جریان فرهنگ در کشور ما روزگار عجیبی را سپری کرده و میکند. در سیستم فرهنگی ما مدلی از سیاستگذاری صورت میگیرد که عوامل درگیر درآن را به این نتیجه میرساند که تولید محصول فرهنگی در صورتی مورد توجه قرار میگیرد که با نیش و کنایه یا حتی لگدپرانی به نظام حاکم همراه باشد این مسأله را با توجه به اتفاقات رخ داده در جشنوارههای ادبی و فرهنگی به راحتی میتوان مشاهده کرد.

شعارسال: نمونه مصداقی این مسأله را میتوان در جشنواره فیلم فجر و جایزه ادبی جلال آلاحمد مشاهده کرد. با این حال این مسأله در جشنواره فیلم فجر در چند سال اخیر به حدی مشهود است که شاید نتوان به راحتی از آن گذشت. اگر کمی بدبین باشیم میتوان این مدل را رفتار را یک مدل نفوذ فرهنگی نامید.
چند سالی است که در جشنواره فیلم فجر اتفاقات جالب توجهی میافتد. سال گذشته در مطلبی بعد از جشنواره فیلم فجر نوشتم که «جریان سینمایی ایران هیچگاه به مسائل و موضوعات استراتژیک رخداده در جمهوری اسلامی علاقه نشان نداده است. این جریان سعی کرده به همان موضوعات روشنفکری خودش محدود بماند و هر فیلم سازی را که سعی کرده از این چرخه بیرون بیاید با برچسبهای سفارشی و حکومتی به گوشه رینگ برده است و با استفاده از ابزارهایی، چون رسانه و منتقد چنان فضا را بر آنها تنگ میکند تا درنهایت از پرداختن به این موضوعات صرفنظر کنند.» مثال شاخص و بارز آن نیز محمدحسین مهدویان بود که با ساخت دو فیلم درباره گروهک منافقین بخشی از تاریخ ایران بعد از انقلاب را ثبت کرد. مهدویان همچنین در فیلم لاتاری به مسأله غیرت ایرانی پرداخت که این فیلم هم به صورت مطلق در جشنواره بایکوت شد. حال امسال مهدویان با فیلم «درخت گردو» به جشنواره آمد. مسأله بمباران شمیایی سردشت به قدری مهم است که باید از مهدویان بهخاطر ساخت فیلم آن تشکر کرد، اما محدود کردن مسأله سردشت به کردها و ادعای ظلم تاریخی به کردها تا امروز، محکوم کردن حاکمیت در این ماجرا و حذف دشمن و عوامل بمباران شیمیایی در فیلم به قدری واضح بود که همگان به آن انتقاد کردند. با این حال رفتار جشنواره فیلم فجر درباره این موضوع اهدای سیمرغ بهترین کارگردانی به وی بود. با اینکه در توانمندی مهدویان شکی نیست، اما پیامهای اینگونه جایزه دادن و آنگونه بایکوت کردن کاملاً مشخص و آشکار است.
با اینکه جشنواره فیلم فجر کاملاً دولتی برگزار میشود، اما مدیران و سیاستگذاران آن کاملاً در مقابل داوری منفعل عمل میکنند. قطعاً نگارنده با دخالت بیجا در کار داوران محترم جشنواره مخالف است، اما لازم است سیاستهای کلان فرهنگی و اولویتها به داوران ابلاغ شود؛ اتفاقی که به نظر میرسد حتی مسوولان جشنواره درباره آن توجیه نیستند. مسألهای که در بیانیه سازندگان فیلم «روز صفر» هم به آن تاکید شده بود. فیلم «روز صفر» اثری است که در جهت منافع ملی ایران ساخته شده و بخشی از سینماگران به درستی تشخیص دادند که نشان داد قدرت اطلاعاتی کشور در ماجرای دستگیری ایران در این روزهای سخت در جهت افزایش اعتماد به نفس جامعه تأثیر بسزایی دارد، اما رفتار جشنواره فیلم فجر در مقابل این فیلم چه بود؟ بیاعتنایی و از کنار فیلم گذشتن. امری که به درستی باعث اعتراض سازندگان آن شد.
