مفهوم "خانواده" را امروز از دو منظر میتوان مورد بررسی قرار داد: نخست از دیدگاه زن و شوهر که ستونهای اصلی خانواده بوده و با ازدواج آنها خانواده شکل میگیرد و دوم نگاه به خانواده از منظر فرزندان و تزاید نسل.
متأسفانه غرب مدرن، بهویژه پس از پیادهسازی تئوریهای اشخاصی همچون "زیگموند فروید" و "آلفرد کینزی"، به طور مشخص مفهوم خانواده را از هر دو جنبه مورد حمله قرار داد بهگونهای که امروز در بیشتر جوامع اروپایی و به ویژه آمریکایی نه تنها اثر چندانی از ازدواج و تعهد بلند مدت زوجین به یکدیگر باقی نمانده بلکه در معدود ازدواجهایی هم که صورت میگیرد، زوجین حداکثر به داشتن یک فرزند بسنده کرده و در بهترین حالت، خانواده هستهای را ایجاد میکنند.
البته بروز این فاجعه اجتماعی را صرفاً نمیتوان حاصل اجرای دیدگاههای روانشناسان مدرن و سیاستهای یهود در قرن معاصر دانست چرا که ایندست انقلابهای اجتماعی برای به وقوع پیوستن قطعاً نیاز به تجمیع اثر فاکتورهای متعددی دارند. پر واضح است که در این مورد نیز همچون بسیاری از رویدادهای اجتماعی دیگر، یکی از مهمترین این فاکتورها مسئله اقتصاد و معیشت مردم جوامع است. بالا رفتن هزینههای زندگی و به تبع آن نیاز به کار بیشتر که این نیز حاصل پیادهسازی مدلهای اقتصادی لیبرالیستی و تا حدکمتری کمونیستی بودهاست. بهطوری که دختر و پسر حتی اگر بتوانند با غلبه بر مشکلات اقتصادی فراوان، تشکیل خانواده نیز بدهند، تازه باید انرژی مضاعفی نیز برای غلبه بر موانع بعدی صرف کنند تا بلکه بتواندد با داشتن حداکثر یک فرزند زندگی خود را مدیریت کنند.
با نگاه به تاریخ ۳۷ ساله انقلاب اسلامی نیز به خوبی میتوان این سیر گذار طی شده در کشورهای توسعه یافته را مشاهده کرد. سال ۱۳۶۸ و با روی کار آمدن دولت سازندگی، رسماً تلاش برای حرکت به سمت توسعهیافتگی با معیارهای جهانی آغاز شده و همزمان با سیر پر شتاب ساخت سدها، نیروگاهها، کارخانجات و غیره، تئوریهای توسعه در ابعاد فرهنگی و اجتماعی نیز با همین سرعت شروع به پیادهسازی شدند که این امر با روی کار آمدن دولت اصلاحات و جریان دوم خرداد، به شدت ضریب یافته و درواقع همان الگوی لیبرالیزاسیون اقتصادی که در دوران سازندگی دنبال شده بود، در دوران اصلاحات در عرصه فرهنگ تکرار شد و مفهوم خانواده عملاً از دو جبهه مورد حمله قرار گرفت. سیاستهایی مانند "فرزند کمتر، زندگی بهتر" در دهه هفتاد و سیل عظیم مقالات و سخنرانیهای شبه روشنفکری در اوایل دهه هشتاد به خوبی مؤید این مطلب هستند.
این حرکت پرشتاب مدرنیزاسیون و در واقع لیبرالیزاسیون اجتماعی در ایران پس از حدود دو دهه، در پاییز سال ۱۳۹۱ و با سخنرانی رهبر معظم انقلاب اسلامی در بجنورد، عملاً با چالش جدی مواجه گشت. رهبر انقلاب در این سخنرانی تصریح فرمودند که ادامه دادن سیاستهای کاهش نسل در دهههای پس از دفاع مقدس کار اشتباهی بوده و باید هرچه سریعتر متوقف شود و البته اقدامات مقتضی برای حرکت معکوس در این حوزه و جبران خسارات قبلی دنبال گردد؛ لکن بنابر روال معمول، این مطالبه رهبری نیز تنها با تشکیل چند کارگروه و شورای تشریفاتی و تصویب تعدادی طرح و لایحه کلی، به فهرست بلند بالای مطالبات محقق نشدهی رهبر انقلاب اضافه گشت.
