شعار سال: مهدی نصیری استاد دانشگاه و پژوهشگر دینی میگوید: در عصر غیبت و سیطره مدرنیته نباید از حوزه و فقه انتظار شکل دادن به اتوپیای دینی (مدینه فاضله) را داشته باشیم و این امر تنها با ظهور حضرت، ولی عصر محقق خواهد شد.
«حال آنچه باید در این باره مورد توجه باشد این است که حتی اگر در عصر غیبت، فقیهی از آنچنان قدرت مردمی برخوردار شود که دست به تاسیس نظامی دینی بزند، توانایی و وسع او برای تحقق احکام خداوند و حاکمیت ارزشهای دینی محدود است، چرا که ارائه و اقامه دین در حد مطلوب و تراز و رضایت بخش منوط به حضور مبسوط الید امام معصوم است.
عدم دسترسی به معصوم، هم مانعی برای فهم و دریافت جامعیت دین و استنباط همه احکام واقعی خداوند ـ از سوی فقها ـ است و هم مانعی بر سر راه اجرا و اعمال مطلوب و رضایت بخش این احکام است؛ و اساسا از روایات اهل بیت علیهم السلام به روشنی این امر استنباط میشود که مراجعه به فقها در عصر غیبت برای هدایت و اصلاح امور، یک امر ثانوی و اضطراری است مانند آن که در فقدان آب برای وضو، تیمم میکنیم؛ و طبعا این امر ثانوی نمیتواند همه مصالح و منافع موجود در امر اوّلی و یک شرایط معمول را برای مکلفین و مومنین تامین کند و تنها تامین کننده بخش و نسبتی از آن است که البته دستیابی به همین مقدار وظیفه مومنان است همان طور که عدم دسترسی به آب، تکلیف نماز خواندن با تیمم را ساقط نمیکند؛ و در اصطلاح فقهی گفته میشود: المیسور لا یرفع بالمعسور. (این مطلب را در کتاب در دست نگارش «عصر حیرت» به تفصیل مطرح و مدلل کرده ام)».
این پژوهشگر دینی اخیرا یادداشتی در فضای مجازی با عنوان «سکولاریسم مردود است، اما در باره توانایی فقه برای اداره جامعه و رفع مشکلات غلو نکنید» منتشر کردکه به نوعی میشود آن را در ادامه سیر فکری این پژوهشگر تفکیکی دانست.
انتشار این مقاله باعث ایجاد پرسشهایی شده است از جمله اینکه؛ این غلو در چه حوزههایی اتفاق افتاده است، مدرنیته چه تاثیری در عدم شکل گیری اتوپیایی دینی دارد، حد یقف مصلحت اندیشی در اجرای دین کجاست و.. این موارد را با او در میان گذاشتیم.
نصیری پژوهشگر ۵۵ ساله ایرانی است از سال ۵۴ در دامغان نزد پدرش تحصیلات حوزوی را آغاز کرد و تا سال ۶۶ به تحصیل در حوزه ادامه داد. او از سال ۶۷ فعالیت مطبوعاتی حود را در روزنامه کیهان آغاز کرد و مدتی هم به انتشار هفته نامه صبح پرداخت او هم اکنون نشریه سمات را منتشر میکند.
از نصیری چهار عنوان کتاب به نامهای «اسلام و تجدد»، «فلسفه از منظر قران و عترت»، «جایگاه اجتماعی زن از منظر اسلام» و «آوینی و مدرنیته» منتشر شده است.
