*خلاصه داستان مزار شریف
یک مأمور امنیتی (مسعود رایگان) به خاطر بازجویی از شاهسون (حسین یاری) به مخفیگاه او میرود تا اطلاعات کامل را از او دریافت کند. روایت شاهسون از واقعه مورد نظر در بازجویی مأمور به این شرح است: در مرداد ماه سال 1377 اوضاع جنگهای داخلی در افغانستان در اوج بحران قرار دارد که گروهی از طالبان به کنسولگری ایران در مزار شریف حمله میکنند. آنها بعد از تفتیش دیپلماتها همه را به رگبار میبندند، اما در این میان شاهسون فقط پاهایش زخمی میشود. او در حین این حمله متوجه میشود که آنها نه طالبان افغانستان بلکه طالبان پاکستان هستند. بعد از رفتن آنها شاهسون از کنسولگری فرار میکند و به خانه همسایه و سپس حسینیه پناه میبرد. قصد رفتن سمت ایران را دارد که در این مسیر با زنی به نام سلما (مهتاب کرامتی) روبه رو میشود. در جاده هر بار با تهدیدی مواجه میشود، چه از طرف طالبان و چه از طرف آدمهای عادی، اما به سختی جان سالم به در میبرد. بعد از 19 روز به خاک ایران میرسد و قضیه ترور دیپلماتها را افشا میکند. مجامع بینالمللی نیز وارد عمل شده و از درگیریهای بیشتر چه در افغانستان و چه از طرف کشورهای دیگر جلوگیری میکنند. لابه لای تعریف این ماجرا مشخص میشود که هم بازجو و هم مسئولان وقت ایرانی که مأمور امنیتی نماینده آنها محسوب میشود، نسبت به او مشکوک هستند که شاید با طالبان رابطهای داشته باشد و او سعی میکند خودش را از این رابطه تبرئه کند.
*برخلاف فیلم هایی که با هزینه گزاف و با عنوان فاخر ساخته میشوند اما کمتر کیفیت ماندگاری دارند، فیلم شما متفاوت است. چطور شد که برای فیلم تازه خود، سراغ این روایت کمتر پرداخته شده و البته پیچیده رفتید؟ آن هم در شرایطی که همیشه سعی شده چیستی و چرایی آن مسکوت باقی بماند و همین التهاب آن را دو چندان میکند.
یک ماه پس از حمله به کنسولگری و قتل دیپلماتهای ایرانی، آقای شاهسون به عنوان تنها شاهد این ماجرا به ایران بازگشتند و در یک مصاحبه تلویزیونی گفتند که با قتل همکارانشان توسط نیروهای اشغالگر پس از 19 روز با پای پیاده به وطن رسیدهاند. طالبان افغانستان کل قضیه را منکر شد و دولت وقت ایران هم واکنش خاصی نشان نداد. از آن لحظه جرقه ساخت این فیلم برای من زده شد. چرا که موضوع برای من به عنوان یک شهروند ایرانی که 10 نفر از هموطنانش را قربانی میبیند به خاطر منش اعتقادی مهم بود؛ و در ضمن به این فکر کردم که با زبان سینما میتوان قصه جذاب و دراماتیکی تعریف کرد. تا اینکه آقای سیف الله داد به عنوان مدیر وقت معاونت سینمایی از من دعوت کردند و پیشنهاد فیلمی بر همین اساس دادند و خوشبختانه من هم در صدد انجام همین کار بودم. نکته جالب اینکه همه به ما هشدار دادند که از ساخت این فیلم پرهیز کنیم، اما ما مأیوس نشدیم. با آقای شاهسون صحبتهای کلی کردیم و کمکم علاقهمندتر میشدم، مخصوصاً اینکه در ابتدا فکر میکردم که قصه خیلی روشنی دارد اما با حرفهای او مشخص شد که به کمک یک خانواده افغان نجات یافته است و در نهایت همه این تحقیقات طبق برخی مصلحت اندیشیها و محافظه کاریها بینتیجه ماند چرا که ایشان یک سال غیبش زد! ظاهراً گفته شده بود که درباره این موضوع حرفی مطرح نشود و این ارتباط کاملاً قطع شد. اما هیچ وقت مأیوس نشدم تا اینکه با روی کار آمدن دولت جدید بستر لازم برای ساختن آن مهیا شد.
* پس میتوان گفت مزار شریف یک فیلم کاملاً سیاسی است.
