پایگاه تحلیلی خبری شعار سال

سرویس ویژه نمایندگی لنز و عدسی های عینک ایتالیا در ایران با نام تجاری LTL فعال شد اینجا را ببینید  /  سرویس ویژه بانک پاسارگارد فعال شد / سرویس ویژه شورای انجمنهای علمی ایران را از اینجا ببینید       
کد خبر: ۳۲۳۹۵۶
تاریخ انتشار : ۰۴ بهمن ۱۳۹۹ - ۱۶:۳۰
سخنرانی مجازی شهرام اتفاق در جمع دانشجویان ایرانی دانشگاه برکلی–کالیفرنیا با موضوع اقتصاد سیاسی محیط زیست
شعار سال: سلام و درود بر شما. خوشحالم که این فرصت را دارم که در جمعِ دانشجویان دانشگاه برکلی (کالیفرنیا) به صورت مجازی در مورد مسئله مهم محیط زیست صحبت کنم.

من شهرام اتفاق هستم و کتاب‏ها و مقالاتی در حوزه مهندسی و اقتصاد ترجمه و تالیف کرده‎ام. امروز این فرصت را بدست آوردم که بَنا به دعوت شما در مورد یکی از این موضوعات، یعنی «اقتصاد سیاسی محیط زیست» صحبت کنم.

ارجاع من به کتاب خودم خواهد بود، کتابی که در مورد اقتصاد سیاسی و محیط زیست است. این کتاب دو جلدی است و موضوعات مهمی در مورد محیط زیست و اقتصاد سیاسی در آن مطرح شده؛ بنابراین من الان به توضیح این موضوع میپردازم؛ و اگر اجازه دهید ابتدا از محیط زیست شروع می‎کنیم و بعد از آن به سراغ اقتصاد سیاسی می‎رویم و به بررسی ارتباط میان این‎ها خواهیم پرداخت.

ه مه ما می‎دانیم که در چرخه‎هایی زندگی می‎کنیم که به آن اکوسیستم می‎گویند. یعنی چرخه‎هایی که ترکیبی از گیاهان، حیوانات، میکرواُرگانیسم‎ها، انسان، اشیای فیزیکی می‎باشد و این چرخه‌های اکوسیستمی در وضعیت تعادلی به سر میبرند. هر تغییر کوچکی در این چرخه‌ها باعث رخ دادن تحولاتی در آن‌ها میشود، ولی در نهایت آن‌ها به صورت پویا سعی میکنند که به چرخه تعادلی خود بازگردند؛ و تخریب‌های محیط زیستی که ما انجام میدهیم میتواند به این چرخه‌های اکوسیستمی آسیب برساند. این آسیب‌ها میتواند به قدری زیاد باشند که این تعادل به شکلی تغییر پیدا کند که ما به عنوان عضوی از این اکوسیستم دیگر قادر نباشیم به حیات خود در این چرخه‌ها ادامه دهیم یا نتوانیم به شکل سابق با همان کیفیتی که در گذشته به حیات خود ادامه میدادیم، ادامه دهیم.

چه چیز‌هایی باعث تخریب محیط زیست میشود؟
یکی از موضوعاتی که باعث تخریب محیط زیست میشود «آلودگی هوا» است. ما هم در فرایند تولید کالا‌ها میتوانیم هوا را آلوده کنیم، مثل دودی که از دودکش کارخانه‌ها خارج میشود و هم در مصرف محصولات میتوانیم هوا را آلوده کنیم، مثل دودی که از خودرو‌ها خارج میشود و یا دود سیگار، که آن هم میتواند هوا را آلوده کند. هر چیزی که میتواند هوا را آلوده کند جزء موضوعاتی به شمار میآید که به آن‌ها آلاینده‌های هوا میگوییم.

غیر از آلودگی هوا ما «آلودگی صوتی» هم داریم، صدای ناشی از فعالیت‌های صنعتی، صدای ناشی از مصرف کالا مثلِ زمانی که در حال رانندگی بوق میزنید، این صدا آلودگی صوتی ایجاد میکند و یا زمانی که در مراسم چهارشنبه سوری ترقه بازی میکنید و یا در فستیوال‌ها صدای ترقه بازی میآید، این‌ها میتوانند آلودگی صوتی ایجاد کنند. آلودگی نوری هم داریم که ناشی از تولید نور مصنوعی است، که در شهر ها، جاده ها، سواحل دریا‌ها وجود دارد. این‌ها میتوانند آلودگی نوری ایجاد کنند.

ما انواع «آلودگی خاک» را داریم. پسماند شیمیایی که وارد خاک میکنیم، زباله‌های اتمی که در خاک دفن میشود و زباله‌های معمولی که در خاک دفن میشود میتوانند انواع و اقسام آلودگی خاک را ایجاد کنند. حتی باقیمانده ته سیگار هم که روی خاک می‌اندازند میتواند خاک را آلوده کند و ان محیط را برای بقای گیاهان و جانوران سمی کند؛ و یا انواع و اقسام آلودگی‌های دیگر که میتوان به آن اشاره کرد.

«آلودگی آب» را داریم که خیلی مهم است. ما در واقع فعالیت‌هایی مثل ظرف شستن و یا شستشوی لباس‌ها با شوینده انجام میدهیم و یا پسماند‌های شیمیایی فرایند تولید کارخانجات را بدون انجام تسویه صنعتی وارد آب دریا، رودخانه‌ها و یا سفره‌های آب زیرزمینی میکنیم و آب را آلوده میکنیم.