مشروح گفتگو به این شرح است:
** شما در این مقاله خود به درستی اشاره کردید که انبیا و دین از طریق حکومت کردن به دنبال رسیدن به اهداف متعالی، چون عدالت بوده اند، پرسش من این است که با توجه به این گزاره شما، آیا در هر حوزهای باید از فقه آن حوزه سخن گفت و انتظار حل هر مشکلی را از فقه داشت؟ به عنوان مثال الان که کشور با مشکلات ساختاری اقتصادی مواجه شده است آیا باید به سراغ حوزه و فقه برای حل مشکلات برویم یا اینکه برای فقه حدود و ثغور محدودی قائل هستید؟
**نصیری: بله مجددا باید تاکید کنم که تنها دین و شریعت الهی شایستگی تدبیر امور مادی و معنوی جوامع بشری را دارد و تنها انبیا و امامان معصوم علیهم السلام و در عصر غیبت، فقهای جامع الشرایط حق سیاست ورزی و حکومت را دارند و دیگر حکومتها مشروعیت الهی و دینی ندارند. اما در اینجا یک نکته نسبتا بدیهی، اما بعضا مغفول وجود دارد که بر اساس مبانی کلامی شیعه، قوام دین و دنیا به حاکمیت مبسوط الید حجت معصوم (نبی و یا امام) خداوند بستگی دارد و اگر این حاکمیت سلب شود (مانند آنچه بعد از رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله رخ داد) و لو آن که معصوم حاضر و ظاهر باشد و به خصوص اگر به خاطر سلطه ظالمان و عدم پشتیبانی مردم، در پرده غیبت برود، جامعه بشری دچار خلا عظیم هدایتی و سیاست ورزی در امور دینی و دنیایی اش میشود و شرایطی اضطراری بر جامعه حاکم میشود و هیچ عاملی جز اعاده حاکمیت معصوم نمیتواند این خلا را به کمال و در حدی رضایت بخش پر کند.
در اینجا بلافاصله این سئوال مطرح میشود که پس در عصر غیبت مردم بلاتکلیف و رها هستند و باید دست روی دست بگذارند تا حاکمیت معصوم برقرار شود؟ پاسخ این است که خیر، عصر غیبت عصر بلاتکلیفی و سرگردانی مطلق نیست بلکه برای جبران نسبی (روی واژه نسبی تامل شود) خلاء حاکمیت معصوم علیه السلام، خود معصومین علیهم السلام مومنین را به راویان فقیه و فهیم احادیث و معارفشان و فقهای جامع الشرایط ارجاع داده اند. یعنی همان اصل محکم و متین ولایت فقیه. در هر مقطعی از زمانه غیبت این فقیه جامع الشرایط (تقوی، فقاهت، مدیریت، سیاست دانی، زمان شناسی) است که تکلیف مومنان را با توجه به شرایط آن مقطع تعیین میکند.
در مقطعی ممکن است فقیهی مومنان را در اقلیت و ضعف ببیند و حکم به تقیه در برابر حکومت جور بدهد و در شرایطی ممکن است با یک حکومت غیر دینی، اما دارای نقاط مثبت در جهت تقویت دیانت مردم و یا حفظ کیان سرزمین مومنان و مصالحی دیگر از این قبیل همکاری کند (مانند تعامل علمای شیعه با دولت آل بویه و دولت صفویه) و در شرایطی نیز ممکن است فقیه جامع الشرایط به دلیل در معرض خطر دیدن کیان دین و اسلام و نیز احساس توانایی در به حرکت در آوردن مردم و کسب پشتیبانی آنها اقدام به قیام و انقلاب کند و پس از اسقاط حکومت نامشروع، دست به تاسیس حکومت و نظامی دینی بزند. (مانند امام خمینی)
حال آنچه باید در این باره مورد توجه باشد این است که حتی اگر در عصر غیبت، فقیهی از آنچنان قدرت مردمی برخوردار شود که دست به تاسیس نظامی دینی بزند، توانایی و وسع او برای تحقق احکام خداوند و حاکمیت ارزشهای دینی محدود است، چرا که ارائه و اقامه دین در حد مطلوب و تراز و رضایت بخش منوط به حضور مبسوط الید امام معصوم است.
عدم دسترسی به معصوم، هم مانعی برای فهم و دریافت جامعیت دین و استنباط همه احکام واقعی خداوند ـ از سوی فقها ـ است و هم مانعی بر سر راه اجرا و اعمال مطلوب و رضایت بخش این احکام است و اساسا از روایات اهل بیت علیهم السلام به روشنی این امر استنباط میشود که مراجعه به فقها در عصر غیبت برای هدایت و اصلاح امور، یک امر ثانوی و اضطراری است مانند آن که در فقدان آب برای وضو، تیمم میکنیم؛ و طبعا این امر ثانوی نمیتواند همه مصالح و منافع موجود در امر اوّلی و یک شرایط نرمال را برای مکلفین و مومنین تامین کند و تنها تامین کننده بخش و نسبتی از آن است که البته دستیابی به همین مقدار وظیفه مومنان است همان طور که عدم دسترسی به آب، تکلیف نماز خواندن با تیمم را ساقط نمیکند؛ و در اصطلاح فقهی گفته میشود: المیسور لا یرفع بالمعسور. (این مطلب را در کتاب در دست نگارش «عصر حیرت» به تفصیل مطرح و مدلل کرده ام)
نکته مهم دیگر این که در روزگار ما علاوه بر غیبت امام معصوم، با پدیده دیگری مواجه هستیم که مانعیت تحقق احکام و ارزشهای دینی را در حد تراز و رضایت بخش تشدید کرده، پدیده مدرنیته است. مدرنیته و یا همان تمدن جدید غرب مبتنی بر مبانی نظری یر دینی و غیر الهی است و علوم، تکنولوژی، فرهنگ و سبک زندگی و ساختارهای سیاسی و اجتماعی و اقتصادی بر آمده از آن نیز غیر دینی و اومانیستی است که در عین حال توانسته است ظرف یکصد سال اخیر بر جهان سیطرهای عظیم پیدا کند و جامعه ما نیز از این سیطره برکنار نبوده است و تقریبا در همه شئون فردی و اجتماعی میتوان این سیطره را کم و بیش و با شدت و ضعف نشان داد.