پیش از آغاز جشنواره چند نفر معدود از سینماگران از شرکت در این جشنواره انصراف دادند و طبعاً آثارشان از داوری هم کنار گذاشته شد. با اینکه رفتار جشنواره در مقابل پیمان معادی عجیب بود. وی صراحتاً نوشته بود: «همه سیاهپوشیم و عزادار. دلهایمان شکسته. من با کدام دل شاد بروم جشنواره که جشن بگیرم؟! نمیتوانم. جشنواره باشد برای روزهایی روشن که بتوانیم همه با هم زندگی را و عشق را، براستی جشن بگیریم.»، ولی به ناگهان در میانه جشنواره مدیران جشنواره تاکید کردند وی انصراف مکتوب نداده است و همین مسأله باعث شد که عدهای متقاعد شوند که معادی در اختتامیه قطعاً سیمرغ خواهد گرفت که گرفت. حالا این تناقض را چه کسی باید پاسخ دهد که همه انصرافیها مکتوب انصراف داده بود یا فقط لازم بود معادی به صورت کتبی انصراف دهد تا جشنواره به او جایزه ندهد. مسأله اهدای سیمرغ به بازیگر تحریمکننده جشنواره وقتی تلختر شد که معادی حتی حاضر نشد به ایران بیاید و کار خود را با یک ویدئو با حرفهای کلی تمام کرد و سرشکستگی ماند برای جشنواره و برگزارکنندگانش. آن وقت دبیر جشنوارهای که حاضر شده به بازیگر تحریمکننده کل جشنواره سیمرغ دهد از رفتار عوامل روز صفر که در اعتراض به این مسأله فقط و فقط اختتامیه را تحریم کرده بود زشت و ناپسند میخواند و آن داور دیگر تهدید میکند سیمرغتان را نمیدهیم. با این اوصاف دیگر چه انتظاری است که بهدنبال سیاستگذاری فرهنگی در جشنواره فیلم فجر باشیم. شاید سعید ملکان هم به این نتیجه برسد که برود سراغ مدل فیلمسازی اجتماعی تلخ و سیاهش تا جشنواره فیلم فجر کمی تحویلش بگیرد.
ماجرای حیرتانگیز دیگر جواد عزتی است که سالهاست بدون حاشیه در فیلمهای خوب و آبرومند بازی میکند، اما به راحتی نادیده گرفته میشود. جواد عزتی نه حاشیه سیاسی دارد نه حاشیههای دیگر. فیلمهایش در سالهای اخیر و در همین جشنواره اخیر از متوسط کیفیت بالایی برخوردار بود. در سه فیلم لاتاری و ماجرای نیمروز به صورت مطلق نادیده گرفته شده است. اگر در روزهای آتی دیدید که جواد عزتی هم تغییر رویه داد و در هر مساله با ربط و بیربط اظهارنظر کرد و حواشی سیاسی و ... ایجاد کرد شاید یکی از دلایلش هم بیمهری است که حاصل نگاه غلط برگزارکنندگان یک جشنواره دولتی است.
آخرین مصداق این مطلب بهروز شعیبی است. شعیبی هم وقتی فیلم سیانور را علیه گروهک منافقین ساخت با بایکوت جشنواره مواجه شد. او در فیلم بعدیاش رفت سراغ فیلمی درباره اعتیاد و اتفاقاً جشنواره به او توجه کرد. حالا شعیبی با «روز بلوا» به سراغ یک مسأله مهم که در سیاست و اقتصاد کشور نقش داشته و در مقطعی باعث تنش شده رفته و از منظری کاملاً اجتماعی و مصلحانه و در راستای منافع ملی فیلمی ساخته است که باز هم به صورت مطلق بایکوت شد. اگر فیلم بعدی شعیبی درباره یک مسأله بیخاصیت دیگر بود خیلی تعجب نکنید، چون مدیریت دولتی جشنواره فجر به او میگوید که از چه مدل فیلم خوشش میآید.
شاید خوانندگان این مطلب تصور کنند نگارنده از حمایت بیچون و چرا از هر فیلمی با هر کیفیتی سخن میگوید در حالی قطعاً این گذاره غلط است و انتقاد ما از جشنواره فیلم فجر و مدیریت آن این است که فیلمهای خوب با مضمون و محتوای درست که در راستای منافع ملی است نادیده گرفته میشود. اتفاقی که تلخی آن بیشتر است و راهی را پیش پای سازندگان این مدل فیلمها میگذارند که اولین مسأله آن سرخوردگی و تجدیدنظر در راهی است که میروند.
شعارسال، با اندکی تلخیص و اضافات بر گرفته از روزنامه صبح نو ، تاریخ انتشار: 26 بهمن 1398 ، شماره: ۸۸۵ ، www.sobhe-no.ir