‌زاده آملی به معنای دقیق کلمه فیلسوف است. اگر فلسفه را داشتن طرحی برای تحلیل مسائل اصیل وجودی بدانیم، علامه حسن‌زاده آملی فیلسوف است. اگر فلسفه را تشبه به اله بدانیم این دانشمند ذوفنون، فیلسوف است و اگر فلسفه را معرفت نفس بدانیم این عالم متأله، فیلسوف است.

به نظر می‌رسد طرح ایشان برای دسترسی به حقیقت، پیوستگی برهان و عرفان و قرآن است و مسائل را از دریچه این طرح، رصد، گزارش، تحلیل، تفسیر و تبیین می‌کرد. از این منظر که بنگریم حضور آیات و تجربه‌های شهودی و سلوکی، نه تنها با فلسفه‌ورزی ناسازگاری ندارد، بلکه کمک می‌کند تا فلسفه بتواند به لایه‌های عمیق‌تر هستی نفوذ کند. گفتنی است میراث فلسفی که علامه از خود به‌جا گذاشتند، ظرفیت بالا و قدرتمندی برای طراحی دیدگاه‌های جدید و تحلیل و واکاوی مسائل وجودی و حل مشکلات انسان معاصر دارد.
 
از نظر شما، آیا ایشان در فلسفه حرف جدیدی داشتند یا صرفا به تبیین و شرح آثار گذشتگان پرداختند؟

آنچه در این خصوص به نظر می‌رسد این است که علامه حسن‌زاده آملی، با توجه به طرح پیوستگی برهان و عرفان و قرآن، توانستند به فهم عمیقی از وجود دست یابند. افزون بر آن، عرضه نظام‌مند و حداکثری معرفت نفس در مسائل فلسفی، سبب شده است چهره متفاوتی از فلسفه را عرضه کنند؛ فلسفه‌ای که نیازمند سلوک و تجربه‌های سالکانه است؛ فلسفه‌ای که نیازمند حضور عالَم قدس در ظهور قرآنی است. از این منظر، ایشان صرفاً شارح و مبین نیست، بلکه جایگاه متفاوتی به فلسفه بخشیده است که واجد عمق، سرزندگی و جذابیت است. تو گویی اصطلاحات و مسائل فلسفی در بیان ایشان واجد روح جدیدی شده است.

طرح پیوستگی عرفان و برهان و قرآن و تسلط مثال‌زدنی‌شان در حوزه‌های حدیث و تفسیر و عرفان و تجربه‌های سالکانه‌شان، این امکان را برای این عارف عالیقدر فراهم کرده است تا افق گشایی‌هایی در فلسفه صورت دهد. به عنوان نمونه ایشان با فن برجسته‌سازی و شبکه‌سازی توانسته است حد لایقف نداشتن انسان در بیان ابن‌عربی و ملاصدرا را به مبنای جدیدی در انسان‌شناسی تبدیل کنند و بسیاری از مسائل را در پرتو مقام فوق تجرد، حل و فصل کنند تا از تقلیل‌های تاریخی متعدد و مخربی که درباره انسان شده جلوگیری کند و انسان را در پرتو قرآن، بازخوانی وجودی کنند و در مسیر تحقق انسان قرآنی حرکت کنند و بر پایه مقام فوق تجردی نفس، تحلیل نوین فلسفی از انسان ارائه کنند. همین امر به نوعی انقلابی اساسی در انسان‌شناسی است، یعنی کاری که با حرکت وجودی ملاصدرا شروع شد با علامه حسن‌زاده آملی به اوج خود رسید.

به دیگر سخن، اگر ملاصدرا، مقصد و مقصود فلسفه را استکمال نفس دانست و از این طریق توانست مجدداً رونقی به فلسفه ببخشد، این عارف ربانی، در پی انسان قرآنی بود و موافق با سید حیدر آملی، انسان حقیقی را انسان قرآنی تلقی می‌کرد؛ چنان که سید حیدر آملی، انسانیت انسان را به قرآن دانست، علامه حسن‌زاده آملی، انسان کامل را صورت عینی قرآن دانست. بدین ترتیب میان درجات انسان و درجات قرآن ارتباط برقرار کرد و بهشت را هم به عدد آیات قرآن دانست.

