پایگاه تحلیلی خبری شعار سال

سرویس ویژه نمایندگی لنز و عدسی های عینک ایتالیا در ایران با نام تجاری LTL فعال شد اینجا را ببینید  /  سرویس ویژه بانک پاسارگارد فعال شد / سرویس ویژه شورای انجمنهای علمی ایران را از اینجا ببینید       
کد خبر: ۸۲۳۸۰
تاریخ انتشار : ۰۴ مهر ۱۳۹۶ - ۰۹:۱۹
سعید امیرارجمند استاد ممتاز جامعه‌شناسی در دانشگاه ایالتی نیویورک دانشگاه ایالتی نیویورک در استونی بروک است. او دکتری جامعه‌شناسی را در سال ۱۹۸۰ از دانشگاه شیکاگو دریافت کرده است

شعار سال: حیطه فعالیت‌های علمی‌اش، اگرچه جامعه شناسی بوده _ و البته هنوز هم هست و در دانشگاه ایالتی نیویورک تدریس می‌کند _ اما دل در گرو زبان فارسی و اشاعه و احیای پیشینه پرعظمت آن دارد. از همین منظر هم بود که درست 24 سال پیش، دست به ایجاد «انجمن مطالعات جوامع فارسی زبان» زد. این بنیاد پژوهشی که هسته اولیه آن، باحضور گروهی از ایرانشناسان، تاریخ نگاران و جامعه شناسان شکل گرفت، اکنون و پس از بیش از دو دهه، اعتبار و احترامی افزون در جهان یافته و هر آن کس که در عرصه زبان فارسی و ایران شناسی، تعلیم و تحقیق و تحصیل می‌کند، بی‌نیاز از ارتباط با آن و حتی عضویت در آن نیست. اما خوش، آنکه پس از این سال‌ها، دفتری در تهران ازسوی انجمن گشایش یافت که به یقین می‌تواند مصدر خدمات علمی شایان شود. به همین بهانه، با «سعید امیرارجمند»، دبیر انجمن مطالعات جوامع فارسی زبان، در روزهای سفر به تهران، به گفت‌و‌گو نشستیم که در ادامه می‌خوانید.

آقای دکتر امیرارجمند! در ابتدا و برای ورود به بحث، از پیشینه خانوادگی خود بگویید. فضایی که در آن رشد کردید چه قدر در شکل‌گیری آینده شما تأثیرگذار بوده است؟
مرحوم پدر من، حسین امیر ارجمند از اعضای هیأت مدیره شرکت نفت بود و تخصص اقتصاد داشت. من هم برای انتخاب رشته اول به پیروی از او اقتصاد را در دانشگاه ساسکس انگلستان (University of Sussex) انتخاب کردم چون پدرم آن زمان فوت کرده بود و من هم پسر بزرگ بودم. من در روز پنج دی 1325 در تهران به دنیا آمدم و در همان شهر بزرگ شدم اما پدرم در مشهد بزرگ شده بود و پدربزرگش حاج غلامرضا خان آصف‌الدوله حاکم خراسان و رئیس ایل شاهسون بود و در اواخر عمر در دوره مشروطیت وزیر داخله محمدعلیشاه شد. پدرم بعد مدتی در وزارت راه کار کرد و پولی جمع کرد و با آن برای تحصیل به بلژیک رفت. او در سال 1339 وقتی که من سیزده ساله بودم فوت کرد. بلافاصله بعد از فوت او من به مدرسه البرز رفتم که تأثیر خوبی داشت و برخلاف اینکه قرار بود زودتر به انگلستان بروم بیشتر در ایران ماندم و ماندن در دبیرستان البرز بود که مرا به ایران وابسته‌تر کرد. پدر من خیلی به شعر و موسیقی علاقه داشت و آن زمان تازه گل‌های جاویدان و رنگارنگ راه افتاده بود. یادم هست برخی از شب‌های تابستان چهره‌هایی مثل داود پیرنیا و پرویز یاحقی و رهی معیری به منزل ما می‌آمدند.


