پایگاه تحلیلی خبری شعار سال

سرویس ویژه نمایندگی لنز و عدسی های عینک ایتالیا در ایران با نام تجاری LTL فعال شد اینجا را ببینید  /  سرویس ویژه بانک پاسارگارد فعال شد / سرویس ویژه شورای انجمنهای علمی ایران را از اینجا ببینید       
کد خبر: ۲۶۱۳۵۴
تاریخ انتشار : ۲۷ بهمن ۱۳۹۸ - ۰۹:۳۷
علوم اجتماعی و انسانی چیزی نیست جز توجه به امور و موضوعات زندگی و تلاش برای جواب دادن به سوالاتی مانند جایگاه فرد در جامعه. این علوم ما را یاری می دهند تا یادگیری و فهمیدن امر انسانی و اجتماعی را فهم کنیم.
شعار سال:می خواهم درباره علم اجتماعی همچون فعالیتی فضیلمند صحبت کنم. می خواهم توضیح دهم که علم اجتماعی ما را فرهیخته می سازد. این فرهیختگی روح فضیلتمند علم اجتماعی است. شاید در هیچ یک از کتاب های آموزشی علوم اجتماعی و انسانی چیزی فضیلتمندی علم اجتماعی ننوشته باشند. همین امر باعث خشک و بی روح شدن این دانش ها شده است.


این بحث مانند سایر بحث های انسانی و اجتماعی، موضوعی پیچیده و چند لایه است و نمی توان آن را کامل توضیح داد. اما از آنجا که به ماهیت فضیلتمند علم و بویژه علم اجتماعی در جامعه ما کم تر توجه می شود، لازم است حداقل در حد اشاره نکاتی را یادآوری کنیم.


سال هاست که در گوش جامعه ما این طور القا کرده و می کنند که علم جدید، مغایر ارزش های اخلاقی و فضیلت است. گویی تنها دین اجازه دارد درباره فضیلت سخن بگوید. در کنار این عوامل، چیزهایی دیگری نیز مانع اندیشیدن به فضیلتمندی علم اجتماعی می شود.


گفتمان سیاسی در جامعه ما اخلاق را ایدئولوژیک کرده است. این مانع بزرگی برای صحبت کردن از رویکرد فضیلت گرا به علم شده است. ما در جامعه ای «موعظه گرا» زندگی می کنیم و موعظه کردن به فن اداره جامعه تبدیل شده است. همین امر کار صحبت کردن درباره دانش و دانشگاه و پیوند آن با فضیلت را دشوار کرده است.

دانشجویان که سراسر زندگی شان درگیر این موعظه گرایی شده است میلی به شنیدن و سخن گفتن از فضیلت و اخلاق ندارند. البته این مشکل تنها در ایران نیست که نمی شود از پیوند علم و فضیلت سخن گفت. ما در روزگاری زندگی می کنیم که در نتیجه سیطره ارزش های بازاری و ابزاری و بحران های نهاد دانشگاه، به سختی می توانیم از پیوند علم و فضیلت صحبت کنیم.


اما نمی شود دانشگاه و بویژه علم و علم اجتماعی را بدون یادآوری سویه های اخلاقی و فضیلتمند آن آموزش داد و یاد گرفت. واقعیت این است که این دو به هم پیوسته اند. همه دانش ها با خیر و ظرفیت نیکوکاری انسان سروکار دارند. این که امروزه بسیاری از دانشگاهیان توانایی دستیابی به این ظرفیت را کسب نمی کنند، نشانه این است که دانشگاه با مقوله علم و علم ورزی واقعی فاصله دارد و از آن بیگانه شده است.