به اعتقاد شما، اساس تفکر فلسفی ایشان چه بود؟ به تعبیری ایشان در فلسفه دنبال چه بود؟

به نظر می‌رسد آنچه تفکر فلسفی ایشان را شکل می‌دهد، التفات به مسائل از طریق واکاوی «خود» است؛ چنان که در الهی‌نامه می‌گوید: الهى، عارفان گویند «عَرِّفنی نفسَک»، این جاهل گوید «عَرِّفنی نفسی!». به نوعی در چشم ایشان همه چیز از «من» آغاز می‌شود و در آن جریان می‌یابد و بار دیگر به «من» باز می‌گردد، اما این بار در لایه‌های درونی‌تر هستی و با شکوه بیشتر. «من» و «خود»‌ی که از واکاوی آن به شناخت حق و حقیقت می‌رسیم و آنچه در زمین وصل به حق درو می‌شود، انسان قرآنی است. این فرایند در کتاب «دروس معرفت نفس» و شروح ایشان بر متون درسی و سخنانشان مشهود است.

اگر دیگران به طور موقتی و موضعی از نفس و خودشناسی سخن گفته‌اند ایشان به صورت نظام‌مند «خودشناسی» را مبنا و محور دسترسی به حقایق وجودی قرار داد و از این منظر هم طرح پیوستگی برهان، عرفان، و قرآن ضروری می‌نماید؛ چون هم قرآن و هم عرفان از «خود» و لایه‌های آن سخن گفته و طبیعی است محققی که از ایستگاه «خود» به جریان وجود می‌پیوندد برهان و عرفان و قرآن را جدا نمی‌یابد، چون هر سه این‌ها امکانات قدرتمندی در فقره «خودشناسی» و «وجود» دارند و فیلسوفی که نقطه عزیمتش «خود» است و «خود» را بطور نظام‌مند در همه مسائل وجودی و حقایق سهیم می‌داند، نمی‌تواند یکی از آن‌ها را نادیده گیرد.

همچنین، تأکید ایشان بر تجربه‌های زیسته انفسی و شهودی و تفسیر انفسی، به آشنایی‌زدایی از پدیده‌ها می‌انجامد و چهره جدیدی از آن‌ها آشکار می‌کند. تو گویی یک بار پدیده‌ای خط می‌خورد و بار دیگر نوشته می‌شود، اما این بار، با روحی متفاوت و معنایی دگردیسی شده عرضه می‌گردد.

افزون بر آن، فلسفه در نگاه ایشان به نوعی زیستن توحیدی است؛ زیستنی در اتمسفری متفاوت از هستی؛ اتمسفری که در آن خدا با تمام شکوهش حضور دارد و تعالیم وحیانی در آن، راهگشا هستند و لبریز از رایحه مراقبه است؛ مراقبه‌ای که نمی‌گذارد غیر وجود در حرم الهی، یعنی دل راه یابد.

برخی معتقدند خلط فلسفه و عرفان، به تفکر فلسفی که مبتنی بر استدلال عقلی است ضربه می‌زند. به نظر شما درآمیختگی اندیشه‌های عرفانی با فلسفی در تفکر ایشان، به رویکرد عقلی و فلسفی ایشان آسیب نرساند؟

همان طوری که اشاره شد طرح ایشان در فلسفه پیوستگی برهان و عرفان و قرآن است. پس بحث آمیختگی نیست، بلکه سخن از یک گفت‌وگوی آزاد میان سه گانه یاد شده است که به تعمیق فلسفه‌ورزی و به رصد مسائل مهم فلسفی و به تحلیل مسائل وجودی با توان بیشتر می‌انجامد؛ بنابراین باید از این اشتباه مشهور فاصله گرفت؛ اشتباهی که اظهار می‌دارد صرف استفاده از آیات در فلسفه، فلسفه را به کلام تقلیل می‌دهد و صرف بهره بردن از اقوال عرفانی و تجربه‌های سالکانه در فلسفه، سبب تغییر کاربری فلسفه به عرفان می‌شود، بلکه آنچه مهم است نحوه استفاده آیات و شهودات و اقوال عرفانی در فلسفه است. اگر فلسفه در فقره وجود سخن می‌گوید و اگر وجود، لایه لایه است و ذومراتب و اگر وجود در زمینه‌های قرآنی و عرفانی، رویش‌های نوینی می‌یابد و اگر در پرتو قرآن و عرفان، دلالت‌ها و زوایای پنهانی از وجود فهم می‌شود قرآن و عرفان، به فهم فلسفی مدد می‌رسانند و سبب تعمق در فلسفه‌ورزی می‌شوند و به نوعی نادیده گرفتن عرفان و قرآن در فلسفه، نادیده گرفتن دو امکان مهم است و این حکیم متأله به درستی به این مهم واقف بود.

شعار سال، با اندکی تلخیص و اضافات برگرفته از خبرگزاری بین المللی قرآن، تاریخ انتشار: ۸ مهر ۱۴۰۰، کد خبر: ۴۰۰۱۳۲۷، iqna.ir
اخبار مرتبط
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
آخرین اخبار
پربازدیدترین
پربحث ترین
پرطرفدارترین