فضای مدرسه البرز و حضور دکتر مجتهدی چه قدر روی شما اثر داشت؟
سال‌هایی که من در مدرسه بودم هنوز تصمیم نگرفته بودند که کلاس‌ها را به ترتیب معدل بگذارند یا به ترتیب الفبا. یکی دو سال با الفبا بود و بقیه با معدل اما در هر دو حالت من در اول بودم چون هم معدلم بالا بود هم نام خانوادگی‌ام با الف شروع می‌شد. تجربه بسیار خوبی بود. چیزهایی هم بود که می‌شد کشف کرد، مثلاً من کتابخانه کوچکی در گوشه‌ای از مدرسه پیدا کرده بودم که از یکی دو هزار نفر شاگردی که مدرسه البرز داشت کسی نمی‌دانست که آنجا وجود دارد و فقط عده‌ای معدود که شبانه روزی بودند می‌دانستند. بعد از تمام شدن کلاس‌ها می‌رفتم و دو سه ساعت کتاب می‌خواندم. تابستان‌ها را هم با کتاب‌های کیلویی کتابفروشی گوتنبرگ مشغول بودم. از آن زمان به بعد بود که به کتاب عادت کردم.


شما دکتر مجتهدی را می‌دیدید؟
بله. او خیلی پرهیبت و با اتوریته بود من خیلی دوستش نداشتم اما به هر حال فرد بسیار مقتدری بود. روزی در خلال تظاهرات دانشجویان جلوی در مدرسه سعی کردم خودم را پیش او جا کنم گفت برو پسر خودت را لوس نکن من هم رفتم پی کارم!


البرز بود و حضور دکتر مجتهدی که به ریاضیات علاقه داشت. شما چه طور به علوم انسانی علاقه‌مند شدید؟
من اقتصاد را به خاطر پدرم و ریاضیات را به خاطر مجتهدی خوانده بودم اما بعد کم کم متوجه شدم که علاقه من در حوزه دیگری است برای همین وارد حوزه جامعه شناسی شدم. سال 1342 به سوئیس رفتم و سال بعد که در آن‌سال دولت کارگر روی کار آمد به انگلیس رفتم. سال آخر دبیرستان را در انگلیس گذراندم و آنجا لیسانس اقتصاد گرفتم. بعد از لیسانس در دانشگاه ساسکس یکی دو سالی را به ایران آمدم و بعد به دانشگاه شیکاگو (University of Chicago) رفتم.


موضوع پایان نامه دکترای شما چه بود؟
پایان نامه دکترای من که بعد هم به‌عنوان کتاب چاپ شد درباره سازمان سیاسی مذهبی ایران از ابتدای تشیع تا نهضت تنباکو بود که در این کار بر اساس جامعه شناسی دینی ماکس وبر سیر تطور آن و اثر آن روی نهادهای سیاسی و اجتماعی را بررسی کردم اما تأکیدم بیشتر روی نهادهای سیاسی بود. در درجه اول توجه من روی دوره صفویه و از زمان شاه اسماعیل به بعد بود که تشیع مذهب رسمی ایران ‌شد و اثری که روی ساختار سیاسی گذاشت. یعنی صفویه چه ادعایی داشتند و رابطه دولت و دین و شاهان و مجتهدان و علمای دین چگونه بوده است و بعد در زمان قاجار چه می‌شود مذهب و دولت کاملاً جدا شده و مجتهدان اصولی شیعه خود قدرتی مستقل می‌شوند.


