شعار سال: بعد از پیروزی مجدد حسن روحانی در انتخابات ریاست جمهوری و چینش کابینه جدید، بحثهای همیشگی درباره سطح حضور زنان در سطوح مدیریتی کشور بالا گرفت. عدهای از حامیان روحانی معتقد بودند رئیس جمهوری، باید یک یا دو وزیر خود را از میان زنان انتخاب کرده و با این حرکت، راه را برای حضور هر چه بیشتر زنان در عرصه قدرت سیاسی فراهم کند. بویژه آنکه پیش از وی محمود احمدینژاد مسئولیت یکی از وزارتخانههای خود را به زنان سپرده بود. اشرف بروجردی علاوه بر توضیح علت رفتار متفاوت دو رئیس جمهوری در این عرصه، تأکید میکند افزایش سطح حضور زنان در عرصه قدرت سیاسی و اجرایی، بیش از هر چیز به کمکهای فکری بزرگان حوزه علمیه وابسته است. او همچنین در این مصاحبه روی دیگر سکه یعنی استنکاف زنان از پذیرش مسئولیتهای اجرایی را یادآور میشود. رئیس کتابخانه ملی در این گفتوگو ضرورت تأمل در بنیان های نظری و دینی؛ مشروح گفتوگو با اشرف بروجردی را در زیر میخوانید...
شما اخیراً در گفتوگویی تأکید کردید:«زنان باید بتوانند احزاب سیاسی قدرتمندی ایجاد کنند و با مطالبه عام و حضور مستمر در این عرصه جای پای خود را محکم کنند.» جنابعالی از ابتدای انقلاب در احزاب فعالیت داشتید؛ هم حزب «جمهوری اسلامی»، هم «جمعیت زنان انقلاب اسلامی» و این اواخر هم «مجمع زنان اصلاحطلب». فارغ از دلایل، تجربه چهار دهه گذشته نشان داده مسئولان و مدیران ارشد ما از احزاب نه انتخاب میشوند و نه منصوب؛ اگرچه ممکن است برخی مدیران و مسئولان ما عضو حزبی هم بوده باشند، اما عضویت و فعالیت در احزاب، معیار تام و تمام برای انتخاب و انتصاب آنان نبوده است.باوجود اینکه فعالیت احزاب در قانون به رسمیت شناخته شده است اما نظام انتخاباتی ما غیر حزبی است و با توجه به چنین قانون، پیشینه و ساختاری چگونه میشود به انتخاب مدیران و مسئولان زن، از دلِ احزاب امیدوار بود؟
به نظر من اگر در یک روال منطقی، ساختاری تعریف کنیم، خود به خود از دل آن ساختار زمینه بروز و ظهور نیروها و تواناییشان فراهم میشود. طبیعتاً در این راستا احزاب، مفید هستند؛ اما از آنجا که همه چیز ما با دیگران متفاوت است، ساختار جامعه و حاکمیت ما رسیدن به قدرت از معبر احزاب را دچار چالش میکند. برای مثال ردصلاحیتها گزینهای است که نمیگذارد از معبر احزاب به مسئولیت برسیم. در چنین جامعهای، پیش شرط اول تغییر رویکردهاست یعنی بیش و پیش از آنکه احزاب نیازمند تغییر باشند، رویکردها باید تغییر کند؛ بویژه در حوزه مبانی معرفت دینی. به عبارت سادهتر، این تغییر رویکرد، ما را بهتر از این به نتیجه برساند که فکر کنیم از معبر حزب میتوانیم به جایگاه تعریف شدهای برسیم. اصلاحات امروز عربستان در حوزه زنان، محصول تغییر رویکردهاست. همه میدانند حکومت عربستان سعودی، اگر نگوییم از بالا به پایین است؛ حرف آخر را پادشاه میزند و دیگران باید از آنچه او میگوید، تبعیت کنند. در چنین جامعهای تغییرات و اصلاحات از باز اندیشی در رویکردهای معرفت دینی آغاز میشود؛ بر همین اساس میبینیم امروز یک مفتی است که دستور میدهد زنان عربستان میتوانند رانندگی کنند؛ میتوانند در مباحث مربوط به زنان از درون خانه فتوا صادر کنند؛ میتوانند آوازخوانی کنند و صدایش را دیگران بشنوند. اینها همه ناشی از همان تغییر رویکرد است. آنجا