پایگاه تحلیلی خبری شعار سال

سرویس ویژه نمایندگی لنز و عدسی های عینک ایتالیا در ایران با نام تجاری LTL فعال شد اینجا را ببینید  /  سرویس ویژه بانک پاسارگارد فعال شد / سرویس ویژه شورای انجمنهای علمی ایران را از اینجا ببینید       
کد خبر: ۳۸۶۲۲
تاریخ انتشار : ۰۸ آذر ۱۳۹۵ - ۱۲:۱۱
رحمتی از کارشناسان با سابقه سینما و سریال های خارجی در ایران است. او بیش از سه دهه است که در حوزه های مربوط به روزنامه نگاری فعالیت دارد.

شعار سال: هفته نامه مثلث نوست: شهزاد رحمتی از روزنامه نگاران و کارشناسان با سابقه سینما و سریال های خارجی در ایران است. او بیش از سه دهه است که در حوزه های مربوط به روزنامه نگاری فعالیت دارد و در این مدت شناخت بسیار دقیقی از روند و فرآیندهای تولید آثار نمایشی در صنعت سینما و سریال سازی جهان به دست آورده است. همین موضوع باعث شده تا منتقدان و روزنامه نگاران سینما در جمع های صنفی خود از او به عنوان مرد شماره یک تحلیل سریال های خارجی یاد کنند.

او در این گفتگو به بررسی سریال خانه پوشالی پشت پرده های ساخت سریال در آمریکا، شیوه های جدید سانسور فیلم های ضد سیستم در این کشور و نقد سیاست گذاری های غیرکاربردی در سریال سازی صدا و سیما می پردازد. نکات قابل توجه و بسیار جالبی در این گفتگو خواهید خواند که به درک دقیق تر سریال های آمریکایی و گفتمان های پیرامونی آنها کمک خواهد کرد.

آقای رحمتی، چندین سال است که مخاطبان فیلم های خارجی در ایران که سابقا به دنبال تازه ترین فیلم های خارجی بودند، سریال بین شده اند. یعنی مدام می خواهند سریال های جدید را به دست بیاورند و در زمان کوتاهی ببینند. این مسئله تغییر ذائقه مخاطبان ایرانی از سینمای خارجی به سریال های خارجی و عدم استقبال از سریال های ایرانی را چگونه می بینید؟

- ماجرا این است که سری سازی های اخیر، یعنی سریال هایی که در یک دهه اخیر ساخته شده اند، در مضمون پردازی و پرداخت داستانی بسیار بدیع و خلاقانه کار کرده اند و نکته مهم تر این است که جسارت در سریال های معاصر بسیار بیشتر و شگفتی برانگیز است. ضمن اینکه نکته جالب این است که بسیاری از چهره های مطرح سینمایی که دیگر از مدیوم سینما چیزی برای گفتن ندارند یا از سازوکار صنعت سینما خسته شده اند، به ساخت سریال های نمایشی روی آورده اند. سوزان بی، سودربرگ و ... از این جمله هستند.

می خواهم بگویم سریال سازی در مقابل توسعه سینما، بسیار پیشرفت های چشمگیری داشته و همزمان چهره های مطرحی را هم جلب خودش کرده. اسکورسیزی و فینچر هم از نمونه های بارز این موضوع هستند.

اما حالا در مقابل این اتفاق ها که در صنعت هنرهای نمایشی جهان دارد روی می دهد، ما در ایران اتفاق تلخ را داریم تجربه می کنیم. می خواهم بگویم که در تلویزیون ایران اساسا ماجرا پیچیده تر از چیزی است که ممکن است به نظر بیاید. در واقع مسیری که تلویزیون در ایران دارد طی می کند، به عنوان یک مسیر بزرگ تر از مسیر سریال سازی و ... یک جریان کلی در صنعت تلویزیون است که در بخشی از خودش موضوع سریال سازی را هم تحت تاثیر قرار می دهد.