یعنی تا دوره صفویه ما نشانه‌ای از حضور دین در نهاد حکومت نداریم؟
در دوره‌ای خلفای عباسی بودند که در ایران حکومت می‌کردند. سلجوقیان موضع خلفای عباسی را محکم می‌کنند که از طرفی خیلی تحت تهدید فاطمیون بودند و از طرفی آل‌بویه که شیعه بودند به آنها فشار می‌آوردند. ایلخانان هم مدتی اسلام را ملغی می‌کنند اما بعد غازان خان مسلمان شد و بعد هم علامه حلی برادر او سلطان محمد خدابنده را شیعه کرد. پس از آن دیگر شیعه با دولت رابطه زیادی نداشته و می‌رود به‌طرف مردم و در نهضت‌های مردمی مثل نهضت‌های سربداران یا انواع نهضت‌های صوفیه بروز نموده بر آنها اثر می‌گذارد. این نه تنها در ایران بلکه در آناتولی یا مملکت سلاجقه روم هم صادق است. بعد از صفویه است که کم‌کم دین و دولت به هم نزدیک می‌شوند. ابتدا قزلباش‌ها شاه اسماعیل را خدا می‌دانستند و به تناسخ معتقد بودند و می‌گفتند ارواح 12 امام در او حلول کرده‌اند یا شاه طهماسب را مقدمه‌ای برای ظهور مهدی موعود(عج) می‌دانستند اما خود شاهطهماسب معتقد بود این حرف‌ها کفر است. حدود سه نسل طول کشید تا علمای شیعه ایرانی مثل شیخ بهایی و میرداماد و میرفندرسکی و استرآبادی و ملاصدرا تربیت شدند.


یکی از کارهای شما «مشروطیت و مدرنیزاسیون سیاسی» است. این بحث شما معطوف به چیست؟
برداشت ما از مشروطه تا حدی ایدئولوژیک بوده است. در واقع ملی‌گراها بودند که تاریخ انقلاب مشروطیت را تنظیم کردند. گفتند حکومت ملی موجب پایان یافتن استبداد است. اما به نکاتی توجه نکردند. قانون اساسی به هر حال تقلیدی از اروپا بود و این‌ها گفتند هر کشور مدرنی باید قانون اساسی داشته باشد. اما عثمانی‌ها و مختصری در تونس و بعد هم در ایران کسانی که می‌خواستند قانون اساسی برقرار کنند دو، سه دسته مختلف بودند. نخستین کسانی که به دنبال قانون رفتند اصلاح‌طلبان خود رژیم مثل ملکم خان بودند که گفتند حکومت باید قانون داشته باشد و شاه باید خودش قانون را بنویسد و اجرا کند. عده‌ای متجددان یا مدرنیزه‌کنندگان دولت مثل صنیع‌الدوله یا برادرش مخبرالسلطنه هدایت بودند که خیلی هم مهم بودند، بخصوص صنیع الدوله که در آلمان تحصیلکرده بود و تکیه مدرن شدن را بیشتر روی خدماتی که دولت باید انجام بدهد می‌گذاشتند. آنان معتقد بودند خدمت اول باید تعلیمات ابتدایی و خدمت بعدی راه‌سازی و توسعه راه‌ها باشد. عده‌ای دیگر هم روشنفکر بودند و از تجار کمک می‌گرفتند اما باز هم قدرتی نداشتند. اما چون دوگانگی دولت و مذهب یا شاه و مجتهدان ریشه پیدا کرده بود از طریق بازار رهبران دینی را به‌عرصه سیاست و تظاهرات کشیدند.
حالا چرا من از منظر دولت‌سازی به انقلاب مشروطه نگاه می‌کنم؟ چون اصلاً به هدف‌های ملی مشروطیت عمل نشد. بانک ملی می‌خواستند که نتوانستند درست کنند و رضا شاه آمد و این کار را انجام داد. گمرک را هم به بلژیکی‌ها داده بودند در حالی که تمامشان جزو برنامه‌های دولت‌سازی بود که سردمداران آن، جناح اصلاح‌طلب دولتی از مشروطه خواهان بودند. ولی جناح اصلی مشروطه طلبان قشر باسواد و نسل اول روزنامه نگاران و همچنین روشنفکران بودند که باعث شدند به این‌ هدف دولت‌سازی توجهی نشود. برنامه مجلس دوم هم دولت‌سازی بود، مشاوران خارجی گرفتند و مهم‌ترین کاری که کردند گرفتن مالیات بود که برای آن، مورگان شوستر را از امریکا استخدام کردند. چند مشاور فرانسوی و آلمانی و سوئدی هم داشتند و ژاندارمری را افسران سوئدی ایجاد کردند. البته این‌ها نه برنامه تشکیل یک حکومت و وحدت ملی بلکه برنامه‌هایی خیلی قدیمی‌تر بودند و در واقع متعلق به تجدد به اصطلاح دفاعیِ (defensive modernization) قرن نوزدهم.
آیا این افراد دولت ساز از وجود بستری تاریخی برای رخ دادن این اتفاق مطلع بودند یا فقط می‌خواستند این اتفاق هر طوری که هست رخ دهد؟ چون مهم است ببینیم که 100 سال پیش اصلاً این اتفاقات می‌توانسته در ایران ایجاد شود یا نه.
آنها خودشان باید این بستر را فراهم می‌کردند اما کسانی مثل امیرکبیر و سپهسالار که آمدند این کار را انجام دهند شکست خوردند و به نتیجه نرسیدند. عثمانی‌ها در این امر بهتر عمل کردند. ایران هم می‌خواست تنظیمات عثمانی را تقلید کند اما موفق نشد تا انقلاب مشروطیت. در آن زمان هم مجلس برنامه‌هایی داشت اما نتوانست به آن عمل کند.