تلاش نمیکنند تا ساختاری تعریف کرده و زنان از معبر آن ساختار، در قدرت قرار بگیرند. البته ما امیدواریم هرگز عربستان سعودی تلقی نشویم و اذهان عمومی جامعه این طور تلقی نکند که ما نیز مانند عربستان سعودی هستیم زیرا اصلاحات عربستان بر اساس تفاهم و توافقی است که میان امریکا و این کشور صورت گرفته است و باید این تغییرات حاصل شود تا آن ها در دنیا مطلوب باشند، مقبولیت پیدا کنند و مدعی دموکراسی شوند. در حالی که ما شیعه هستیم و فقه شیعه نیز پویاست، بر اساس نیازهای جامعه حرف برای گفتن دارد و میتواند پاسخگوی نسل امروز و نسلهای بعدی ما باشد. دیگر اینکه در جامعه ما چند صدایی وجود دارد و دانشمندان و دگراندیشانی از تمام طیفها در آن فعالیت دارند. در حالی که در عربستان اگر صدای متفاوتی هم باشد، به جایی نمیرسد. صدا، فقط از حاکمیت بلند میشود نه از درون جامعه. اما در کشور ما نداها از درون جامعه به گوش میرسد که «زنان میتوانند در مصدر قدرت قرار بگیرند».هرچند که قبلاً هرگز به این ندا پاسخ داده نمیشد و این مطالبه بیجواب میماند. با این همه باوجود تفاوتهای بنیادی کشور ما و عربستان، معتقدم تغییرات در ایران برای حضور زنان در عرصه قدرت، بیش از احزاب نیازمند ارزیابی دوباره معرفت دینی و فقهی در این عرصه است.این تغییر است که میتواند زنان جامعه ما را به جایگاه مطلوب و مورد نظرشان نزدیک کند. ما معتقدیم اسلام، پاسخگوی نیازهای بشریت در همه اعصار و زمان هاست و اجتهاد پویا نیز دیر یا زود به این مطالبه پاسخ میدهد. صرفاً هم درباره به قدرت رسیدن زنان نیست؛ میتواند در حل مسائلی مثل خروج زنان از کشور باشد. امروز اگر خانمی قصد خروج از کشور را داشته باشد، حتماً باید امضا و اجازه پدر یا همسرش پای گذرنامهاش باشد. اینها مسائل امروز زنان است و باید به آن توجه شود.
یعنی همان کاری که امام(ره) در زمان خود انجام دادند؟
امام(ره) در موضوع شطرنج، موسیقی و... چنین تغییر رویکردی داشتند؛ زیرا بعد از پیروزی انقلاب اسلامی احساس کردند باید پاسخگوی نسل امروز جامعه باشند.
رویکرد امام از سخن امام مهمتر است و متأسفانه امروز برخی به رویکرد ایشان آنگونه که باید توجه نمیکنند. امام در مقاطع خاص زمانی، بحثی را مطرح میکردند و امروز باید این حرف را در شرایط خاص خودش سنجید و با شرایط امروز تطبیق داد.
غیر از هشت سال دولت احمدینژاد قدرت دست نیروهای اصلاحطلب و میانهرو بود؛ نمیشد اصلاحاتی انجام داد؟
اتفاقاً در هشت سال احمدینژاد کمترین توجه به مبانی دینی شد و اصلاحطلبان بیشترین توجه را به مبانی دینی داشتند. آقای احمدینژاد ادعاهایی داشت، اما یک زن را بهعنوان وزیر معرفی کرد. چون برایش نظر برخی مراجع مهم نبود. کار خودش را میکرد. اما آقای خاتمی میخواست حرمت روحانیت و مرجعیت حفظ شود و اگر هم مسألهای هست، آرام آرام صحبتهایی شود تا به مرور، دیدگاه و رویکرد تغییر کند. رفتار احمدینژاد نشان دهنده بیتوجهی به مسائل دینی است. منظورم شخص آقای احمدینژاد نیست؛ منظورم دولت در زمان احمدینژاد است که رویکردش حفظ مبانی دینی نبود؛ اگر چه شعارها و ادبیاتی اتخاذ میکرد تا خود را پایبند به این مبانی نشان دهد اما دیدیم رفتارهای آنان، چه آسیبهایی به حوزه، علما و مراجع زد؛ در حالی که آقای خاتمی بشدت این حریم را نگه میداشت.
