پایگاه تحلیلی خبری شعار سال

سرویس ویژه نمایندگی لنز و عدسی های عینک ایتالیا در ایران با نام تجاری LTL فعال شد اینجا را ببینید  /  سرویس ویژه بانک پاسارگارد فعال شد / سرویس ویژه شورای انجمنهای علمی ایران را از اینجا ببینید       
کد خبر: ۱۶۲۸۵۷
تاریخ انتشار : ۲۴ مهر ۱۳۹۷ - ۱۱:۴۴
​بسیاری می گویند، چطور ممکن است دولت سعودی دست به اشتباهی عجیب مانند قتل 'جمال خاشقچی' بزند و به عواقب آن فکر نکند؛ شاید پاسخ این سوال را بتوان در ساختار روانشناختی خودکامگان یافت.

شعارسال:بسیاری می گویند، چطور ممکن است دولت سعودی دست به اشتباهی عجیب مانند قتل 'جمال خاشقچی' بزند و به عواقب آن فکر نکند؛ شاید پاسخ این سوال را بتوان در ساختار روانشناختی خودکامگان یافت

محمد بن سلمان را در رسانه ها با این صفات می توان دید: ولیعهدی در چهره یک سلطان، بلند پرواز، خودشیفته، ستیزه جو و مهاجم.
اینها همگی بخش هایی از صفات یک خودکامه است. اما شاید برای درک بهتر چرایی قتل خاشقچی که عده ای آن را اقدامی ناشیانه و خطرناک می دانند، نگاهی دقیق تر به نیمرخ روانشناختی ولیعهد سعودی انداخت.
«
سیمون هندرسون» پژوهشگر اندیشکده موسسه واشنگتن، در مقاله ای به شخصیت بن سلمان پرداخته و با بیان روایتی مربوط به 11 سال پیش نوشته است:
همه سفرای خارجی مقیم ریاض این داستان را به خاطر دارند. بن سلمان در 22 سالگی تصمیم به راه اندازی تجارتی گرفت. او به امضای یک قاضی برای توافق نیاز داشت. وقتی قاضی با این درخواستش مخالفت کرد، بن سلمان گلوله ای را از جیبش درآورد و با نشان دادن آن به قاضی تهدید کرد که این سند باید امضا شود. قاضی قرارداد را تایید کرد، اما به پادشاه وقت سعودی (ملک عبدالله) شکایت برد و شاه سعودی هم برای چندین ماه، ورود بن سلمان را به دربار خود ممنوع کرد. (Henderson, 2017)
خودکامگی، آن گونه که «مانس اشپربر» روانشناس در کتاب «بررسی روانشناختی خودکامگی» نوشته است، می تواند فرد را در تله ای از سوء برداشت هایی گرفتار کند که منجر به تصمیم های اشتباه و مهلک شود.
اساسا، خودکامگی ناشی از ترس است و بدتر آنکه، دائما به این ترس افزوده می شود و بی اعتمادی به دیگران را دامن می زند.
در تاریخ آمده است: «دیونیزوس» (حاکم خودکامه سیراکوز؛ ناحیه ای واقع در سیسیل ایتالیا امروزی) به سوءظن دائمی مبتلا بود. ترس چنان او را فرا گرفته بود که می ترسید برای کوتاه کردن موهای سرش، آن را به دست سلمانی دهد. از این رو دستور می داد تا خدمتکاری آن را با ذغال داغ بسوزاند. کسی نمی توانست به اتاق او وارد شود، نه برادرش و نه پسرش، هیچ کدام اجازه نداشتند که با لباس عادی با او ملاقات کنند. هر کس می خواست با او دیدار کند باید قبل از ورود، لباسهایش را درآورده و لباس دیگری را که به او داده می شد، بپوشد تا محافظان مطمئن شوند که اسلحه ای با خود ندارد. روزی برادرش )لپتینس) می خواست، نقطه ای را روی کف اتاق مشخص کند، برای این کار از محافظ او نیزه ای گرفت؛ حاکم چنان خشمگین شد که دستور داد، محافظ را به خاطر بی احتیاطی اعدام کنند. او بارها گفته بود که مجبور است در مقابل دوستانش از خود محافظت کند، زیرا می داند، آنها آدمهایی زیرک و باهوش هستند و بیش از آنکه بتوانند ریاست کسی را بپذیرند می خواهند که خود، رئیس باشند.