شما مشروطه را پروژه‌ای شکست خورده می‌دانید؟
به هر حال وقتی چیزی در تاریخ جا بیفتد شکست می‌خورد اما باز در دور‌ه‌های بعد زنده می‌شود چون تاریخ ادواری است و هیچ وقت روی خطی مستقیم پیش نمی‌رود.
درباره دوره استبداد صغیر و کودتای سوم اسفند عده‌ای می‌گویند که مشروطه بخصوص در بحث به توپ بسته شدن مجلس سه تا چهار سال بیشتر دوام نیاورد و نتوانست به اهداف خوبی که می‌توانست داشته باشد برسد.
بله این تعبیر معمول و ملی‌گرا است اما اگر از نقطه نظر دولت‌سازی نگاه کنید به نظر من استبداد صغیر که شکست خورد مهم نبود. کار روسیه مهم‌تر بود که شوستر را مجبور کرد استعفا بدهد و برود و برنامه دولت‌سازی را متوقف کرد و دولت هم متلاشی شد. البته بعد از جنگ اول وثوق الدوله آمد دولت را زنده کرد و می‌خواست کاری کند اما همان‌طور که خودش گفته فکر کرد خودشان نمی‌توانند کاری بکنند پس انگلیسی‌ها را آوردند و قرارداد 1919 را با انگلیس بستند که مجلس آن را رد کرد. کودتای رضاخان هم عیناً راه دومی بود برای اجرای برنامه وثوق الدوله جهت دولت‌سازی اما آن را ملی‌گراتر کردند چون بلشویک‌ها در روسیه انقلاب کرده بودند و انگلیسی‌ها بیشتر می‌خواستند که دولت محکم ملی در ایران ایجاد شود. مجلس بود که رضا خان را رضا شاه کرد تا وقتی که کاملاً قدرت را گرفت و دنبال برنامه خودش افتاد. کسانی که مهم‌ترین کارهای رضا شاه را انجام دادند همان کسانی بودند که در جوانی از زمان مشروطیت فعالیت می‌کردند. مثل محمدعلی فروغی و علی اصغر حکمت و علی اکبر داور و عبدالحسین تیمورتاش و نصرت الدوله فیروز. اینها همه مشروطه طلبانی بودند که کارهای مهمی انجام دادند. قانون مدنی ایران را علمایی نوشتند که همه مشروطه طلب بودند و فقه می‌دانستند. قانونی که این‌ها نوشتند مغایر شیعه نبود.


