پایگاه تحلیلی خبری شعار سال

سرویس ویژه نمایندگی لنز و عدسی های عینک ایتالیا در ایران با نام تجاری LTL فعال شد اینجا را ببینید  /  سرویس ویژه بانک پاسارگارد فعال شد / سرویس ویژه شورای انجمنهای علمی ایران را از اینجا ببینید       
پنجشنبه ۱۵ خرداد ۱۴۰۴ - 2025 June 05
کد خبر: ۱۴۰۲۷۶
تاریخ انتشار : ۱۹ تير ۱۳۹۷ - ۱۲:۵۵
دکتر محمدعلی رجبی در دومین روز از سومین دورۀ طرح ملی گفتمان نخبگان علوم انسانی، ریشه‌های تاریخی شکل‌گیری مدرنیته را با رویکردی نظری بررسی و ارائه کرده است. در ادامه گزارشی از این نشست از نظر شما می گذرد.
شعار سال : دکتر محمدعلی رجبی در دومین روز از سومین دورۀ طرح ملی گفتمان نخبگان علوم انسانی، ریشه‌های تاریخی شکل‌گیری مدرنیته را با رویکردی نظری بررسی و ارائه کرده است. در ادامه گزارشی از این نشست از نظر شما می گذرد.

مقدمه

در آثار متعددی از جمله «تاریخ جهان باستان» می‌توان به این نکته پی بُرد که نه به گواهی دانشمندان بلکه «به تصدیق جامعه‌شناسان، مردم‌شناسان و باستان‌شناسانو مورخانی که در این‌باره تحقیق انجام داده‌اند، انسان از آغاز حیاتش در روی زمین، دیندار بوده است». البته روشن است که دینداری انسان ابتدایی به معنای اعتقاد او به ماوراءالطبیعه یا امور غیبی در قیاس با عالم و امور محسوس است. حتی «انسان‌های نئاندرتال، مرده‌های‌شان را به سبک خاصی در قبر می‌گذاشتند که حاکی از آن است که آنها اعتقاد به حیات پس از مرگ داشته‌اند. سومری‌ها هم که اساساً تمدنی دینی داشته‌اند. البته اعتقاد به حیات پس از مرگ، عمدتاً یا به دلیل خواب دیدن مردگان در خواب بوده یا به دلیل خواب‌هایی که مردگان در آن از حوادث آینده خبر می‌دادند. البته اعتقاد به ماوراء‌الطبیعه وجوه متعددی داشته است و گاهی در برخی از تمدن‌ها، خداوند، دستیارانی داشته است. این دستیاران گاهی در برخی از ادیان، فرشتگان نام گرفته‌اند، اما کسانی که قائل به خدایان متعدد بوده‌اند، به یک خدای اصلی و بزرگ بالاتر از همۀ این خدایان اعتقاد داشته‌اند. اعتقاد دیگر رایج در میان ادیان گذشته، اعتقاد به روح برای انسان و بقای آن پس از مرگ و همچنین ارتباط با عالم غیب است».

**گزارشی از پژوهش‌های تاریخی:

معابدی که مشهور به زیگورات بوده‌اند و حاکم آنها به نام «پاتسی» فردی دیندار بوده است. در تمدن‌های دیگر نظیر مصر نیز همانطور که نمرود مدعی بود، مدعیات مربوط به ماوراء و خداوند، مشهود است، زیرا نمرود همانطور که در قرآن آمده، مدعی بود که «انا ربکم الاعلی». همورابی پادشاه بابل نیز قانونی را که به او منسوب است از دست مردوک یا مردوخ دریافت می‌دارد و این نشانگر داشتن ریشۀ الهی این قانون است. در میان آشوریان نیز نشانه‌های دینداری دیده می‌شود. آشور نام خدای آشوریان بوده است و آنها تمام مایملک‌شان را از او می‌دانستند. در ایران نیز کتیبه‌هایی از داریوش وجود دارد که در آن به اهورامزدا اشاره کرده و او را خدای بزرگ دانسته است. «اهورا مزدا، خدای بزرگ، خدایی که آسمان را آفرید، خدایی که مردمان را آفرید و خدایی که به داریوش پادشاهی داد. هر فتحی که من (داریوش) انجام داد، خدا فتح کرد و هر شکستی که بر دشمنان تحمیل شد، از جانب خدا بود». اینها موارد نشان می دهد که حتی اگر داریوش به دروغ چنین شهادت‌هایی هم داده باشد، بازهم فرهنگ غالب آن زمان به قدری دینی بوده است که او مجبور بوده تا چنین تعابیری را به کار ببرد. این روحیۀ دینداری در ایران باستان در دورۀ ساسانیان تقویت شده است و اردشیر بابکان تابع اوامر اوستا بوده است و قاضیان بر اساس این کتاب مقدس حکم صادر می کردند. بالاترین مرجع سیاسی کشور شورای علمای بزرگ زردشتی به نام شورای بزرگ موبدان بوده است. برای هر هزار سرباز، یک روحانی به نام مُغ می گذاشتند و از همه مهمتر پیامبری به نام زرتشت داشته اند. حتی تعابیری مانند پُل چینود داشته‌اند که به شدت شبیه پل صراط در تعابیر اسلامی است: «از مو نازکتر از شمشیر تیز تر». حتی به شب اول قبر و نظایر آنها هم اشاره دارند.«در دین این انحراف پیش می آید و دیندارها دچار حجاب می‌شوند و به مسائل ماورایی نمی نگرند و ظاهرش را می نگرند. این ظاهربینی ما را از روح مطلب جدا می‌کند و به انحراف‌های مختلف می‌کشاند».

