دکتر غلام حسین خدری محقق و پژوهشگر و استاد دانشگاه در رشته فلسفه و حکمت اسلامی است. ایشان آثار متعددی در زمینه فلسفه و تاریخ آن در جهان اسلام خصوصاً در دویست سال اخیر منتشر ساخته اند. حوزه تخصصی ایشان پژوهش در طبقات حکمای راسخین و فیلسوفان بعد از ملاصدرا است. دغدغه اصلی ایشان استفاده از ایده های این حکما در راستای ایجاد پارادایم نوین فکر فلسفی در راستای تحقق تمدن نوین اسلامی است. دکتر غلام حسین خدری به تازگی از پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی به دانشگاه پیام نور هجرت کرده اند و در گزارشی اختصاصی با ایشان درباره روندهای مدیریتی این پژوهشگاه استراتژیک و راهبردی نظام جمهوری اسلامی و طرح های بنیادینی که به دلیل روندهای مدیریتی ناسالم بر زمین مانده اند سخن گفتیم.
استاد در مصاحبه های اخیر و یادداشت هایی که از اعضای هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی داشتیم، ایشان به روندهای مدیریتی و تصمیمات کلان درباره جهت گیری پژوهش ها در این مؤسسه راهبردی نظام، اعتراض داشتند، حضرتعالی به عنوان کسی که در این سال های اخیر در پژوهشگاه حضور داشتید در این مورد نظرتان را بفرمایید؟
دکتر غلامحسین خدری: به نظر می رسد، پژوهشگاه مورد بی مهری وزارت علوم و شورای آموزش عالی قرار گرفته است. واقعیت امر این است که علیرغم اعتراض هایی که به جو حاکم در مدیریت این پژوهشگاه مهم و حیاتی کشور که باعث تعلیق بسیاری از فعالیت های پژوهشی ضروری و استراتژیک شده است، گویا وزارت علوم هیچ اراده ای برای تجدید نظر درباره گزینش مدیریت این مؤسسه تحقیقاتی ندارد. حقیقت این است که یک نارضایتی بالا در میان کارمندان و اعضای هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی در تعامل با مدیریت این مؤسسه وجود دارد. تصمیمات مدیریتی ای که بسیار آزاردهنده و در بسیاری موارد برای برآورده ساختن اهداف و منافع حزبی صورت می گیرند. این یک بیماری عام در سیستم مدیریت کشور است. وقتی هم حزبی من در یک جایی سمتی یا کرسی ای برای ریاست گرفت، من دوست ندارم که بدی های او را ببینم. هرکس هم اعتراضی بکند، در همان نطفه خفه می شود چون خلاف رویکردهای شخص من است و غلط است. تغییر مستلزم وجود یک گوش شنوا و چشم بینا است و این را ما در مواجهه با مسائل مدیریتی پژوهشگاه نمی بینیم. چرا باید رئیس یک مؤسسه تحقیقاتی بسیار حیاتی و مهم مثل پژوهشگاه علوم انسانی از دانشگاه تربیت مدرس و آن هم با یک رزومه مدیریتی ناکافی با رویکرد به شدت گروهی انتخاب شود. این نوع نگاه مدیریتی، کارساز نیست چرا که تنها بر باندبازی مبتنی است و کار استراتژیک نمی تواند در بستر چنین مدیریتی صورت گیرد. چرا که به تعبیر معروف "کل حزب بما لدیهم فرح" یعنی هر حزبی فقط به داشته خودش خرسند است در حالی که وقتی این مسأله در یک مرکز تحقیقاتی مهم و استراتژیک پیش می آید، می تواند نتایج فلاکت باری داشته باشد. تعطیل شدن گروه های مهم تحقیقاتی به دلیل عدم انسجام آن ها با عقاید حزبی من و از این دست مسائل. اینها مضر است. به باور من هیچ اراده ای برای تغییر در پژوهشگاه و رویکرد مدیریتی آن وجود ندارد و فضای