شعار سال: امروز خانوادهها به دلایل مختلف، تمایل روزافزونی به فرستادن کودکانشان به مهد و آموزش جدیتر کودکان زیر هفت سالشان دارند. برخی از والدین نگران این هستند که کودکشان از آموزشهای پیش از دبستان که همسالانش دریافت میکنند، عقب بماند و در آموزش رسمی دوران دبستان دچار ضعف شود.برخی والدین هم برای فخرفروشی به دوستان و اقوام، حافظهی کودک خود را با انواع اطلاعات غیرضروری پر میکنند؛ اما این دغدغهها و تقاضای افراطی والدین برای آموزشهای جدی و رسمی به فرزندانشان در مهدهای کودک و در سن قبل از دبستان چقدر صحیح است؟ آیا آموزشهایی که در حال حاضر در مهدهای کودک به بچهها داده میشود و شیوههای آموزشی استفادهشده، استاندارد و مطابق با نیاز سن آنهاست؟ اصولا در هفت سال اول زندگی آموزش چه مفاهیم و مهارتهایی ضرورت دارد و این آموزشها باید به چه شیوه و در چه قالبی باشد؟ آیا لازم است برای آموزش کودک در این سن از کتابهای درسی با همان عناوین کتابهای دبستان مثل ریاضی، علوم و زبان استفاده کرد یا مفاهیمی را به او آموزش داد که هنوز نمیتواند تصویر دقیقی از آنها در ذهن بسازد؟ چنین آموزشهایی چه آسیبهایی برای کودکان زیر هفت سال در پی دارد؟
برای یافتن پاسخ این سوالها با «هادی انجمشعاع» روانکاو و روانشناس کودک گفتوگو کردیم.
* بپردازیم به اصل موضوع فرستادن کودک به مهد؛ اصلا فرستادن کودک به مهد ضرورتی دارد؟ کودکان را از چه سنی میتوان به مهد سپرد که آسیبی بر رشد شخصیت آنها نداشته باشد؟
سن استاندارد برای ورود بچهها به مهدکودک سهسالگی است و قبل از این سن نباید به مهد فرستاده شوند؛ دلیلش هم این است که کودک قبل از سهسالگی توان پذیرش فاصله از مادر را ندارند و جدایی از مادر برایش به منزلهی نوعی از دست دادن اوست و این برای آنها آسیبزننده است. بنابراین تاکید داریم کودک تا سهسالگی با مادر باشد و برای مادرانی که واقعا امکان همراهی کامل نوزادشان را در طول روز ندارند، میگوییم حداقل تا یک و نیم سالگی باید این همراهی را داشته باشند. ممکن است این سوال پیش بیاید که آیا مادران خانهدار هم که میتوانند از بچهشان در خانه نگهداری کنند، لازم است که بچهی خود را بعد از سهسالگی به مهد بفرستند؟ من میگویم بله؛ همانطور که فرستادن کودک به مهد قبل از سهسالگی ممنوع است حتی برای مادران شاغل، برای مادران خانهدار هم لازم است که بعد از سهسالگی فرزندشان را به مهد بفرستند؛ چون این سن، دورهی اجتماعی شدن کودک است.
* روزی چند ساعت بودن در مهد برای کودک میتواند مفید باشد؟
بهترین حالت نصف روز است؛ مثل از صبح تا ظهر و حداکثر هشت ساعت و بیشتر از آن نباید بشود. اگر پدر و مادری مجبور هستند کودکشان را بیش از هشت ساعت در مهد بگذارند، باید مهدی را انتخاب کنند که کودک دیگری هم با شرایط فرزندشان در آن مهد باشد و تا آن ساعت بماند. وقتی بچه ببیند همه رفتهاند و او تنها مانده، تحمل محیط مهد خیلی برایش سخت میشود. برخی مهدها بعد از ساعت دو بعدازظهر اتاق جدایی را برای بچه یا بچههایی که ماندهاند، اختصاص میدهد و کلیهی خدمات و بازیها را تعطیل میکنند و فقط تا زمان آمدن والدین از بچه نگهداری میکنند که این کار اصلا درست نیست و والدین باید هنگام انتخاب مهدکودک به این مساله توجه داشته باشند.
