سیدمحمد مقیمی همچنین ضمن تاکید بر لزوم بازنگری همه رشتهها و دروس حوزه علوم انسانی و اجتماعی با نورافکن معارف اسلامی اشاره کرد: «لازم است در دانشکده حکمرانی بر روی موضوعاتی نظیر حکمرانی اسلامی و مدل حکمرانی دینی کار کنیم.» این اشارات کافی است تا دریابیم نگاه حاکم بر تاسیس دانشکده حکمرانی تا چه اندازه با تمام دنیا متفاوت است.
شعار سال: یکی از مشکلات حکومتهای انقلابی بی اعتمادی به نهادهایی هستند که از رژیم پیشین به جای میمانند. جمهوری اسلامی نیز از این موضوع بی نصیب نبوده است. شاید مهمترین بروز و ظهور این موضوع را بتوان در موازی کاری در نهادهای نظامی و امنیتی مشاهده کرد. اما علاوه بر این، به دلیل اهمیت موضوعات تربیتی و ایدئولوژیک برای حکومت پسا انقلابی، این موازی کاری به نهادهای آموزشی و پرورشی نیز تسری پیدا کرد و پیدایش دانشگاههایی نظیر تربیت مدرس، امام صادق، امام باقر، امام حسین و … را باید در این راستا ارزیابی کرد. نظام اسلامی احساس میکرد نیاز به مراکز جدیدی دارد که بتواند نیروهای وفادار به خود را بر اساس سلیقه و استانداردهای خود پرورش دهد. این واقعیت که بسیاری از مدیران نسل جدید در حکومت از فارغ التحصیلان این دانشگاهها هستند تایید کننده این نگاه در حکومت است.
اما با گذشت چهار دهه از انقلاب اسلامی به نظر میرسد این رویه ایجاد نهادهای موازی دانشگاهی همچنان ادامه داشته باشد. یکی از نمونههای اخیر آن را باید در تاسیس دانشکده حکمرانی جستجو کرد. هرچند جزییاتی از سرفصلهای آموزشی این دانشکده هنوز منتشر نشده است، اما از اظهارات مسئولین دانشگاه اینطور به نظر میآید که مقامات دانشگاه با توجه به عدم به کارگیری فارغ التحصیلان این دانشگاه در نهادهای حاکمیتی، دانشکدهای را بنا نهاده اند که مدیران مطلوب برای نظام سیاسی را پرورش دهند. رئیس دانشگاه تهران در مراسم افتتاحیه این دانشکده ابراز امیدواری کرده است که «دانشکده حکمرانی طوری در تربیت مدیران متخصص عمل کند که روزی شاهد باشیم دانشکده حکمرانی دانشگاه تهران بتواند ۸۰ درصد مدیران کشور را تربیت کند.»
این رویکرد در دانشگاه تهران نیز بی سابقه نیست. در دوران احمدی نژاد نیز، دانشکده مطالعات جهان به همین صورت شکل گرفت. در اردیبهشت ۱۳۸۷ «دانشکده مطالعات جهان» با هدف «تربیت نیروهای متخصص برای بخشهای دولتی، عمومی و خصوصی» تاسیس شده بود. این در حالی بود که در دانشکده حقوق و علوم سیاسی هم رشته «مطالعات منطقه ای» با سرفصلهای بسیار مشابه وجود داشت. در حال حاضر دانشگاه تهران در تعدادی از عناوین مثل مطالعات آمریکا، اروپا و ... دو مدرک موازی ارائه میدهد؛ یکی در دانشکده حقوق و علوم سیاسی و دیگری در دانشکده مطالعات جهان. به نظر میرسید تاسیس دانشکده مطالعات جهان با آن ترتیبات و توجهات و جذب هیئت علمی با گرایشهای خاص با این هدف صورت گرفت که نیروهایی را تربیت کند که بتواند در واحدهای بین المللی حکومت مشغول به کار شوند. این که تا چه اندازه در این مسیر موفق بود هنوز مشخص نیست.
حال دانشکده حکمرانی تجربه دیگری در این راستا محسوب میشود؛ تاسیس دانشکدهای برای تربیت مدیران مطلوب نظام. این درواقع به این معناست که دانشکدههای دیگر در چهل سال گذشته نتوانسته اند چنین وظیفهای را انجام دهند و با تاسیس دانشکده حکمرانی اساسا این وظیفه از دوش آنها برداشته میشود. به عنوان مثال دانشکده مدیریت که در اساس باید پرورش مدیران کشور باشد نتوانسته است نقش مناسبی در این راستا ایفا کند. در دنیا، دانشکدههای مرتبط با حوزه مدیریت به خصوص مدارس کسب و کار (business schools) نقش مهمی در پرورش مدیران کشورها بازی میکنند. به عنوان مثال یک تحقیق توسط استیون برینت، استاد دانشگاه کالیفرنیا درباره چهار هزار از رهبران ایالات متحده نشان میدهد که حدود دو سوم آنها دارای تحصیلات تکمیلی از ۱۸ مدرسه کسب و کار برتر در این کشور هستند. در میان روسای جمهور اخیر آمریکا جرج بوش پسر هم از این رشته فارغ التصحیل شده بود. جالب اینجاست که رئیس دانشگاه تهران که بلافاصله پس از انتصابش به عنوان رئیس این دانشگاه، دانشکده حکمرانی را تاسیس کرده است خود استاد گروه مدیریت دولتی در دانشکده مدیریت است.