پس چرا در آن هشت سال برخی بزرگان روحانیت همراهی بیشتری با احمدینژاد داشتند؟
به خاطر نوع فهمی بود که از مسأله داشتند؛ البته من اعتقاد خودم را میگویم و کاری به برداشت دیگران ندارم. به نظر من علت سکوت برخی از بزرگان دینی در برابر رئیس دولت سابق، این بود که به الفاظ و بیانات آقای احمدینژاد و دولتش توجه میکردند تا به کنه مسأله. اگر به کنه مسأله توجه میکردند، درمییافتند آقای خاتمی بیشتر حرمت روحانیت را نگه میداشت. اگر همین امروز با آن ها صحبت کنید، به همین نکته اقرار میکنند و میگویند در دوره احمدینژاد حرمتها حفظ نشد اما زمانی که احمدینژاد در رأس کار بود، فکر میکردند ادبیات ایشان دینی و محترم است؛ بنابراین در برابر رفتارهای دولتهای نهم و دهم سکوت اختیار میشد. احمدینژاد میگفت چه اشکالی دارد زنان به ورزشگاه بروند اما اغلب روحانیون انتقاد نمیکنند؛ چرا؟ چون ایشان اول صحبتش میگوید اللهم عجل لولیک الفرج والعافیة والنصر.
یعنی آقای احمدینژاد توانست با یک جمله علما را با خود همراه بکند، اما در دوران اصلاحات از ظرفیت گفتوگو با علما آنگونه که باید استفاده نشد؟
بله؛ ما خطا کردیم. ما باب گفتوگو با علما را باز نکردیم.
زنان یا اصلاحطلبان؟
زنان در دوره اصلاحات باب گفتوگو با علما را بازنکردند؛ البته یک علتش این بود که شاید تصور میکردند پذیرشی از جانب مقابل وجود ندارد. من روحانی زادهام و پدرم برای آن ها شناخته شده بود؛ به همین دلیل برای گفتوگو رفتم اما پذیرش صورت نگرفت. شاید به نظر آن ها مطالبه ما بیش از حد بود.
این در حالی بود که برخی محافل دیگر، گزارشهای خلاف واقعی درباره اصلاحطلبان میدادند و این طیف را ضد دین معرفی میکردند...
بله؛ این هم بود. ما متهم بودیم بیحجابی را رایج کردیم؛ سبب شدیم اباحه گری صورت بگیرد؛ باعث شدیم زنان و دختران به مبانی دینی پایبند نباشند. در حالی که حرف ما این بود اگر در جامعه برای زنان فرصت و میدان عمل تعریف نشود، مسائل زیرزمینی میشود و زیرزمینی شدنش به مراتب خطرناکتر از وقتی است که در منظر عموم مردم است و متأسفانه همین هم شد.
12 سال از پایان دولت اصلاحات گذشته است؛ آیا این دیدارها تکرار شده؟
فکر میکنم قصور داشتیم؛ البته مجمع زنان اصلاحطلب ملاقات و مذاکره با علما را در برنامه خود دارند؛ اما باز هم نتوانستند راه نفوذی باز کنند. اواخر دوره خانم مولاوردی فضای مختصری ایجاد شد تا زنان بروند و صحبت کنند؛ اما میزان پذیرش بالا نبود. این در حالی بود که سهم تبلیغات و مذاکره آن طرف، بیشتر از سهم مذاکرات اصلاحطلبان بود.