تمام مواردی که به آن‌ها اشاره کردم می‌توانند به «چرخه اکوسیستم» آسیب برساند، یعنی ترقه بازی در چهارشنبه سوری یا فستیوال‌ها و یا نور مصنوعی در سواحل، میتواند حیوانات را مُشوش و نگران کند و ممکن است آن‌ها محل زندگیشان را تغییر دهند. مثلا وقتی که لاک پشت‌ها می‌خواهند وارد ساحل بشوند، جایی که همیشه در آن تخم ریزی می‌کردند، نور مصنوعی ایجاد شده در ساحل و یا صدای مصنوعی که در ساحل است باعث نگران شدن آن‌ها میشود و آن‌ها ممکن است که محل تخم ریزی خودشان را تغییر دهند. پرنده‌ها ممکن است از محل قبلی خودشان مهاجرت کنند و به محل جدیدی بروند. همه این‌ها میتواند این چرخه‌های اکوسیستم را دچار تغییر و تحولات نگران کننده‌ای کند که بعضی از این تغییر و تحولات در داخل آن اکوسیستم هضم میشود و مجددا به تعادل جدیدی میرسد و ممکن است که خطر جدّی‌ای ما را تهدید نکند و در بعضی از این موارد، این آسیب‌ها ممکن است به قدری به اکوسیستم آسیب برساند که حیات ما هم به خطر بیفتد.

یکی از موضوعات نگران کننده در تخریب‌های محیط زیستی، انتشار گاز‌های گلخانه‌ای است. فعالیت‌های انسانی ما باعث انتشار گاز‌های گلخانه‌ای میشود. البته بعضی از فرایند‌ها طبیعی که مستقل از فرایند‌های انسانی است، هم موجب انتشار گاز‌های گلخانه‌ای میشود، اما حجم آن خیلی کم است و بعد از اینکه منتشر میشود هم از جو خارج میشود و آن تعادل همیشه وجود داشته است، اما حجم انتشار گاز‌های گلخانه‌ای توسط انسان از یک مقطعی بسیار زیاد شده است، بطوریکه از اوایل انقلاب صنعتی اول، حوالی سال ۱۷۵۰ به بعد ما حجم زیادی گاز‌های گلخانه‌ای منتشر کردیم.

این گاز‌های گلخانه‌ای در اطراف زمین پوششی ایجاد کردند بطوریکه نور خورشید از این پوشش عبور میکند، اما گرما نمیتواند از این پوشش خارج شود و در واقع همان وضعیتی رخ میدهد که در گلخانه‌ها رخ میدهد؛ و یا مثلا ممکن است شما تجربه این را داشته باشید که اگر خودروی خود را در معرض آفتاب شدید تابستان قرار دهید، وقتی بعد از چند ساعت باز میگردید و وارد خودرو می‌شوید میبینید که در داخل خودرو بشدت هوا گرم شده. به این خاطر است که نور خورشید توانسته از شیشه خودرو عبور کند و در داخل فضای خودرو شود، اما گرما نتوانسته خارج شود بنابراین در آنجا یک وضعیت گلخانه‌ای به وجود آمده است؛ و ما این پدیده گلخانه‌ای را هم اکنون در کره زمین داریم. مشکلی که داریم این است که از ابتدای انقلاب صنعتی تا کنون ما یک حجم زیادی گاز گلخانه‌ای تولید کردیم. تولید این گاز گلخانه‌ای ناشی از مجموعه‌ای از فعالیت‌های انسانی بوده که در مورد آن توضیح میدهم و مجموع این عوامل باعث شده که دمای سیاره زمین نسبت به ابتدای انقلاب صنعتی تا ابتدای سال ۲۰۱۱ چیزی حدود ۰٫۸ تا ۱ درجه سانتی گراد افزایش پیدا کند.

از ابتدای سال ۲۰۱۱ تا به امروز هم، گاز گلخانه‌ای بیشتر تولید شده و به طبع آن دمای کره زمین همچنان اندکی افزایش پیدا کرده است؛ و اکنون دانشمندان ابراز نگرانی میکنند که اگر دمای کره زمین از حدود ۱٫۵ تا ۲ درجه سانتی گراد بیشتر شود (که در حال حاظر ما افزایش دمای ۱٫۵ درجه را تجربه میکنیم)، اگر از ۲ درجه سانتی گراد بیشتر شود مجموع تحولاتی بر روی سیاره زمین رخ خواهد داد، آسیب‌هایی به این اکوسیستم وارد خواهد شد که این آسیب‌ها باعث خواهد شد که هزاران و میلیون‌ها گونه جانوری و گیاهی برروی سیاره زمین از بین بروند، آب دریا‌ها از بین بروند، دمای آب اقیانوس‌ها و دریا‌ها افزایش پیدا کند، یخ‌های قطبی ذوب شود (که هم اکنون این اتفاق در حال رخ دادن است)، و مجموع این عوامل باعث این میشود که حیات بشر به خطر بیفتد و ممکن است که ما وارد فاز غیرقابل برگشتی بشویم که دیگر حتی نتوانیم چیزی را جبران کنیم. علت آن هم این است که زمانی که گاز‌های گلخانه‌ای وارد جو کره زمین می‌شود، خارج شدن این گاز‌ها از جو زمان زیادی نیاز دارد. خروج بعضی از این گاز‌های گلخانه‌ای چیزی حدود ۱۰۰ سال و بعضی از آن‌ها حتی چند هزار سال طول میکشد.

این را هم بدانید که ما ترکیب مختلفی از گاز‌های گلخانه‌ای داریم، اما مهم‌ترین گاز گلخانه‌ای که ما در سیاره زمین تولید میکنیم دی اکسید کربن است. مابقی گاز‌های گلخانه ای، مقدار اثر آن‌ها را محاسبه میکنند و آن‌ها را به گاز دی اکسید کربن تبدیل میکنند؛ بنابراین زمانی که درباره مقدار گاز دی اکسید کربنی که منتشر میشود، صحبت میکنیم، منظور ما مجموع گاز‌هایی است که به عنوان گاز گلخانه‌ای تولید میشود و به همین جهت به آن CO ۲ e  میگویند. یا مثلا گاز متان زمانی که بخواهد در محاسبات، برحسب گاز دی اکسید کربن تبدیل شود، گاز متان ۲۸ برابر اثر گاز گلخانه‌ای بیشتری نسبت به گاز دی اکسید کربن دارد.

حالا اینکه این گاز‌ها چطور در زندگی طبیعی ما تولید میشود، این هم موضوع جالبی است. مثلا یکی از دلایل تولید گاز متان پرورش گاو روی کره زمین است. گاو‌ها بعد از اینکه گوارش میکنند، گازی را از خودشان خارج میکنند که آن گاز، متان است. حجم گازی که گاو‌ها از خودشان خارج میکنند بسیار زیاد است (هر گاو چیزی در حدود ۱۴۰ کیلوگرم گاز متان از خودش خارج می‌کند). ما تعداد زیادی گاو در کره زمین پرورش میدهیم و این‌ها حجم زیادی گاز متان از خودشان خارج میکنند و این متان منجر به تخریب محیط زیستی میشود. ترجمه این حرف در زندگی طبیعی ما باعث این میشود که ما همبرگری میخوریم که در داخل این همبرگر از گوشت گاو استفاده شده، ما داریم تخریب محیط زیستی انجام میدهیم؛ و البته در این همبرگر نان و سبزیجاتی به کار رفته، که موجب تخریب محیط زیست میشود؛ و همه این موارد باید در محاسبات ما در نظر گرفته شود. پس واضح است که هر همبرگری که مصرف میکنیم باعث تخریب محیط زیست میشود.

وقتی ما سیمان تولید میکنیم باعث تخریب محیط زیست میشود، چون هر ۱ تن سیمان حجم بسیار زیادی کربن منتشر میکند.

هر ایمیلی که شما میزنید باعث تخریب محیط زیست میشود. هر لایکی که شما میزنید باعث تخریب محیط زیست میشود؛ بنابراین ما همیشه با تخریب محیط زیست زندگی میکنیم. یعنی فعالیت‌های اقتصادی انسان روی کره زمین موجب تخریب محیط زیست میشود. خوب سوال اینجاست که دعوای بین نظریه‌های اقتصادی و سیاسی در مورد محیط زیست چیست؟ شما احتمالا در روزنامه‌ها و مجلات خوانده اید که نظام سرمایه داری باعث تخریب محیط زیست میشود؛ و آن‌ها در جواب میگویند که اینطور نیست و شما سوسیالیست‌ها باعث تخریب محیط زیست میشوید. پس موضوع این دعوا‌ها چیست؟

همانطور که به شما توضیح دادم همه فعالیت‌هایی که ما انجام میدهیم، تولید سیمان، خوردن موز، (مثلا موز جزء مواردی است که باعث انتشار دی اکسید کربن زیادی میشود و به همین خاطر باعث تخریب‌های محیط زیستی بیشتری میشود). خوب اگر به این شکل است پس مناقشه اقتصاددان‌های مختلف بر سر چیست؟ واقعیت این است که در هر نظامی خوردن یک همبرگر یا ارسال یک ایمیل و یا تولید یک تن سیمان باعث تخریب محیط زیست خواهد شد. چه در کشور سوسیالیستی مثل کوبا و چه در کشوری مبتنی بر اقتصاد بازار مثل کره جنوبی یا شیلی. از این بابت هیچ تفاوتی وجود ندارد. ما همواره در هر نظامی، زمانی که کالایی تولید و مصرف میکنیم با تخریب محیط زیست روبرو خواهیم شد. مناقشه بر سر این است که کدام نظام اقتصادی میتواند تخریب محیط زیستی کمتر یا بیشتری ایجاد کند. مناقشه بر سر این نیست که نظام اقتصادی‌ای وجود دارد مثل بهشت که هیچ تخریب محیط زیستی در آن اتفاق نمیفتد.

چرا تخریب محیط زیستی رخ میدهد؟ علت آن این است که جمعیت سیاره زمین از حدود ۱۰-۱۱ هزار سال پیش از میلاد مسیح (از زمانی که اطلاعاتی در مورد آن داریم)، از آغاز پیدایش بشر، از زمانی که آدم و حوا آن سیب را گاز زدند و به زمین تبعید شدند، تا حدود ۱۷۰۰ میلادی، چیزی حدود ۶۰۰ میلیون نفر بود. واز ۱۷۰۰ میلادی که ما وارد عصر تولید انبوه و نظام سرمایه داری شدیم شرایطی پدید آمد که جمعیت کره زمین بشدت افزایش پیدا کرد و تقریبا ۷ میلیارد و ۲۰۰ میلیون نفر فقط در طی این ۳۰۰ سال به جمعیت سیاره زمین اضافه شده است. یعنی از بدو پیدایش انسان تا سال ۱۷۰۰ میلادی جمعیت سیاره زمین چیزی حدود ۶۰۰ میلیون نفر بوده و غالبا بخش بزرگی از این ۶۰۰ میلیون نفر در فقر زندگی میکردند، انسان با مشکلات عدیده‌ای روبرو بود، امکان شناسایی بیماری‌ها وجود نداشت و افراد زیادی به خاطر بیماری فوت میکردند و خیلی مشکلات دیگری وجود داشته. از سال ۱۷۰۰ میلادی به بعد مجموعی از تحولات رخ داد که شرایط زندگی انسان بهتر شده، امید به زندگی افزایش پیدا کرده، مثلا ۳۰۰ سال پیش، امید به زندگی تقریبا ۳۰ سال بوده، ولی در حال حاظر این عدد مثلا به ۷۰ سال رسیده؛ و مجموع شرایط مادی زندگی انسان، هم برای تحصیل، هم برای بهداشت، هم برای تغذیه و هم مکانی برای زندگی بهتر شده و این باعث شده جمعیت کره زمین در این ۳۰۰ سال بسرعت افزایش پیدا کند، در نتیجه جمعیت کره زمین از ۶۰۰ میلیون نفر به ۷ میلیارد و ۷۰۰ میلیون نفر برسد و تقریبا ۷ میلیارد و ۱۰۰ تا ۷ میلیارد و ۲۰۰ میلیون نفر در این ۳۰۰ سال به جمعیت کره زمین افزوده شده است.