به هر حال در این باره با جزییات بیشتری صحبت خواهیم کرد اما اصل قضیه این است که تلویزیون دارد روز به روز بیشتر مخاطبان سریال هایش را از دست می دهد. در یک جمله می توان این را گفت تا وقتی که تلویزیون با این ایده کلی پیش برود که به جای جذب نیروهای کاربلد و لایق، دوستان و رفقای گرمابه و گلستانشان را به کار دعوت می کنند، همین است که نتیجه کار چیزی جز فرار روزانه مخاطب نیست.

ما در ایران به لحاظ نیروهای هنرمند و امکانات ساخت، استعدادهای خوبی داریم اما متاسفانه در چند سال اخیر کمترین میزان سرمایه و فرصت های ساخت سریال در اختیار آنان بوده است. بسیاری از سریال سازان موفق، پشت درهای بسته صدا و سیما مانده اند. دلیلش هم این است که سیاست ها و مقررات صدا و سیما بسیار سختگیرانه و محدودیت زا تعیین شده است. الان رسانه ای به بزرگی رسانه ملی در ایران به لحاظ اولویت برای مخاطبان درجه دو یا سه است.

چهره های معتبر سینما اکراه دارند از اینکه در تلویزیون کار کنند. در واقع یک جور افت و نزول حرفه ای است که کسی در تلویزیون کار کند. این عکس آن روندی است که در ابتدا گفتم. در جهان سینما می بینیم که هم سرمایه و هم هنرمند به سمت ساخت سریال های بین المللی و تلویزیون ها و ماهواره ها حرکت می کند اما در ایران عکس این قضیه در حال اتفاق افتادن است.

بسیاری بر این عقیده هستند که در دوره ای به ویژه از بعد از جنگ جهانی دوم، صنعت سینما بخش جدایی ناپذیری از سیاست خارجی آمریکا بوده. فکر نمی کنید که یک چرخش استراتژیک باعث شده تا در سال های اخیر این مسئولیت به سریال سازی موکول شده و حجم بسیار بزرگی از سرمایه ها به این سمت سرازیر شود؟

- بله، دقیقا. بی تردید می توان گفت که سیاست خارجی در آمریکا در روند سریال سازی به ویژه در حوزه مضمون ها و نوع سریال ها تاثیر بلافصل دارد اما نکته آن است که این کار در قالب مدیوم سینما یا تلویزیون دارد انجام می شود. یعنی با الگوگیری از ظرافت های کار هنری و کار رسانه ای، آن قدر زیرکانه این کار را انجام می دهند که شما اگر هم به پشت پرده ها آگاه باشید، از دیدن سریال ها اذیت نمی شوید. آدم کنترل شدن فیلمنامه را احساس نمی کند. اصلا فراموش می کند اصل قضیه را و قصه فیلم را دنبال می کند.

موضوع این است که فرض ما بر سیاست گذاری های کلان سیاسی در حوزه سریال سازی فرض پذیرفته شده است. کسی هم منکرش نیست. حالا شما بیایید این موضوع را در ایران بررسی کنید. سریال های سال های اخیر را مرور کنید! همه سکانس ها دارند جیغ می کشند. پیام نهفته در فرآیندهای داستانی سریال آمریکایی در سریال های ما جیغ می شود. مستقیم و گل درشت به مخاطب تزریق می شود. در واقع حتی بسیاری از مخاطبان هم که موافق این پیام هستند، به خاطر بیش از حد شعاری بودنش، از کلیت سریال بدشان می آید. مخاطب احساس می کند که دارد به شعورش توهین می شود. طبیعی هم است اگر ریز مداوم و آرام آرام برای مخاطبان سینما ادامه دار باشد.

البته یک نکته دیگر هم وجود دارد که نباید نادیده اش گرفت. کمی غیرواقعی و البته تئوری توطئه وار است. اگر خیال کنیم همه محصولات نمایشی که در آمریکا تولید می شود، تحت کنترل سیاسی و تدابیر شدید محتوایی و مضمونی است و ... تعداد قابل توجهی از این آثار هم وجود دارد که البته ضد سیستم است. مثلا سریال بیگ بنگ تئوری را با مستر ربات مقایسه کنید. می توانید بفهمید که سریال بیگ بنگ تئوری فرمایشی و کنترل شده است اما سریال مستر ربات را به سختی می توانید به این امر متهم کنید.