پذیرش نداشتند یعنی به حضور نمیپذیرفتند یا از صحبتها قانع نمیشدند؟
اصلاً وقت نمیدادند؛ فرصتی برای ملاقات و مذاکره ایجاد نمیشد. شاید اگر اصرار و گفتوگوی بیشتری میشد، به نتیجه میرسید. به نظر من تعلل از این طرف هم بود. این گونه نبود که ما خیلی مصر باشیم. در حالی که طرف مقابل ما هم به جهت اینکه بحث شان مورد قبول علما بود و هم به جهت اینکه پیگیری هایشان مستمرتر از ما بود، براحتی حرفشان را زدند و در نهایت نتیجه هم گرفتند.
شما 15 سال پیش درباره زیرزمینی شدن برخی موضوعات هشدار دادید و متأسفانه امروز اتفاق افتاد؛
فضای امروز با فضای 15 سال پیش بسیار متفاوت است؛ نسل امروز با نسل دو دهه پیش در پیگیری مطالبات و خواسته هایشان فرق زیادی دارند؛ اگر رویکرد ما تغییر نکند، با مسیری که بدنه جامعه در پیش گرفته، به کجا میرسیم؟
جامعه ما، جامعه دینداری است؛ حتی دختر جوانی که دستورات شریعت را اجرا نمیکند، در اعماق وجودش به خدا ایمان دارد؛ میخواهد با خدا ارتباط داشته باشد.حال به من نوعی که در مسند هدایت جامعه به سمت دین قرار دارم، برمیگردد که چه ادبیاتی به کار ببرم و چه رفتاری بروز دهم تا وی را به دین متمایل کنم. با توجه به کثرت تحولات، اگر علمای ما تغییر نگاه ندهند و فتاوایشان تغییر نکند و به خواستهها بیتوجه باشند، 15 سال دیگر قطعاً یک جامعه لائیک خواهیم داشت که میخواهد دین از سیاست جدا باشد. جامعهای که میگوید حکومت، حکومتش را بکند و من راه خود را میروم. کسانی که ادعای دینداری دارند و معتقدند جامعه باید اسلامی باشد، باید از روشهای نوین استفاده کنند؛ باید کاری کنند هم وجه دینی حفظ شود و هم رفتارها دینی شود. اگر برای جوانان این تلقی به وجود بیاید که همه دروغ میگویند، همه غیبت میکنند، همه علیه یکدیگر موضعگیری میکنند و کسی که داعیه دینداری و هدایت جامعه دارد به فکر تعالی او نیست، قطعاً جامعه ما 10 سال دیگر بیدین خواهد شد. در آن صورت مردم حکومتی را ترجیح میدهند که کاری به کار آن ها نداشته باشد و فرقی هم نمیکند که دینی باشد یا نه در آن صورت ما شاهد تفکیک این دو از هم خواهیم بود. علما راه خود را می روند و فتاوای خودشان را می دهند اما کسانی که باید اجرا کنند و به آن پایبند باشند، عمل نخواهند کرد. مگر با زور، اجبار و اعمال تضییقات. این دردی است که من اصلاحطلب دارم؛ منی که دیندارم، اما تغییرات را میپسندم. ما معتقدیم اگر میخواهیم دین در جان و دل افراد رسوخ کند، راهش این است که با زبان خودشان با آن ها حرف بزنیم. حضرت علی(ع) میگوید فرزندانتان را برای زمان خودشان تربیت کنید؛ یعنی ببینید او چه خواستهای دارد؟ چه میگوید؟ این مطالبات ممکن است غلط هم باشد. اما باید زبان گفتوگو با آن ها را پیدا کرد؛ نه اینکه زبان خود را به او تحمیل کرده و بگوییم تو همانطوری فکر کن که من فکر میکنم؛ همانطوری رفتار کن که من رفتار میکنم؛ طبیعی است که در این صورت پذیرش ندارند.
الان طیفهای روشن بین مخاطرات آینده را میبینند و این دیدگاه باید به نهادها و مراجع تصمیم گیر و تأثیرگذار منتقل شود.اما الان مشخص نیست کدام تشکل، مطالبات زنان را نمایندگی میکند.