اجازه دهید به مرور زندگی‌تان برگردیم. شما سال 1988 استاد دانشگاه نیویورک شدید؟
بله من از سال 1978 در دانشگاه ایالتی نیویورک (State University of New York) در استونی بروک (Stony Brook) مشغول تدریس بودم. ابتدا استادیار و بعد دانشیار شدم و سال 2004 هم استاد ممتاز جامعهشناسی شدم.


فکر تأسیس انجمن مطالعات جوامع فارسی زبان، چگونه در ذهن شما پدید آمد؟
سال 1993 که به ایران آمدم به این نتیجه رسیدم که ایران واقعاً از دنیای خارج بریده است و پیشرفت علمی هم بستگی بسیار به تماس با خارج دارد. چون جامعهشناسی تطبیقی کار کرده بودم گفتم باید کاری انجام دهم و به سهم خودم به‌عنوان یک ایرانی کشورم را به دنیای خارج وصل کنم. یکی از راه‌ها وصل شدن به حکومت بود و راهی دیگر وصل شدن به کسانی که ملی‌گرا و ضد حکومت بودند. من فکر کردم موضوع علمی باید چیزی ورای ایران باشد چون در آن صورت نه توجیه علمی پیدا می‌کند نه توجیه عملی. برای همین فکر کردم انجمنی برای مطالعه درباره کشورهای فارسی زبان تشکیل بدهیم و بخصوص روی علوم انسانی به‌طور کلی و نه یک رشته خاص کار کنیم و در واقع فعالیت میان رشته‌ای انجام دهیم. مرحوم ایرج افشار خیلی به این کار علاقه داشت و بعدها به من گفت که پدر من هم این فکر را داشته است و قرار شد چیزی هم برای ما بنویسد که متأسفانه فرصت نکرد. بین سال‌های 1372 و 1375 دانشمندانی مثل ایرج افشار، عزت‌الله و حامد فولادوند، منصوره اتحادیه، هوشنگ مهدوی، غلامعباس توسلی، سکندر امان‌اللهی، شهلا لاهیجی و چنگیز پهلوان و یکی دو نفر دیگر را می‌توان از اعضای مؤسس انجمن به‌حساب آورد. در جلسه‌هایی که داشتیم تصمیماتی کلی گرفته شد اما خیلی طول کشید تا نام انجمن انتخاب شود و حدود یک سالی معطل شدیم. اول نام انجمن را کشورها و جوامع فارسی زبان گذاشتیم و بعد بر آن، نام «انجمن مطالعات جوامع فارسی زبان» (The Association for the Study of Persianate Societies) نهادیم. دو سه سال بعد از جلسات تهران، به هند، پاکستان، ارمنستان، قفقاز، تاجیکستان و ازبکستان رفتم اما دولت ازبکستان متأسفانه شروع به سرکوب فارسی زبان‌ها کرد و سمرقندی‌ها و بخارایی‌ها را بسیار اذیت کردند. هندی‌ها هم به من گفتند ما زمانی فارسی زبان بودیم اما حالا نیستیم و من تصمیم گرفتم فکری بکنم و مفهوم Persianate (پارس گونه) را برگزیدم. نخستین بار این مفهوم در کتاب Venture of Islam که شش سال بعد از مرگ مؤلفش Marshall Hodgson در سال 1974 چاپ شد به‌کار برده می‌شود. مفهوم مشابه دیگری هم که هاجسون ساخت Islamicate (اسلام گونه) بود. چون او می‌خواست تمایزی بین دین و تمدن قائل شود. دین، اسلام است اما تمدن، چیزی که کاملاً اسلامی نیست و چیزهایی از اسلام دارد. مثلاً اگر هنر و حکومت را در نظر بگیرید، اینها هر دو تا حدود زیادی مستقلاً از دین اسلام شکل گرفتند. رابطه بین «پار گونگی» و زبان فارسی هم به‌همین تناسب است. بنابراین در مورد مطالعات مورد نظر ما هم پدیده‌هایی مطرح می‌شوند که مربوط به دنیای فارسی زبان باشند یعنی مربوط به هر کشور و منطقه‌ای که زبان آن فارسی یا زبانی منشعب از آن باشد یا بوده و اثر گذاشته باشد. مثلاً مملکت عثمانی تا اواخر قرن 16 و هند تا اواخر قرن 19 چنین بوده‌اند ولی دیگر نیست. تنها زبان فارسی هم معیار نیست چون اسلام فارسی هم وجود دارد که تصوف و حکمت شاهی نقش پررنگی در آن دارد. جاهایی مثل مصر این ویژگی را ندارد اما چین باز به ما از طریق ترکستان مربوط می‌شود و البته امیدواریم بتوانیم در چین جایی باز کنیم.