سریال بیگ بنگ تئوری به صورتی بسیار لایه در لایه و خزنده متوسط گرایی را تبلیغ می کند، یعنی یک سریال در خدمت نظام سرمایه داری است و به صورتی نسبتا بارز می توانید در آن نشانه هایی از تبلیغ میان مایگی را ببینید. در این سریال نخبه ها به صورتی عقده ای، دست و پا چلفتی و بیمارگونه بازنمایی شده اند. در واقع نخبه بودن در گفتمان این سریال، یک جور بیماری است و این ایده کلی در خدمت یک جریان و گفتمان بسیار بزرگتر است که سیاست های آمریکایی به دنبال تحقق آن است. یعنی همسان سازی، گالوانیزاسیون و یکسان سازی. ساخت جهانی یکدست، مشابه، بی دردسر، متوسط و مصرف کننده که هیچ خطری برای ردیف بالای قدرت ندارد. اما در عین حال همه سریال های آمریکایی آوای واحدی ندارند.

سریال مستر ربات در جهت مقابل سریال بیگ بنگ تئوری قرار می گیرد و این سریال در سیستم سیاسی آمریکایی مرکز گریز است. نگاهی آنارشیستی به نظم یکسان دارد. سریال مستر ربات در واقع بر اساس محوریت یک کاراکتر نخبه شکل می گیرد. شخصیت محوری دیگر قصه مستر ربات است که قصد دارد این نخبه را به خدمت بگیرد. دیالوگ های دقیق ضد سیستم و بسیار اثرگذار این شخصیت ربات چنان در مقابل سیاست های سریال سازی آمریکایی قرار دارد که واقعا گاهی اوقات باور کردنی نیست، این سریال در آمریکا ساخته شده باشد. این سریال با تکیه بر شخصیت پردازی و دیالوگ نویسی کاملا در جهت خلاف سیاست هایی حرکت می کند که جهان را همسان و مشابه می خواهد.

درباره سریال خانه پوشالی هم چنین تحلیل هایی وجود دارد، درباره این سریال نظرتان چیست؟

- البته باید ببینیم که این سریال در انتها به کجا خواهد رسید اما تا امروز که سیزن های مختلفی وارد بازار شده و از تلویزیون خودمان هم دارد پخش می شود، عجالتا می توان گفت که خانه پوشالی سریال در نقد سیاست های اصلی دولت آمریکا است. جسارت به ویژه در حوزه سیاسی یکی از شاخص های اصلی این سریال است. توجه کنید که این سریال زمانی ساخته شد که سیاست های آمریکایی در جهان به شکست رسیده بود. القای این شکست با تکیه بر این استدلال که برخی انسان های بیمار، قدرت طلب و بی اخلاق و ... در پی تصاحب قدرت بوده اند، از یک سو می تواند نقد سیاست های آمریکا باشد اما از سوی دیگ رمی توان به نوعی تطهیر سیستم و نظام باشد.

تقلیل دادن یک شکست بزرگ به تصمیم های شخصی و انگیزه های شخصی و روابط بینافردی چند نفر، به معنی تطهیر ساختار کلی است. البته من نمی گویم که حرف نهایی این سریال چنین چیزی است اما طبیعتا باید ماند و دید که در پایان چه اتفاقی خواهد افتاد اما حتی در چنین حالتی هم باید ارزش این سریال را دید. این سریال کاملا نقادانه برخورد می کند. آگاهی بخشی می کند و در بدبینانه ترین حالت هم باز، شفاف سازی می کند. ذهن مخاطب را با یکسری الگوهای رقابت سیاسی آشناتر می کند. اسطوره زدایی می کند و اینها به نوبه خود قابل توجه است.