بله. برای اینکه به موضوعی مرتبط با سیاست و روابط دیپلماتیک و بینالمللی میپردازد که البته از زبان سینما روایت میشود و سعی شده کمتر ایدئولوژی زدگی و زبان شعاری در آن مشاهده شود.
*حسین یاری چه ویژگی ممتاز و متمایزی داشتند که برای چنین نقش دشواری ایشان را انتخاب کردید ؟
با حسین یاری قبلاً کار کرده بودم. در سالهای اخیر نیز به این نتیجه رسیدم که پیشرفت قابل توجهی داشته است. بدون اغراق باید تأکید کنم یکی از ویژگیهای منحصر بهفرد او این است که اهل تبلیغات و شو نیست و حق ایشان است که بیشتر از اینها تحسین شود. حسین یاری منظم ترین آدم گروه بود و همین او را از اکثر بازیگران متمایز میکند. به نظرم از کم حاشیه ترین و کم مسألهترین بازیگران سینمای ایران است که در این فیلم مجالی هست تا بخوبی دیده شود و بسیار امیدوارم.
* اما برخلاف یاری یا مسعود رایگان که کارشان را به نحو مطلوبی ارائه کردهاند، به نظر میرسد بازی مهتاب کرامتی کمتر تناسبی با نقش سلما دارد که البته به ضعف فیلمنامه در پرورش این شخصیت نیز بر میگردد.
البته خیلیها هم موافق بازی کرامتی هستند. قبول دارم که چند اشکال وجود دارد. مثلاً سلما میتوانست زودتر وارد قصه شود که در فیلمنامه هم این حضور پیشبینی شده بود. اما در زمان اجرا معذوریتی هم داشتم. ابتدا قرار بود قهرمان داستان در حسینیه، سلما را ببیند اما فکر کردم تصویر موجه و مناسبی از شاهسون ارائه نمیدهد. در واقع در سه مرحله این کار پیشبینی شده بود اما در عمل معذوریت داشتم. در فیلمنامه، هنگام فیلمبرداری و حتی بعد از تولید که به کمک نریشن میتوانستیم آن را بهتر کنیم. اتفاقاً از کمک مشاورانی که با جامعه و تاریخ افغانستان آشنایی نزدیک و دیرینه هم داشتند کمک گرفتیم اما اعتقاد داشتند همین میزان اطلاع دهی درباره او کافی است. از بازی خانم کرامتی کاملاً راضی هستم و به نظر من رابطه او با یاری کاملا منطقی شکل گرفته است.
*فیلمبرداری و فرم بصری مهمترین نقطه برجسته فیلم است: دوربین متحرک و در خدمت دکوپاژ و میزانسن دشوار. به عنوان مثال صحنهای که تیر خلاص میزنند تا از قتل دیپلماتها مطمئن شوند و دوربین با حرکات مختلف زیر میز، درحال چرخیدن است یا صحنه شروع فیلم که زاویه دید خود قهرمان داستان است که ریتم را با فرم بصری متوازن میکند؛ در تک تک لحظههای فیلم ردپای زرین دست به وضوح قابل مشاهده است.
باید برای این بخش که جزو مهمترین بخش هاست، آدم مناسبی را انتخاب میکردیم و حالا که فیلم تمام شده باید بگویم که قطعاً بهترین آدم را انتخاب کردیم. ممنون که این جزئیات را درست دیدید. فیلمبرداری زیر میز واقعاً شرایط سختی داشت و آقای زرین دست در اجرای این صحنه و تمام صحنهها موفق بودند.او دوره سینمای سیاه و سفید، فیلمهای رنگی و سینمای دیجیتال را به عنوان سه نسل و دوره سینما را تجربه کرده و غیر از امتیازات مثبت کارشان که در فیلم میتوان به آن دست یافت، ویژگی فرامتنی ایشان این است که فردای هر روز که میآمدند، درباره صحنههای روز قبل تحلیل میکردند. پیشنهاد بهتری میدادند و کاملاً با فیلم زندگی میکردند و همین هوش و هنرمندی سرشار ایشان را ثابت میکند. این طور نبود که به عنوان یک شغل قراردادی به کار خود نگاه کنند و کاملاً عاشقانه برخورد میکردند. مثلاً در همین صحنه تأکید بر زنده ماندن شاهسون هنگام قتل همکارانش، حدود 10 روز با بازیگران و آقای زرین دست در زیر میز کار میکردیم که امیدوارم خلاقیت و تجربه گرایی ایشان بدرستی دیده شود.
