پایگاه تحلیلی خبری شعار سال

سرویس ویژه نمایندگی لنز و عدسی های عینک ایتالیا در ایران با نام تجاری LTL فعال شد اینجا را ببینید  /  سرویس ویژه بانک پاسارگارد فعال شد / سرویس ویژه شورای انجمنهای علمی ایران را از اینجا ببینید       
کد خبر: ۱۴۴۱۴۷
تاریخ انتشار : ۰۵ مرداد ۱۳۹۷ - ۱۲:۱۱
از «دهلیز» تا «دارکوب» در گفت و گو با بهروز شعیبی درباره اعتیاد زنان و کم کاری رسانه‌ها و تفکر مدیران؛

شعار سال: شیوع اعتیاد در جامعه و در میان زنان، تنها انگیزه بهروز شعیبی برای ساخت سومین فیلم سینمایی خود با عنوان «دارکوب» نبود؛ فیلمسازی که پیش از این نشان داده دغدغه پرداختن به مسائل اجتماعی را دارد، این بار تلاش کرد جایی برای خود در میان فیلمسازانی که به مصائب اعتیاد در زنان پرداخته‌اند، باز کند و تا حدودی هم موفق شد. این کارگردان که دو تجربه موفق «دهلیز» و «سیانور» را در کارنامه کاری خود دارد، نتوانست آن‌طور که باید نظر منتقدان و سینماگران را در سومین اثرش به خود جلب کند. او که روی موضوعی کهنه دست گذاشته بود، میان جلب نظر منتقدان و رضایت مخاطب و مؤثر بودن فیلم، دومی را انتخاب کرد و ترجیح داد فارغ از نقدهای محتوایی، بعداز سال‌ها در سینما، گوشه‌ای از مادرانگی زنان معتاد را به تصویر بکشد. گفت‌و‌گوی ما با او بیش از آنکه سمت و سوی سینمایی داشته باشد، رنگ و بوی اجتماعی به خود گرفت چرا که شعیبی در برابر انتقادات محتوایی متواضعانه برخورد می‌کند و از طرفی «دارکوب» به لحاظ کارگردانی و فرم، فیلم شریف و قابل دفاعی است.صحبت از کم کاری رسانه‌های تأثیرگذار بخصوص تلویزیون درباره آموزش و پرهیز از اعتیاد، از دیگر موضوعاتی بود که در این گفت‌و‌گو به آن پرداخته شد و عمده انتقادات شعیبی حول این محور چرخید. با این همه کارگردان «دارکوب» در طول مصاحبه و در بیشتر سؤالات جانب احتیاط را رعایت کرد و در پاسخ‌ها عقلانیت را بر احساسات ترجیح داد. ردپای این انتخاب در همه آثار این فیلمساز دیده می‌شود و به نظر می‌رسد ویژگی درونی و ذاتی اوست.

اولین مواجهه‌تان با اعتیاد به چه زمانی مربوط می‌شود و پیش از ساخت «دارکوب» شناختی از اعتیاد زنان داشتید؟

مواجهه با اعتیاد در کشور ما مسأله خیلی پیچیده نیست. این بیماری در هر خانواده، محل و هر مجموعه‌ای درک می‌شود. اما مسأله اصلی که باعث شد به این موضوع نگاه ویژه‌ای داشته باشم، شیوع اعتیادهای صنعتی بود. متأسفانه نسل جوان ما در سال‌های اخیر به مواد مخدر صنعتی گرایش دارند. پیش از اینها اعتیاد یک بخش سنتی داشت که اتفاقاً آن هم مخرب بود اما شکل و شمایل جدیدی از اعتیاد در سال‌های اخیر ظهور و بروز پیدا کرده که به‌نظرم به مراتب مخرب‌تر از شیوه سنتی آن است. به نظرم دوره‌ای که دغدغه ما اعتیاد به شکل سنتی بود، یعنی سال‌های دهه 60، آموزش در زمینه پرهیز از مواد مخدر به شیوه درست تری نسبت به امروز اتفاق می‌افتاد. در آن سال‌ها تلویزیون، سینما و رسانه‌های تأثیرگذار، نسل جوان را نسبت به‌خطرات اعتیاد آگاه می‌کردند اما امروز این آموزش و تربیت به‌زعم بسیاری از افراد مطلع بدرستی صورت نمی‌گیرد و من هم معتقدم اصلاً آموزشی در این زمینه وجود ندارد.

