پایگاه تحلیلی خبری شعار سال

سرویس ویژه نمایندگی لنز و عدسی های عینک ایتالیا در ایران با نام تجاری LTL فعال شد اینجا را ببینید  /  سرویس ویژه بانک پاسارگارد فعال شد / سرویس ویژه شورای انجمنهای علمی ایران را از اینجا ببینید       
دوشنبه ۲۷ فروردين ۱۴۰۳ - 2024 April 15
کد خبر: ۱۰۵۱۰۱
تاریخ انتشار : ۲۹ دی ۱۳۹۶ - ۱۲:۰۹
وقتی در روزهای اخیر درباره فرشاد و مسعود اقتصاد ایران نوشته‌ای را خواندم، گرچه بر این چرخه شوم نخبه‌کشی در قوانین آهنین اندک سالاری متأثر شدم اما متعجب هرگز.

شعار سالوقتی در روزهای اخیر درباره فرشاد و مسعود اقتصاد ایران نوشته‌ای را خواندم، گرچه بر این چرخه شوم نخبه‌کشی در قوانین آهنین اندک سالاری متأثر شدم اما متعجب هرگز. برای من که به سبب علاقه، مختصر مطالعاتی در تاریخ معاصر ایران و مسئله خشونت و نظم‌های اجتماعی داشته‌ام، چه جای تعجب است که الگوی کنونی نهادها در هر کشوری عمیقا از گذشته آن سرزمین ریشه می‌گیرد زیرا زمانی که یک جامعه به شیوه‌ای مشخص سازمان می‌یابد، این وضعیت میل به ماندگاری دارد. فرهنگ اقتصادی ٥٠٠ساله اخیر ایران ویژگی خاصی دارد. خطوط کلی آن یعنی اهرم‌های فرماندهی در داخل نظام اقتصادی ایران در این مدت فرق چندانی نکرده است. هرچند در این ٥٠٠ سال گهگاهی تحولاتی کوتاه‌مدت رخ داده است، اما دوباره حیات اقتصادی جریان مستمر و کهن خود را ادامه می‌دهد.

گام نخست در فرهنگ اقتصادی افزایش تاب‌آوری در پذیرش تمامی جریان‌های موجود در اقتصاد و سیاست است. در واقع آنچه می‌تواند شرایط رقابت و نوآوری را در یک کشور پدیدار کند، وجود نهادهای اقتصادی و سیاسی فراگیر است. درحالی‌که نهادهای سیاسی فراگیر که قدرت را به شکل فراگیری توزیع کرده‌اند، میل به ریشه‌کن‌کردن نهادهای اقتصادی دارند که برای بهره‌مندی گروهی اندک دست به تصاحب منابع اکثریت می‌زنند، در طرف مقابل نهادهای سیاسی به کسانی که قدرت را در دست گرفته‌اند، این امکان را می‌دهد تا نهادهای اقتصادی را برگزینند که قیودی ناچیز برایشان دربر دارد و به نیروهای چالش‌آفرین اجازه ظهور نمی‌دهند. آنها همچنین فرادستان را قادر می‌كنند نهادهای سیاسی آتی و تغییرات تدریجی‌شان را رقم بزنند. نهادهای اقتصادی به نوبه خود ائتلاف مسلط را ثروتمند می‌کنند و این پشتوانه اقتصادی به آنها این امکان را می‌دهد تا سلطه سیاسی خود را مستحکم كنند. در نتیجه این نهادهای سیاسی و اقتصادی یکدیگر را تقویت می‌کنند و میل به ماندگاری دارند. نهادهای اقتصادی و سیاسی که سرانجام توسط جامعه انتخاب می‌شوند، می‌توانند فراگیر و مشوق رشد اقتصادی و مانع رشد اقتصادی باشند و یک جامعه زمانی شکست می‌خورد که دارای نهادهای اقتصادی استثماری پشتیبانی‌شده از سوی نهادهای سیاسی استثماری باشد. سؤالی که مطرح می‌شود این است که چرا در یک نظم دسترسی محدود مخالفت‌های جدی با نهادهای اقتصادی فراگیر می‌شود و صاحبان سایر دیدگاه‌ها از نظر ائتلاف مسلط حسود، بی‌اخلاق، بی‌سواد، سفسطه‌گر و... خوانده می‌شوند؟ پاسخ بسیار واضح است! ترس از «تخریب خلاق». اما به راستی در جوامع دسترسی باز نهادهای فراگیر چگونه ساخته می‌شوند؟ آنها بر پایه توافق عمومی و آگاهانه پدید نیامده‌اند بلکه محصول رویارویی شدید میان گروه‌های مختلفی بودند که اقتدار یکدیگر را به هماوردی می‌طلبیدند و این هماوردی نظریات علمی جامعه را سرشار از غنائم می‌کرد زیرا در نظم دسترسی باز رقابت شومپیتری انگیزه‌هایی در اختیار کارآفرینان سیاسی و اقتصادی می‌گذارد تا راهکارهای بهتر و جذاب‌تری را برای مسائل جامعه خود تدبیر کنند. در نظم دسترسی باز هر اندازه مسئله‌ای که جامعه با آن مواجه است بزرگ‌تر باشد، بحث و مناظره درباره آن مسئله و مجموعه راهکارهای بالقوه گسترده‌تر هستند. در حقیقت ابراز آزاد و علنی ایده‌ها و ایجاد زمینه برابر برای رساندن ایده‌ها به گوش تصمیم‌گیران به این معناست که ایده‌های بیشتری شنیده خواهد شد درحالی‌که در سمت مقابل و در نظم دسترسی محدود، محدودیت‌هایی بر طیف افراد، گروه‌ها و سازمان‌ها وضع می‌کنند که در تهیه و به‌بحث‌گذاشتن راهکارهای جدید مشارکت می‌کنند و در این نظم سازوکارهای بسیار کمتری وجود دارد که اجازه جایگزینی ایده‌ها را می‌دهد زیرا شنیدن راهکارهای جدید و اثربخش یعنی محدودشدن رانت فرادستان در ائتلاف مسلط. برای این مسئله در ادوار گذشته تاریخ بشر نمونه‌های شگفت‌آوری وجود دارد که از جمله می‌توان به ممنوعیت چاپ در دوره عثمانی اشاره کرد. کتاب همچنین قدرت کسانی را که بر دانش شفاهی حکم می‌رانند، تضعیف خواهد کرد زیرا آن دانش را به راحتی در اختیار هرکسی که سواد داشته باشد می‌گذارد. در سرزمین‌هایی که علم در انحصار فرادستان بود، این امر وضعیت موجود را به خطر می‌انداخت و متزلزل می‌کرد. سلاطین عثمانی از تخریب خلاقی که پیش می‌آمد می‌ترسیدند و راه‌حل آن ممنوعیت چاپ بود. امروز هم ائتلاف مسلط از تخریب خلاق می‌ترسند که هر نظر کارشناسانه و دلسوزانه‌ای را با برچسب‌های مختلف مورد عنایت قرار می‌دهند.