* چقدر این ایدهها سر صحنه شکل میگرفت و چقدر در فیلمنامه طراحی شده بود؟
این طور فیلمها بیشتر به فضاسازی سر صحنه متکی است، مخصوصاً اینکه سرنوشت قهرمان داستان را همه میدانند و باید جذاب تر تعریف میکردند. فیلمنامه بیشتر به ادبیات مربوط میشود و اجرا باید با زبان سینما همخوانی داشته باشد. آقای زرین دست و دیگر عوامل کمک کردند تا صرفاً مصورکردن فیلمنامه مقصود کار نباشد. ولی نوشتن فیلمنامه و ساخت فیلم تفاوت دارد. فیلمنامه نقشه راه میدهد اما در اجرا کلی فرق میکند. فیلمنامه تعیین کننده است اما حرف آخر را حال و هوای صحنه میزند. مثلاً در جاهایی در فیلمنامه صحنههای زیادی بود که با یک دیالوگ میتوانست انتقال داده شود و همین کار را کردیم.
* ابتدا با حضور بازجو (مسعود رایگان) به نظر میرسد که با یک داستان کلیشهای رو به رو هستیم اما در ادامه استفاده خوب از تصویرپردازی و ایجاد تعلیق به کمک تدوین باعث شده که جذابیت لازم ایجاد شود.
طبیعی بود که از یکسری تمهیدها برای جذابیت بیشتر استفاده کنیم. اگر قرار بود که ما کاملاً وفادار به واقعیت بمانیم، هم به لحاظ زمانی دچار مشکل میشدیم و شاید هم خیلی جاها مخاطب خسته میشد و جذاب از کار در نمیآمد. شکی که به شاهسون بود هنوز وجود دارد. اما به نظر من، دستی آقای شاهسون را به ایران رسانده تا زنده بماند و افشا کند و خون همکارانش پایمال نشود. در این صحنههای سؤال و جواب به این نتیجه رسیدیم که سؤال و جواب کافی نیست و بیشتر باید معادلهای بصری برای روایت پیدا کنیم. از طرفی دیگر روایت باید طوری پیش میرفت که هیچ کدام به طور مطلق سیاه و سفید نباشند و به خاطر همین به این تعلیقهایی که گفتید، اتکا کردیم.
*این جزئیات بصری با محتوای کار درهم تنیده شده اما از نظر فیلمنامه به نظر میرسد که این نگاه جزئینگر کمتر دیده میشود. مثل پایان فیلم که گفته میشود مجامع بینالمللی از جنگ جلوگیری میکنند. در صورتی که میشد روی شجاعت و عمل قهرمانانه شاهسون بیشتر مانور داده شود.
به نظر من مهمترین وظیفه و مسئولیت شاهسون این بود که این کشتار را افشا کند و همین افشاگری باعث میشود که مجامع بینالمللی دخالت کنند. عوامل افغان هم بعد از سی و سه روز اقرار کردند و اجساد را پس دادند. فکر میکنم تا همین حد که جلوی جنگ را میگیرد و حقیقت را میگوید، کافی است.
*برخی ابهامها هم در داستان وجود دارد که بیپاسخ میمانند و بیننده را سردرگم میکنند. مثلاً گره کور ماجرا شکل نجات یافتن شاهسون از کشته شدن است. آیا در واقعیت ماجرا هم به همین شکل بود؟ چطور همه کشته میشوند اما فقط پای او زخمی میشود؟
بالاخره یک آدم وسط میدان جنگ هم میتواند زنده بماند. مثلاً وقتی در حال تیراندازی به همه هستند، کافی است یک جا ماشه را نزنند و آن لحظه دقیقاً زمان برخورد تیرها به شاهسون باشد. از طرفی دیگر شاهسون آدم باتجربهای بوده. اصلاً سرهنگ ارتش بوده و نیروی امنیتی محسوب میشود. میتوانست باهوشتر و آمادهتر باشد. شاید تعجیل پاکستانیها هم در تیراندازی، در نجات او دخیل بوده.
*در نمایی از فیلم همزمان با قتل دیپلماتها، شاهسون در اتاق دیگری است و این شائبه به وجود میآید که ممکن است به آنها باج داده باشد.
شاهسون بعد از 19 روز به ایران آمده و میگوید که در میان همکارانش فقط او زنده مانده. بنابراین طبیعی است که با شک با او برخورد شود. خودم تجربه عینی این نجات پیدا کردن در دل جنگ و تیراندازی را داشتهام و بارها شده انفجاری نزدیک من رخ داده اما نجات پیدا کرده ام. منظورم این است که این نجات از کشته شدن، میتواند شکل طبیعی داشته باشد.