مدرنیته به طور گسترده بستر تمدنی موجود را تغییر داده و در واقع ویران کرده است و منشا بحرانهای متعدد برای جوامع بشری از جمله جامعه ما بوده است و اگر بگوییم اکنون ما با یک شوره زار تمدنی مواجه هستیم مبالغه نکرده ایم.
حال در چنین شرایطی اگر تصور کنیم که با شرایط ساده و بسیط تمدنی دو قرن پیش (البته سالمتر و کم بحرانتر از امروز) مواجه هستیم و فقه و حکومت دینی میتواند بر موانع ساختاری ایجاد شده توسط مدرنیته در همه بخشهای فرهنگی و اقتصادی و اجتماعی و سبک زندگی و ... غلبه کند و طرح تمدنی اسلامی در حدی بالا و رضایت بخش را بریزد، این تصور از شناخت واقعیتهای زمانه به دور است و در واقع داریم تکلیف یک شرایط نرمال و عادی را در شرایطی اضطراری بر دوش نظام میگذاریم که نه خداوند چنین تکلیفی را از ما خواسته است و نه ما میتوانیم از عهده انجام آن بر آییم.
** خب الان ممکن است کسی از اظهارات شما این نتیجه را بگیرد که پروژه حکومت دینی و فقهی در این روزگار محکوم به شکست است و باید به حکومتی عرفی و سکولار تن داد؟
** نصیری: اگر کسی میزان توفیق حکومت دینی را در عصر غیبت و روزگار سیطره مدرنیته هشتاد و هفتاد درصدی و بالای پنجاه درصد میبیند و فکر میکند که میتوان در پی تحقق دولت و جامعهای اسلامی بود که در جای جای آن احکام و ارزشهای دینی را در حدی بالا محقق دید و به دنیا اعلام کرد که ما نمونهای مطلوب و رضایت بخش از یک جامعه و حکومت دینی هستیم، به نظر بنده عملی و مقدور نیست، اما اگر مساله را نسبی و در حد وسعمان ببینیم و همه تلاش خود را بکار بگیریم و مسئولانی شایسته و مدیر و مدبر داشته باشیم، میتوانیم مدعی شویم که به طور نسبی نظام جمهوری اسلامی بهترین مدل حکومت دینی در دنیای امروز است که هم در حد توانش دین مدار است و هم مردمی است و هم به طور نسبی کارآمد است.
** ادامه سئوال اول من این بود که نقش فقه و فقها در این میان که حکومت دینی نمیتواند در حدی بالا و رضایت بخش محقق شود چیست و نقش دیگر علوم و کارشناسان چیست؟
**نصیری: اولین شرط دینی بودن یک حکومت، وجود فقیه در راس آن است. اما این بدان معنا نیست که فقیه باید در هر صورت و تحت هر شرایطی به احکام اولیه فقه و دین عمل کند و لو آن که بر سر راه این احکام، موانعی وجود داشته باشد. دین و فقه به فقیه حاکم اجازه میدهد که در شرایط اضطراری و بلکه در شرایطی که صرف نظر کردن از یک حکم اوّلیِ واجب یا حرام میتواند حاوی تامین مصلحت مهمی و یا دفع مفسده مهمی برای نظام باشد و به کارآمدی و بقای بیشتر نظام بیانجامد، از آن حکم صرف نظر کند و به حکمی عرفی تن در دهد.
