شعارسال: جامعه ما بعد از انقلاب، صورت اسلامی پیدا کرد و تلاش میکند سیرت را نیز اسلامی کند. اقتصاد تغییر کرد، نام کوچه ها عوض شد، دانشگاهها دچار این تموج شد و تعطیل شد تا اصلاح شود هر چند خیلی متأثر نشد.
همه ما نفیاً یا اثباتاً این را دنبال میکنیم (یعنی چه بشود چه نشود). هر کسی در هر رشتهای تحصیل میکند در رشته خودش، اسلامی بودن را دنبال کند. این مسئله علم دینی در مقیاس جهانی نیز مطرح است. یک منظر مهم نگاه کردن از منظر دینی است.
یک دانشمند فلسفه علم (فایرابند) میگوید: علم برآمده از فرهنگ است. وقتی فرهنگها متفاوت هستند آیا علم یک فرهنگ میتواند به راحتی وارد فرهنگ دیگر بشود؟ فایرابند می گوید «علم غربی تهاجمی عمل کرده است...( anything goes) در روششناسی معرّف این است که هر کسی هر طور میخواهد به علم دست پیدا کند، بگذاریم دست پیدا کند.» قسمت سخت علم هم می تواند شامل روش (متد) شود و هم علمیت. لذا علم یک پدیده فرهنگی است مگر آنکه که یک علم تهاجمی عمل کند. علم ها در فرهنگها متولد میشود اما مستقل از فرهنگ ها است. روشش همه جا یکی است، لذا علم دینی در این دیدگاه معنا پیدا نمی کند.
مثل کوه دماوند که از زمان قدیم بوده و بعد از انقلاب آن را تغییر ندادهایم. اگر علم واقعیت را نشان میدهد تغییر نمیکند. این نتیجه نگاه آبجکتیو داشتن به علم است (Objective). لذا ممکن است قراردادها یا اعتبارات (نظام سیاسی یک کشور) را عوض کنیم اما واقعیتها عوض نمیشود لذا علم تغییر نمیکند. اگر موضع شما اینگونه آبجکتیو باشد علم دینی را رد خواهید کرد.
نظر بنده در علم دینی این است: خیرالامور اوسطها بهترین کارها، حد وسط آن است. من فکر میکنم علم هم سابجکتیو (Subjective) است و هم آبجکتیو (Objective) است. دفترچه خاطرات هرکسی از اموری است که برای هرکس متفاوت است. اما آیا تعداد دست و پای آدمها اینگونه هست و برای هرکس فرق دارد؟ آیا این سابجکتیو است؟ پیشفرضهای یک آدم در علم او اثر میگذارد. مثل اینکه شما وقتی با کسی صحبت میکنید یک پیشفرضی از او دارید (البته اینجا بحث اخلاقی نمیخواهیم داشته باشیم) آیا دانشمندان با ذهن خالی بهسمت پدیدهها میروند؟ آیا آیینه وار هستند تازه آیینه صاف و نه محدب و مقعر؟ این درست است که نمیتوان قبل آزمایش، پیش فرضی از پاسخ داشت اگر داشتیم چرا آزمایش میکنیم؟ اما یکسری پیشفرضها عمیقتر هست و نمیتوان آنها را کنار گذاشت و شاید درست نباشد کنار بگذاریم. لذا بعضی از سوگیری ها مثبت است و بعضی منفی. کودک دنیا را کودکانه میبیند. نوجوان چگونه می بیند؟ نوجوانانه و همین طور بزرگسال.
آن چه که می خواهیم، اثر میگذارد در آن چه می بینیم. شما وقتی با نیت پیدا کردن چیزی به ویترین مغازه نگاه میکنید و متوجه میشوید که فلان چیز را ندارد از آن عبور میکنید شاید نتوانید بگویید که چه چیزی دارد چون شما با پیشفرض پیدا کردن چیزی در ویترین نگاه میکنید و نه با پیشفرض دیدن همه چی. لذا بعضی چیزهایی که وجود دارد را شما نگاه می کنید اما نمیبینید. لذا دانشمندان هم دنبال آن چیزی که هستند، میروند.