اما نکته قابل توجهی که هنگام تحقیقات فیلم «دارکوب» به آن برخوردم این بود که پایین آمدن آمار اعتیاد در جامعه معطوف به زمان حال نیست و بیشتر متوجه آینده است. به این معنی که رسانه و متولیان امر برای پایین آوردن این آمار باید از حالا روی بچه‌ها و نوجوان‌ها کار کنند، اتفاقی که در رسانه‌های ما نمی‌افتد. ما نیاز داریم دوری جستن از اعتیاد را، که بخشی از آن مربوط به مواد مخدر است، در رسانه‌ها و بواسطه تصویر و هنر نمایش آموزش دهیم. اما در سال‌های اخیر ترس حرف زدن درباره معضلات اعتیاد و نمایش واقعیت‌های آن، اجازه نداده تا به واقعی‌ترین شکل ممکن به تصویر کشیده شود. در واقع ما همیشه از اینکه حرفی خارج از چارچوب قواعد خانوادگی خودمان گفته شود، واهمه داریم. این مورد هم نتیجه تفکر مدیران رسانه است. غلط‌ ترین اتفاق ممکن این است که یک مدیر تصور کند حرفی که در خانواده خودش بیان نمی‌شود، در جامعه هم نباید گفته شود. اتفاقاً کار درست این است که آن حرفی که در خانواده‌ها، زده نمی‌شود، در سطح کلان عنوان شود تا بتوانیم حصارهای غیرواقعی را بشکنیم. به‌همین خاطر معتقدم درباره مسأله اعتیاد پوست‌اندازی تفکر و نحوه برخورد با این موضوع، نیاز اصلی جامعه ماست.

از سوی دیگر چند سالی به ابعاد اجتماعی اعتیاد در خانم‌ها فکر می‌کردم. بعدها که اعتیاد زنان در آرایشگاه‌ها و بحث گورخواب‌ها توسط مطبوعات به میان آمد، دغدغه من هم پررنگ‌تر شد. با این همه ترجیح می‌دادم از آسیب زدن به اذهان عمومی پرهیز کنم و تنها تصویری از این واقعیت را به نمایش دربیاورم. به‌همین خاطر با همراهی نویسندگان، درامی را خلق کردیم که بتواند بیننده را با خودش همراه کند و قصدمان هم نه تزریق ناامیدی بود و نه کلمه خنده دار سیاه نمایی. ایده‌ای داشتیم که اعتیاد محور آن بود در ادامه خیلی پخته‌تر شد و روی پرده سینما رفت.

موضوعی که به آن اشاره کردید تحت عنوان مخدرهای صنعتی، به‌نظر می‌رسد از تغییر سبک زندگی ما هم می‌آید. زمانی اعتیاد بیشتر گریبانگیر طبقه محروم جامعه بود اما رفته رفته این معضل گریبان طبقه متوسط جامعه را هم گرفت. طبقه محروم تمایل بیشتری برای استفاده از مخدرهای سنتی داشت و حالا نسل جوان مخدرهای صنعتی را ترجیح می‌دهند. حالا اعتیاد گریبانگیر همه اقشار جامعه است و فرق چندانی ندارد متعلق به کدام طبقه اجتماعی باشیم. این معضل در میان مشاغل و حرفه‌های مختلف به چشم می‌خورد و قطعاً سینماگران هم از این آسیب مصون نیستند. فراگیری این مسأله در میان هم صنفان خودتان، دغدغه پرداختن به آن را بیشتر نکرد؟

واقعیت این است که روابط من در حوزه کاری از یک بخشی جلوتر نمی‌رود. با اینکه همسرم هم در سینما فعالیت دارد اما خیلی روابط سینمایی‌ام خانوادگی نیست. به‌همین خاطر شناخت چندانی از آسیب‌های اعتیاد در میان سینماگران ندارم. از آنجایی که در خصوص اعتیاد آدم ترسویی هم هستم، برای آدم‌های مبتلا به این بیماری اشتیاق چندانی نداشتم. بحث اعتیاد در سینما مانند دیگر حرفه‌ها در سینما وجود دارد و نمی‌توان منکر آن شد اما نمود بیرونی آن بیشتر از مشاغل دیگر است. اتفاقاً می‌خواهم بگویم اعتیاد در سینما چندان فراگیر نیست چون آدم‌ها برای ماندن در این حرفه آنقدر باید برای سلامت‌شان تلاش کنند که سمت چنین چیزی نمی‌روند. در سینما اگر کسی به سلامتی‌اش فکر نکند براحتی حذف می‌شود اما اگر کسی در سینما به این بیماری مبتلا باشد به‌دلیل بازتاب‌های اجتماعی این حرفه، بیش از سایر حرفه‌ها به چشم می‌آید. به‌همین خاطر هر وقت از سینما حرف زده می‌شود همه دوست دارند بیشتر از مسائل پشت پرده بدانند. من تحت تأثیر همکارانم «دارکوب» را نساختم و واقعیت اینجاست دغدغه اعتیاد در میان سینماگران را نداشتم. برای من خود مسأله اعتیاد و تأثیر آن بر روابط و مناسبات انسانی مهم بود.

