* پولدارها فقط چاه میزنند و یک قورباغه هم پرورش نمیدهند
نام ارزوئیه همیشه در کنار نام بافت و رابر میآید، اما آب و هوای سرد بافت و رابر کجا و هوای داغ ارزوئیه کجا، ساعت از شش عصر گذشته است که وارد شهرستان ارزوئیه میشویم، جمعی از مسئولان محلی و مردم به استقبال استاندار کرمان آمدهاند در میان همه صداها اما صدای یوسف ناصری نماینده عشایر منطقه قنات شکرآب از همه بلندتر است.
یوسف ناصری مرد لاغراندام میانسالی است به حفر چهار، پنج دهنه قنات در محدوده قنات شکرآب اعتراض دارد، میگوید: منطقه ما با هرمزگان هممرز است، پولدارها برای خودشان باند دارند از آن طرف - هرمزگان - مجوز میگیرند و میآیند این جا چاه میزنند، منطقه را زیر چاه بردهاند.
وی ادامه میدهد: چاه زدهاند به این بهانه که میخواهند ماهی پرورش دهند، اما یک قورباغه هم پرورش ندادهاند چه رسد به ماهی، آهوها را هم نابود کردهاند.
خوش و بشها و حرفها و گلایهها که تمام میشود، سوار ماشینها میشویم و به سمت دهستان وکیلآباد حرکت میکنیم، سمت راست جاده پر از درختان پرتغال است، پرتغالهایی که گفته میشود، کیفیت خوبی دارند و خیلیها برایشان دست و پا میشکنند، سمت چپ جاده هم پر از خوشههای طلایی گندم است که جایگزین هندوانههای شیرین ارزوئیه شدهاند.
* وقتی کولرها در برابر غول گرما کم میآورند
خوشههای طلایی گندم در گندمزارها، جالیزارهای هندوانه، نخلهای بلندقامت و درختان پرتغال از رونق کشاورزی در منطقه خبر میدهد و ثروتهای بیشمار در ارزوئیه.
آسفالت جاده را اما انگار شخم زدهاند، بدترکیب است و به مسافران جاده دهنکجی میکند، بخشهایی از مسیر حتی همین آسفالت بیقواره را هم ندارد، زمین، لاستیکهای ماشین را به دندان میگیرد، هوای داغ به درون ماشین نفوذ میکند و باد کولرها در برابر غول گرما کم میآورد.
هرچند امسال به دنبال اجرای طرح همیاران آب، 8 هزار هکتار سطح زیرکشت هندوانه در ارزوئیه کاهش یافته است، اما هنوز جالیزهای هندوانه هم در میان گندمزارها به چشم میآید، زنان روستایی چادرهای گلدارشان را دور کمر بستهاند و زیر شلاق هوای داغ در حال چیدن علفهای هرز جالیزارها هستند.
برای اقامه نماز مغرب و عشا به مسجد وکیلآباد میرویم، پایت که به روی زمین برسد، گرما از زمین و آسمان میبارد، غول گرما دستش را از سر تا پایت میکشد و گرما تمام وجودت را داغداغ میکند.
200، 300 نفر از مردم وکیلآباد و روستاهای اطراف به مسجد آمدهاند، اما نه فقط برای اقامه نماز بلکه بسیاری از آنها آمدهاند تا از دردهایشان با استاندار کرمان سخن بگویند.
آنهایی که ماندهاند میگویند، تعداد افرادی که به مسجد آمده بودند خیلی بیشتر از اینها بودهاند، زیرا به آنها گفتهاند از ساعت چهار، پنج عصر به مسجد بیایند و خیلیها هم آمدهاند، اما بسیاری از مردم قبل از تاریک شدن هوا به روستاهایشان برگشتهاند.
* در دل زنان روستاهای ارزوئیه چه میگذرد؟
چند نفری از زنانی که در مسجد وکیلآباد حضور دارند، زمانی که متوجه میشوند، خبرنگارم، دور تا دورم مینشینند و سر درددل را باز میکنند، روستای وکیلآباد گاز ندارد، یک زن روستایی از کنار دار قالی بلند میشود و برای گرفتن کپسول با پای پیاده به راه میافتد.