درحالی‌که بیشتر اقتصاددانان و سیاست‌گذاران تمرکز خود را بر انتخاب راه درست گذاشته‌اند، آنچه واقعا نیاز داریم بدانیم این است که چرا کشورهای توسعه‌نیافته راه نادرست را انتخاب می‌کنند. ائتلاف مسلط راه را اشتباه برنگزیده‌اند بلکه عامدانه به این راه می‌روند. برای فهم این موضوع باید از علم اقتصاد و توصیه‌های آن در مورد بهترین گزینه‌ها فراتر رفت و بررسی کرد که تصمیمات واقعا چگونه اتخاذ می‌شوند؟ چه کسانی و چرا این تصمیمات را می‌گیرند؟ این به معنای مطالعه سیاست و فرایندهای سیاستی است. علم اقتصاد به‌طور سنتی و همواره علم سیاست را نادیده گرفته است اما درک سیاست برای تبیین نابرابری در جهان اهمیت حیاتی دارد. همان‌گونه که اقتصاددان دهه ١٩٧٠ «آبا لرنر» بیان می‌کند: «علم اقتصاد عنوان ملکه علوم اجتماعی را از این طریق کسب کرد که مسائل سیاسی حل‌نشده را به‌عنوان حیطه فعالیت خود برگزید». دستیابی به موفقیت اقتصادی به حل برخی مسائل پایه‌ای سیاست وابسته است و تا زمانی که این مسائل را در مطالعات خود مدنظر قرار ندهیم، تکیه بر علوم محض و خالص ریاضیات و شبه‌علم ستایش اعداد نمی‌تواند نشانه قدرت باشد؛ اینکه مسئله‌ای در علم اقتصاد به‌صرف اینکه با ابزاری مانند ریاضیات (به فرض صحت در استفاده از ابزار و استفاده‌نکردن از ابزاری برای اثبات آنچه باید بشود!) به اثبات برسد، چنانچه بدون توجه به عوامل ساختاری، نهادی، اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، تاریخی و... صورت پذیرفته باشد و نشانه غفلت نباشد، عامدانه در خدمت ائتلاف مسلط است. دراین‌زمینه شاید ذکر این نکته از جرج بی‌بالدن، عضو گروه مشاوران هاروارد، در کتاب «برنامه‌ریزی توسعه در ایران» مفید باشد: «تصادم علم و عقل سلیم در استفاده از علم اقتصاد از بی‌ربط‌بودن تکنیک‌های پیشرفته اقتصادی در اغلب موارد برنامه‌ریزی در کشورهای درحال‌توسعه ناشی می‌شود. بخش بزرگی از مجلات تخصصی درگیر تکنیک‌ها و مسائلی در مرزهای علم اقتصاد هستند. این مجلات اغلب به مسائل غیرواقعی و خلاصه‌شده می‌پردازند. مسائلی در الگوهای ریاضی بیان شده‌اند و از این روی ظرفیت تبدیل به مفاهیم کاربردی را ندارند حتی توسط تعداد معدودی از افراد که آن مفاهیم را می‌فهمند».درحالی‌که ما برای رشد اقتصادی پایدار به فکر نو نیاز داریم و هرگاه صحبت از فکر نو به میان می‌آید، چون منافع فرادستان در خطر می‌افتد، سنگ‌اندازی‌شان شروع می‌شود بنابراین جامعه به فکر نو نیاز دارد و غالبا این افراد و تخریب خلاقی که به بار می‌آورند، ناگزیرند بر منابع و مراکز متعدد مقاومت پیروز شوند. این نهادهای استثماری با تکیه بر نهادهای اقتصادی استثماری که جبهه حمایتی از ایشان را برعهده می‌گیرند، به تخریب خلاق اجازه ظهور نمی‌دهد. در منطق نظم اجتماعی با دسترسی محدود هر فکرنویی را با برچسبی و به سنگی از صحنه خارج می‌کنند. دراین‌باره تاس-اچ-مک لئود، عضو دیگر گروه مشاوران هاروارد، در کتاب «برنامه‌ریزی در ایران» می‌نویسد: «ما دائما در بیم و حیرت از شدت شخصی‌شدن پدیده‌ها در جامعه‌ای بودیم که به‌حق می‌توان آن را جامعه‌ای شخصی‌شده نام نهاد. در چنین جامعه‌ای شخص، عقاید، کار و دانش حرفه‌ای او همه معرف یک کل تفکیک‌ناپذیر است. تمایز منازعات فکری و منازعات شخصی که در اکثر جوامع کاری بسیار دشوار است در جامعه ایران عملا ناممکن است. در این کشور حمله به هر اندیشه‌ای غالبا با حمله به صاحب آن اندیشه تلقی می‌شود و به‌این‌ترتیب آن را اهانت‌آمیز می‌دانند نه سودمند. هماوردی فکری که ما آن را امری معمول در منازعات علمی تلقی می‌کنیم دست‌کم اینکه به فهم مسائل و اگر نه به حل آنها منتهی می‌شود در ایران معمولا فضای تضاد و خصومت پدید می‌آورد. در این فضا دستیابی به راه‌حل واقعی مسائل بیش از پیش دشوار می‌شود... به‌این‌ترتیب دنیای منازعات مستدل و منطقی به عرصه ظهور قدرت‌های متخاصم و ناپایدار مبدل می‌شود و در میان این هیاهو صدای عقل که غالبا ضعیف است، خاموش می‌شود». در احوال قائم‌مقام آمده است که از عقب‌افتادگی ایران مطلع بود.