با این همه چرا در سال‌های اخیر سینمایی که رسالت طرح چنین مشکلاتی را دارد، کمتر و شاید دم دستی‌تر به اعتیاد می‌پردازد؟

اصلاً پرداخته نمی‌شود.

خب این تمایل نداشتن دو حالت دارد؛ یا دغدغه جامعه یا سینماگران متفاوت شده است یا اینکه به قدری کار کردن در این حوزه سخت شده که کمتر کسی رغبت می‌کند سمت آن برود.

نکته اول به‌نظرم درست‌تر است. در دوره‌های مختلف ما مسائل روزمره‌ای داریم که جذاب است، مثل فضای مجازی. یک اتفاقی امروز 12 ظهر می‌افتد و تا 24 ساعت بعد از آن همه را می‌تواند سرگرم کند و بعد هم تاریخ مصرف آن تمام می‌شود. همین اتفاق در سینما هم می‌افتد. خیلی‌ها معتقدند دغدغه اعتیاد همیشگی است پس الان درباره فلان موضوع فیلم بسازیم. من به‌عنوان کسی که در تجربه‌های سینمایی‌ام پرسوناژهای خانم پررنگ بوده‌اند، فکر کردم چرا نباید اعتیاد زنان به تصویر کشیده شود. درباره این تعداد انگشت شماری از فیلمسازان کار کرده‌اند. مصطفی کیایی در «عصر یخبندان» اعتیاد زنان را به شکل دیگری به تصویر کشید و پیش از آن هم رخشان بنی اعتماد در «خون بازی» و علیرضا داوودنژاد در «مرهم» به این مسأله پرداختند. اما ببینید فاصله این فیلم‌ها از هم چقدر زیاد است.

شما تحت تأثیر چه فیلمی «دارکوب» را ساختید؟ البته می‌دانم که ارادت ویژه‌ای به آثار رخشان بنی اعتماد دارید.

«خون بازی» و «نرگس». واقعیت اینجاست وقتی به مسأله و دغدغه واقعی زنان می‌پردازید تازه متوجه می‌شوید چه آمار عجیب و غریبی درباره آنها وجود دارد. خانم‌هایی که ناخواسته به اعتیاد دچار شدند و در لحظاتی که کسی به آنها رحمی نداشته ناچار شدند برای ساده‌ترین نیازهایشان دست به هر کاری بزنند. به همین خاطر می‌گویم اعتیاد زنان بسیار خطرناک‌تر و آسیب‌هایش بسیار بیشتر از اعتیاد مردان است.

خانم بنی اعتماد یک مستندی ساخته بودند که هیچ وقت اجازه پخش نگرفت. اگر اشتباه نکنم اسمش «حیاط خلوت خانه خورشید» بود. این یک نمونه از هزاران مستندی است که واقعیت اعتیاد زنان را به تصویر کشیده اما هیچ وقت دیده نشد. می‌خواهم بگویم مسأله سرکوب دغدغه‌ها هم موضوع مهمی است که نمی‌شود براحتی از کنار آن گذشت. برای شما هم در «دارکوب» از این دست سرکوب‌ها اتفاق افتاد؟