اما کپسول سنگین به روی دستش میافتد و استخوان دستش زیر وزن زیاد کپسول تاب نمیآورد و میشکند، اینها را یکی از زنان جوان روستا برایم تعریف میکند.
شغل و پیشه اصلی روستاییان ارزوئیه کشاورزی است، کشاورزی که نه، کارگری بر روی زمینهای دیگران، یکی از زنان روستایی که به نظر میرسد جزو تحصیلکردههای روستاست، تند و تند از مشکلات روستا حرف میزند.
زنان و مردان در زمینهای بنیاد مستضعفان کار میکنند، روزی 13 تا 15 هزار تومان به زنها میدهند و مردها هم روزی 18 هزار تومان میگیرند، اما از بیمه خبری نیست که نیست، فقط چند نفر از قدیمیها را بیمه کردهاند.
زن ادامه میدهد: مهدکودک روستا را بستهاند، مسئولان مقصر هستند، زیرا حمایت نکردند و ما حتی یک موسسه قرآنی برای تربیت بچهها نداریم.
وی مدعی است عوارض جمعآوری شده در روستای وکیلآباد در جاهای دیگر مثل قلعهنو و دولتآباد خرج میشود و سر وکیلآبادیها بیکلاه میماند.
طاووس زن میانسالی که چادر سیاه به سر دارد و عینک ته استکانیاش نشان میدهد چشمهایش حال و روز خوبی ندارد، در حالی روزگار را سپری میکند که شوهرش از سه سال قبل به علت کشتن یکی از اقوام طاووس بر اثر سانحه رانندگی در زندان به سر میبرد و حالا این زن مانده است و چند بچه و یک مادر پیر و دستهای خالیخالی.
* جمعیت روستاهای ارزوئیه آب رفته است
جمعیت روستاهای ارزوئیه هم روزبهروز آب رفته است، آنها که ماندهاند هم توان رفتن ندارند، زن جوان در گوشی میگوید: امنیت هم که نداریم، آدمهای خوب روستا از این جا رفتهاند.
لبخند تلخی میزند و ادامه میدهد: من این جا مستاجرم، فکر کن توی روستا مستاجر باشی، توی اتاق دخترم نان میپزم و نانها را میفروشم تا درآمدی داشته باشم.
زن جوان دیگری در حالی که دو پسر قد و نیم قد در کنارش نشستهاند و کودک خردسالش هم در حال شیر خوردن است، به چشمانم زل میزند، تمنا از چشمانش میبارد، کودکش هر چند لحظه یک بار سرش را بر میگرداند و با چشمهای درشت زیبا نگاهم میکند و دوباره شیر خوردن را از سر میگیرد.
زن میگوید: شوهرم شغل آزاد دارد، کارگری میکند، اما یک روز کار هست و یک روز نیست، سه تا بچه دارم، هیچی نداریم، گرما تمام خانه را گرفته، اما کولر نداریم.
زنهایی که حرفهای این زن جوان را میشنوند، ظاهرا برای لحظاتی غمهای خودشان را فراموش میکنند و برایش دل میسوزانند و در تایید نداریش سر تکان میدهند.
حرفهایی که پشت سر دولتآبادیها زدهاند به گوششان رسیده است، طاووس میگوید: این جا مهندس، لیسانس، فوقدیپلم و دیپلم خوابیده، اما جوانان ما را سر کار نمیبرند، میگویند دولتآبادیها دزدی میکنند، تو بگو، مردم اگر نان داشته باشند، دزدی میکنند، باور کن، مردم اگر سیر باشند به النگوهای تو نگاه هم نمیکنند، چه رسد که بخواهند آنها را بدزدند.