لوییس کاروئانا در کتاب «علم و فضیلت» تأثیر فعالیت علمی بر منش اخلاقی را به شیوه ای دقیق نشان می دهد. کاروئانا معتقد است فعالیت های علمی مانند مشاهده کردن، آزمایش کردن، استدلال کردن و حجت آوری، تفکر انتقادی، گفتگو کردن، توصیف کردن و تبیین کردن در تحول خود شخص محقق و منش او عمیقا تأثیر می گذارند. «زندگی دانشورانه» به اعتقاد کاروئانا چارچوب ذهنی خاصی به شخص می دهد و عادت های انسانی و اخلاقی ارزشمند را به تدریج در او ایجاد می کند. بحث های کاروئانا عمدتا در زمینه علم طبیعی و علوم دقیقه است. اما فضیلتمندی سایر علوم هم در تحقیقات امروزی مورد بحث قرار گرفته و آشکار گردیده است.


لیندا زگزبسکی در کتاب خواندنی و شاهکار فلسفی اش با عنوان «فضایل ذهن» نشان می دهد که همه ی فعالیت های ذهنی انسان در حوزه ادبیات و هنرها با چیزی همراه است که او آن را «فضیلت فکری» می نامد. زگزبسکی نشان می دهد که معرفت عمیقا به مفاهیم اخلاقی بسته است. نمی خواهم در اینجا شما را با این مباحث فلسفی درگیر کنم. هدفم صرفا اینست که بگویم نهاد دانشگاه ماهیتی اخلاقی و فضیلتمند دارد.


این نکته را هم جان نیکسون در کتاب به سوی دانشگاه فضیلتمند به شیوه ای ساده و خواندنی بحث کرده است. با توجه به این دیدگاه ملاحظات کلی را برای تان شرح می دهم.


ما به دانشگاه می آییم تا رشد کنیم و ظرفیت هایی مثل استدلال کردن، خویشتن داری، دگرخواهی و استفاده از قابلیت های وجودی خود را ارتقا دهیم. ما انسان بالقوه به دنیا می آییم و نه بالفعل. ما مستعد انسان شدنیم اما انسان نیستیم. قصه زندگی انسانی چیزی نیست مگر همین فرایند انسان شدن. خانواده، مدرسه، جامعه و دانشگاه کمک می کنند تا کمال جو و انسان جو باشیم و ویژگی های بالقوه انسانی خود مانند خلاقیت، توجه کردن، مشاهده گری، استدلال ورزی، سخن گفتن، دقیق بودن و تشخیص زیبایی را بالفعل سازیم.

ارزش انسانی نهاد دانشگاه در همین است که کمک کند ما را از موجودی طبیعی به موجودی انسانی، کمال یافته و فرهیخته تبدیل سازد. نهاد دانشگاه نهادی است ماهیتا فضیلت محور و در مسیر اعتلای وجودی ما انسان ها. کاری که آموزش عالی انجام می دهد یا می تواند و انتظار می رود که انجام دهد اینست که برخی از ویژگی ها و قابلیت های بالقوه انسانی ما را به حد عالی برساند.


اما در «جامعه بازاری» کنونی چنین القا می شود که هدف از تحصیلات عالی رسیدن به شغل و کسب درآمد است. نهاد دانشگاه برای فرهیخته کردن ما شکلی از «خودمحدودسازی» یا ریاضیت کشی خودخواسته و خودانگیخته را به ما القا می کند. میشل فوکو این ریاضت کشی معرفت بنیاد را «زهد زیبایی شناسانه» می نامد. از اینروست که مایک فدرستون در مقاله مشهورش «زندگی قهرمانی، زندگی روزمره»، زندگی دانشگاهی را نمونه ای از «زندگی قهرمانی» می داند.

دانشگاه جای ریاضت کشیدن خود خواسته و خود انگیخته است که فرد از سختی ها لذت ببرد. از دیدگاه انسانی و آرمانی، دانشگاه نهاد موفقیت نیست، بلکه نهاد صیرورت و شدن ماست، نهاد آفریدن خود و برساختن خویشتن ماست. از اینرو «انسان موفق»، انسان آرمانی دانشگاه نیست بلکه «انسان کمال یافته»، انسان دانشگاهی است. انسان موفق که به دنبال موفقیت و پول در زندگی است فرد خطرناکی است که در چشم دیگران رشد یافته ولی در خلوت خود عقب مانده و تهی و ناکارآمد است و نگران است که دیگران نقص های او را بفهمند و نقاب او که نمره عالی اوست کنار برود و ناتوانمندی هایش مشخص شود. تمام شاخه های علمی دانشگاهی از جمله علوم اجتماعی در همین مسیر اعتلای وجودی و فرهیختگی ما معنای انسانی شان را شکل می دهند. هر دانشی با ابزارهای نظری و مفهومی خاصی ما را در مسیر فرهیختگی قرار می دهد.