**مسیحیت و یهودیت فعلی نمونه‌هایی از ادیان انحرافی:

«تنها کتاب دینی که انحراف پیدا نکرده قرآن است و به اعتراف قرآن، تمام کتب دینی دچار انحراف شده‌اند. در تورات مطلب وارونه بیان شده است و در آن یک کلمه اسم آخرت و بهشت و جهنم وجود ندارد و همه چیز در همین دنیاست. اعمال یهودی ها عجیب و غریب است و اعمالی ظاهری است. مثلاً در سفر لاویان در کتاب تورات می‌توانید اعمالی را شبیه جادوگری بخوانید».مسیحیت البته رویکرد باطنی دارد و به ایمان اهمیت می دهد، اما مسیح را خداوند حلول‌یافته در جسم انسان می‌دانند. وقتی مسیح، فرزند خدا می‌شود و پاپ جانشین او، بنابراین پاپ همه کاره می‌شود. جایگاه روح‌القدس نیز آن‌جایی است که کاردینالها ر آیین کاتولیک جمع می شوند و پاپ را انتخاب می‌کنند و در این لحظه روح‌القدس صحت انتخاب آنها را تایید می‌کند. لذا انتخاب پاپ به نوعی انتخاب خداوند در روی زمین است.در عالم اسلام هم اینگونه انحرافات در میان فقهای اهل سنت مطرح شد و آنها صدور فتوا را همراه با وحی خداوند به فقیه تلقی می‌کنند و لذا در آن هیچ‌گونه خطایی نمی‌بینند، در حالی‌که شیعیان که مشهور به مخطئه هستند، معتقدند که وقتی فقهی فتوا می‌دهد امکان خطا در آن وجود دارد.

**ریشه‌های دینی شکل‌گیری مدرنیته:

با این تلقی از مسیحیت منحرف، ما شاهد شکل‌گیری نوعی ظاهرگرایی و خودپرستی در قرون وسطی بودیم که در نتیجۀ آن، انسان‌های خارج از اروپا را اصلاً انسان تلقی نمی‌کردند و حتی آنهایی که خارج از اروپا را دیده بودند، معتقد بودند که «مسلمانان خداپرست نیستند، بلکه بُتی در مکه دارند که طلایی است و نامش محمد (ص) است که رو به سوی او عبادت می‌کنند». در این فضا، جنگ‌های صلیبی رخ داد و این بازخورد، باعث تشکیک در تمام آموزه‌های مسیحی شد. این تشکیک در نهایت منجر به ایجاد گرایش به مادیگری در جهان مسیحیت شد. دکتر رجبی با اشاره به تحلیل ماکس وبر از شکل‌گیری سرمایه‌داری، به زهد دنیوی اشاره کرد.رشد تجارت و علم و امور نظامی و صنعت، زمینۀ توسعه غرب را فراهم ساخت، حال‌آنکه جرقۀ آغاز این پیشرفت از سوی مسلمین زده شده بود و همانطور که در کتاب فرهنگ اسلام در اروپا می‌خوانیم،کتاب قانون ابن سینا پس از انجیل دومین کتاب ترجمه شده به لاتین در سطح گسترده بوده است.در واقع غربی‌ها علیرغم دریافت بسیاری از دانش‌ها از مسلمین، نه تنها یادی از مسلمین نکردند، بلکه این دانش‌ها در فرهنگ منحرف مسیحی هضم گردید.

**نهضت اصلاح دینی و ظاهرگرایی در مسیحیت:

این نهضت هرچند در بدو امر برای اصلاح رذائل موجود در مسیحیت پایه‌ریزی شد، اما در نهایت به استحالۀ خود دین منتهی گردید. احکام حلال و حرام مسیحیت به کلیسا نسبت داده شد و برای رهایی از آنها ارجاع مستقیم به خود کتاب مقدس در دستور کار قرار گرفت. این فرایند با جدایی دین از سیاست، منجر به شکل‌گیری پروتستانتیسم گردید و دین را محدود به عرصۀ خصوصی و رابطۀ شخصی بین انسان و خدا نمود.دکتر رجبی بهترین عنوان برای این فرایند را سکولاریسم می‌داند. در این فرایند، احکام دینی، به صورتی سکولار و دنیوی تفسیر می‌شوند. مثلاً روزه صرفاً به نوعی ریاضت غذایی تقلیل داده می‌شود یا نماز صرفاً به نوعی تحرک بدنی و ورزش تحلیل می‌رود، در حالی‌که این اعمال برای قُرب به خداوند معنادار است.