* پیش از دبستان و بهویژه قبل از پنجسالگی، آموزش چه مفاهیم و مهارتهایی به کودک ضروریست و این آموزشها به چه شیوه و در چه قالبی باید باشد؟
ما آموزش قبل از دبستان را رد نمیکنیم؛ ولی اینکه آموزش رسمی باشد، مشکلآفرین میشود؛ بهخصوص اینکه آموزش قبل از دبستان، قالب خواندن، نوشتن و حساب کردن به خود بگیرد، کاملا مردود است. اما اگر آموزشها در حدی باشد که فقط یکسری مفاهیم به کودک آموزش داده شود، آن هم در حد آشنایی، اشکالی ندارد؛ مثل اینکه به او یاد دهیم دوتا از سهتا کمتر است، نه اینکه بخواهیم جمع و تفریق یادش دهیم؛ یا اینکه مفاهیمی مثل فصلها و ضروریاتی مثل اورژانس و آتشنشانی که بچهها باید با آنها آشنا شوند را آموزش دهیم و البته همهی این آموزشها باید در قالب عینی و بازی باشد. بازی در این دورهی سنی بسیار مهم است و اصل اهمیتِ رفتن به مهد به خاطر همین است که امکان بیشتری برای بازی با همسالان فراهم باشد و کلیهی آموزشهای غیررسمی را باید در قالب بازی به کودک ارایه دهیم. برای مثال، برای آموزش نوبت و رعایت حقوق دیگران، از بچهها بخواهیم به نوبت بایستند و توپ را در سبد بیاندازند؛ به این ترتیب در قالب بازی، نوبت و رعایت حق دیگران را آموزش دادهایم؛ یا اینکه برای آموزش فصلها بچهها را در فضای باز ببریم و در قالب بازی در میان درختان و فضای باز، آنها را با تغییرات درختان در فصلهای مختلف و ویژگیهای هر فصل آشنا کنیم؛ بچهها ضمن اینکه با برگها بازی میکنند، ویژگیها و حالتهای مختلف برگها و درختان را یاد میگیرند. درواقع هیچ محدودیت زمانی برای بازی کردن نباید قایل شد، مگر زمانی که کودک احتیاج به خواب و استراحت داشته باشد. در آموزشهای پیش از دبستان، تاکید بر ارتباط کودک با فضای اطراف در قالب بازی است. بچهها از هر وسیلهای برای بازی استفاده میکنند و این باعث پرورش خلاقیت آنها میشود. درواقع همهی چیزهایی که لازم است کودک در سن پیش از دبستان یاد بگیرد، با رفتن در طبیعت و بازی کردن یاد خواهد گرفت و هیچ نیازی به کتاب برای آموزش به آنها نیست.
* استفاده از کتاب درسی و کتاب کار در قالب عنوانهای ریاضی، علوم و زبان را برای سن زیر پنج سال مناسب میدانید؟
نه، ایراد دارد؛ برای پیشدبستانی یعنی بعد از پنجسالگی میتوان کتابهایی آن هم متناسب با سن آنها استفاده کرد، اما برای سن قبل از پنج سالگی اصلا صحیح نیست. اول اینکه کودک در این سن مفهوم کتاب و مالکیت را متوجه نمیشود؛ اینکه بخواهیم کتابی را به او بدهیم و بگوییم این کتاب مال توست و از او بخواهیم تکلیفهایی را روی آن انجام دهد، صحیح نیست. آموزش در این سن باید در قالب بازی و بهصورت همگانی باشد. مراجعانی داشتهام که گفتهاند وقتی بچهی سهچهار سالهشان یک یا دو روز نمیتوانسته به مهد برود، مربی مهد گفته که از آموزشهایش عقب میماند؛ در حالیکه اصلا آموزش، آن هم به این شکل رسمی را در این سن نباید داشته باشیم؛ اگر آموزشها در سن قبل از دبستان به گونهای باشد که کودک با غیبت از مهد، از درسش عقب بیفتد، در قالب آموزش رسمی قرار میگیرد و کاملا اشتباه است. آموزش رسمی مخصوص دورهی دبستان و بعد از هفتسالگی است.
