پایگاه تحلیلی خبری شعار سال

سرویس ویژه نمایندگی لنز و عدسی های عینک ایتالیا در ایران با نام تجاری LTL فعال شد اینجا را ببینید  /  سرویس ویژه بانک پاسارگارد فعال شد / سرویس ویژه شورای انجمنهای علمی ایران را از اینجا ببینید       
کد خبر: ۱۵۵۹۰۱
تعداد نظرات: ۱ نظر
تاریخ انتشار : ۲۳ شهريور ۱۳۹۷ - ۱۰:۲۶
تأثيرگذاري و تأثيرپذيري هنر و علم با اخلاق (Morality)، اکنون، نزد نظريه‌پردازان و فلاسفه، تقريبا به اجماع، پذيرفته‌ شده است. هنر به‌منزله امري که موجب پالايش درون (کاتارسيس) مي‌شود، از زمان ارسطو تاکنون مطرح بوده است: «هنر مانند تصفيه‌کننده‌اي عاطفي عمل مي‌کند و عواطف را مي‌پالايد» (هاسپرس،136). از سوي ديگر، هنر با نمايش‌دادن شخصيت‌ها و افراد در ميان بحران‌ها و تعارضات، نظرگاه اخلاقي ما را پرورش مي‌دهد (کَرول،58). در اين ميان ادبيات و رمان و شعر که در ذات خود نوع والايي از اقسام هنرها محسوب مي‌شوند، به لحاظ آنکه به مدد تخيل، ما را در موقعيت شخصيت‌ها و افراد قرار مي‌دهند، در مراتبي نسبت به ديگر هنرها، برتري دارند، چراکه «موقعيت اخلاقي را در متن تمام‌وکمال آن ارائه مي‌کنند» (هاسپرس،135).

شعار سال: با خواندن شعر يا رمان و دقت در موقعيت‌هاي اخلاقي وصف‌شده در آنها، تدبر اخلاقيات، درون خواننده رشد مي‌کند. از سوي ديگر، اگر ادبيات را حتي از مقوله علم بدانيم، باز بر اخلاق و احکام اخلاقي تأثيرگذار است و از جهت ديگر هم اخلاق روي آن تأثيرگذار. اخلاق در همين جهان که علم در آن تقرر دارد واقع مي‌شود: «اگر اخلاق به رفتار ما مربوط مي‌شود چگونه مي‌توانيم از بررسي علمي جهاني که اين رفتار در آن تحقق مي‌يابد صرف‌نظر کنيم؟» (اتينکسون،138). نکته دوم آن است که وقتي دانشمند و فيلسوف و هنرمند در تبيين يک متن يا توصيف واقعه با توجه به ذهنيات قبلي خود که به‌نوعي با مفاهيم اخلاقي مورد قبول فرد در ارتباط است، مي‌پردازد، الزاما برخي از جنبه‌هاي يک امر را گزينش مي‌کند و ناخودآگاه دست به‌ نوعي مرزگذاري مي‌زند. استاد ادبيات مي‌تواند از خوانش ديوان حافظ مثلا جنبه‌هاي ادبي هنري محض را پررنگ ببيند و درنهايت «لذت‌گرايي و التذاذ محض» از حافظ براي او دغدغه شود يا جنبه تزويرستيزي و وجوه اجتماعي آن براي او پررنگ شود يا ... . فيلم‌ساز و نمايش‌نامه‌نويس نيز، به منزله هنرمند، فرايند مشابهي را طي مي‌کند؛ آنچه در لابه‌لاي متون خوانده يا آنچه در متن زندگي براي او پررنگ‌تر است، همان را گزينش مي‌کند و نمايش مي‌دهد. اين مسئله نشان مي‌دهد که «ذهنيت علمي از سرشت تبيين علمي نيز اثر مي‌پذيرد» (کاروئانا،172). درنتيجه، براي مثال، تبيين لذت‌گرايانه‌ از حافظ (يا پررنگ قلمدادکردن اين وجه از شناخت حافظ)، ناشي از لذت‌گرايي اخلاقي است. از سوي ديگر اخلاق براي هر چيز قيدوبندي مي‌گذارد: اخلاق باور، اخلاق پزشکي، اخلاق ورزش و... . معلوم است که علم بي بندوقيد اخلاق چه آثار مخربي خواهد داشت و وسيله‌اي خواهد بود براي از پا درآوردن ديگران. اين مقدمه بسيار فشرده را آوردم تا نقل يک خاطره غمگين و گزارش يک واقعه شيرين که مقصود اين نوشته است، با دلایل توأم هنر و اخلاق مؤکد شود. سال‌ها پيش وقتي تازه در رشته ادبيات و زبان فارسي از دانشگاه علامه طباطبايي فارغ‌التحصيل شده بودم، به‌واسطه دوستي و شاگردي ديرينه با يکي از استادان بسيار بزرگ ادبيات، به دانشگاه محل تدريس ايشان رفتيم. تازه از کلاس بيرون آمده بودند و خيل شاگردان در پي. جلو رفتم و سلام کردم. ايشان هم بنده را محترمانه پذيرفتند. خدمتشان عرض کردم اگر امکان دارد نامه و دستخطي در باب صلاحيت علمي بنده براي دانشگاهي بنويسند تا به‌عنوان مدرس مشغول شوم. ايشان با همان حرارت و لحن ادبي هميشگي فرمودند: «بسياري از بلغاء و شعراء و ادباء و فضلاء، آرزوشونه که من به آنها فحش بِدَم، من فحش هم به آنها نمي‌دَم» (عين جمله ايشان در حضور خيل شاگردان دانشگاه). جمله ايشان بلاغتي تمام داشت و مملو بود از ارائه‌هاي موسيقايي جناس و سجع و صور خيال و آشنازدايي و... تنها ارائه‌اي که نداشت ارائه اخلاق بود! ايشان با صلاحيت علمي بنده مشکلي نداشت، مشکل، خودگرايي اخلاقي افراطي ايشان بود. فحش و دشنام نه‌تنها عيب و رذيلت نبود، بلکه از دهان ايشان در حق ديگري، حتي فضيلت هم محسوب مي‌شد! تمام ادبيات و عرفان ايران‌زمين؛ از حافظ و مولوي و ديگران در وجود ايشان اين‌سان تبلور پيدا کرده بود. به قول مولوي بايد پرسيد «اين جُنيدت ره نمود و بايزيد؟/ از کدامين شيخ و پيرت اين رسيد؟!» (مولوي، 2183/2). نه ادبيات، به‌مثابه هنر، موجب پالايش درونش شده بود و نه اخلاق او را لگام زده بود و از همين‌جا مي‌توان رابطه بين ذهنيت و تبيين علمي و ادبي او را دريافت.خواه و ناخواه مطالعات و تفکر او به يکي از دو مورد يا هر دو مورد اخلاقي زير رسيده و فروغلتيده بود؛ يعني «نسبي‌گرايي اخلاقي» (Ethical relativism): آنکه درست و غلط‌بودن احکام اخلاقي نه مطلق است و نه جهان‌شمول، بلکه آنها کاملا وابسته به اعتقادات يقيني و سنت‌هاي گروهي از اشخاص است (Gowans,2015) يا «خودگرايي اخلاقي»
(Ethical egoism)
: که در آن فرد هر چيز را در گرو نفع خود مي‌خواهد (براي تعاريف در باب آن رک: فرانکنا،53). براي هميشه از محضر آن بزرگوار کناره گرفتم و تأثير بسيار بد اخلاقي ايشان و مسائل ديگر موجب شد تا از ادبيات در نوع دانشگاهي آن کاملا جدا شوم.