**اومانیسم، خدانگاری بشر:

در مدرنیته با نظر به حلول خداوند در انسانی به نام مسیح و در اثر فرایند سکولاریسم، خداوند به جای خداوند می‌نشیند و انسان آگاهانه یا ناآگاهانه خودش را در جایگاه خداوند قرار داد و تبدیل به همه کارۀ جهان شد. «این تعین‌بخشی بعداً جنبۀ فلسفی پیدا می‌کند و در قالب مفهومی به نام انسان‌گرایی یا اومانیسم جلوه‌گر می‌شود. اومانیسم به‌معنای این است که منِ انسان و ذهنیات من و تصورات من به تمام این عالَم معنا داده است. کار به جایی می‌رسد که کانت می‌گوید حتی زمان و مکان یک امر پیشینیِ ذهن انسان و وابسته به ذهن انسانی است».

**انکار واقعیت در مدرنیتۀ غربی:

در فلسفه قدیم زمانی که به واجب‌الوجود در عالم اشاره می‌شود، به معنای آن است که انکار او و انکار تصورش نیز ممکن نیست. در حالی‌که در این دوره، دکارت می‌گوید من می‌توانم همه چیز را انکار کرده و و به همه چیز شک کنم، مگر یک چیز که آن‌هم تردید در همین شک است که خودش نوعی اندیشه است. بنابراین جملۀ مشهور شک می‌کنم پس هستم را مطرح می‌کند.با این تلقی، معیار همه چیز خود انسان و ذهنش می‌شود و معیار خوبی و بدی خود انسان قرار می‌گیرد. «این اندیشه، آن‌چیزی را که حقیقت مطلق و ثابت بوده را نفی می‌کند. نفی امر ثابت و مطلق در چنین اندیشه‌ای را نهیلیسم می‌نامند».

**لیبرالیسم یا اباحیت:

این تلقی از انسان آزادی خاصی دارد که تنها محدودکنندۀ آن، آزادی دیگران است. «انسان باید هر کاری که می‌خواهد بکند، به شرطی که به آزادی دیگران لطمه نزند. با این حال باید توجه کنیم که لیبرالیسم به معنای آزادی‌خواهی نیست، بلکه در اوایل دورۀ مشروطه ترجمۀ بهتری از آن داشتیم. در این دوره لیبرالیسم به اباحیت ترجمه شده که بر اساس آن، همه امور مباح و آزاد است و در آن، خبری از حلال یا حرام نیست».

**تلقی مدرن از علم و مسئلۀ علوم انسانی:

برخلاف تلقی دینی یا حتی یونانی از علم که آن‌را نوری برای قُرب به خداوند یا ابزاری برای کشف حقیقت می‌دانستند. حتی اگر در مواردی برخی از فیلسوفان غربی در پیِ کشف علل امور در علم بودند، اما برخی دیگر نظیر پوپر اساساً علت‌گرایی در علم را نفی می‌کنند. علوم انسانی نیز با تاثیر از این منطق شکل گرفت. «بنابراین در علوم انسانی، علیت آماری داریم، میانگین می‌گیرند و نتیجه‌ای را اعلام می‌کنیم».فرهنگ حتی در نوع تکنولوژی نیز می‌تواند موثر واقع شود. علم مدرن در فرهنگ مدرن با همین ویژگی‌هایی که تا اینجا تشریح شد شکل گرفته است. «فرهنگ چینی نیز منتهی به طب سوزنی می‌شود، فرهنگ هندی زمینۀ شکل‌گیری طب هندی و نظام تغذیۀ هندی می‌گردد و فرهنگ غربی نیز منجر به علم و تکنولوژی غربی شده است که امروزه در سرتاسر جهان، سلطه یافته است. این سلطه توسط علوم انسانی تقویت می‌شود و به‌گونه‌ای است که ما ایرانیان مسلمان را نیز در برگرفته و تمامی این عناصری که عرض شد و مواردی که نیز اشاره نشده است، در مجموع، اقماری هستند که دور خورشید مدرنیته می‌چرخند. ما نمی‌توانیم مدرنیته را خارج از خودمان ببینیم، زیرا مدرنیته در ما هم نفوذ کرده است».

شعارسال، با اندکی تلخیص و اضافات بر گرفته از سایت گفتمان نخبگان علوم انسانی، تاریخ انتشار:28 آذر 1396 ، کدخبر: -، www.gnoe.ir
اخبار مرتبط
خواندنیها و دانستنیها
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
آخرین اخبار
پربازدیدترین