در دورانی که با سیطره مدرنیته مواجه هستیم و بسیاری از ساختارها و زمینههای موجود در برابر تحقق و اجرای مطلوب احکام دینی مقاومت میکنند، وظیفه حکومت دینی اجرای این احکام ولو بلغ ما بلغ نیست و نباید تصور کند که در صورت عدم تحقق این احکام، رسالت تمدن سازی و جامعه سازی دینی او در حد بالا بر زمین مانده است چرا که گفتیم اساسا چنین رسالتی بر دوش یک نظام دینی در عصر غیبت نیست.
و، اما وقتی شما در دوران سیطره مدرنیته از پذیرش ساختارهای مدرن ناگزیر بودید، طبیعی و بلکه ضروری است که در بسیاری از موارد حکومت دینی و فقهی برای سامان دادن به این ساختارها و استفاده کارآمدتر از آنها به متخصصان و کارشناسان و تجربیات مدرن مراجعه کند و از علم و تجربه آنها بهره بگیرد.
به عنوان مثال بانکداری و پول اعتباری و بورس و صنعت و تجارت داخلی و خارجی (با ابعاد گسترده کنونی آن) همگی در زمره پدیدهها و ساختارهای مدرن هستند که در فقه ما به رسمیت شناخته نشده اند و اساسا احکام فقهی اغلب به نحو اوّلی ناظر به آنها نیست، اما در عین حال در دنیای امروز گریزی از آنها نیست و نمیتوان آنها را حذف کرد.
خب در این شرایط عملکرد عقلانی که دین و فقه هم با احکام ثانوی و مصلحتی خود بر آن مهر تایید میزند به این است که شما از کارشناسان صاحب صلاحیت و سالم اقتصاد مدرن که این ساختارها را میفهمند و برای کارآمدتر کردن آنها میتوانند طرح و پیشنهاد عرضه کنند و آن را عملیاتی کنند، استفاده کنید و عرصه را با نظارت عالیه فقیه حاکم به آنها بسپارید نه آن که همچنان بر دینی کردن این ساختارها که اغلب امری ناممکن است اصرار بورزید و مثلا چهل سال از بانکداری بدون ربا سخن بگویید بدون آن که توفیق قابل ملاحظهای در این زمینه داشته باشید و بلکه به دلیل اصرار بر یک امر ناممکن از اصلاحات ممکنی که میتوانست این بانکداری را کارآمدتر کند نیز بازبمانید.
بانکداری به عنوان یک مثال واضح در این بحث است و الا ما در عرصههای دیگر فرهنگی و اجتماعی و اقتصادی با چنین معضلاتی مواجه هستیم.
** اینکه فقه در عصر حاضر نمیتواند حلال همه مسائل باشد به خاطر محدودیتهای ذاتی فقه است یا به این دلیل که در حال حاضر فقه ما دچار سستی و ایراد شده است نمیتواند پاسخگو باشد؟
**نصیری: همان طور که در بالا توضیح دادم بخشی از این مساله به محدودیت ذاتی فقه در عصر غیبت بر میگردد، چرا که با غیبت امام معصوم بسیاری از احکام واقعی خداوند از دسترس فقه و فقها به نحو علمی و یقینی خارج میشود و در بسیاری از موارد فقها بر اساس ظن فتوا میدهند و احکام را استنباط میکنند که البته در جای خود مدلل شده است که این امر ناگزیر است و به فقیه جامع الشرایط برای استنباط صحیح و غلطش پاداش داده میشود و مقلدان این فقها هم نزد خداوند معذور و ماجورند و بلکه از برخی روایات استفاده میشود که اجر مومنان در زمان غیبت بیش از اجر مومنان در زمان حضور امام است.
اما این نکته نیز واضح است که با فقه مبتنی بر ظنون (در بسیاری از احکام) نمیتوان جامعه و تمدن تراز دین را محقق کرد و تنها نسبتی از احکام واقعی دین که علاوه بر معذّر بودن برای مکلفان، حاوی مصالح موجود در آن است، قابل تحقق است؛ و بخشی دیگر هم ناشی از سیطره تمدنی اومانیستی و بدعتی بزرگ به نام مدرنیته است که بستر تمدنی موجود را چنان ویران کرده است که بذر احکام و آموزههای دینی نمیتواند در این شوره زار تمدنی به برگ و بار لازم بنشیند و یک حکومت دینی در این عصر ناگزیر به تن دادن به راه حلهای عرفی و غیر دینی و غربی در بسیاری از عرصه هاست همان گونه که جمهوری اسلامی از آغاز تاکنون به این راه حلها از باب ضرورت تن در داده است و اغلب هم به نظر بنده درست و ناگزیر بوده است.