اکنون معلمي هستم در منطقه‌اي بي‌بضاعت در استان البرز به نام حصارک بالا. يک روز که دانش‌آموزان پايه دهم انساني را به تماشاي فيلم «فروشنده» اصغر فرهادي برده بودم، از آنها خواستم تا به ‌صورت گروهي درباره مفاهيمي مانند اضطراب، ترس و مسئوليت (آن موقع در ذهن، برخی از مفاهيم اگزيستانسياليسم را در نظر داشتم)، دروغ‌گويي و ديگر امور اخلاقي، طنز و... با توجه به سکانس‌هاي فيلم، چند خطي بنويسند. حتي از دانش‌آموزي که عقايد خاص مذهبي داشت و از ديدن فيلم خودداري کرد، خواستم تا دلايل شرعي خود را بنويسد. همه نقد و نظرها با آن نثر و تفکر نوجوانانه ولي عميق را خودشان تايپ و ويرايش کردند و به بنده دادند. به‌ دشواري راه ارتباطي با اصغر فرهادي جستم و در ايميلي نوشتم که اين نوشته‌ها حاصل قلم بچه‌هايي است از محروم‌ترين منطقه کرج که خودشان اغلب فروشنده‌اند! با مسائل اخلاقي و غيراخلاقي در ارتباط و درگيرند و فهم‌شان، با وجود قلم ضعيف‌شان، بسيار قوي است، بيشتر از فلان بچه مرفهِ منطقه‌.... باز نوشتم که حتي آن دانش‌آموزي که نقد اخلاقي سينما و فيلم را با توجه با عقايد خود نگاشته است، او هم به نظر خود نگران اخلاق است! اما به طريق ديگر در قياس با شما که در فيلم‌هاي خود همواره نگران امر اخلاقي بوده‌ايد. در نهايت نوشتم اگر متن را خوانديد و به نظرتان صلاح آمد، دستخط و يادداشت کوتاهي درباره اين متن خطاب به بچه‌ها بنويسيد (اين بار هم مانند خاطره پيشين دستخط خواستم!). چند روز بعد مدير برنامه آقاي فرهادي، پرمهر، تماس گرفتند و خوشحالي آقاي فرهادي را از اين امر يادآور شدند و از من اسامي بچه‌هاي کلاس را خواستند و در کمال ناباوري 30 جلد از کتاب «هفت فيلم‌نامه از اصغر فرهادي» به خط و امضاي آقاي فرهادي و به اسم تک‌تک دانش‌آموزان، به آدرسم فرستاده شد؛ بي‌هيچ هياهو و حاشيه و حتي رسانه و خبري.
نمي‌دانم آقاي فرهادي چقدر حافظ و مولوي خوانده‌‌اند؛ اما اگر حاصل و نتيجه حافظ و مولوي‌ خواندن، امثال آن استاد یادشده شود، همان بهتر که ايشان و همه ماتَرَک ديوان حافظ‌ها و مولوي‌ها کنيم؛ اما اهلش مي‌دانند که: «ز آنکه از قرآن بسي گمره شدند/ ز آن رسن قومي درون چَه شدند. مَر رَسَن را نيست جُرمي اي عَنود/ چون تو را سوداي سر بالا نبود» (مولوي،4211 و4210/3). مشکل ذات هنر يا آثار هنري نيست؛ بلکه ذهنيت غيراخلاقي فرد است که تبيين‌هايش از خوانده‌هاي ادبي و غير ادبي، او را چنان دچار بزرگ‌پنداری و دروغ‌هايي در قبال خويشتن مي‌کند که رذيلتي از اين ‌دست، يعني دشنام از زبان خويش را در حق ديگران، فضيلت مي‌پندارد؛ اما اين‌سان اخلاقي زيستنِ فرهادي، مجَسّمِ همان بيت حافظ است که سرود: نيکي به ‌جاي ياران فرصت شمار يارا! (حافظ شيرازي،198 ). فرهادي بارها و بارها گوهر و جوهره هنر ادبيات را بيشتر از ديگران در وجود خود دريافته است.