فکر میکنم مقاطع سنی متفاوت، نمایندگان متفاوتی خواهند داشت. ما برای هم نسلان خودمان میتوانیم الگو باشیم اما نسل امروز، طیف خودش را میپسندد؛ شاید بتواند یک نسل قبل از خودش را هم بپذیرد نه بیشتر. ایجاد یک تشکیلات و ساختار منوط به اراده جمعی و انگیزش زنان است. به نظر من ما نیاز به تشکیلات متعددی داریم اما اینکه چه کسی توان سازماندهی داشته باشد محل بحث است؛ آیا احزاب و گروهها میتوانند در قالب یک سازمان مورد قبول همه تفکرها راه به جایی ببرند؟ به نظرم الان جوانان ما میخواهند که در ساختار حزب رفتار و عمل کنند. اگر میخواهیم برای جوانان کاری کنیم، باید آن ها را به سمت کار سازمانی و تشکیلاتی سوق بدهیم. اگر فعالیت جوانان سازمان یافته شود، خیلی از تفکرات در تضارب آرا اصلاح و تعدیل میشود.
یک موضوع دیگر در حوزه زنان که محل بحث است، کنشگری خود زنان است. بسیاری معتقدند در حوزه آموزش عالی یا اشتغال، کسی برای زنان فرش قرمز پهن نکرده است. زنان خودشان این ظرفیت را ایجاد کردند. این در حالی بود که نگاه و رویکرد کلی حاکم بر جامعه آگاهانه تغییر نکرد بلکه زنان خواستههای خود در این دو حوزه را به جامعه تحمیل کردند. اما به نظر میرسد در حوزه مدیریتی عالی بخصوص مسئولیتهای سیاسی، تحفظ و احتیاط دارند...
من هرگز فکر نمیکردم زنان خودشان از اینکه وارد عرصه قدرت سیاسی شوند، استنکاف کنند؛ اما تجربه دولت جدید آقای روحانی این را به من ثابت کرد. در خیلی از موارد خانمها از پذیرش مسئولیت استنکاف کردند. البته منظورم خانمهایی است که در انتخابات 88 آسیب دیدند. حوادث پس از انتخابات 88 برای برخی خانمها دشوار بود و ترجیح دادند دیگر وارد عرصه سیاست و قدرت نشوند. در سفری که اخیراً به یکی از استآن ها داشتم، یکی از استانداران تعریف کرد:« 30 نفر از خانمهای تحصیلکرده، توانا و پرانرژی استان را دعوت کرده و گفتم از میان خود 5 نفر را انتخاب کنید تا من بهعنوان بخشدار، مدیرکل و معاون منصوب کنم. حتی یک خانم برای پذیرش مسئولیت داوطلب نشد. استدلال کردند که ما نه درون خانواده و نه در جامعه امنیت نخواهیم نداشت؛ حتی یک نفر از آن 30 نفر که شناخته شده هم بودند، قبول نکردند.» فرمایش شما مصداق دارد؛ اما نمیتوانیم بازگو کنیم.
چرا نمیشود بازگو کرد؟
چون در عین حال برخی خانمها معتقدند ما آمادگی داریم اما آقایان ما را انتخاب نمیکنند؛ که این هم مصداقهایی دارد و درست است. من فکر میکنم آقای روحانی آرام آرام گام هایی در این راستا برمیدارد و از لایههای پایین شروع کرده که اثربخشیاش برای آینده بیشتر از ادوار گذشته است. فکر میکنم موضوعاتی که مربوط به زنان است، در این دوره بیشتر به سمت حل و فصل میرود. اگر ما بخواهیم برای آینده زنان کاری بکنیم، کار تشکیلاتی کمک میکند تا زنان ناچار از پذیرش مسئولیتها شوند. وقتی ساختار تکلیف کند که باید بپذیری، ناچار است ریسک کرده و آن را تحمل کند؛ به شرطی که دیگران هم به کمکش بیایند. یکی از اشکالات جامعه ما این است که وقتی یک خانم مسئولیت میگیرد، بقیه رهایش میکنند؛ چون سازمان یافته نیستیم. اگر در ساختار سازمانی قرار داشتیم، آن سازمان به ما کمک میکرد تا یک مدیر موفق باشیم.