* کاسه صبر زن آپاراتچی هم لبریز شده است
زن تنومندی از میان جمعیت بلند میشود و با چادر گلدارش روبهرویم مینشیند، لبخندی میزند و برگهای میخواهد تا نامه بنویسد، برگهای را از دفتر یادداشتم جدا میکنم و به دستش میدهم، اما زن، کف دست زخمیاش را نشانم میدهد و میگوید: نمیتوانم بنویسم و برگه را به زن دیگری میدهد تا آن را تبدیل به نامه کند.
زن بغل دستیام آهسته میگوید: این زن هرکجا بود، سر تا پایش را طلا میگرفتند، میپرسم، چرا، پاسخ میدهد: این زن، آپاراتی و تعویض روغنی دارد و خودش لاستیک خودروها را عوض میکند.
خیلی جالب است که یک زن آن هم در روستا آپاراتی داشته باشد و مثل مردها کار کند، صغری خالویی البته زن نمونه استان کرمان هم شده است، خودش میگوید: چند باری در نمایشگاههای تهران شرکت کرده و گزارشی هم از او در تلویزیون پخش شده است.
اگر صغری در این سالها بدون فکر کردن به کمک دیگران، روی پای خود ایستاده و در هنگام باز کردن لاستیک تراکتور و ماشین خم به ابرو نیاورده است، اما امروز دیگر نمیتواند در برابر بیکاری پنج فرزند تحصیلکردهاش قامتش را راست نگه دارد و کاسه صبرش لبریز شده است و حالا میخواهد دست به دامن دیگران شود.
* جوانانی که از درد بیکاری فریاد میزنند
بیکاری چنان فشاری به مردان جوان روستاهای ارزوئیه وارده کرده است که دیگر بزرگتر و کوچکتر، مسئول و غیرمسئول را از یاد بردهاند، فقط فریاد میزنند و به دنبال راه چاره هستند.
یکی از جوانان روستای وکیلآباد از جایش بلند میشود و رو به استاندار کرمان از مشکلات روستا سخن میگوید، از مهاجرت مردم، از بیتوجهی به جوانان، از بیکاری و خواسته آخرش هم این است که وکیلآباد «شهر» شود تا با باز شدن پای شهرداری به وکیلآباد این منطقه قدری سر و سامان بگیرد.
علیرضا رزمحسینی استاندار کرمان در جمع مردم حاضر در مسجد وکیلآباد خبر خوش احداث بزرگترین گلخانه مکانیزه کشور به مساحت 20 هکتار را در ارزوئیه میدهد و اینکه با راهاندازی این گلخانه بحث اشتغال و صادرات محصولات هم رونق میگیرد.
وی همچنین خشکسالی را یک واقعیت انکارناپذیر میخواند و از مردم میخواهد در بخش کشاورزی آب کمتری مصرف کنند و ادامه میدهد: ارزوئیه در اجرای طرح همیاران آب استان کرمان پیشگام است.
استاندار کرمان خطاب به مردم روستاهای ارزوئیه میگوید: در هر حوزهای که فکر میکنید، میتوانید خوداشتغالی داشته باشید، ورود کنید و دولت هم تسهیلات خوبی ارائه میدهد.
* استاندار کرمان: تکلیف معادن اسفندقه را روشن میکنم
شب را در وکیلآباد سر میکنیم و صبح زود قبل از گرم شدن هوا دوباره به جاده میزنیم، از سلطانآباد میگذریم به شهر ارزوئیه میرسیم، اما در ارزوئیه نمیمانیم و به سمت صوغان حرکت میکنیم.
مسیر وکیلآباد تا صوغان هم پر از خوشههای طلایی گندم است، انگار زمین را طلا گرفتهاند، کوههای کرومیت را پشت سر میگذاریم و از کنار معادن کرومیت عبور میکنیم، جلوتر که میرویم، نرسیده به روستای معدن آبدشت جمعی از کارگران معادن اسفندقه و زنان و مردان روستا در مسیر استاندار کرمان ایستادهاند.
استاندار کرمان که از خودرو پیاده میشود، مردم دور او حلقه میزنند و شروع میکنند به گفتن از مشکلاتشان آن هم با صدای بلند، زن یکی از کارگران بیش از همه آتشی است، فریاد میزند و میگوید: شوهرم یک سال است در معدن کار میکند، اما حقوق نگرفته، بیمه هم نیست.