او یکی از فرماندهانش (مارسیاس) را که خود از پایین ترین درجه به مرتبة فرماندهی رسانده بود به چوبه اعدام سپرد، فقط به این علت که مارسیاس، خواب خود را نقل کرده بود؛ خوابی که در آن، حاکم را با یک ضربه به قتل رسانده بود.
بدین ترتیب، روان حاکم، مملو از تمام نگران هایی بود که ناشی از ترس و بزدلی است. این همان فردی است که از دست کسی چون افلاطون خشمگین شد، زیرا افلاطون، حاضر نشده بود که او را شجاع ترین فرد بداند... افلاطون در گفت وگو با دیونیزیوس چنین گفت: هر کس می تواند واجد صفت شجاعت باشد، به غیر از فرد خودکامه (اشپربر, 1384(.
سوء ظن یک خودکامه نتیجه ترسی است که به مرور، مضاعف شده است. این ترس در واقع، هراس از دست دادن حشمت و شوکتی است که داشتنش در عین ترس، شیرین است. خودکامه جبار به مردم فرمانبرداری عادت کرده که او را بر شانه های خود می نشانند و جایگاهی والا به او می بخشند. از اینجا به بعد، خودکامه، تنها یک حلقه عمده را در اطراف خود دارد؛ مجیزگویانی که از او اسطوره ها ساخته اند و خودکامه، فراسوی حلقه مجیزگویان و چاکران، دیگر هیچکس را در جرگه آدمیان به حساب نمی آورد.
داستان از آنجا بحرانی می شود که فرد خودکامه «از یاران اولیه اش (آن هایی که در این بین از او اسطوره ای ساخته اند) می خواهد تا افسانه های دلربایی را که خود ساخته اند، باور کنند. حالا دیگر، هیچ کدام از آنها، اجازه ندارند در ایمان نسبت به او کمترین شکّی کنند یا حتی کمتر از خود وی به آن معتقد باشند. او از هر کس دیگری به خودش نزدیک تر است و این نکته را می دانیم که این نزدیکی، معمولاً مانع هر نوع ایمان راسخی می شود.» (اشپربر, بررسی روانشناختی خودکامگی, 1384)
از این منظر، می توان گفت در میان هر ملتی، هزاران هیتلر و استالین بالقوه وجود دارد، اما به ندرت پیش می آید که این توفیق را داشته باشند تا مرحله دستیابی به قدرت مطلقه پیشروی کنند و به آرزوی رام نشدنی خود برای همتایی با الهه ها دست یابند و از این نقطه تقلا برای همتاسازی خود با خدایان اسطوره ای است که شعارهایی مانند «دوچه (آلمان) همیشه بر حق است» در آلمان نازی هیتلری، دقیقا با تغییری در نام، در کشوری دیگر به نام شوروی، تبدیل به «استالین همواره بر حق است» می شود و تفکر «یا با ما، یا بر ما» به تمامی، رخ نشان می دهد.
این تفکر «یا با ما یا بر ما» است که فرد خودکامه را به زندانی کردن یکباره و بدون سند 200 چهره سرشناس می کشاند؛ موضوع، فقط پول یا ادعای مبارزه با فساد نیست بلکه همه باید در پیشگاه یک خودکامه اقرار به ضعف کنند و به وفاداری و اطاعت، تعهد دهند.