اما نکته جالب و قابل تأملی که در ادامه نیز سعی داریم پیرامون آن بحث نماییم این است که با وجود توضیح و تاکید صریح مقام معظم رهبری و به تبع آن تشریح و بسط بیشتر موضوع توسط کارشناسان متخصص در حوزههای مختلف روانشانختی، جامعهشناختی، سایکوسوشال و غیره درباره لزوم توقف سیاستهای کاهش نسل و اجرای برنامههای ایجابی جهت ترویج فرزند آوری و به عبارت دیگر بازگشت به سمت تشکیل "خانوادههای قبیلهای"، همچنان برخی از خواص طرفدار مبانی توسعه غربی و متأسفانه بخش عمدهای از عوام جامعه با طرح مسائل کهنه در حوزه کنترل نسل، کماکان قائل بر خانواده تک فرزندی و یا حداکثردو فرزندی هستند. البته همانطور که در ابتدای نوشتار نیز توضیح داده شد شاید بخشی از علل درپیش گرفتن این رویکرد توسط زوجهای جوان، مشکلات اقتصادی و معیشتی باشد اما آنچه جای تعجب دارد، اخذ این رویکرد توسط بخشی از خانوادهها متدین و معتقد است که آگاهی کامل از فرامین متعدد اسلامی و نصّ صریح قرآن کریم دربارهی فرزندآوری و لزوم عدم توقف این امر به خاطر مشکلات اقتصادی دارند.
با این مقدمه طولانی، در این نوشتار قصد داریم نگاه مختصری به یکی از آثار جدید و پرفروش حوزه انیمیشن داشته باشیم که به نحوی بسیار زیبا و البته غیرمنتظره، درجهت القای اهمیت مفهوم خانواده و ضرورت فرزندآوری تلاش میکند. شگفت آورتر اینکه این اثر سینمایی پا را فراتر گذاشته و با مدلی بسیار جذاب، به ترویج تشکیل "خانوادههای قبیلهای" میپردازد که در فضای امروز جهان و حاکمیت گسترده "سبک زندگی آمریکایی" بر جوامع، اقدام عجیب و متفاوتی به نظر میرسد.
توجه به این اثر سینمایی از دو جنبه حائز اهمیت است که در ادامه به آنها پرداخت خواهیم کرد.
انیمیشن سینمایی "Storks" یا "لکلکها" محصول سال ۲۰۱۶ ایالات متحده، به کارگردانی "نیکولاس استولر" میباشد که با بودجه ۷۰ و فروش ۱۱۳ میلیون دلاری، به یکی از پرفروشترین آثار سینمایی سال ۲۰۱۶ جهان مبدل گشت. این انیمیشن به روایت متفاوتی از یکی از مشهورترین داستانهای ادبیات عمومی غرب میپردازد که سالها خوراک قصهها و دیگر آثار کودکانه در اروپا و آمریکا بوده است. قصهی لکلکهایی که "بچهها" را در پارچهای سفید با منقار خود از طرف خدا برای پدر و مادرها میآورند، سالها پاسخ این سوال کودکان از والدین بوده است که "من چطور بوجود آمدهام؟" و یا "خواهر کوچکتر از کجا به خانه ما آمد؟".