خفقانی که در این حساس ترین مرکز تحقیقات علوم انسانی به وجود آمده است، یک مانع بزرگ برای پیشرفت در زمینه اندیشه پروری است. اگر ما جوهره انقلاب اسلامی را ارائه مدل اندیشه و تفکر اسلامی بدانیم چرا که به باور من، انقلاب اسلامی یک انقلاب فکری بود، لااقل عمده هویت انقلاب ما فکر و تفکر بود. قرار بود که نهادهایی مثل پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی برای ما اندیشه بومی و وطنی تولید کنند. من نمی گویم اندیشه غربی و تجربه های آنها بد است. بلکه باور دارم باید این اندیشه خوانده شود و ما در این زمینه همیشه حاضر به یاد گرفتن هستیم. ولی نکته درباره عدم کارایی این تفکر برای مدیریت کشور است. مسائل مبتلابه ما هیچ ارتباطی با پارادایم های غربی ندارد و ما نیاز داریم که تولید فکر شود. در یک دهه اخیر یک گروهی در پژوهشگاه شکل گرفت تا متون علوم انسانی بازخوانی شود و مسائل مطروحه نقد و بررسی شود تا راهکاری برای تولید علوم انسانی وطنی و مبتنی بر سنت و سابقه فرهنگی ما یافت شود ولی همین یک مورد هم تعطیل شده است.
استاد همین مسأله تعطیلی شورای بررسی متون و معلق ماندن طرح بررسی متون علوم انسانی، که بسیاری از محققین هم معترضند که علیرغم قراردادهایی که پژوهشگاه با آنها منعقد کرده ولی نوشته های آنها منتشر نمی شود و در این حوزه کم کاری صورت می گیرد؟ چرا اصلاً چنین وضعی پیش آمده است؟
دکتر غلامحسین خدری: ما هر وقت در کشور به یک بحران یا مشکل برمی خوریم، دادمان بلند می شود که ریشه اش در علوم انسانی است. همه مان دغدغه علوم انسانی را داریم ولی برای بهبود وضعیت و عملیاتی کردن طرح های استراتژیک در این حوزه چه کاری انجام داده ایم؟ همه مسئولین کشور می دانند که دانشجویان علوم انسانی اکثریت فعالان دانشگاهی را تشکیل می دهند. ولی ما اصلاً برنامه ای برای استفاده از این همه نیروی تازه نفس نداریم. مدیریت لازم است باید به این نیرو میدان داده شود و از ظرفیت های آن برای عملی کردن و عملیاتی ساختن ایده های وطنی استفاده کرد. این یک مدیریت استراتژیک و راهبردی نیاز دارد که معتقد به انقلاب و نظام باشد. کسی که در این حوزه مدیریت می کند نباید خودش نسبت به این جریان سازی موضع مخالف داشته باشد. ما دیگر عادت کرده ایم. یک بودجه ای اختصاص می یابد چند کار نمایشی و سطحی انجام می گیرد یادبودی گرفته می شود و تمام. به نظر من علوم انسانی در کشور ما یله و تنها تست. عمده کار ما در حوزه علوم انسانی ترجمه است. و هیچ فهمی در اینجا وجود ندارد. ما نیازمند علوم انسانی ای هستیم که مشکلات بومی ما را حل کند. علوم انسانی مبتنی بر ترجمه نمی تواند گرهی از مشکل ما بگشاید. در این چهار دهه ای که از انقلاب می گذرد شما یک وزیر علوم به من نشان دهید که دلسوخته علوم انسانی بوده است و دغدغه کشور را در این زمینه داشته است؟! این واقعاً برای نظام ما یک عیب محسوب می شود. چرا باید نیروی جوان پژوهشی دلسرد شود؟
چرا یک نهاد استراتژیک تحقیقاتی که فکر ایجاد آن ناشی از دغدغه های رهبری و امام خمینی شکل گرفته است باید زیر نظر وزارتخانه ای باشد که سلیقه و حزب در آن حرف اول را می زند؟ چرا نهادهای حاکمیتی بالادستی در این مسأله ورود نمی کنند؟