خوب این افزایش جمعیت به کره زمین فشار می‌آورد. یک منحنی هست که این را توضیح میده و بهش منحنی دانلود میگن. این منحنی میگه سیاره زمین مکانی برای سه چیز است:

۱- محلی برای زندگی

۲- انبار تدارکات و مواد اولیه

۳- مخزن پسماند

سیاره زمین جایی است که ما در آن زندگی میکنیم، جایی است به عنوان انبار مواد اولیه، مثلا از چوب درختان استفاده میکنیم، از دریا ماهی صید میکنیم، از معادن فلز استخراج میکنیم؛ و مخزن پسماند‌های ما هم هست، چون هنوز انسان یادنگرفته است کالا‌هایی را که تولید میکند بتواند به راحتی بازیافت کند و به محصولات دیگر تبدیل بشود یا خیلی راحت تجزیه بشود و به طبیعت برگردد؛ و ما حجم خیلی زیادی پسماند تولید میکنیم مثل پلاستیک‌هایی که مردم تو زباله‌ها یا بعضی مواقع در آب دریا‌ها می‌ریزند. الان ما در دریا‌ها حجم زیادی زبالۀ پلاستیکی داریم که تبدیل به میکروپلاستیک شده است و این میکروپلاستیک‌ها وارد آب آشامیدنی شده اند و ماهی‌هایی که ما صید میکنیم از آن آب تغذیه میکنند؛ بنابراین ما با این بحران به این دلیل مواجه هستیم که جمعیت سیاره زمین از ۳۰۰ سال پیش تا الان حدود ۱۳ -۱۳٫۵ برابر افزایش پیدا کرده و این باعث شده است که زمین به عنوان محلی برای زندگی، مخزن پسماند و انبار تدارکات، گنجایش کمتری برای تامین نیازمندی‌های ما داشته باشد و به سیاره زمین فشار آمده است و فارغ از نوع نظام اقتصادی، همه نظام‌های اقتصادی درگیر این موضوع هستند، چه در یک کشور سوسیالیستی زندگی کنیم چه در یک کشور سرمایه داری.

حالا دانستن بخشی از این دعوا‌های بین اندیشه‌های سیاسی و اقتصادی چپ و راست جالب است و من به چند تا از این نمونه‌ها اشاره می‌کنم. یکی از بحث‌هایی که مطرح میشود، اتهام مصرف گرایی نامیده میشود. معنی آن این است که کسانی که گرایش چپ دارند این ادعا را در مورد اندیشه‌های مبتنی بر اقتصاد بازار آزاد، مبتنی نظام اقتصادی که به آن سرمایه داری یا کاپیتالیستی دارند مطرح می‌کنند که مصرف گرایی زیاد در نظام اقتصادی مبتنی بر بازار یا نظام اقتصادی مبتنی بر کاپیتالیسم باعث تخریب محیط زیست میشود. چون حجم زیادی از کالا‌های مختلف هر روز تولید و عرضه میشود و مردم نیز تشویق میشوند که بیشتر کالا مصرف کنند، هرروز شما با حجم زیادی تبلیغات مواجه هستید که به شما پیشنهاد میکنند یک کفش جدید بخرید، یک نوشیدنی جدید امتحان کنید، یک رستوران جدید بروید، یا لباس جدیدی بخرید، یا به جای جدیدی سفر کنید.

[چپ‎ها مدعی هستند که]تمام این‌ها مصرف گرایی است و مصرف کالا‌های مختلف باعث تخریب بیشتر محیط زیست میشود و یکی از دلایل تخریب محیط زیست ساختاری است که در درون نظام مبتنی بر بازار آزاد یا نظام سرمایه داری وجود دارد.

متقابلا طرفداران نظام بازار یا سرمایه داری در مقابل اتهاماتی که چپ‎ها وارد می‌کنند حرف‌های زیادی برای گفتن دارند (البته نظام بازار و سرمایه داری تفاوت‌های فنی و مهمی باهم دارند، جزئیات قابل بحث دارند، ولی من الان وارد آن مباحث نمیشوم فقط میخواهم فهم طرفین را نسبت به موضوع بیان کنم).

آن‌ها [طرفداران نظام بازار یا سرمایه داری]میگویند که زمانی شما [چپ‎ها]ادعا میکردید که ادامه نظام مبتنی بر بازار منجر به فقر و نابودی تمام انسان‌های روی کره زمین میشود، اما حالا ادعای شما برعکس شده و مدعی هستید که همه انسان‎ها آنقدر کالا‌های زیادی در اختیارشان هست و آنقدر مصرف میکنند که ممکن است بمیرند؛ بنابراین اینجا یک تناقض وجود دارد. دوماً چه کسی میتواند تعیین کند که مردم چه چیز‌هایی را نیاز دارند و حق دارند چه چیزی را مصرف کنند و چه چیزی منع مصرف دارد. تجربه‌ای که در نظام‌های سوسیالیستی قرن بیستم در کشور‌هایی که مانند اتحاد جماهیر شوروی به آن اردوگاه سوسیالیست میگفتند وجود داشت؛ بخشی از آن به این شکل بود که یک سازمان مرکزی مثلا در اتحاد جماهیر شوروی وجود داشت که به آن گوس پلان [۱]می‌گفتند. در آنجا گوس پلان تصمیم میگرفت که چه کالایی توسط چه کسی و به چه مقدار تولید شود. این خیلی کار را پیچیده میکند، چون آن بروکرات‌ها یا دیوان سالار‌هایی که در آن اداره برنامه ریزی مرکزی هستند باید در مورد همه چیز تصمیم گیری میکردند که چه کالایی به چه مقداری و به چه رنگی تولید شود. مردم چند نوع کفش میخواهند، فقط آن چند نوع کفش بخصوص با آن مدل‌های مشخص تولید شود و کس دیگری حق ندارد بیشتر از آن تولید کند. در مورد غذا هم همینطور بوده است. فقط چند نوع مثلا پنیر مشخص باید تولید شود. یعنی در واقع اگر قرار باشد که ما این الگوی فعلی را عوض بکنیم که در این الگو هر کسی میتواند تصمیم بگیرد که هر کالایی که دوست دارد تولید بکند و مردم هم بر اساس نیازشان این کالا‌ها را تهیه و مصرف میکنند و مردم خودشان تشخیص میدهند که چه کالایی را دوست دارند مصرف کنند و اگر مصرف نکنند آن کسی که آن کالای غیرضرروری را تولید کرده از صحنه بازار کنار برود، اگر بخواهیم این الگو را حذف کنیم باید یه عده‌ای عقل کل برای مابقی مردم تصمیم بگیرند که مردم به چند نوع کفش نیاز دارند و چند رنگ باید بپوشند و بیشتر از آن مصرف گرایی است و این حق را ندارند که مصرف کنند. این دعوایی است که بین طرفین مصرف گرایی مطرح است.