در ارتباطات بر اساس نظریه برجسته سازی می گویند که رسانه ها می توانند به مردم بگویند به چه چیزی فکر کنند اما نمی توانند بگویند که چگونه درباره آن چیز فکر کنند. در مورد سریال سازی ها هم همین طور است؟

- نه، من به این نظریه اعتقادی ندارم. وقتی شما در یک فرآیند چند ساله آینده را مدیریت می کنید و مرتبا به مخاطب یک شیوه نگریستن به جهان القا می شود، مگر می توان از مخاطب انتظار داشت که چیزی غیر از آنچه به خودش داده شده فکر کند؟ شما نگاه کنید! 90 درصد تولیدات خبری، هنری و در یک کلام تولیدات هنری و فرهنگی جهان در تملک و اختیار یک محفل چند نفره است که همان چند نفر هم صرفا به واسطه منافع اقتصادی چند نفر محسوب می شود وگرنه در ایده و محتوا و ایدئولوژی یک نفر هستند.

شما ببینید معروف ترین و پرمخاطب ترین فیلم های دنیا ساخته و پرداخته همین کمپانی های محفلی هستند. مرداک که معروف ترین این کمپانی ها است به تنهایی هزاران ماهواره و شبکه و کانال و ... دارد. همه اینها اگر نتوانند شیوه فکر کردن مردم به یک موضوع را تغییر دهند چه توجیهی برای صاحبان شان دارند؟ شما در کوتاه مدت بتوان این نظریه را تا حدودی تصدیق کرد اما وقتی یک فرآیند منظم و سامان مند و طولانی مدت یک شیوه خاص فکر کردن به جهان را تبلیغ می کند. خیلی ساده انگارانه است اگر فکر کنیم با تکیه بر این نظریه برجسته سازی می توان خوشبینانه گفت که مردم به شیوه دیگری فکر خواهند کرد.

در چنین شرایطی که شما ترسیم می کنید، سهم آن 10 درصد از اثرگذاری چیست؟ چرا اصولا وجود دارد؟ یک سوپاپ اطمینان است یا یک سنجشگر تب و تاب جامعه است؟

- بله، اتفاقا همین طور است. البته با کمی مختصات جزیی و متفاوت از کلیتی که شما اشاره کردید. من پیش از این هم گفته ام که شیوه های سانسور در جهان مدرن و جهان پست مدرن به شدت تغییر شکل پیدا کرده است. سانسور به شیوه های کلاسیکش سال ها است که از مد افتاده و دیگر برای هیچ کس قابل تحمل نیست. اصولا مردم اروپا و آمریکا دیگر چنین سانسورهایی را نمی پذیرند. سانسور جدید یک سانسور زیرکانه و اثرگذار است. در واقع دولت های اروپایی و آمریکایی سانسور را از طریق ایجاد تکثر انجام می دهند.

در واقع متنی که قبلا سانسور می شد حالا به شیوه ای بسیار گشاده دستانه بدون هیچ گونه محدودیتی با کیفیت خوب و هزینه کم منتشر می شود اما نکته اینجاست که همین متن در لابلای تعداد بیشماری از متون مشابه خودم می شود. یک قانون وجود دارد که می گوید اگر می خواهید یک کتاب را از کسی پنهان کنید به جای پنهان کردنش در کشوی میز، آن را در یک کتابخانه بزرگ پنهان کنید.

این همان مصداق اضافه بار اطلاعاتی و سوخت اطلاعاتی است؟

- کاملا! شما وقتی مخاطب را در مقابل بمباران اطلاعاتی قرار می دهید و به شیوه بسیار متکثرانه ای متن تولید می کنید، متن ضد شما هم لای این همه تکثر گم می شود. اما متاسفانه شیوه های سانسور در تلویزیون ما قدیمی است. صدا و سیما در بسیاری از حوزه ها و به ویژه در حوزه سریال سازی و به طور کلی در حوزه فرهنگ بازی را باخته است. خود مدیران سازمان هم می دانند که این بازی را باخته اند اما همچنان دارند به بازی ادامه می دهند. دارند وانمود می کنند که هنوز در حال مبارزه هستند. دلیلش این است که بالاخره ده ها هزار نفر از سفره صدا و سیما نان می خورند دیگر.