انجمن در تهران هم ثبت شد؟
بله اما اول اسم دیگری برایش گذاشتند اما در همان ابتدا، مشکلاتی به وجود آمد تا در نهایت انجمن در سال 1996 در ایالت نیویورک به ثبت رسید. بعد از پنج سال در سال 2001 نام انجمن به‌صورت فعلی تغییر پیدا کرد.


شما در حال حاضر دفتر ثابتی در نیویورک دارید؟
بله، در دانشگاه استونی بروک (Stony Brook University) که من مدیریت آن را برعهده دارم.
هسته اولیه انجمن چند نفر بودند و الان چند نفر عضو آن هستند؟
نخستین گردهمایی‌ها از 80 نفر شروع شد و الان نزدیک به 400 عضو داریم که حق عضویت می‌پردازند. عده‌ای هم بخصوص در هند و کشورهای قفقاز و آسیای میانه هم هستند که حق عضوت نمی‌توانند بدهند چون دفاتر منطقه‌ای ما هنوز سازمان محکمی نیافته‌اند و برای همین تعداد اعضایشان معلوم نیست. در تاجیکستان تقریباً 50 نفری هستند چون ما فعالیتی را هم در آنجا داریم به نام Central Eurasian Research Fundکه انتشاراتی داریم و جایزه‌ای و هر سال به فعالیت‌های علمی آنها کمک می‌کنیم.


شما در کدام کشورها دفتر دارید؟
دفترهای ما در تفلیس (گرجستان)، ایروان (ارمنستان)، رم (ایتالیا)، وین (اتریش) و مسکو (روسیه)، توکیو (ژاپن)، لاهور (پاکستان)، حیدرآباد (هند) و دوشنبه (تاجیکستان) است. تهران یازدهمین دفتر ما است که 23 اسفند سال گذشته گشایش یافت. البته نخستین دفتر ما در شیراز بود که هنوز هم پابرجاست. قبلاً هم بلافاصله بعد از تأسیس، دفتری در تهران باز کردیم اما آن هم درگیر باندبازی شد و خود به خود تعطیل شد.
بخشی از فعالیت‌های شما هم معطوف به همایش‌هاست. نخستین کنفرانس دو سالانه در سال 2002 بود.

این کنفرانس‌ها با چه هدفی برگزار می‌شوند؟
هدف اصلی این است کسانی که به پژوهش در علوم انسانی علاقه دارند دور هم جمع شوند و فعالیت کنند. قرار بود در برنامه شیراز علاوه بر سعدی و حافظ شیرازی جلساتی هم در مورد آرتور آپهام پوپ داشته باشیم چون در شیراز زندگی کرده بود و چندین جلسه دیگر هم درباره معماری و هنر داشته باشیم. بنابراین کار ما دایره شمول گسترده‌ای دارد. ادبیات و زبان شناسی هم در آن قسمت‌ها که جنبه جامعه شناسی داشته باشند مورد نظر ما هستند. هدف این است که ببینیم در کشورهای مختلف چه کارهایی انجام می‌شود و تا حدودی چیزی که به نظر ما معقول است ترویج شود. در همایش اسفند ماه امسال در تفلیس نیز جلسات ویژه‌ای در هنر و معماری و جامعه خواهیم داشت.