* برای اجرای جلوههای ویژه میدانی و بصری چقدر امکانات لازم را در اختیار داشتید؟ آن طور که مد نظرتان بود به ساختار فیلم کمک کرد؟
در ایران کمتر کار پرحجمی در مورد جلوههای ویژه صورت گرفته. البته آقای شاهسواری قول دادند که اگر از نتیجه کار در ایران راضی نیودیم، برای تصحیح جلوههای بصری به خارج هم میتوانیم برویم اما در همین ایران سعی کردیم که کارها را به نحو مطلوب انجام دهیم. ابتدا کاملاً نگران بودیم اما بعد از دیدن نتیجه نهایی به این نتیجه رسیدیم که با همین امکانات هم واقعاً شدنی است و باید این تجربهها صورت بگیرد تا پیشرفت کنیم. البته اشکالاتی هم ممکن است داشته باشد اما مخاطبان هنگام تماشای فیلم کاملاً با آن همراهی میکردند و این جلوهها به نظرم به بهتر شدن روایت فیلم کمک شایانی کرده است.
* ريتم و ضرباهنگ فیلم در یک سوم پایانی دچار افت میشود. در واقع هر چقدر که در شروع فیلم و میانه آن با فیلمی خوش ریتم رو به رو هستیم در انتها کشدار میشود.
لیل این انتخاب ریتم، این بود که شلوغی ماجرا و حادثه اصلی را در ابتدای فیلم داشتیم اما باید هیجان آن را در کل فیلم تقسیم میکردیم که جذابیت لازم را برای دنبال کردن ماجرا برای مخاطب داشته باشد. راهکارهایی هم داشتیم، مثلاً تصاویر چشمنواز پایانی یا رابطه انسانی که میان سلما و شاهسون شکل میگیرد و موارد دیگر که سعی کردیم کمبود حادثه در یکسوم پایانی را جبران کنیم. هنگام تماشای فیلم چه در زمان جشنواره و چه در روزهای اخیر دیدم که مردم هم با پایان آن کاملاً ارتباط برقرار کردهاند. البته مشکل اصلی ما در سینما، آوردن تماشاگر برای تماشای فیلمهاست. در مزار شریف عوامل فیلم نهایت توان و انرژی را گذاشتهاند که در خود فیلم قابل مشاهده است. درباره ساخت فیلم از ماجراهای واقعی، باید در نظر داشت که هر موضوع واقعی، قابلیت تبدیل شدن به فیلم را ندارد. مثلاً موضوع شهادت موضوع مهمی است اما اگر خلاقیتی در میان نباشد صرفاً به مصور کردن ماجرا ختم میشود. باید خلاقیتهایی به کار گرفته شود برای ارتباط بیشتر و بهتر مردم با این نوع سینما که مثلاً درمورد فیلمهای خوبی که در زمینه دفاع مقدس ساخته شد، این رابطه مؤثر بخوبی شکل گرفت.
*حرف ناگفته؟
باید توجه داشت مزار شریف یک فیلم ملی است و رسانهها باید از آن حمایت کنند. مثلاً در جشنواره گذشته به خاطر همان پیشفرضها از فیلم پرهزینه و درگیرهایی که بین وزارت ارشاد و حوزه هنری به خاطر دخالتش در اکران فیلمها، وجود داشت آن طور که باید و شاید به آن پرداخته نشد. یا در مراسم اهدای جوایز انتظار داشتم که حداقل جایزه ملی را به این فیلم بدهند اما بهخاطر همان اختلافات با اینکه در بیشتر رشتهها از جمله بهترین فیلم، فیلمنامه، فیلمبرداری، تدوین و بازیگری نامزد بودیم، هیچ جایزهای ندادند! البته من خودم منتقد دخالتهای حوزه هنری در اکران فیلمها بودم و هستم اما این دلیل نمیشود که به این بهانه شایستگیهای یک فیلم دیده نمیشود. اتفاقاً حوزه هنری با ساخت این فیلمها نشان میدهد که به رسالتهای فرهنگی خود پایبند است. خوشبختانه این روزها مردم ارتباط خوبی با آن برقرار کردهاند. امیدوارم با حمایت از چنین فیلمهایی زمینه برای ساخت فیلمهای ملی دیگر بر اساس ماجراهای واقعی فراهم شود. به عنوان حرف آخر مایلم از عوامل سختکوش فیلم تشکر کنم. با محدودیتهایی که دولت افغانستان برای ما ایجاد کرد و به ما ویزا نداد، کل فیلم در ایران ساخته شد. ما آماده بودیم که برویم اما این اجازه داده نشد. ساخت ساختمان کنسولگری و فضاهای اطراف آن یا صحنههای حمله به مردم همگی در ایران تصویربرداری شد که دشواری کار طراحی صحنه و دکور و جلوههای ویژه میدانی و بصری و فیلمبرداری را دو چندان میکرد و مخصوصاً جلوههای ویژه و صداگذاری آخرین فشارها برای آماده کردن روی دوش این عزیزان بود و باید از آقای بهمن اردلان، احمدرضا معتمدی، محمدعلی سجادی، علیرضا زرین دست و بویژه حمایت و همراهی صمیمانه منوچهر شاهسواری تشکر ویژهای داشتهباشم.