در انتخابات اخیر مجلس و شورای شهر حضور دو خانم حاشیه ساز شد و نشان داد زنان در رقابتهای انتخاباتی آسیب پذیرتر از مردان هستند. اما آیا گریزی از نپرداختن هزینه و رسیدن به مقصد هست؟
قاعدتاً باید هزینهاش پرداخته شود؛ اما پذیرش این ریسک کار سختی است چون به آبرو و حیثیت افراد بستگی دارد، خانمها کمتر وارد این عرصه میشوند. موارد زیادی از رفتارهای مشابهی که اشاره کردید، بخصوص در شهرستآن ها وجود دارد؛ مانند تهدید خانواده که باعث شده خانمها وارد عرصه نشوند.
به عبارتی حتی اگر مسائل فقهی حل شود، باز هم مسائلی هست.
بله؛ نیاز است که یک عده با ازخودگذشتگی راه را برای دیگر زنان باز کنند؛ ما هم متهم و تحت فشار بودیم اما مقاومت کردیم تا این راه برای دیگران بازبماند و نگویند خانمها خودشان نیامدند. خدا رحمت کند آیتالله هاشمی را؛ هر وقت پیششان میرفتیم، میگفتند خود خانمها به خانمها رأی نمیدهند. به نظرم میزان شناخت نسبت به زنها کم است و اگر شرایط فراهم میشد، خانمها شناخته میشوند و اوضاع فرق میکند.
شرایط را چه کسی باید فراهم کند؟ بعد از چهار دهه هنوز با دست لرزان بخشدار خانم انتخاب میکنیم...
تک عاملی نیست؛ سهم مردان بیشتر است.
در زمان مبارزات انقلابی، زنان مبارز که زندان هم افتادند، شکنجه و تبعید هم شدند، کم نداشتیم. حتی در برخی راهپیماییها که احتمال تیراندازی بود، خانمها ردیف جلو بودند و بیش از مردان احتمال داشت که تیر بخورند. زنان نقش پررنگی داشتند. اما به نظر میآید زنان امروز کمتر حاضرند برای قدرت سیاسی هزینه پرداخت کنند...
طبیعتاً مقداری به خاطر این است که شرایط اجتماعی برایشان سخت است؛ شرایط فردی و خانوادگی هم مانع مؤثری است.
در چنین شرایطی نباید زنان انتظاراتشان را متناسب با آمادگیشان تنظیم کنند؟
قابل تعمیم به همه نیست، ولی مصادیقش بالاست. در عین حال نمیتوان گفت تمام زنان از این خصیصه برخوردارند؛ بسیاری هم ریسکش را میپذیرند؛ آمادگی هم دارند متهم شوند و پای همه ناملایماتی که وارد شود، میایستند. اما اینکه چرا دعوت نمیشوند؟ به آقایان برمیگردد؛ به اعتقاد من این فرش قرمزی است که باید برای آن ها پهن شود.
پیش شرط اول تغییر رویکردهاست یعنی بیش و پیش از آنکه احزاب نیازمند تغییر باشند، رویکردها باید تغییر کند.
علت سکوت برخی بزرگان حوزه در برابر رئیس دولت سابق، این بود که به الفاظ و بیانات آقای احمدینژاد و دولتش توجه میکردند تا به کنه مسأله احمدینژاد ادعاهایی داشت، اما یک زن را بهعنوان وزیر معرفی کرد. چون نظر مراجع برایش مهم نبود.
ردصلاحیتها گزینهای است که نمیگذارد از معبر احزاب به مسئولیت برسیم
من فکر میکنم آقای روحانی آرام آرام گام هایی در این راستا برمیدارد و از لایههای پایین شروع کرده که اثربخشیاش برای آینده بیشتر از ادوار گذشته است
سایت شعار سال، با اندکی تلخیص و اضافات برگرفته از سایت روزنامه ایران، تاریخ انتشار 2 آبان 96، کد مطلب: 205078 ، www.iran-newspaper.com