اتفاقاً من وقتی امیدوار شدم درباره چنین موضوعی می‌شود فیلم ساخت که آقای دکتر رحمانی فضلی در آغاز وزارت کشور به خانه سینما آمد و از همه سینماگران به‌عنوان دبیر ستاد مبارزه با مواد مخدر خواست درباره مسأله اعتیاد فیلم بسازند. اگر من بتوانم «دارکوب» را در کنار آثار خانم بنی اعتماد و آقای داوودنژاد بگذارم، این فیلم‌ها برای طرح مسأله اعتیاد کافی نیستند. به نظر می رسد که مدیران ، نگران نمایش کم کاری خودشان هستند. این مسأله ربطی به تشویش اذهان عمومی ندارد. امروز فضای مجازی تمام زمام امور را در نشر معضلات اجتماعی از دست مدیران گرفته و به شکل اگزجره و کاذب اخبار را پخش می‌کند. با این حساب تاریخ این رویکرد و تفکر مدیران به معضلات اجتماعی دیگر گذشته است. ما به یک پوست‌اندازی در مدیران و تفکراتشان نیاز داریم. مدیران از طرح برخی مسائل ممانعت می‌کنند و خب این شیوه زمانی جواب می‌داد که تلویزیون چند شبکه بیشتر نداشت! یادم می‌آید همان زمان بیماری‌ به‌ نام ایدز آمده بود و مدیران ما نمی‌دانستند این بیماری چیست و فکر می‌کردند حاصل روابط نامشروع است و باید جلوی طرح آن را بگیرند. چنین رویکردی در سال‌های آینده باعث شد آنقدر این بیماری اشاعه پیدا کند که رسانه ملی ناچار شود برای ساخت سریالی با این موضوع هزینه کند. چرا ما این همه از اتفاقاتی که برایمان می‌افتد عقب هستیم و اجازه می‌دهیم آسیب سبب شکستن بخشی از بدنه اجتماع بشود و تازه آن وقت درباره‌اش فیلم بسازیم؟ من فکر می‌کنم رسانه‌های ما به لحاظ تفکری و مدیران بسیار تاریخ مصرف گذشته‌اند. این رسانه‌ها قرار است نسلی را پرورش بدهند. ما چه بخواهیم و چه نخواهیم بچه‌های بعدی نسل ما تربیت‌شان دست رسانه‌ای است که ارتباط بهتری با آن برقرار کنند. ولی واقعاً رسانه‌های ما از این روند فاصله گرفته‌اند و جوان‌های‌مان با رسانه‌های دیگر ارتباط گرفته‌اند. مدیران ما همچنان فکر می‌کنند می‌توانند به بدترین شکل اتفاقات فضای مجازی را در رسانه ملی باید بازگو کنند و مخاطب را جذب کنند! مثلاً دختری 16، 17 ساله‌ای که من هیچ وقت تصاویرش را ندیدم، به رسانه ملی می‌آورند و کاری می‌کنند که خودشان را در مظان اتهام قرار می‌دهند! درباره این اتفاق اصلاً نیازی به چنین کاری نبود و کافی بود با یک تلفن به آن دختر تذکر بدهند و او قطعاً دیگر آن کارها را نمی‌کرد. به همین خاطر می‌گویم نیاز به پوست‌اندازی در سطح مدیران و تفکر آنها داریم و البته به نظر می‌رسد این پوست‌اندازی در تفکر رسانه‌ای هیچ وقت اتفاق نمی‌افتد.

آن موقع که شما خواستید دارکوب را بسازید این پوست‌اندازی اتفاق افتاده بود؟ چطور کسی مثل بهروز شعیبی می‌تواند بسازد اما...

اشکال این ماجرا اینجاست که این اتفاقات قائم به فرد است. قائم به بهروز شعیبی، علیرضا داوودنژاد، رخشان بنی اعتماد، مصطفی کیایی و... فائم به فرد بودن خطرناک است چون اگر روزی کسی تصمیم بگیرد نسازد، دیگر نمی‌سازد. من قبول دارم مطرح کردن بعضی موضوعات می‌تواند ناامیدی ایجاد کند به همین خاطر مهم است که چطور بیان شود اما خب معضلات اجتماعی واقعیت‌های جامعه هستند. البته من با ایجاد ناامیدی در فضای تصویری اصلاً موافق نیستم چون معتقدم اثری که ما می‌سازیم تنها برای یک مقطع نیست و باید در مقاطع مختلف زمانی هم تأثیرگذار باشد. به همین خاطر از اگزجره کردن و بزرگنمایی‌اش پرهیز دارم. من «دارکوب» را ساختم چون نگران آینده دختران جامعه بودم و قرار نبود با بزرگنمایی این موضوع سودش را ببرم. صرف اینکه بگویند فلان فیلم جذاب است و افتخارش برای من باشد. قرار بود هر دوره‌ای هرکس این فیلم را ببیند متوجه آسیب‌های این بیماری شود و به نظرم از این لحاظ فیلم کار خودش را کرده است.

منظورتان را دقیق متوجه نمی‌شوم، می‌خواهید بگویید مدیران به افراد خاصی برای پرداختن به مسائل اجتماعی اعتماد می‌کنند؟!