در کنار دانشکده مدیریت، دانشکده حقوق و علوم سیاسی نیز دیگر دانشکدهای است که به نظر میرسد نتوانسته است وظیفه خود در راستای پرورش مدیران کشور را انجام دهد. باید توجه داشت که در دنیای امروز قانون مهمترین ابزار حکمرانی است و در تمام دنیا مدارس حقوق (law schools) نقش برجستهای در پرورش رهبران کشورها دارند. در ایالات متحده بسیاری از روسای جمهور این کشور از جمله باراک اوباما و جو بایدن از دانشکدههای حقوق این کشور فارغ التحصیل شده اند.
علاوه بر این، علم سیاست و سیاستگذاری عمومی (public policy) مهمترین رشتههای مرتبط با حکمرانی هستند و دانشکدههای حکمرانی در بسیاری از دانشگاههای دنیا در پیوند نزدیکی با این رشتهها شکل میگیرند. مشخص نیست که دانشکده جدیدالتاسیس چه نسبتی با این رشتهها دارد. به خصوص که در ایران نیز از دو دهه پیش رشته سیاست گذاری عمومی به عنوان یک رشته زیر مجموعه علوم سیاسی ایجاد شده است که سرفصلهای آن میتواند بسیار با دانشکده حکمرانی همپوشانی داشته باشد. شاید اگر قرار بود این دانشکده در یک مسیر تدریجی و طبیعی شکل بگیرد بهتر بود رشته سیاستگذاری در قالب یک گروه آموزشی جدا بسط مییافت و سپس با پیوستن چند گروه آموزشی دیگر به عنوان دانشکدهای مجزا به عنوان دانشکده حکمرانی شکل میگرفت.
اما اظهارات مربوطه در این زمینه نشان میدهد انگار تعمدی هست که دانشکده حکمرانی در فراق علوم سیاسی و سیاست گذاری شکل گیرد. رئیس دانشگاه تهران در خصوص نحوه تأمین هیأت علمی مورد نیاز برای دانشکده حکمرانی گفته است: «در رشتههای کشاورزی، فنی، فلسفه، حوزه انرژی و آب کار شده است. بنا داریم متخصصان و اعضای هیأت علمی که در این حوزهها کار کردهاند را به عنوان عضو هیأت علمی وابسته در دانشکده حکمرانی به کار گیریم.» در این سخنان هیچ اشارهای به رشتههایی همچون علوم سیاسی، سیاستگذاری عمومی، حقوق، مدیریت، جامعه شناسی و اقتصاد نمیشود و در مقابل بر رشتههای فنی و کشاورزی تاکید شده است. دکتر سیدمحمد مقیمی همچنین ضمن تاکید بر لزوم بازنگری همه رشتهها و دروس حوزه علوم انسانی و اجتماعی با نورافکن معارف اسلامی اشاره کرد: «لازم است در دانشکده حکمرانی بر روی موضوعاتی نظیر حکمرانی اسلامی و مدل حکمرانی دینی کار کنیم.»
این اشارات کافی است تا دریابیم نگاه حاکم بر تاسیس دانشکده حکمرانی تا چه اندازه با تمام دنیا متفاوت است. در دنیا، رشتههای علوم انسانی اصل و اساس حکمرانی محسوب میشوند. بخش عمدهای از رهبران جهان امروز فارغ التحصیلان رشتههای علوم انسانی و اجتماعی هستند. اما شکل گیری علوم مدرن و ساختارمندی دانشگاه در ایران به نحوی بوده است که همواره علوم انسانی در حاشیه دانشگاه بوده اند و نهادهای دیگری به دنبال حذف و تضعیف آن بوده اند. در دوران حکومت پهلوی، نگاه صنعتی حاکمان منجر شد که رشتههای مهندسی با قدرت بیشتری مورد توجه قرار بگیرند و علوم انسانی در حاشیه قرار بگیرند. در دوران جمهوری اسلامی نیز، متخصصین علوم دینی همواره تلاش کرده اند با غربی دانستن علوم انسانی آنها را حذف کنند یا تحت سیطره خود دربیاورند. در میان علوم انسانی، رشته علوم سیاسی بیشتر از دیگران مورد حساسیت حکومت قرار داشته است و با بی مهری بیشتری مواجه شده است. یکی از نمونههای این بی مهری، حذف رشته علوم سیاسی از بسیاری از شغلهای اعلام شده در آزمون استخدامی فراگیر دستگاههای اجرایی در سال جاری است که با اعتراض دانشجویان و دانش آموختگان نیز مواجه شده است.
باید امیدوار بود که با انتشار جزییات دانشکده حکمرانی، به خصوص نحوه جذب هیئت علمی آن، خطای نویسنده مشخص شود و مسئولین دانشگاه تهران نشان دهند نه تنها به دنبال موازی کاری و تضعیف نهاد علم در ایران و رشتههای اصلی مرتبط با حکمرانی نبوده اند بلکه با جذب هیئت علمی شایسته و برقراری پیوندهای محکم بین این دانشکده و رشتههای دیگر علوم انسانی به دنبال تقویت و کارآیی هرچه بیشتر نهاد دانشگاه به خصوص علوم انسانی بوده اند. در طی دهههای گذشته به دلایل مختلف فاصلهای بین علم سیاسی و حکمرانی در کشور ایجاد شده است، شاید به این دلیل که برخی تصور کردند که در حکومت استعداد ذاتی دارند و نیاز به این علوم ندارند. اما تجربه همه جهان نشان میدهد که دیر یا زود باید علوم انسانی و اجتماعی را به عنوان علوم اصیل پذیرفت و دانست بدون آنها حکمرانی امکان پذیر نیست. نه حکومت بدون سیاست علمی تداوم دارد و نه دانشکده حکمرانی.
شعارسال، با اندکی تلخیص و اضافات برگرفته ازپایگاه خبری تحلیلی امتداد نو، تاریخ انتشار: ۱۸ اسفند ۱۴۰۰، کدخبر: ۶۴۹۴، emtedad.news