این انیمیشن با بهره گیری از دیرین گونهی "لکلکهای بچه آور"، داستان مجموعهای از لکلک ها را بیان میکند که به دلیل سیاستهای اقتصادی و سودگرایانهی رییس گروه، ۱۸ سال است مسئولیت تولید و تحویل "بچه" به خانوادهها را رها کرده و به فعالیتهای تجاری و خریدوفروش لوازم خانگی میپردازند؛ اما در اتفاقی غیر منتظره، پس از سالها، بچهای در این کارخانه ساخته میشود و حالا معاون شرکت یعنی "جونیور" مجبور است قبل از اطلاع سایر لکلکها و رییس کارخانه از این اتفاق، بچه را تحویل خانوادهاش بدهد و در این مسیر انتقال، با وقایعی روبرو میشود که در نهایت باعث تغییر مسیر زندگی او میگردد.
یکی از نقاط قوت بسیار مهم این اثر شخصیت پردازی تطبیقی آن با انواع نگرشهای امروزی جوامع مدرن است بهطوری که تقریباً هریک از کاراکترهای اصلی داستان نمادی از گروههای مختلف مردم امروز جهان هستند. برای مثال "هانتر"، رییس شرکت لکلکها، که به دلیل علاقهمندی به انجام فعالیتهای اقتصادی و سرمایهگذاری و سودگرایی مفرط، کارخانهی تولید بچه و به عبارت بهتر، تزاید نسل را متوقف کرده و شرکت تجاری "کرنراستون" را تأسیس کردهاست، نمادی از بخش عمدهی مردم عصر حاضر، به ویژه در کشورهای توسعه یافته میباشد که ازدواج، تشکیل خانواده و فرزندآوری را به عنوان مانعی برای کسب سود مالی تلقی کرده و از آن اجتناب میکنند.
همچنین نقش اول داستان یعنی "جونیور"، لکلک جوان و خوشقلب
کارخانهی لکلکها که به زودی قرار است ریاست شرکت را برعهده گیرد، نمادی از اکثریت جوانان پرانرژی نسل جدید است که به دلیل اقتضائات آرمانگرایانه و جاهطلبانهی دورهی جوانی، به دنبال ماجراجویی و فتح قلههای موفقیت و پیشرفت بوده و ترس و واهمهی شدیدی از تشکیل خانواده و طور خاص، فرزندآوری دارند. اما او در مسیری که بهطور اتفاقی در آن قرار میگیرد و مجبور به سفر با "تولیپ"، دختر نوجوان و مثبت داستان میشود، کمکم معنای خانواده و لذت بهرهمندی از آن را درک کرده و نگرش او به زندگی تا انتهای داستان بهطور کامل تغییر میکند.
همچنین دو کاراکتر محوری دیگر داستان، یعنی "سارا و هنری گاردنر" زوج جوان کارمندی که با داشتن یک فرزند به نام "نیت"، به شدت درگیر کار اقتصادی بوده و از آوردن فرزند دوم اجتناب میکنند، به خوبی نمایانگر گروه عمدهای از خانوادهها میباشد که به دلیل درگیر شدن به مسائل روزمرهی کاری، بدون دلیل منطقی از بسط خانواده دوری کرده و این عمل آنها آسیبهای روانشناختی فراوانی به تنها فرزنشان وارد میکند. از قضا شاید "خانواده گاردنر"، بیشترین مطابقت را با اکثریت جامعه امروز ایران داشته باشند؛ یعنی نسلی از زوجهای جوان و میانسال دههی پنجاه که امروز بهطور میانگین دارای یک یا دو فرزند بوده و درحال تربیت و تحویل نسلی از کودکان دهه هفتادی و هشتادی به آینده هستند که مجموعهای از اختلالات سایکوسوشال در آنها به وضوح دیده میشود. نسلی که نه مهارت گرفتن حق خود از برادر بزرگتر را کسب کرده و نه مسئولیتپذیری درقبال خواهر کوچکتر را آموختهاست. نسلی که درآیندهی نه چندان دور، تجربهی درک محبت و عاطفهی خاله، عمو، دایی و عمه را از فرزند خود محروم خواهد کرد.