مردم خودشان از طریق غیرقانونی دارند سریال های زیرنویس و حتی دوبله شده خارجی را به سادگی از سر خیابان می خرند یا دانلود می کنند. کسی که فرار از زندان را می بیند، کسی که همین هاوس آو کاردز را می بیند، دیگر سریال معمای شاه و کیمیا و ... برایش یک شوخی است. حالا صدا و سیما دارد همین سریال هاوس آو کاردز را نمایش می دهد. در حالی که همین سریال با کیفیت خوب زیرنویس و بدون سانسور هم در دسترس مردم است اما همین کار هم بالاخره خوب است و یک حرکت مثبت است.

فکر می کنید این سریال می تواند در لایه های درونی تر خود رگه های ایدئولوژیک همان گفتمان حاکم را به مخاطب ایرانی تزریق کند؟

- بله، همین طور است. نه این سریال که هر سریال خوب و معتبر دیگری هم می تواند شیوه فکر مخاطبش را عوض کند. سریال خانه پوشالی یک گفتمان را پیرامون خود می سازد و مخاطب برای فهم این سریال وارد دنیای گفتمانی سریال می شود. جذابیت های این سریال باعث می شود تا مخاطب هم خود را با ارزش ها و معانی درون گفتمانی آن سریال آشنا و کم کم همسو کند اما آگاهی نسبت به این موضوع می تواند از اثرگذاری آن بکاهد. ضمن اینکه به هر حال باید سریال خانه پوشالی را به صورتی دقیق و متقن بررسی کرد. نشانه ها و گفتمانش را تحلیل کرد و فضای و فرآیندهای معناسازی آن را شناخت. به هر حال حرف من این است که آنها در سریال های شان خیلی پیشرفت کرده اند. ما هنوز درجا می زنیم و البته داریم عقبگرد می کنیم.

یک سریالی به نام OZ وجود دارد که یکی از کمپانی های مطرح آمریکایی ساخته است. در اینکه در زیرگونه زندان ساخته شده و تمام آن در یک زندان زیرزمینی می گذرد. از هر نوع قشر و نژاد و دین و آیینی نماینده ای دارد. اتفاقا در این سریال ها اخلاقی ترین، مودب ترین و کم دردسرترین آنها مسلمانان هستند و کاریزمای بیشتری دارند. این سریال هم مخاطبان بسیاری داشت و اثرگذار بود.

کانال ماهواره ای اچ بی او که یک کانال وابسته به حاکمیت است این سریال را ساخته. آیا ما هم چنین کاری می کنیم؟ معلوم است که خیر. یا درباره سریال 24 که محصول FOX است هم همین طور. FOX را دیگر همه می شناسند، اگر فرمایشی ترین رسانه نباشد یکی از فرمایشی ترین هاست. البته این مجموعه وقتی در سریال 24 می خواهد یک تروریست شرقی را نشان دهد، در کنارش یک کاراکتر محبوب و مثبت شرقی را هم به داستان اضافه می کند.

این یعنی حتی در متعصبانه ترین و فرمایشی ترین سریال ها هم زیرکانه و دقیق کار می کند. معلوم است که مخاطب شرقی این سریال از دیدنش اذیت نمی شود اما متاسفانه سیاست های ما در حوزه رسانه و به ویژه در حوزه سریال سازی مبتنی بر الگوهای پیشا اینترنتی و پیشاماهواره ای است. معلوم است که مخاطب از این شیوه سریال سازی فرار می کند. حتی خود مخاطبان پروپاقرص تلویزیون هم از سریال هایش استقبال نمی کنند! من شخصا امیدوارم که پخش سریال خانه پوشالی یک قدم در این راه باشد. در واقع ما صرفا نقدهای سیاسی سریال را نگیریم. الگوهای سریال سازی را هم از این سریال یاد بگیریم و در سازمان عرض و طویل صدا و سیما جا بیندازیم.

با اندکی تلخیص و اضافات برگرفته از خبرگزاری تسنیم، تاریخ انتشار 6 آذر 95 ، کد مطلب: 1251449: www.tasnimnews.com

اخبار مرتبط
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
آخرین اخبار
پربازدیدترین
پربحث ترین