دکتر غلامحسین خدری: واقعیت قصه این است که درست که القاب و اسم های اسلامی به پژوهشگاه ها می دهیم ولی این مسائل فقط به حرف محدود می شود. ساختارهای ما از هم گسیخته است. اراده جدی برای کار جدی وجود ندارد. فقط منتظرند وقتی رهبری دلشان به درد آمد و از دیدن این اوضاع آشفته مدیریتی فریاد انتقاد برآوردند، چند کار شعاری و نمایشی و چند تا بنر و این حرف ها برای خالی نبودن عریضه ارائه می دهند. حقیقت این است که چیزی که رهبری مد نظرشان است با شعار تحقق پیدا نمی کند. مسئولان وزارتخانه باید بدانند که این کار مستلزم شعور است نه شعار. اگر امروز موشک های ما تن دشمن را به لرزه در می آورد همین کار را در علوم انسانی هم می توانیم انجام دهیم. مشکل ما این است که اراده جدی وجود ندارد. حقیقت امر این است که بسیاری از مدیران در بدنه نظام به این ایده اعتقاد ندارند و به همین خاطر، ما مجموعه منسجمی برای عملی کردن این طرح در بطن نظام نداریم. اسناد بالا دستی نظام روشن است. همه چیز تعریف شده است. رهبر معظم انقلاب نقشه راه را ترسیم کرده اند ولی سرباز گوش به فرمان نداریم. این جای بسی تأسف است که چرا مدیر یک کشور فکر می کند که شعارهای توخالی را می تواند به عنوان رزومه به خورد جامعه بدهد. این باعث شده است که در پژوهشگاه علوم انسانی فضای ناامیدی حاکم شده است. این خودش خطرناک است. چرا باید استاد ناامید باشد؟ چرا کسی که باید سرشار از امید و به فکر اندیشه سازی باشد، ناامیدوار گوشه نشین شود؟ چرا مدیریت با عضو هیئت علمی درست رفتار نکند و به حرف او گوش ندهد؟
در یادداشت هایی که از دکتر سید جواد میری و سید حسین حسینی منتشر کردیم همین مسائل موج می زند؛ ایشان نیز معتقد هستند که اراده ای در عملی کردن فضای گفتمان وطنی علوم انسانی وجود ندارد و مدیریت هر جا که منافع حزبش به خطر می افتد طبل مخالفت می نوازد؟
دکتر غلامحسین خدری: مشکل ما الیناسیون فرهنگی و فکری است. ما اصلاً به مقام تفکر و متفکر بی توجه هستیم. منابع وطنی ارزشی برای مدیران حزب گرای ما ندارند. آنها فقط دارند زمینه را برای خروج نیروهای درجه یک و متفکر که می توانند دردی از این مملکت دوا کنند، فراهم می کنند. چرا باید پژوهشگاه با شخصیت هایی مثل دکتر حسینی و دکتر میری مخالفت کند؟ اینها سرمایه های معنوی این مملکت هستند. هر دو بزرگوار، دغدغه جامعه را دارند و برای خودشان صاحب فکر و اندیشه هستند. من معتقدم، اگر امروز شهید مطهری زنده بود و این سیستم مدیریتی را نقد می کرد، بلاشک این مدیران جلوی او هم می ایستاند. اصلاً ما به مرده پرستی عادت کرده ایم. اگر فرخی یزدی روزی در زندان رضا شاه ناله سر می دارد که "مشکل ما رضاه شاه و امثالهم نیست بلکه مشکل این است که تصمیم نداریم" این یک واقعیت تام است. ما تصمیمی برای تصحیح روندهای غلط مدیریتی در کشور نداریم. وضعیت علوم انسانی در دنیای بحران زده معاصر مستلزم توجه جدی مدیران دلسوز است. ما باید فکر تولید کنیم تا بتوانیم دوام بیاوریم.
شعار سال با اندکی اضافات و تلخیص برگرفته از ساعد نیوز کد خبر 102362 مورخ 30 شهریور 1399، saednews.com .