مسأله اعتیاد ربطی به مدیران ندارد. شما هر فیلمنامه‌ای با موضوع اعتیاد ببرید، کسی دنبال این نیست کدام فیلمساز می‌خواهد این فیلم را بسازد. می‌دانید چرا؟ چون مسأله اعتیاد مسأله مگویی نیست. اما به‌نظرم شکل گویش و طرح این معضل غلط است. مثلاً تلویزیون مستندی با محوریت این موضوع می‌سازد و آنقدر اعصاب خردکن است که همه ترجیح می‌دهند بزنند شبکه دیگری فوتبال ببینند.

تلویزیون در مورد همه موضوعات اجتماعی منفعل عمل می‌کند، اجازه بدهید یک مثالی بزنم. اخیراً یک سری کلیپ‌هایی با موضوع کودک آزاری از یکی از شبکه‌های ماهواره میان کارتون برای بچه‌ها پخش می‌شود که جنبه آموزشی دارد. همان حرف‌هایی که مادرها و پدرها نمی‌دانند چطور باید به بچه هایشان بگویند، این شبکه به بهترین شکل برای بچه‌ها بین کارتون‌های پخش می‌کند آن وقت تلویزیون ما همچنان دنبال بازپخش، سریال‌های کره‌ای و فوتبالیست‌هاست! چرا حاضریم فضای مجازی تخریب کند و ما به روی خودمان نیاوریم؟! در فضای مجازی اتفاقات به‌صورت کاذب نشر داده می‌شود و آن وقت ما حاضر نیستیم اتاق فکری در رسانه ملی برای درست مطرح کردن این موضوعات راه بیندازیم. واقعاً نمی‌دانم تلویزیون تا کجا می‌خواهد پیش برود.

این همه سال است که همه انتقاد می‌کنند و تلویزیون هم همچنان همان روند همیشگی خود را در پیش گرفته است. جزیره‌ای جدای از جامعه که نمی‌خواهد صدای انتقادهای سازنده را بشنود. در این سال‌ها بودند تصمیم گیران و مدیرانی که تلاش کردند تغییری در رسانه ملی ایجاد کنند اما این تغییرات دوام چندانی نداشته است.

می‌دانید چرا؟ چون مدیران ما حاضرند بچه هایشان خواسته یا ناخواسته در فضای مجازی هر چیزی را ببینند اما در واقعیت و چشم تو چشم حرفی به آنها گفته نشود. تفکرات آنها همچنان تحت تأثیر تفکرات دهه 40 و 50 است. هنوز فکر می‌کنند می‌توانند در محیطی فارغ از ارتباطات گسترده به شیوه قدیم کنار هم بنشینند و غذایشان را بخورند و تلویزیون پشت سرشان هم برنامه های مورد تأییدشان را پخش کند! فارغ از اینکه چند قدم آن طرف‌تر بچه هایشان در فضای مجازی شاهد مسائلی هستند که غیرقابل باور است.

من این ایراد را به خود رسانه‌ها نمی‌دانم، این ایراد را به کسانی می‌دانم که رسانه‌ها را تحت فشار قرار می‌دهند. اگر تلویزیون بخواهد درباره اعتیاد حرف بزند قبل از فکر کردن به مخاطبش باید به تلفن‌هایی فکر کند که به سازمان می‌شود. به نظرم کسانی تحت عنوان مسئولان که جامعه را هدایت می‌کنند، متفکرند و ما عمدتاً در سطح مدیرانی که قرار است میان نظام تفکری و مردم رابط باشند، دچار مشکل هستیم. چرا آنها باید تصمیم بگیرند؟ اگر قرار بر این بود تلویزیون آزادانه رفتار کند مطمئن باشید به دوره‌ای برمی گشتیم که رسانه ملی ارتباط خوبی با مخاطب داشت.

با این اوصاف به نظرتان زمان آن نرسیده که از تلویزیون ناامید شویم و روی رسانه‌های دیگری سرمایه‌گذاری کنیم؟

مثلاً شبکه نمایش خانگی که من سریال «گلشیفته» را برایشان ساختم یکی از همین رسانه هاست که هنوز به بلوغ کافی نرسیده است. همچنان باید به تلویزیون امیدوار باشیم و برای آن تلاش کنیم. در رسانه‌های دیگر این بلوغ به کندی اتفاق می‌افتد.