یک بحث دیگری که مطرح است، بحث سود است. در واقع گرایش‌های چپ این ادعا را دارند که یکی از عوامل تخریب محیط زیست، سودجویی است که در درون نظام سرمایه داری وجود دارد و بازیگران و افرادی که درون نظام مبتنی در بازار فعالیت میکنند همواره در حال پیگیری اهداف و منافع خودشان هستند و این می‌تواند باعث تخریب محیط زیست شود. به این دلیل که برای صرفه جویی  میتوانند مقررات محیط زیستی را برای سودجویی خودشان رعایت نکنند و این منجر به تخریب محیط زیستی شود؛ و این حرف، حرف درستی است و بعضی جا‌ها می‌تواند واقعیت داشته باشد. یعنی میتوانید در مکانهایی، نمونه‌هایی پیدا کنید مثلا کارخانه‌ای را پیدا کنید که بدون اینکه پسماند‌های شیمیایی اش را تسویه صنعتی کرده باشد، برای صرف هزینه کمتر، این پسماند‌ها را وارد آب رودخانه بکند و یا اینکه وارد سفره‌های زیرزمینی شود؛ بنابراین این حرف میتواند درست باشد. میتوانیم نمونه‌هایی بر روی سیاره زمین پیدا کنیم.

اما از طرف دیگر، طرفداران نظام بازار معتقد هستند در جایی که سود و منفعت شخصی وجود ندارد ما میتوانیم حجم زیادی اتلاف منابع داشته باشیم. کارخانجاتی که خصوصی نیستند و دولتی هستند حجم زیادی مواد اولیه و انرژی مصرف میکنند مصرف این حجم از انرژی و مواد اولیه، خود باعث تخریب محیط زیست است و این حرف هم کاملا درست است و شواهد بیشماری هم برای این مورد وجود دارد. یعنی شما می‌توانید نمونه‌های متعددی از شرکت‌ها و صنایع دولتی، آن‌هایی که مالکیت خصوصی ندارند، آن‌هایی که بر مبنای رقابت فعالیت نمیکنند را پیدا کنید که به این دلیل که در فضای رقابتی نیستند همواره میتوانند موجبات تخریب محیط زیست را بوجود بیاورند.

جالب است که بدانید، حوالی سال ۱۹۸۰ میلادی یکی از اساتید من میگفتند که برای مشاوره انرژی در مورد پروژه‌ای مربوط به مدیریت انرژی، به یکی از کشور‌های سوسیالیستی رفته بودند و میگفتند که بسیاری از کارخانجات صنعتی کنتور برق نداشتند، چرا که برق دولتی بود و کارخانه هم هر چقدر میتوانست مصرف میکرد و خوب محصول آن هم برای دولت بود و افرادی هم که کار میکردند، کارمند دولت بودند. چون همه چیز دولتی بود کسی هم کنترل نمیکرد که این کارخانه چقدر برق مصرف میکند و این یک فاجعه بزرگ بود به طوریکه بعداً یکی از اقدامات اصلاحی که تلاش کردند در شوروی انجام دهند، کاهش مصرف مواد اولیه و کاهش مصرف انرژی در کارخانجات دولتی بود که بر اساس منطق رقابت یا سود و انگیزه‌های شخصی افراد پی ریزی نشده بود و حجم عظیمی از اتلاف منابع، مواد اولیه و انرژی آنجا وجود داشت. پس این‌ها هم از این طرف این حرف را دارند که بگویند.

یعنی میخواهم بگویم زمانیکه ما وارد فضای اقتصاد سیاسی محیط زیست میشویم، طرفین حرف‌هایی برای گفتن دارند، که شنیدن این حرف‌ها از هر دو طرف لازم است و وقتیکه ما میخواهیم وارد این عرصه بشویم، مهم است بدانیم که همۀ نظریه‌های موجود در حوزه اقتصاد سیاسی چه حرف‌هایی برای گفتن دارند و این روش میتواند ما را از نظریات مختلف آگاه کند.