البته فقه موجود میتواند و باید قویتر و واقع بینتر و زمان شناستر شود و آنجا که جای سرسختی است، سرسختی نشان دهد و آنجا که جای کوتاه آمدن است، کوتاه بیاید و بی جهت بر درهای بسته نکوبد و دوش خود را زیر بار تکالیفی که دین و اهل بیت علیهم السلام بر دوش او نگذاشته اند، نگذارد.
**اینکه میفرمایید انتظار از فقه موجود برای ساختن حکومت و جامعه تراز دین اسلام وتشیع بر خلاف مبانی قرآن و اهل بیت است را بیشتر توضیح دهید. کدام مبانی مد نظر شماست؟
**نصیری: اجازه بدهید توضیح بیشتر در این باره را برای علاقهمندان به کتابم ارجاع بدهم، چرا که از مجال یک مصاحبه خارج است. اجمالش این است که بر اساس آموزههای قرآنی و روایی، دین و شریعت، صاحب و مفسر و اقامه کننده دارد که او حجت معصوم خداوند است و وقتی حجت معصوم به دلیل ادبار و سستی مردم، مقبوض الید (بعد از رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله) میشود و بعد شرایط آن قدر سخت میشود که در پرده غیبت میرود، معنایش این است که خیمه شریعت و هدایت دچار انکسار و بعضا اعوجاج میشود (در برخی از زیارت نامهها از اهل بیت علیهم السلام با عنوان عمود دین یاد شده است) و مومنان دچار حیرت و سرگردانی میشوند.
در چنین شرایطی اگرچه فقه و فقها مسئول نجات مردم از این حیرت و سرگردانی و هدایت جامعه به سمت صلاح و سداد هستند و مردم نیز موظف به تبعیت و رجوع به آنها هستند، اما معلوم است که فقه و فقیه نمیتواند خلاء امام معصوم را پر کند و تنها میتواند مانع از هلاکت و سرگردانی مطلق مومنان شود. حال در چنین شرایطی چگونه میتوان از تحقق یک دولت و جامعه و تمدن تراز دین سخن گفت.
**اشاره کردید که فقه (علاوه بر عامل غیبت امام معصوم) به دلیل سیطره تمدن غرب و پذیرش آن توسط حوزه نمیتواند پاسخگو باشد. این سیطره به چه نحوی شکل گرفته و چه اثراتی در پی داشته است؟
**نصیری: البته گفتم که فقه نمیتواند پاسخگو و حلال همه مشکلات باشد نه آن که نمیتواند در حد وسع و به طور نسبی اصلاح گری و سازندگی کند.
و، اما منظورم از پذیرش مدرنیته توسط حوزه این است که در پارادایم و گفتمان مسلط بر حوزهها و نظام آمورش حوزوی و بلکه اسلام شناسی موجود و مسلط، تحلیل عمیق و بنیادینی از تمدن جدید غرب و دنیای جدید وجود ندارد و مدرنیته به مثابه تحولی صرفا کمّی در تداوم تحولات تمدنی دیده میشود و بلکه بعضا علوم و تکنولوژی مدرن محصول تعالیم دینی قلمداد میشود که غربیها به این تعالیم عمل کرده اند، اما مسلمین از آن فاصله گرفته اند! حتی فقیهی بزرگ مانند نایینی (میرزا حسین نائینی، شیخ الاسلام محمدحسین غروی نائینی منوچهری اصفهانی ۱۲۳۹-۱۳۱۵ از مراجع تقلید در نجف اشرف بود.) دموکراسی غربی را از مصادیق آیاتی، چون «و امرهم شوری بینهم» میبیند.
اما دیدگاهی دیگر بر آن است که مدرنیته یک تحول عمیق فلسفی و بنیادی بود که توانست به مدد علم و تکنولوژی و ساختارهایی که محصول همین نگاه فلسفی بود و با پشتیبانی نظامهای سیاسی مدرن و استعمارگر، جهان شمول شود و عالم و آدمی متفاوت با عالم و آدم ماقبل مدرن بسازد و این عالم و آدم جدید بیش از هر وقت دیگر از آموزهها و عناصر تمدنی دین فاصله گرفته است و در برابر فرهنگ دینی مقاومت میکند.