بچهها باید قبل از سن دبستان با کتاب آشنا شوند و در ارتباط باشند؛ اما فقط در این حد که در مهد، کتابهایی باشد که کودکان بتوانند با میل و آزادی خود آنها را بردارند و رنگ کنند یا تصاویر آنرا نگاه کنند و یا ببینند که والدین یا مربی کتاب داستانی را در دست گرفته و میخواند که همین مشاهدهی کتابخواندن بزرگترها هم ما را به این هدف میرساند. اما اینکه مجبورشان کنیم کتاب داشته باشند، از آنجایی که بچهها هنوز کشش این مساله را ندارند و همراه شدن این اجبار با کتاب، موجب احساس انزجار و دلزدگی نسبت به کتاب در آنها میشود؛ چون بچه احساس میکند کتاب باعث محدودیت وی و کمشدن آزادیها و امکان تفریح و لذتش شده است و این احساس به سالهای بعد هم منتقل میشود. درواقع با استفاده از کتاب برای آموزش پیش از دبستان، نهتنها کمکی به کودکان نمیکنیم؛ بلکه پیشاپیش موجب دلزدگی آنها از کتاب و مطالعه میشویم.
علاوه بر این، در دورهی پیش از دبستان نباید بین آموزشها تفکیک قایل شد؛ کودک ضمن اینکه دارد زبان مادری را یاد میگیرد، باید روابط اجتماعی، مفاهیم پایهای ریاضی و علوم را هم در قالب بازیهای جمعی یاد بگیرد. اینکه بگوییم امروز علوم کار میکنیم، فردا ریاضی و یک روز دیگر زبان، کار صحیحی نیست. برای آموزش مفاهیم علوم، بچهها را به طبیعت ببریم؛ ضمن اینکه دارد با برگها و درختان و ویژگیهای فصلها آشنا میشود، تکهچوبها یا برگهایی که دارد را با دوستش مقایسه میکند و مثلا از او بپرسیم تو چند تا داری و دوستت چند تا دارد و کدام بیشتر و کدام کمتر است؛ این هم میشود آموزش مفاهیم پایهای ریاضی و نباید اینها را از هم جدا کرده یا برای آموزش از کتاب استفاده کنیم. از بازیهایی مثل بازی در طبیعت، خمیربازی، مجسمهسازی، نقاشی و بازی با رنگها و آلات موسیقی میتوان استفاده کرد. موسیقی هم در سطح کاملا ابتدایی نه اینکه به سمت آموزش برویم؛ در این حد که با یک الگوی شنیداری و گوشی و با یک ریتمی یاد بگیرند با بلز کار کنند. آموزش زبان دوم هم فقط در قالب تصویر، بازی و شعر و آشنایی اولیه باید باشد.
*آموزشهایی که در حال حاضر در اکثر قریب به اتفاق مهدها و در قالب کتاب ارایه میشود، تاثیری در افزایش قدرت تمرکز و خلاقیت کودک دارد؟
بچهها باید یاد بگیرند از هر چیزی که در اطرافشان است، استفاده کنند؛ استفاده از کتاب باعث محدود شدن میدان خلاقیت آنها میشود. خلاقیت یعنی کاری که خودم براساس میل و برداشت خودم به آن برسم و انجام دهد؛ اگر در قالب یک کتاب برنامهریزی شده چیزی را به کودک آموزش دهیم و کاری را از او بخواهیم، دیگر اسمش خلاقیت نیست و خلاقیت را در او از بین بردهایم. خاطرم هست که گروهی از ایران برای بازدید از مهدکودکها به ژاپن رفته و دیده بودند بچهها بعد از خوردن میوه، هر کدام با پوست میوههای خود چیزی درست کرده و در بشقاب گذاشته بودند؛ وقتی در این مورد سوال کرده بودند، مربیان مهد گفته بودند ما از بچهها میخواهیم که هر چه دوست دارند با پوست میوه بسازند. یعنی ما با استفاده از پوست میوه و بدون نیاز به هیچ کتابی میتوانیم خلاقیت کودکان را پرورش دهیم.