ببینید ما وقتی در مورد پدیده‌ای میخواهیم صحبت کنیم، نمیتوانیم بگیم به نظر من اینطوریه. ما میتونیم راجع به چیز‌های شخصی نظر شخصی خودمون رو بگیم، مثلا به نظرمن چای از قهوه بهتر است. گل سرخ از گل زنبق زیباتر است. رنگ زرد از بنفش زیباتر است. این نظر شخصی ما در رابطه با پدیده‌های شخصی است. اما وقتی میخواهیم راجع به مسائل اقتصاد سیاسی صحبت کنیم و وارد حوزه علم بشویم باید از نظریه‌ها استفاده کنیم. یعنی حرف‌هایی که میزنیم مبتنی بر نظریه‌ها باشد و نه نظر شخصی خود ما؛ بنابراین وقتی ما میخواهیم در رابطه با پدیده‌ای اظهار نظر کنیم باید نظریه‌های مختلف را در مورد آن پدیده مشخص بدانیم و با اتکا به آن نظریه‌ها راجب آن پدیده صحبت کنیم. از اینرو من سعی کردم در جلد اول کتابم، نظریه‌های مختلف در مورد حوزه اقتصاد سیاسی را مطرح و معرفی کنم. چیز‌هایی که در کتاب به آن‌ها ارجاع دادم را اجازه بدید بیاورم. مثلا در جلد یک کتابم، سعی کرده‎ام تا مکاتب مارکسیسم ارتودکس یا سنتی [۲]، سوسیالیسم بازار [۳]،   سوسیالیسم مشارکتی [۴]،   اکوسوسیالیسم [۵]، جریان اصلی اقتصاد [۶]، نظریه انتخاب عمومی [۷]،  نهادگرایان جدید [۸]و در نهایت مکتب اتریش [۹]را معرفی کنم و هم‎چنین سعی کرده‎ام تا ارتباط این‎ مکاتب را با مفاهیم محیط زیستی تا حدودی روشن کنم. به علاوه کوشیده‎ام تا نظرات افراد مستقلی همچون توماس پیکتی [۱۰]، لوکاس شانسل [۱۱]، برانکو میلانوویچ [۱۲]، آلیس بوز لارکین [۱۳]، کوین اَندرسون [۱۴]، دیوید هاروی [۱۵]، نائومی کلاین [۱۶]، محبوب ال‎حق [۱۷]، کومار آمارتیا سن [۱۸]، اریک آلارت [۱۹]، یوآل نوح حراری [۲۰]، برتراند دُ ژوونِل [۲۱]و فریتیوف کاپرا [۲۲]را نیز به‎طور جداگانه معرفی کنم. چرا که این اشخاص، مستقل از نظریه‎های یادشده، بحث‎هایی را درباره‎ی اقتصاد و محیط زیست داشتند که خیلی نمی‎توانست در قالب آن مکاتب بگنجد؛ بنابراین من جلد اول کتابم را به معرفی مفاهیم نظریه‌های اقتصاد سیاسی و مفاهیمی که در آنجا مترتب بود اختصاص دادم.

در ادامه در جلد دوم کتابم سعی کردم نقد و بحثی را که این نظریه‎ها و مکاتب نسبت به همدیگر دارند مطرح کنم و این‎ها بسیار موضوع مهمی است. چرا مهم است؟
مثلاً فرض کنید در یک موضوع مشخص مثل «دولت»، وقتی می‎خواهیم راجع به دولت صحبت کنیم، این پرسش مطرح است که تعریف ما از دولت چیست؟ مثلاً فرض کنید برای حل مشکلات محیط زیستی باید دولت نقش آفرینی کند. اگر ما این ادعا را داریم، اگر تصور میکنیم که آن ناجی افسانه‌ای ما برای حفظ محیط زیست دولت است باید ببینیم که چه تعریفی در رابطه با دولت وجود دارد. بعضی از نظریه‌های اقتصاد سیاسی هستند که معتقدند که دولت نماینده و حافظ منافع مردم هستند. بعضی از نظریه‌های اقتصاد سیاسی هستند که معتقدند که خود دولت مثلِ یک «بنگاه اقتصادی» است و سیاست مدارانی که در درون این دولت هستند در حال پیگیری منافع خودشان هستند. دنبال کسب قدرت بیشتری هستند. دنبال منافع اقتصادی اند. دنبال رانت هستند و آن‌ها در واقع دنبال حل مشکلات خودشان هستند و این تصور ساده اندیشانه و ساده انگارانه که این‌ها افرادی هستند که هیچ منفعت شخصی ندارند و به هیچ چیزی غیر از خیر عمومی نمی‌اندیشند و فقط دنبال منافع سایر اعضای جامعه هستند، ممکن است خیلی واقع بینانه نباشد.

نظریه‌های متفاوت بینابینی وجود دارد. نظریه‌هایی وجود دارد که میگویند هر نوع دولتی، دولتی است که فقط دنبال منافع خودش است. در هر نظام اقتصادی همه به دنبال فعالیت اقتصادی هستند و از محل تولید کالا و خدمات ثروت تولید میکنند، اما دولت کسی است که منبع درآمدش مثلاً اخذ مالیات از فعالان نظام اقتصادی است. یعنی در واقع خود این دولت استثمارگر نظام اقتصادی است. منبع تامین آن عوائد حاصل از فعالیت‌های اقتصادی است؛ و این به این معنی است که اگر چنین نگاهی به دولت داریم، آیا واقعا خود این دولت میتواند مسائل محیط زیستی را حل کند؟ بنابراین موضوع پیچیده‌تر از این حرف هاست. یعنی اینکه تصور کنیم وقتی در مورد موضوع محیط زیست اظهارنظر میکنیم و وقتی داریم به دولت به عنوان یکی از راه حل‌های حل مسئله محیط زیستی نگاه میکنیم، وقتی تعاریف متفاوتی که از دولت وجود دارد و استدلال‌هایی که پشت این تعاریف وجود دارد را بررسی میکنیم متوجه میشویم که موضوع کمی پیچیده‌تر از تصور اولیه ماست و ما ناگزیر هستیم با در نظر گرفتن این نظریه ها، وجوه مختلف مسئله را بررسی کنیم.