هریک از شخصیتهای دیگر داستان را نیز میتوان با بخشی از مردم در دنیای واقعی امروز مطابقت داد که از حوصلهی مخاطب این نوشتار خارج است. جلوههای فانتزی و طنزگونهی این اثر به خوبی توانسته عمیقترین مفاهیم را در غالبی شیرین به مخاطب القا کند. برای مثال، مجموعه وقایعی که در طول مسیر برای "جونیور" و "تولیپ" اتفاق میافتد جونیور را از شخصیتی خانواده گریز و کودک ستیز، به فردی تبدیل میکند که برای راهاندازی مجدد فاز تولید "بچه" در کارخانه، از شانس کسب مقام ریاست شرکت صرفنظر میکند و در انتهای داستان نیز عضوی از یک خانواده میشود. و یا خانواده "گاردنر"، پس از مجموعهای از وقایع به ضرورت این مسئله میرسند که برای داشتن زندگی بهتر و شادتر و فرزندان سالمتر، باید فعالیتهای اقتصادی خود را محدودتر کرده و درنتیجه وقت بیشتری را با فرزندان خود سپری کنند.
اما شگفت انگیزترین هدف سازندگان این اثر در بخش پایانی فیلم خود را نشان میدهد و آن هم نمایش یک خانواده پر جمعیت و به اصطلاح "خانوادهی قبیلهای" به عنوان بهترین الگوی زندگی و توصیه به تشکیل آن است که این پیشنهاد، نه تنها در جامعهی غرب مدرن، بلکه حتی در ایران نیز که هنوز در بسیاری از استانها و شهرها خانوادههای قبیلهای به وفور دیده میشوند، کاری به شدت متفاوت و شاذّ به نظر میرسد.
در انتها، انیمیشن سینمایی "لکلکها" از دو نظر حائز اهمیت میباشد: نخست، ایندست آثار مهر تأییدی بر توانایی خارقالعادهی هنر و به ویژه هنر سینما در انتقال مفاهیم عمیق فرهنگی، اجتماعی، اعتقادی و غیره میباشند که همچون گذشته به عنوان هشداری برای بخشی از جامعهی انقلابی سنتی ایران محسوب میشوند که هنوز فعالیت فرهنگی را محصور در تألیف کتابها، مقالات یا نشریات با تیراژ محدود میدانند و متأسفانه ضرورت ورود به این میادین وسیع عصر جدید و بهرهگیری از جادوی هنر هشتم را درنیافتهاند.
و دوم اینکه این اثر، شاید پاسخ مناسبی به برخی گروههای شبهروشنفکری ایران باشد که هنوز به طبل سیاست کنترل نسل کوبیده و از مبانی توسعه یافتگی کشورهایی دم میزنند که خودشان امروز درحال تغییر رویکرد و نگرش عمومی جامعه خود به سمت تشکیل خانواده و افزایش نسل هستند.
البته لازم به ذکر است که این دست آثار محدود سینمای هالیوود را نمیتوان به عنوان سیاست کلی صهیونیزم سینمایی غرب دانست چرا که این موارد، از نظر کمیت به قدری محدود هستند که در سیل عظیم تولیدات امپراطوری رسانهای یهود گم شده و عملاً دیده نمیشوند و عموماً نیز حاصل اندیشهی اشخاص سازنده بوده و با حمایت افراد و کمپانیهای اقتصادی ساخته میشوند.
امید است امروز که شاهد شکلگیری نسل جدیدی از نیروهای جوان انقلاب اسلامی که به خوبی از اهمیت و ضرورت بهرهگیری از ابزار هنر، به ویژه هنر سینما و بالاخصّ سینمای انیمیشن آگاهی دارند، هستیم در آیندهی نزدیک بتوانیم راه برونرفت از این بحران اجتماعی، اخلاقی، روانشناختی و عاطفی جهان یعنی تضعیف "خانواده" و "کاهش نسل" را به جامعهی تشنهی جهانی، ارائه دهیم؛ انشاءا...
با اندکی تلخیص و اضافات، برگرفته از پایگاه خبری تحلیلی اهل خبر، تاریخ انتشار: 6 بهمن 1395، کد مطلب: 52926، www.elpress.ir