خب وقتی تحلیل حوزه و فقه ما از مدرنیته صرفا یک تحول کمّی باشد و پشت مدرنیته یک مکتب را با جهان بینی و ایدئولوژی و ساختارهای خاص خودش که بنیادا در تقابل با دین و شریعت است نبیند، تصور میکند که تمدن سازی دینی و جامعه پردازی فقهی و شرعی امری سهل و ساده است و اگر چهل سال هم تجربه حکومتی داشته باشد و ناکامیهای فراوانی را هم پیش روی خود در دینی کردن جامعه و ساختارها (در حد مطلوب و رضایت بخش) داشته باشد، باز هم به حکم این که حرف مرد یکی است، میگوید فقه حلّال همه مشکلات است و مشکل فقط در این است که حوزه تحرکش کم است و یا مدیریت آن مثلا انقلابی نیست و یا آن که درسهای خارج آن سکولار است و تحلیلهایی از این دست که ممکن است بهرهای از حقیقت هم داشته باشند، اما بدون شک ریشه مشکل در این امور نیست.
مشکل در زمان نشناسی حوزه و فقه است که غول رها شده مدرنیته از چراغ جادوی رنسانس و عصر به اصطلاح روشنگری را ندیده است و بلکه حتی بعضا فکر میکند تنها با فرشتهای مواجه است که مشکلش در حجاب نداشتنش است و باید چادر یا روسری بر سرش کرد تا همه مشکلات حل شود و اتوپیای دینی محقق شود!
من همیشه در این بحث به این بیت اقبال لاهوری در این زمینه منتقل میشوم که میگوید:
باطن این عصر را نشناختی
داو اول خویش را درباختی
و البته مشکل دیگر این است که فقه و حوزه ما اغلب نسبت به نقش بی بدیل حجت معصوم خداوند در ارائه و اقامه شریعت و دین غافل است و کمتر به این مساله بدیهی توجه دارد که اساسا اجتهاد در عصر غیبت از باب اضطرار و در نهایت برای جلوگیری از بن بست و بلاتکلیفی و اصلاح گری در حد مقدور است و نه آن که فقاهت و اجتهاد دوران غیبت قادراست مدینه فاضله دینی را محقق کند.
**عدم توجه به ابعاد مختلف مدرنیته را خود نوعی سکولاریزم دانسته اید. لطفا این گزاره را بیشتر توضیح دهید. چگونه عدم درک کامل مدرنیته منجر به سکولاریزم میشود؟
** نصیری: بر اساس تحلیلی که بنده از مبانی نظری و فلسفی مدرنیته و علوم و تکنولوژی و ساختارهای حاصل از آن دارم و در کتاب اسلام و تجدد (قابل دانلود در این لینک yon.ir/m۸ti۱) مدلل کرده ام) کلیت تجدد و تمدن جدید غرب را غیر دینی میدانم و اساسا تمدن را امری وحیانی میدانم که نقشه راه آن در آغاز شکل گیری تمدن بشری توسط انبیای نخستین ارائه و اجرا شده است و انبیای بعدی همگی بر اساس همین نقشه تمدنی پیش رفته اند و در آن تغییر و تبدلی اساسی ایجاد نکرده اند و تغییرات و تحولات اندک تمدنی قبل از دوران مدرن هم اغلب توسط حاکمان و سلاطین ایجاد شده است، اما آنچه در دوران مدرن رخ داد تحولی عمیق و گسترده تمدنی، به مثابه بدعتی در مقابل نقشه راه تمدنی انبیا بود که امروز شاهد بحرانها و ویرانگریهای حاصل از این تمدن اومانیستی برای بشریت هستیم.
خب اگر این تحلیل درست باشد که از نظر بنده چنین است، در این صورت اگر شما وجوه علمی و ابزاری تمدن را از حیطه دین خارج دانستید و در حیطه اختیارات و صلاحیت اندیشه و تجربه مستقل بشری دانستید ـ که تحلیل غالب در حوزههای ما و اسلام شناسی معاصر چنین است ـ معنایش این است امری را که در حیطه اختیارات وحی و دین است، به حیطه اختیارت اندیشه و ذهن بشری رانده اید و این معنایی جز سکولاریسم من حیث لایشعر ندارد.
شعار سال، با اندکی تلخیص و اضافات برگرفته از خبرگزاری ایرنا، تاریخ انتشار: ۱۴ آبان ۱۳۹۷، کدخبر: ۸۳۰۸۹۹۸۲، www.irna.ir