من گزارشی تهیه کردم که جالب است (البته مشابه این گزارش به تعداد زیاد وجود دارد و بررسی‌های مختلفی شده است) و نشان میدهد که از حدود سال ۱۸۸۰ میلادی تا سال ۲۰۱۱ میلادی، مقدار هزینه دولت یعنی Government Spending نسبت به GNP یعنی تولید ناخالص ملی کشورها، مثلا سال ۱۸۸۰ میلادی حدودا ۵ درصد، ۴ درصد، ۴ درصد؛ همه کشور‌های دنیا، بلا استثنا، ۳ درصد، ۴ درصد، ۵ درصد بوده است و در سال ۲۰۱۱ میلادی این رقم مثلا به ۳۵، ۴۰، ۵۵ درصد رسیده و یک رشد چند صد درصدی تا چند هزار درصدی داشته است. یعنی دولت‌ها در بازه زمانی ۱۸۸۰ تا ۲۰۱۱ میلادی، مخارج و هزینه هایشان به شدت افزایش پیدا کرده است و ضمن اینکه هر روز بودجه بسیار زیادی را مصرف میکنند، همیشه هم با کسری بودجه مواجه هستند و همیشه بدهی‌های عظیم روی دست نسل‌های بعدی میگذارند. یعنی نسل‌های بعدی را بدهکار میکنند. از روش استقراض استفاده میکنند (چه قرض گرفتن از منابع داخلی و چه قرض گرفتن از منابع خارجی) و نسل‌های بعدی بدهکار میشوند و همانطور که می‌بینید مثلا دولت آمریکا حجم عظیمی از این نوع بدهی دارد و مابقی دولت‌ها هم چنین وضعیتی دارند؛ بنابراین از نظر بعضی از این نظریه ها، دولت هم یک بنگاه اقتصادی است که بدنبال منافع خودش است و هر روز هم هزینه‌های خود را بیشتر میکند و دوست دارد که دستگاه اداری خود را عریض و طویل‌تر بکند و مسائل و منافع خودش را دنبال میکند و ما باید به این نگاه توجه کنیم و به آن احترام بگذاریم و با در نظر گرفتن همه این نگاه ها، به پدیده دولت نگاه کنیم. خب عده‌ای هستند که علی رغم همه این حرف‌ها معتقدند که بخشی از دولت‌های دنیا توانستند کار‌های مثبتی در جهتِ بهبود اوضاع زندگی مردم انجام بدهند. آن‌ها یک سری شواهد و مدارک و مستندات دارند؛ بنابراین حرف من این است که ما در همه حوزه‌ها وقتی وارد فضای نظریه‌های مختلف میشویم، متوجه میشویم که در مورد یک پدیده واحد، نظریه‌های مختلفی وجود دارد و توجه به راهکار‌هایی که ارائه میشود بسیار مهم است.

مثلاً یکی از چیز‌هایی که گفته می‌شود این است که، دولت‌ها با اخذ «مالیات» مسئله محیط زیست را حل کنند. آیا با گرفتن مالیات مسئله محیط زیست حل میشود؟ منتقدان این ایده معتقد هستند که اصل این ایده که به آن مالیات پیگویی [۲۳]میگویند به این شکل است که یک اقتصاددانی در اوایل قرن بیستم ایده‌هایی در مورد این موضوع داشته و معتقد بوده است که زمانی که دو نفر کالایی را با یکدیگر مبادله میکنند، مثلا فرض کنید که یک کارخانه خودروسازی یک خودرو را به من میفروشد و من هم این خودرو را میخرم؛ در واقع من به عنوان خریدار به خاطر استفاده از خودرو سود میبرم و خودروساز هم از فروش این کالا به من منتفع شده است؛ بنابراین مبادله گران این خودرو، چه آن کسی که فروخته و چه آن کسی که خریده است، منتفع شده اند. اما ممکن است که بقیه مردم از این مبادله زیان کنند. یعنی ممکن است که کالایی را که من خریداری کرده ام، باعث سر و صدا شود، دود آن ممکن است که باعث آلودگی هوا شود و بقیه ممکن است که از این مبادله متضرر شوند؛ بنابراین راه حل راه حل مالیاتی پیگو این هست که دولت به عنوان نماینده خیر عمومی از فروشنده کالا مالیات‌هایی را اخذ کند. اخذ مالیات از فروشنده کالا باعث میشود که در منحنی سربه سر هزینه‌های خودروساز جابه جایی صورت بگیرد و یک تحولاتی رخ میدهد که باعث این میشود که خودروساز این مسئله را در نظر بگیرد و همه این‌ها منتهی به این شود که به محیط زیست آسیب کمتری وارد شود و کمتر دچار تخریب شود. اما واقعیت این است که ما در خیلی از موارد شاهد این هستیم که دولت‌ها این مالیات‌ها را اخذ میکنند و از تخریب محیط زیست هم ناراضی نیستند و این تخریب‌های محیط زیستی که منجر به جرائم و مالیات‌ها میشود در واقع راهی است برای کسب بودجه برای دولت‌ها و بنابراین بعضی اوقات شاهد این هستید که بیشتر به محلی برای ارتزاق و انتفاع بروکرات‌ها و دیوان سالار‌های دولتی تبدیل میشود؛ بنابراین راه حل چیست؟ ببینید موضوع، موضوع مهمی است و شاید این آخرین موضوعی باشد که من در این جلسه مطرح میکنم. دو نوع نگاه متفاوت بین چپ و راست در مورد حل مسائل مختلف از جمله حل مسائل محیط زیستی وجود دارد. مردم بطور کلی علایق شان با منافع شان یکسان نیست. مثلا فرض کنید که خوردن فست فود، خوردن نوشابه‌های گازدار، خوردن نون خامه‌ای خیلی چرب، ممکن است که برای سلامتی شان ضرر داشته باشد. مصرف سیگار و ماریجوانا ممکن است که برای سلامتی شان ضرر داشته باشد. این منفعت شان است. اما علایق یا رجحان‌های شخصی شان ممکن است که با این برابر نباشد. یعنی مردم سیگار مصرف کنند، علاقه‌مند باشند که ماریجوانا مصرف کنند، علاقه‌مند باشند که فست فود بخورند، علاقه داشته باشند که نون خامه‌ای یا نوشابه گازدار بخورند. با درنظر گرفتن اینکه شاید بدانند که این‌ها به ضررشان است و شاید ندانند.