وقتی ما ذهن کودک را از بچگی در قالب کتاب برنامهریزی میکنیم، در کنار سایر آسیبهایی که دارد، موجب کاهش قدرت تمرکز او نسبت به محیط اطراف میشویم؛ در آینده هم فرد دچار اختلال کمبود توجه و حواس میشود. بچه باید یاد بگیرد به همهی موارد اطرافش دقت کرده و از آنها استفاده کند.
* در بعضی از مهدها کلاس ویژهی آموزش محاسبهی سریع ریاضی برای بچههای سه سال به بالا برگزار میشود؛ چنین کلاسها و آموزشهایی آن هم برای این سن نتیجهی مثبتی دارد؟
چنین آموزشی، فارغ از درست یا غلط بودن این شیوهی آموزش ریاضی، شیوهای رسمی و تفکیکشده است و برای سن پیش از دبستان کاملا مردود است. این هم از آن شیوههایی است که فقط نوعی تبلیغ و بازارگرمی برای برخی مهدها با هدف جذب بیشتر والدین و سپردن فرزندانشان به مهد آنهاست و کار استاندارد و درستی نیست. اگر بخواهیم چنین آموزشهایی را در سنین بالاتر به کودکان بدهیم، باید در سن بعد از دبستان و زمانی باشد که کودک مهارتها و مفاهیم اولیهی ریاضی را یاد گرفته باشد. آموزش مهارت محاسبهی سریع ریاضی نه درست است و نه نیازی به آن وجود دارد. دلیل آن هم مثل دلیلی است که برای منع آموزش زبان دوم در سنین قبل از 9 سالگی میآوریم؛ وقتی کودک هنوز در زبان مادری به مهارتهای گفتن، خواندن و نوشتن مسلط نشده است، اقدام به آموزش زبان دوم کنیم، به زبان مادری کودک هم لطمه میزنیم؛ مغز کودک دچار اختلال یادگیری میشود؛ زیرا ما مغز او را در فرایند یادگیری از یک پله به چند پله بالاتر میپَرانیم و این موجب میشود ساختار مغز از هماهنگی و یکپارچگی خود خارج شده و در دورهی ابتدایی کودک دچار اختلال در درس ریاضی یا زبان فارسی بشود. یکپارچکی مغز یک مکانیزم خودفعال و بسیار مهم است که متناسب با ارتباط با محیط شکل میگیرد و ما با آموزشهای زودهنگام، مغز را وارد چالشهایی میکنیم که آمادگی لازم برای مقابله با آنها را ندارد. این اختلال یادگیری ممکن است فرد را تا پایان عمر درگیر کند.
* میتوان گفت ایراداتی که امروز در سیستم آموزش مهدهای کودک میبینیم، ناشی از تقاضای نامناسب والدین و خواست اشتباه آنها از مهدها در آموزش به فرزندانشان است؟
من همیشه به دانشجویانم که قرار است معلم دورهی ابتدایی یا مربی مهد بشوند، تاکید میکنم که شما کارشناس و متخصص هستید و والدین نباید برای شما تعیین تکلیف کنند که چه و چگونه یاد بدهید. اگر آنها خواستهی نابهجایی داشتند، مربی و مدیر مهد باید توضیح دهد که این کار نادرست است و این عواقب را دارد. اگر همهی مهدهای کودک، آموزشهای استاندارد متناسب با سن کودک را تحت نظارت صحیح رعایت کنند، والدین هم تقاضای خود را متناسب با استانداردهای آموزشی تطبیق میدهند. در این صورت مهدها هم نگران اینکه والدین، فرزندشان را از مهد آنها به مهد دیگری ببرند، نخواهند بود؛ چون میدانند شیوهی همهی مهدها یکی است و قوانین زیر پا گذاشته نمیشود.
این وظیفهی بهزیستی است که قوانین مربوط به آموزش غیررسمی در مهدهای کودک را اصلاح کرده و بر اجرای آن نظارت کند.
با اندكي تلخيص و اضافات برگرفته از پایگاه خبری کرمان شهر، تاریخ انتشار: 11 دی 1395، کد مطلب: 951047:www. kerna.ir