شمردن ریگ های دریای خزر دردی را دوا نمیکند لذا دنبال آن نمیروید. نحوه جذب و صید ماهیهای بیشتر در دریای خزر اهمیّت دارد لذا دنبال جواب این سوال میروید. لذا ذهنیّت نشت میکند در علم. انسان دردمند است و دنبال آن چیزی میرود که درمان درد او باشد.
فرق داستان با علم این است که علم، سابجکتیو را آبجکتیو می کند. یعنی آنچه را که ذهنی است به آن پرو بال عینیّت میدهد. اما داستان، ذهنی است. داستان دروغ شاخدار میگوید اما علم دروغ بی شاخ، چرا که علم سعی میکند آنچه ذهنی است را لباس عینیت به آن بپوشاند. ما میگوییم علم یک موجود دو رگه است. سابجکتیو و آبجکتیو. درست است که تکرار در علم پسندیده نیست اما آیا نمیتوان همان موضوع تحقیقاتی را با پیشفرضهای متفاوتی دنبال کرد؟ ثمثیل مطلوب من از علم، عکاسی است. عکاسی زاویه دارد. شما میتوانید از زوایای مختلفی به پدیدهها نگاه کنید. میتوان علم را نیز از دو منظر کشف و داوری مورد بررسی قرار داد .
العطّاس در مالزی می گوید نقشه ساختمان با خود ساختمان یکی است. قرآن رونوشتی از جهان است. علم در دین است (قرآن) باید آن را در بیاریم لذا علم دینی ضرورت دارد ... . قرآن همان کتاب تکوین است منتها در قالب حروف. اما چه لزومی دارد که که بگوییم قرآن همان کتاب تکوین است در قالب حروف. آیا نمیتوان این دو کتاب را متفاوت در نظر گرفت؟ آیا قرآن نمیخواهد بگوید ای انسان گاهی به آسمان هم نگاه کن. ای انسان مقصد را گم نکن. این که میخوای چه بخوری یا از چه عکس بگیری مهم نیست مهم این است که مقصد را گم نکنی.
بی نقص بودن یا کامل بودن به معنای کشکول بودن دین نیست. بلکه به معنای کارآمد بودن است. نباید از قرآن انتظار داشت که دائره المعارف باشد، قرآن حل المسائل نیست. عقل انسان خیره کننده است در کشف حقایق. به نظر من ادیان پیروز شده اند، چرا که هر کسی پیروان خود را دارند. حضرت عیسی(ع) پیروان خود را دارد، حضرت موسی(ع) پیروان خود را دارد و حضرت محمد (ص) نیز پیروان خود را دارد.
اینکه سرکلاس فیزیک، استاد میگوید هر سوالی دارید بپرسید منظور سوال از درس فیزیک است. همچنین اگر دین یا قرآن این گونه میگوید که هر سوالی از من دارید مطرح کنید منظور محتوای مربوط به سعادت انسان است نه هر سوالی و یا همان داستانی که از در پاسخ حضرت علی(ع) فرمودند: سلونی قبل ان تفقدونی . قبل آنکه مرا از دست بدهید بپرسید. اما شخص مقابل پرسید: چند تار مو داریم؟ که امام از این سوال بی ارزش اندوهگین شدند. خود بنده وقتی بحث علم دینی را بررسی میکنم دأبم این است که از پتانسیل دین برای برخی از علوم استفاده کنیم. اعتبار دین در این جا برای این که علم دینی تولید کند نیست. «لا رطب و لا یابس الا فی کتاب مبین»؛ اولا گفته شده است فی کتاب مبین که منظور لزوما قرآن نیست، در ثانی منظور سوال درون دینی است که منجر به سعادت شود. شنونده باید این درک را داشته باشد که چه چیزهایی از دین سوال کند. این فضیلت حضرت امام صادق (ع) نیست که از همه چیز گفته باشد بلکه فضیلت ایشان در مسئله دیگری است.
با اندکی اضافات و تلخیص برگرفته از سایت ایلام نیوز، تاریخ انتشار: 1بهمن1395 ، کدخبر: 72900: WWW.ilamnews.ir