در اندیشه سیاسی نگاهی وجود دارد که تصور می‌کند که وقتی منفعت مردم با علایق شان متفاوت است، یک مرجع سیاسی باید وجود داشته باشد و خیر و صلاح امور را تشخیص دهد و بعد به عنوان مجری آن خیر و صلاح اقدام کند. فرض کنید یک آمر سیاسی مثل دولت خیر و صلاح را تشخیص دهد و متوجه شود که خوردن فست فود برای مردم ضرر دارد و خوردن فست فود را ممنوع کند. یا کشیدن سیگار را ممنوع کند. یا خوردن نوشابه‌های گازدار را ممنوع کند. در واقع آن مرجع در مورد اینکه چه چیزی برای خیر و صلح مردم است، تصمیم بگیرد. این یک شیوه نگاه به مسئله است که من در کتابم این را به جان دیوئی [۲۴]نسبت دادم به عنوان کسی که تصور می‌کند که می‌توان مرجعی را تعریف کرد که خیر و صلاح مردم را تشخیص دهد و آن را اعمال بکند.

یک اندیشه مقابل این موضوع است که آن را من در کتابم به هانا آرنت [۲۵]نسبت دادم؛ و اندیشه‌های چپ مخالف این نظریه هستند و اندیشه‌های راست نزدیک این نگاه هستند؛ و ان‌ها تصور میکنند که ما نمیتوانیم برای امر سیاسی چنین وجاهت و چنین صلاحیتی را در نظر بگیریم که آمران سیاسی بخواهند خودشان صلاحدید و چیزی که به نفع مردم است، را منفعت عمومی تشخیص دهد و خودش در این موضوع هیچ منفعت شخصی، سیاسی و اقتصادی و یا هیچ نفعی از بابت رانت جویی نداشته باشد و بخواهد آن را اجرا کند. تشخیص منفعت عمومی به این سادگی نیست؛ بنابراین یک شیوه تلقی از مساله این است که دولت یا آمر سیاسی  یا هر نهادی که قرار است سیاست ورزی کند، صلاحیت کشف منفعت عمومی را دارد. در حالی که مخالفان این رویکرد معتقدند که:

(۱) دولت یا امر سیاسی، گاهی اوقات یا هیچوقت صلاحیت کشف مصلحت عمومی را ندارد. زیرا اساسا مصلحت عمومی قابل کشف و قابل تعریف نیست.

(۲) نمی‎توان اطمینان داشت که دولت، به عنوان مصلح اجتماعی، منفعت شخصی نداشته باشد و

(۳) نمی‎توان اطمینان داشت که در صورت واگذاری قدرت و اختیارات زیاد به دولت، بتوان این قدرت را از او باز پس گرفت و جابجایی قدرت به آسانی میسر باشد.

یکی از بزرگترین مناظره‎هایی که بین چپ و راست است، همانطور که قبلا توضیح دادم زیربنا‌های مفصلی در حوزه شناخت از انسان، زیربنا‌های فلسفی و شناخت از دانش دارد. تعریفی که از معرفت شناسی و روش شناسی وجود دارد در دستیابی به این دو نگاه متفاوت اثر دارد؛ بنابراین ما اگر بخواهیم مسئله دود و صدای خودرو و هر چیزی شبیه این را حل کنیم، نگاهی که مخالفِ صلاحیت دادن به امر سیاسی است معتقد است راهکار حل مسائل دنیا از جمله مسائل محیط زیستی این است که خود مردم نسبت به آن موضوع آگاهی پیدا کنند، رجحان‌ها و علایق شان  با منافع شان مطابقت پیدا کند. نه اینکه کسی از بیرون این صلاحیت و وجاهت را داشته باشد که چنین کاری را بخواهد انجام دهد؛ و این مردم هستند که باید علایق و سلایق شان تغییر کند و هر زمانی که این تغییر به طور جدی ایجاد شد و این تغییر ذائقه و این تغییر علاقه ایجاد شد ما شاهد این خواهیم بود که آن مسئله حل خواهد شد.

مثلا در مورد خودرو هم شاهد همین وضعیت هستید که خیلی از مردم علاقه دارند که خودرو‌هایی بخرند که محیط زیست دوست‌تر هستند و یا از وسایلی استفاده کنند که به محیط زیست آسیب کمتری می‎رساند و کسی هم به عنوان آمر سیاسی از بیرون آن‏ها را مجبور نکرده این کار را انجام دهند. آن‎ها خودشان تشخیص دادند که چه چیزی به نفع‎شان است و به دور از آمریت سیاسی توانستند به این نتیجه برسند. تقریباً نظر دادن و بحث کردن در مورد همه این موضوعات نیازمند این است که ما حتماً اطلاعات کافی از همه این نظریه‌ها داشته باشیم، به عنوان کسی که از نظریه‎ها استفاده می‎کنیم و یا ممکن است که ما یک نظریه‎پرداز باشیم و چیزی بر این نظریه‎ها بی‎افزاییم؛ و من همواره تصور می‌کنم که فهم مسائل جهان پیرامون مان نیازمند این است که ما درک درستی از انواع و اقسام این نظریه‎ها داشته باشیم و بتوانیم آن‎ها را تجزیه‎و‎تحلیل کنیم و شناخت معقولی از آن‎ها بتوانیم به دست بیاوریم.

متشکرم که شنوای عرایض بنده بودید و تشکر می‏کنم از فرصتی که در اختیار من قرار گرفت و آرزوی سلامتی، پیروزی و موفقیت برای همه شما دارم.

شاد و سلامت و پاینده باشید. بدرود.

شعارسال، با اندکی تلخیص و اضافات برگرفته از صدانت، تاریخ انتشار: ۲ بهمن ۱۳۹۹، کدخبر:-، ۳danet.ir
اخبار مرتبط
خواندنیها و دانستنیها
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
آخرین اخبار
پربازدیدترین
پربحث ترین
پرطرفدارترین