به مسجد امام حسن مجتبی (ع) روستای معدن آبدشت میرویم تا استاندار کرمان در مسجد با مردم گفتوگو کند، چند زن روستایی زمانی که متوجه میشوند خبرنگارم، از من میخواهند تا حرفهایشان را به گوش استاندار برسانم، زیرا به گفته آنها وقتی یک مسئول به روستا میآید، مردهای روستا آن قدر حرف میزنند که فرصتی به زنان نمیرسد.
آنها میخواهند به استاندار بگویند که آب ندارند، جوانان بیکار هستند و حق شوهرانشان را در معادن میخورند.
آن زن جوان روستایی که در میان جاده از شدت فقر و نداری فریاد میکشید هم به مسجد آمده است، معصومه با صورت و دستهای آفتابسوخته در گوشی به من میگوید: پول یک نان را ندارم، بچه من با لباسهای بچههای همسایه به مدرسه میرود، بیا خانه ما، ببین توی یخچال هیچی نداریم.
استاندار کرمان به مردم قول میدهد که پس از اینکه به کرمان رفت، جلساتی را با نمایندگان کارگران و سهامداران معادن اسفندقه برگزار کند و سپس با وزیر صنعت، معدن و تجارت هم رایزنی داشته باشد و بعد از تعیینتکلیف نهایی معادن اسفندقه دوباره به جمع مردم این منطقه آید و گزارش نهایی را به مردم ارائه دهد.
مردان با شنیدن صحبتهای رزمحسینی قدری آرام میشوند و او و همراهانش را با صلوات بدرقه میکنند، اما زنان روستا هنوز بیقرار هستند و از مردان گلایه میکنند که چرا از بیآبی روستا حرفی به استاندار نزدهاند.
* کنایه جوان روستایی به ماشینهای باکلاس مسئولان
برای افتتاح یک طرح آبیاری نوین در باغ 180 هکتاری پسته به روستای ابراهیمآباد میرویم، دهیار ابراهیمآباد به همراه جمعی از اهالی روستا هم در مراسم افتتاح این طرح حضور دارند، دهیار جوان از استاندار کرمان میخواهد تا چارهای برای راه نامناسب این روستا بیندیشد.
یکی از جوانان روستای ابراهیمآباد به کنایه میگوید: مسئولان با ماشینهای باکلاس به روستای ما آمدهاند و متوجه راه خراب روستا نشدهاند.
* وقتی فقر از همه چیز و همه جا سرک میکشد
در راه بازگشت از ارزوئیه بیشتر که دقت میکنم، میبینم، گندمزارها، باغها و مزارع سرسبز و کوههای کرومیت فقط ظاهر ارزوئیه است، اما زیر پوست ارزوئیه خبرهای دیگری است و فقر از جایجای ارزوئیه سرک میکشد، از تنهای نحیف پسر بچههای بازیگوش سرتراشیده، کوچهها و خیابانهای خاکی، لباسهای کهنه بچه مدرسهایها، کفشهای پاره، از یخچال خالی خانه کارگر معدن، از دل دختران جوان در خانه شوهران پیر، از خانههای قدیمی و درها و پنجرههای زنگزده، از حنجره زن کارگر معدن و از چشمان جوانان بیکار.
این جا ارزوئیه است، خطهای که چهار، پنج سالی از شهرستان شدنش میگذرد با آن همه خوشههای طلایی گندم با آن همه مزارع هندوانه، کلزا و پنبه با آن همه باغهای پرتغال و با آن همه کوههای کرومیت و البته با این همه فقر و نداری، باور کنید، یک جای کار میلنگد.
با اندکی تلخیص و اضافات برگرفته از خبرگزاری فارس، تاریخ انتشار: 26 اردیبهشت 1394، کدخبر: 13940225000842، www.farsnews.com
این اتش بر ثمره عمر کشاورزان شعله میزند
م.ص76