مردم از وجود او بی‌اطلاع بودند و درنتیجه از او نه حمایتی کردند و نه می‌دانستند چه می‌خواهد بکند. در عین اینکه اندیشه‌های بلند در سر می‌پرورانید، هیچ‌یک از ابزارهای لازم کار خود را نداشت. یکه و تنها بود و کسانی که قدرت سیاسی-اقتصادی ایران را در دست داشتند با او مخالف بودند. اندر احوالات امیرکبیر هم می‌خوانیم که بسیار پرکار بود، به همان اندازه پرکار بود که غیرت مسئولیت داشت. روزها و هفته‌ها می‌گذشت که از بام تا شام کار می‌کرد و نصیب خود را همان وظیفه مقدس می‌دانست و دشواری‌ها و نیرنگ‌ها نیز او را از کار دلسرد نمی‌کرد. سخن را با این جملات دکتر مصدق به پایان می‌برم که «صاحبان عقیده و ایمان از مرگ نباید هراس کنند تا چه رسد به فحش. چون‌که اصل مصلحت اجتماع است. آنجا که مصالح اجتماع تأمین نباشد مصالح مردم تأمین نخواهد بود و تشخیص اینکه چه اشخاصی روی مصالح جامعه مقاومت می‌کنند و چه اشخاصی روی مصالح خودشان با مردم است. وزن افراد در جامعه به‌قدر شدائدی است که در راه مردم تحمل می‌کنند».

یادداشتی از دکتر حمبدرضا قاسمی

سایت شعار سال، با اندکی تلخیص و اضافات برگرفته ازسایت موسسه مطالعات دین و اقتصاد ، تاریخ انتشار -----، کدمطلب:331، www.ires.ir


اخبار مرتبط
خواندنیها و دانستنیها
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
آخرین اخبار
پربازدیدترین
پربحث ترین