نگاهی به فیلم مزار شریف؛
*جای خالی تعلیق
فیلم مزار شریف حادثه ترور هشت دیپلمات ایرانی در کنسولگری ایران در مزار شریف، توسط نیروهای طالبان در سال 77 را از منظر تنها بازمانده این حادثه روایت میکند، حادثهای که پس از گذشت چند سال همچنان انعکاس شایسته و بایستهای نداشته است.
موضوع فیلم بدون شک موضوعی است قابل تأمل و البته با پتانسیل بالا؛ موضوعی که در صورت پرداختی درست و فیلمنامه حساب شده با در نظر گرفتن وجهه ملی آن و نیز نبود هرگونه سند تصویری و شنیداری از آن، پیش از این میتوانست تأثیرگذار و پر تعلیق از آب دربیاید، اما این اتفاق به دلایلی چند نیفتاده است؛ فیلمنامه از چند وجه دچار مشکلات عمده است. نخستین مشکل عمده فیلمنامه، داستان بیش از حد ساده شده و نبود خرده روایتهای لازم جهت استحکام بخشیدن به روایت اصلی است. داستان در تعریف واقعه دستش بسیار خالی تر از آن چیزی است که باید باشد و بسنده کردن فیلمساز تنها به گفتهها و شنیدهها و پرهیز از افزودن وجوه دراماتیک جهت تأثیرگذاری لازم، دلیل اصلی این نقیصه است. دیگر ضعف فیلمنامه سؤالها و ابهامهای بیشماری است که مطرح میشوند و بیپاسخ و بلاتکلیف باقی میمانند؛ مهمترین سؤال دلیل زنده ماندن تنها بازمانده حادثه است که تا انتها در هالهای از ابهام باقی میماند و با وجود اهمیتش به واسطه در محوریت قرار گرفتن فیلم پاسخی به آن داده نمیشود. سؤالهای دیگری که بیپاسخ میمانند سرنوشت دیپلمات زخمی و نکتهای است که در ارتباط با توطئهای که به قصد وارد کردن ایران به جنگ افغانستان مطرح میشود اما در همان نقطه مطرح شدنش رها میشود و دیگر به آن پرداخته نمیشود. دیگر ضعف فیلمنامه نداشتن شخصیت پردازی درست برخی کاراکترهاست. شتابزدگی بیدلیل و مدت زمان کم فیلم مجال کافی را برای پرداخت درست و منطقی شخصیتها در فضای متشنج و حساس روایت فراهم نیاورده است و شخصیت ها، حتی شخصیتهای کلیدی در حد تیپ باقی ماندهاند و عکس العمل هایشان در موقعیتهای حساس روایی، کلیشهای و قابل پیشبینی از کار درآمدهاند. البته در این مورد بازی قابل قبول بازیگران فیلم به کمک فیلمساز آمده و توانسته تا حدی ضعفهای شخصیت پردازی را بپوشاند که بهطور قطع با پرداختی حساب شده و دقیق میتوانست به نتایج مؤثرتری بینجامد. حسین یاری در نقش تنها دیپلمات نجات یافته حضوری قابل توجه دارد که بخصوص در کنار مسعود رایگان توانسته شروع درگیرکنندهای را برای فیلم رقم بزند. مهتاب کرامتی هم در ایفای نقشش تا حد زیادی موفق ظاهر شده است که البته زیر سایه نداشتن مقدمه چینیهای لازم شخصیتی که بتواند پشتوانهای محکم برای علت همراهی او با دیپلمات بازمانده را فراهم آورد، نمیتواند آن درخششی که انتظار میرود را داشته باشد. فیلم همچنین در استفاده درست و دراماتیک از دیالوگ هم موفق ظاهر نمیشود و اصل مهم «نگو و نشان بده» را به عنوان یکی از اصول طلایی فیلمنامه نویسی و فیلمسازی، زیر پا میگذارد و با گنجاندن اتفاقات مهم در قالب دیالوگ ها، که آن هم پرداختی بسیار شتابزده و بدون تأکید لازم را دارند، از زیر بار انعکاس تصویری این وقایع تعیین کننده شانه خالی میکند. با توجه به این نکته که فیلمهایی این چنینی با موضوع و مضامینی مشابه بهطور قطع بیش از سایر فیلمها، برای حفظ حس تعلیق و کنجکاوی مخاطب تا به انتها به تصویر و انعکاس تصویری وقایع و موقعیتها نیاز دارند، میتوان بخوبی تأثیر ضربهای را که از این ناحیه بر فیلم حادث شده است حس کرد.