علم اجتماعی و جامعه شناسی چیزی نیست جز فرهنگ پذیری ما؛ و درک زندگی اجتماعی و چگونه زیستن با دیگران در جامعه، چیزهایی که ما را به فعلیت میرسانند. به خاطر همین به جامعه شناسی نیاز داریم، چون بینشی است که کمک می کند تا بفهمیم برای انسان شدن باید در جامعه زندگی کنیم جامعه یعنی اداره، دانشگاه، خانواده و گروه های اجتماعی گوناگون.


از دانشگاه باید تفکر را یاد گرفت. تفکر یعنی به انسان اندیشیدن؛ مانند معنای بالفعل شدن و اینکه چرا باید مراحل صیرورت را طی کرد؟ اگر انسان مراحل شدن را طی نکند، موجودی بی معناست و حتی توانایی معنا سازی هم ندارد. معنا تفاوت انسان با دیگر موجودات است. به طور کلی امر معنا دار یعنی امر قاعده مند، چیزی که وقتی فرد آن را انجام می دهد دیگری آن را می فهمد. مثلا فهمیدن معنای پوشش. لباس مردانه و زنانه ای که همه آن را به عنوان لباس مردانه یا زنانه می پذیرند و می شناسند. در اینجا سوالی که مطرح می شود اینست که جایگاه فرد در معنا سازی کجاست؟ تمام بحث ها و فلسفه ها بر سر این مسئله شکل گرفت که چه کسی و چه مکتبی می تواند جایگاه فرد را در مقابل جامعه تعریف کند؟


علوم اجتماعی و انسانی چیزی نیست جز توجه به امور و موضوعات زندگی و تلاش برای جواب دادن به سوالاتی مانند جایگاه فرد در جامعه. این علوم ما را یاری می دهند تا یادگیری و فهمیدن امر انسانی و اجتماعی را فهم کنیم. فهمیدن، مهمترین خدمت و گام در مسیر صیرورت انسانی و فرهیختگی اجتماعی است.

امروزه محققان علوم شناختی به ما نشان داده اند که ما اغلب با «توهم آگاهی» روبرو هستیم. توهم این که نمی دانیم اما گمان می کنیم که می دانیم. عوامل بسیاری باعث توهم آگاهی می شوند. صحبت من در اینجا توضیح پدیده توهم آگاهی نیست، اما کار دانشگاه اینست که ما را با توهم آگاهی آشنا کند و از این طریق ما را به سوی آگاهی سوق دهد. هرکس کاری را انجام می دهد به این معنا نیست که معنای آن را می داند. در دانشگاه می آموزیم که برای «دانستن چیزها» به دانش، گفتگو، زبان و مفهوم نیاز داریم. همه افراد لباس می پوشند، اما فهم اینکه منطق اجتماعی لباس پوشیدن چیست به عهده علم اجتماعی و انسانی مانند جامعه شناسی, انسان شناسی, نشانه شناسی و زیبایی شناختی است.


اموری مربوط به انسان پیچیده هستند و فهم پذیری آنها با عقل سلیم و درک شهودی و دم دست ممکن نمی شود. علوم اجتماعی به ما می آموزد که دربرابر امر انسانی و اجتماعی برخوردی ساده و دم دست نکنیم. بسیاری از فجایع و نابخردی های بزرگ تاریخ نتیجه همین توهم آگاهی و بی توجهی به منطق پیچیده درونی پدیده های انسانی و اجتماعی است.