این دوسالانه‌ها تا به حال در چه جاهایی برگزار شده است؟
نخستین برنامه قرار بود در شیراز باشد که نشد و در دوشنبه تاجیکستان برگزار شد. دومی در ایروان ارمنستان، سومی در تفلیس گرجستان، چهارمی در لاهور پاکستان، پنجمی در حیدرآباد هند، ششمی در سارایوو بوسنی و هرزگوین و هفتمی در استانبول ترکیه بود. هشتمی هم قرار بود اسفندماه سال گذشته در شیراز باشد اما لغو و اسفند ماه امسال یعنی مارس 2018 در تفلیس برگزار خواهد شد.


بخش دیگر فعالیت شما که مجله است، چه صورتی دارد؟ آیا مقاله‌ها را جمع‌آوری می‌کنید؟ مجله به‌صورت فصلنامه یا ماهنامه است؟
امسال دهمین سال انتشار مجله Journal of Persianate Studies است. ما دو شماره مجله در سال داریم. تعدادی از آنها گزیده مقالاتی است که در همایش‌ها ارائه می‌شود چون در استانبول و سارایوو حدود 150 و در شیراز هم 250 مقاله ارائه شد و چون همه را نمی‌توانیم چاپ کنیم پنج تا 10 درصد را در مجله چاپ می‌کنیم. بعد اگر کسی خواست مقاله‌اش را می‌فرستد و ما آن را بررسی می‌کنیم و چند نفر نظر می‌دهند تصمیم می‌گیریم. در یکی دو سال اخیر که مجله در سطح بین‌المللی کاملاً شناخته شده است تعداد مقالاتی که مستقلاً برای ما فرستاده می‌شوند افزایش یافته و اینها در حال حاضر اکثریت مقالات چاپ شده را تشکیل می‌دهند.


ترتیب حضور دبیر و اعضای هیأت مدیره انجمن چگونه است؟
دبیر انجمن و اعضای هیأت مدیره هر سه سال یک بار تغییر می‌کنند. پیش از من، پروانه پورشریعتی دبیر بود. دوره من هم تا آخر امسال است و قبل از همایش، در آخر ماه نوامبر به صورت اینترنتی رأی می‌گیریم و افراد جدید را توسط اعضا انتخاب می‌کنیم و هیأت مدیره، آن را تأیید می‌کند.


با توجه به اینکه ما می‌دانیم گستره زبان فارسی در هزار سال گذشته چه قدر وسیع بوده است وشاید بشود گفت در قرون اولیه اسلامی زبان اول بوده است اما چرا حالا آنقدر محدود شده است؟ آیا دلیلی سیاسی دارد؟
یک هزاره مثلاً از سال 300 هجری یعنی قرن دهم میلادی تا آخر قرن نوزدهم دوره گسترش زبان فارسی است. نفوذ فرهنگی آن نقش وسیع‌تری در همبستگی جامعه جهانی فارسی زبان دارد. برای این گسترش کمی وحدت سیاسی هم لازم است ولی زیاد شدن آن به صورت ناسیونالیسم دولت‌های ملی ایجاد اشکال می‌کند و سبب تزلزل همبستگی‌های بین‌المللی و جهانی می‌شود. ضعف دنیای فارسی زبان از قرن 19 و امپریالیسم روسی و انگلیسی شروع می‌شود. روس‌ها اول قفقاز را می‌گیرند و بعد آذربایجان را و بعد به بخارا می‌روند و این باعث جدا شدن آسیای میانه می‌شود. بعد هم که شوروی می‌آید و پرده‌ای آهنین میان کشورهای فارسی زبان می‌افکند می‌آید. در هند هم امپراطوری گورکانیان یا مغول تا سال 1857 ادامه داشت. بعد از سرکوبی شورش هندی‌ها در آن‌سال هندوستان رسماً به امپراطوری انگلیس منظم شد و ملکه ویکتوریا را امپراطریس هند شمردند. البته بیست سال قبل از این تاریخ یکی از سردمداران حکومت انگلیس به نام مکولی (Macauley) در مموراندم معروف 1837 درباره تحصیلات عالی می‌گوید زبان فارسی به درد نمی‌خورد و از زبان‌های عقب مانده شرقی است پس آن را دور بیندازید که از آن زمان به بعد فارسی بتدریج متروک می‌شود. پس در قرن نوزدهم استعمار روس و انگلیس موجب این امر شد و در قرن بیستم تشکیل دولت‌های ملی بود که تأثیر گذاشت. بخصوص ناسیونالیسم دولت‌های ملی در این کشورها که ایران را از افغانستان و ترکیه و پاکستان جدا کرد چون پاکستانی‌ها هم تصمیم گرفتند خودشان را دولت اسلامی بنامند. اتحاد شوروی هم که پرده آهنینی برای این جدایی‌ها ایجاد کرده بود و در واقع دنیای فارسی زبان متلاشی شد.