اما فیلم نقاط قوتی هم دارد، مثلاً در استفاده از اصول تکنیکی بخصوص بهرهگیری از جلوههای ویژه موفق عمل میکند که نتیجه آن فضاسازی درست و درگیر کننده بخصوص در فصل شروع فیلم است. فیلمبرداری موفق فیلم هم از دیگر امتیازات مثبت آن است که به همراه موسیقی هماهنگ فیلم توانسته فضاسازی موردنیاز در بسیاری از موقعیتهای محوری فیلم را فراهم آورد. در فضاسازی خوب فیلم صد البته نباید از تأثیر بجای طراحی صحنه و لباس غافل شد که یکی از اندک نمونههای موفق از نوع خود است. یا از این مهمتر میتوان به فرم بصری جذاب و در خدمت لحن فیلم اشاره کرد که مخصوصاً در صحنه قتل دیپلماتها بخوبی همدلی مخاطب را برمیانگیزد. نظیر حرکات دوربین زیر میز که نشان میدهد زریندست همچنان مهارتهایی برای کشف شدن دارد یا نماهای چشم نواز حضور شاهسون و سلما در جاده که سعی شده ایدههای خلاقانهای در فرم بصری لحاظ شود. اما متأسفانه با وجود این شناخت فیلمساز از قابلیتهای بصری و استفاده درست از آنکه بخصوص در یک سوم ابتدایی خود را نشان میدهد، بویژه در ارتباط با چنین موضوع حساسی، این سؤال پیش میآید که چرا برزیده تکیه بیشتری بر این عناصر تصویری نداشته است؟ چرا با تمرکز نداشتن بیشتر روی خط اصلی داستان، کاراکترها، حواشی و جزئیات قابل تأمل با سرعتی غیر قابل توجیه از آنها میگذرد؟ دلیل تقلیل مدت زمان فیلم با وجود مصالح روایی و صد البته تصویری قابل توجه چه بوده است؟ یا میتوان به ابهامهای بدون کارکرد در طراحی برخی شخصیتها اشاره کرد. نظیر سلما که علت و انگیزه کمک او به شاهسون هیچ وقت آشکار نمیشود یا علت و معلولهای بیمنطق و مبتنی بر تصادف نظیر نجات شاهسون از انواع و اقسام تهدیدها که باعث شده از تأثیر تعلیق فیلم کاسته شود و از این مهمتر نجات او را قابل پیشبینی میکند.
با تمام آنچه گفته شد فیلم مزار شریف به مناسبت جسارت فیلمساز در طرح و پرداخت موضوعی تکان دهنده و مغفول مانده فیلمی قابل احترام است که مضامین قابل احترامی همچون ازخودگذشتگی و الفتی انسانی را بین مردم دو ملت مطرح میکند، آن هم در شرایط ملتهب و بیرحم جنگ که با تنفری فزاینده بیش از پیش انسانها را از هم دور میکند. علاوه بر این، امتیازهای مثبت ساختاری مزار شریف، ضرورت ساخت چنین فیلمهایی را یادآوری میکند که میتوان با فیلمنامهای جذاب و استفاده از عواملی ماهر و خلاق، خوانش جدیدی از واقعههای سیاسی و تاریخی ارائه کرد که کمتر در سینمای ایران مورد توجه قرار میگیرد.
با اندكي اضافه و تلخيص برگرفته از روزنامه ايران، سال بيست و يكم، شماره 6031، شنبه 28 شهريور 1394 ، صفحه8