فقط یک خودکامه می تواند به علت ترس از رقبا، بیش از 200 شاهزاده، بازرگان، وزیر و مقام ارشد دولتی را در هتل «ریتز کارلتون» ریاض بازداشت و پس از گرفتن باج و تعهدهای سنگین، آنها را تحت نظر آزاد کند.
وقتی آزادی رانندگی زنان در عربستان، قانونی و اجرایی شد، همزمان، تعدادی از فعالان مدنی زندانی شدند؛ همان کسانی که برای حقوق زنان از جمله حق رانندگی مبارزه کرده بودند؛ چرا؟ زیرا خودکامه نمی خواهد کسی رقیب او باشد حتی اگر خودش بر حق آزادی صحه بگذارد و مثلا رانندگی زنان را آزاد کند. هیچ کس نباید رقیب فرد خودکامه باشد یا چنین القا کند که توانسته خودکامگی را به زانو درآورد. امتیاز آزادی هم باید به نام او ثبت شود تا همیشه ملتی را مدیون خود بداند.
این رفتار جبارانه تنها به این ختم نمی شود که فرد خودکامه بعد از فهم حقیقتی، (مثلا ضرورت اصلاحات) که قرار است به نام خودش تمام شود، تنها به منکوب کردن رقبا بیندیشد، بلکه مساله یک جبار فراتر از این است؛ زیرا همیشه این حقیقت نیست که نقاب از چهره بر می دارد و خودکامه را به ضرورت اصلاح می کشاند. کار زمانی به تنگنا می کشد که فرد مستبد بدون نظرداشت حقیقت، فقط به مسلخ، فکر می کند . اینجا دیگر قرار نیست به امتیازی بیندیشد، بلکه تنها و تنها به حذف آن چیزی فکر می کند که مطابق میلش نباشد. به این ترتیب، مساله رقابت را کنار می گذارد و مسخ خلسه حذف دیگری می شود. چه کسی باید او را از این اندیشه باز دارد؟ هیچ کس؛ زیرا خودش چنین می خواهد و در اطرافیانش کسی را نگذاشته که توان مشورت حکیمانه یا جرات نصیحتی خردمندانه داشته باشد.
آن گونه که «خالد بن فرحان آل سعود» شاهزاده تبعیدی و ساکن آلمان به رسانه ها گفته است، 5 شاهزاده سعودی با بن سلمان درباره خاشقچی صحبت کرده بودند و هر 5 نفر به زندان افتادند. هیچ کس در بارگاه یک جبار نباید جرات ابراز نصیحتی خردمندانه داشته باشد. به این ترتیب، انگیزه حذف مخالف به قدری در فرد خودکامه قوی می شود که حتی جایی برای توصیه های امنیتی لازم نیز نمی گذارد و سلاخانش را برای حذف دیگری به کشوری دیگر می فرستد و انگیزه حذف، چشمانش را به روی دیدن عواقب کار خود می بندد.
بنابراین یک خودکامه از این هم فراتر می رود و به ورطه ای هولناک تر می افتد؛ به گونه ای که نه تنها توده ها و روشن بینان، بلکه چاکران و نزدیکان هم جرات نداشته باشند او را از اشتباه محرز بر حذر دارند، زیرا حذر دادن او از اشتباه را اشتباهی بزرگتر می دانند که به قیمت هستی خودشان تمام می شود و این گونه، فرد خودکامه در زنجیره ای تسلسلی از اشتباهات خود و اطاعت محض اطرافیان به جای مشاوره موثر، می غلتد. هر چه باشد، هیچ کس از خودکامه به خودش نزدیک تر نیست.

شعار سال، با اندکی تلخیص و اضافات برگرفته ازخبرگزاری ایرنا ، تاریخ انتشار22مهر 97، کد خبر: 83065318 ، www.irna.ir

اخبار مرتبط
خواندنیها-دانستنیها
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
آخرین اخبار
پربازدیدترین
پربحث ترین
پرطرفدارترین