آن‌گونه که بنده جناب فرهادي را دراين برخورد، دريافتم، ذهن و قول و فعل و هنرش هر چهار بر هم منطبق بود و هر چهار اخلاقي. هنرش نيز موجب پالايش درونش شده است. اينکه متن تايپي پرغلطِ دانش‌آموزان يک منطقه فرودست را تمام و کمال و با وجود مشغله خواند (متن تايپي را همان‌گونه با اغلاط براي ايشان ارسال کردم تا آينه سطح‌ِ کار دانش‌آموزان باشد) و بي‌ آنکه هيچ درخواستي از سوي دانش‌آموزان مطرح شده باشد، براي هرکدام دستخطي به يادگار نوشت؛ حتي براي دانش‌آموزي که فيلم و سينما را آلت دست شيطان ناميده بود، تأييدي است بر اينکه در زندگي همان‌گونه است که در فيلم‌هايش يافتيم و دغدغه اخلاق و امر اخلاقي را دارد. فيلم‌هايش معدود است و عميق و نه انبوه‌ساز و عقيمِ پر از تکرار مکررات. فيلم‌هايي که بي‌ادعا ساخته مي‌شوند و صاحب آن‌هم بي‌ادعاست. هنر براي فرهادي فروغلتيدن در التذاذ و لذت يا بيان زيبايي و وُجوه جمال‌شناسي محض نيست. زيبايي براي او در فيلم‌ها و البته رفتارش، در گرو بيان اساسي‌ترين مسائل اخلاقي است که جهان‌شمول‌ هستند: مسئله دروغ (در فيلم درباره الي و نيز جدايي نادر از سيمين) که بُنِ بسياري از رذيلت‌هاي ديگر است؛ گذشت و ايثاري فراتر از وظيفه (Supererogation) در فروشنده، همان‌گونه که نقشِ عماد، درآخر، فراتر از وظيفه اخلاقي خود رأفت و کَرَم نشان مي‌دهد. هنرِ فرهادي هم وصف و تبيين اين موارد است. اين سطور را مي‌توان اشاره‌اي کوچک از انطباق هنر او با فعلش دانست. اخلاق او ايجاب مي‌کرد مانند معتقدان به «اخلاقِ وظيفه»، همواره و تحت هر شرايطي، امر اخلاقي بايد انجام شود (رک: ريچلز،180) و نيکي براي او يک وظيفه بود.
شايد در ابتدا لزومي براي ذکر خاطره اول بنده به نظر نرسد؛ اما حقيقت اَسف‌بار آن است که فرهادي اندک است و استادان بسيار! ذکر فرهادي و فضلش در کنار نمونه‌هايي بديل و رذيلِ او در عوالم هنر، تصويري واقعي از امروز جامعه ماست و جز با نماياندن آن نمونه‌ها، ارزش کار فرهادي نمايان نمي‌شود. خوشحالم که آن روز آن استاد، آن دستخط را ننوشت و خوشحالم که اکنون فرهادي آن 30 دستخط را نوشت و 30 دانش‌آموز را خوشحال کرد و خوشحال‌ترم که «فرهادي هست».
بر اهل معني شد سخن اجمال‌ها تفصيل‌ها...

شعار سال، با اندکی تلخیص و اضافات برگرفته از روزنامه شرق، تاریخ انتشار 21 شهریور 97، شماره: 3242


اخبار مرتبط
انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۰
ناشناس
Iran, Islamic Republic of
۲۰:۳۱ - ۱۳۹۷/۰۶/۲۹
0
0
امر اخلاقی مساله مهمیه که متاسفانه جوونا الان زیاد بهش اهمیت نمیدن باید تو دانشگگاهها بشتر بهش توجه بشه بیشتر اموزش داره بشه م.ق71
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
آخرین اخبار
پربازدیدترین