در حال حاضر با توجه به اینکه در دانشگاه‌های دنیا علاوه بر وجود دپارتمان‌های زبان فارسی و ایران شناسی گروه‌های تدریس زبان ترکی و عربی و چینی هم فعالیت دارند به نظر می‌رسد زبان‌های دیگری که نام بردم سرمایه‌گذاری مالی بیشتری دارند؛ استادان بیشتری دارند و فعال‌تر هستند اما زبان فارسی عقب‌تر از زبان‌های دیگر است. شما تأیید می‌کنید؟
بله، چون نهادهای رسمی ایران از زبان و ادبیات فارسی و ایران شناسی در اروپا و امریکا چندان حمایتی نمی‌کنند و فقط ممکن است ایرانی‌هایی که در خارج از کشور هستند حمایت کنند اما اگر به هدف‌های اصلی و اساس انجمن برگردیم این موضوع فرعی محسوب می‌شود. اصل بر تجربه و فرهنگ تاریخی دنیای فارسی زبان است که با تدریس زبان فارسی خیلی فرق دارد و هدف ما روی کار آوردن تمام علوم انسانی است. تمام تئوری‌های علوم انسانی بر اساس تجربه تاریخی غرب بنا شده و فرهنگ هم شامل تجربه تاریخی می‌شود. ما می‌خواهیم این را تعمیم بدهیم که دنیای فارسی زبان هم نقش مهمی در تاریخ دنیا دارد و باید در تئوری‌های علوم انسانی به حساب آید. ما کارمان را شروع کردیم اما نتیجه بخشی آن مربوط به فعالیت یک نسل و دو نسل نمی‌شود. ما در راستای تئوری جهانی شدن پیش می‌رویم چون جهانی شدن مخصوصاً در مورد ارتباط فرهنگ‌های مختلف است و امیدواریم کسانی که در علوم انسانی فعالیت می‌کنند سراغ تمدن‌های دیگر بروند بنابراین هم تحلیل تمدنی رایج شده نه تنها مطالعات جوامع فارسی زبان که شامل تمام حوزه تمدنی مبنی بر زبان و ادبیات فارسی می‌شود. در زمینه مطالعات منطقه ای-جهانی ما از پژوهشگران متخصص در چین و هند جلوتر هستیم، هرچند که هندی‌ها را تحت نفوذ خودمان به حساب می‌آوریم. اتفاقاً بعضی از بهترین مقالاتی که داریم در رابطه با ایران و هند یا تحولات تاریخی هند است.

سایت شعار سال، با اندکی تلخیص و اضافات برگرفته از روزنامه ایران، تاریخ انتشار 2 مهر 96، شماره: 201149

اخبار مرتبط
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
آخرین اخبار
پربازدیدترین
پربحث ترین
پرطرفدارترین