دانشگاه و بویژه علم اجتماعی و انسانی ما را فروتن و متواضع و خردمند می سازد. فرهیختگی اجتماعی، حاصل این تواضع معرفتی است. فرهیختگی نه تنها «کنش دگرخواهانه» است، بلکه نوعی رویکرد به دنیا و «فروتنی معرفت شناسانه» است. انسان دانش آموخته و کنجکاو و خردمند در نتیجه بیرون آمدن از توهم آگاهی، ظرفیت دانستن و پرسش کردن بدست می آورد. این فرد معنای «فهمیدن» را می فهمد. فهمیدن زمان و تمرین زیادی می خواهد.

دانشجو و دانش آموخته علم اجتماعی و انسانی تلاش می کند جامعه را بفهمد. کسی می فهمد که بتواند بگوید نمی فهمم؛ کسی که می داند که نمی داند، نادان نیست. نادان کسی است که فکر می کند می داند در حالی که نمی داند و نمی داند که نمی داند. او «جهل مرکب» دارد. کسی که چون ابو شکور بلخی می گوید «تا بدانجا رسید دانش من همی بدانم که نادانم»، چنین کسی داناست.


دانشگاه کمک می کند تا ما انگیزه و آمادگی برای دانستن و کنجکاوی برای فهمیدن و توجه کردن بدست آوریم. دانشگاه کمک می کند به اینکه «چگونه فهمیدن» را بفهمیم. فهمیدن یعنی دانستن فرق بین «خِرد» و «دانستن». دانستن، اطلاعات است که از طریق کتاب و سایت و منایع بدست می آید؛ ولی فهمیدن، شیوه اندیشیدن است.


ممکن است فردی اطلاعات زیادی نداشته باشد ولی شیوه اندیشیدن را بداند. اندیشیدن نیاز به آمادگی، شجاعت و حس کنجکاوی نیرومند دارد. شیوه اندیشیدن، همین ظرفیت های انسانی والاست. انسان فهیم، انسان خردمندی است که شهامت ابراز حقیقت، جستجوی حقیقت و فهم آن را دارد. شیوه اندیشیدن، شیوه زیستن و بودن و شدن انسانی است. گاه ما گمان می کنیم که شیوه اندیشیدن مهارت های فنی است که روش ها و تکنیک های تحقیق آن را به ما اعطا می کنند. این خطای بزرگی است که بسیار هم رایج است.


فهمیدن نیاز به گفتگو با دیگری در قالب دیدگاه های مختلف دارد. گفتگو با دیگری زمانی ممکن است که ما بتوانیم دیگری را رسمیت بخشیده و اعتبار دهیم. فرد خردمند به متخصصان، افراد مجرب، شیوه های گوناگون زندگی و رشته های گوناگون دانش اعتبار می دهد و از آنها درباره سلامتی، اقتصاد، فرهنگ، تاریخ و زبان و بسیاری از موضوعات و مسئله ها پرسش می کند. معنای این کار این است که فرد خِردمند خود را دانای کل نمی داند.

علم اجتماعی و انسانی است که چنین خردمندی و دانایی را گسترش می دهد. فرهیختگی از درون چنین فضای یادگیری ممکن می شود. انسان نافرهیخته، کسی است که خود را دانای کل می داند و برای فهم پذیری امر انسانی و اجتماعی شأن و اعتباری قائل نیست. تعصب و دُگم بودن حاصل بی توجهی به پیچیدگی امر انسانی و اجتماعی است. علم اجتماعی و انسانی ما را از طریق آگاه ساختن به ماهیت پیچیدگی امر انسانی و اجتماعی، فرهیخته می سازد.

شعار سال، با اندکی تلخیص و اضافات برگرفته از سایت ارم بلاگ، تاریخ انتشار: 26 بهمن ماه 1398، کدخبر:www.payam.eramblog.com
اخبار مرتبط
خواندنیها و دانستنیها
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
آخرین اخبار
پربازدیدترین
پربحث ترین