شبکه نمایش خانگی در چه زمینه‌ای به بلوغ نرسیده است؟

زمانی می‌توانیم بگوییم شبکه نمایش خانگی به بلوغ رسیده که به‌صنعتی مستقل تبدیل شده باشد. این بخش به‌دلیل ارتباط با مخاطب هنوز به جایگاه واقعی نرسیده است. رسانه باید ارتباط گسترده با مخاطب داشته باشد. من همچنان معتقدم تلویزیون جای بهتری برای ارتباط با مخاطب است به‌شرطی که تغییری در شیوه برقراری این ارتباط به وجود آورد. تلویزیون ارتباط بهتری با طیف وسیع مخاطب با فرهنگ و آداب و رسوم مختلف برقرار می‌کند. نکته دیگر اینجاست که هنوز بخش عمده جامعه ما مخاطب تلویزیون هستند اما اینکه آیا این رسانه پاسخگوی مخاطبان خود هست یا نه، باید به آمار و ارقام مراجعه کرد. فعلاً که فضای مجازی بهتر و درست‌تر با مخاطب ارتباط برقرار می‌کند. در فضای مجازی هر فرد یک رسانه است و تلاش می‌کند نظر و عقیده خود را به هشتاد میلیون نفر برساند اما تلویزیون مجموعه‌ای است که تلاشی برای جذب مخاطب میلیونی‌اش نمی‌کند.

توجهی که در اکثر کارهایتان به زنان دارید، به چه‌ منظوری است؟ معتقدید در جامعه ما حقوق زنان نسبت به مردان نادیده گرفته شده است؟

من در بخش قوانین مربوط به بانوان خیلی وارد نیستم اما به‌عنوان یک فرد جامعه می‌دانم که حضور خانم‌ها اهمیت بسیار زیادی دارد و ما باید آرامش خاطر برای حضور مؤثر آنها در جامعه به وجود بیاوریم. باید اهمیت آن ها را در جامعه به خودشان نشان دهیم. به نظرم حضور زن در یک خانواده قطعاً مرکز ثقل است. شاید من بهروز شعیبی که هم پوزیشن همسر دارم و هم پدر، به این نتیجه رسیدم.

پس اجازه دهید سؤال را به‌شکل دیگری بپرسم شاید به جواب برسیم. تجربه زیستی‌تان به‌عنوان یک انسان، شما را متوجه این مسأله نکرده که ما جامعه مردسالارانه تری داریم؟

با روندی که جامعه جهانی در پیش گرفته حضور خانم‌ها در عرصه‌های اجتماعی پر رنگ‌تر از گذشته است. اما من فکر می‌کنم برای رسیدن به حقوق برابر، زنان و مردان باید دوشادوش هم حرکت کنند. صرف اینکه خانم‌ها تلاش کنند حقی را بگیرند یا مردان به این فکر باشند حقوقی به‌خانم‌ها بدهند کافی نیست. خانم‌ها برای این حرکت اجتماعی که در جهت امنیت‌شان و تغییر قوانین است، بیش از هر چیزی باید به سلامت روابط شان با محیط اجتماعی توجه کنند. به نظرم اگر در جایی مانعی بر سر راه احقاق این حقوق ایجاد می‌شود، بخشی از آن متوجه زنان و تلاش آنهاست که می‌خواهند به شکل ناسالمی حقوق‌شان را مطالبه کنند. اتفاقاً در حرکت سالم خانم‌ها همه چیز بدرستی اتفاق می‌افتد، ما می‌توانیم به این حقوق برابر هم برسیم.

برای ساخت «دارکوب» تیم تحقیقاتی داشتید؟

بله و مشاورانی هم که کنارمان قرار گرفتند. اما بخش عمده‌ای از تحقیقات بر دوش نویسندگان خودمان بود که به‌صورت میدانی این کار را انجام دادند. وقتی وارد پیش تولید و بخش اجرایی شدیم هم این اتفاق توسط بازیگران و بازیگردان باز هم به‌صورت میدانی ادامه پیدا کرد.

براساس این تحقیقات اعتیاد در زنان برگشت‌ناپذیرتر است یا مردان؟

دقیق نمی‌دانم اما فکر می‌کنم فرقی ندارد. می‌دانم که آسیب‌ها در بخش زنان خیلی بیشتر است. چیزی که ما می‌دیدیم این بود که در خانواده‌ای که پدر اعتیاد داشت اما مادر حضور داشت، کانون خانواده از هم پاشیده نمی‌شد و مادر به‌هرطریقی می‌توانست خانواده را جمع کند اما در خانواده‌هایی که مادر درگیر اعتیاد بود، پدر نمی‌توانست از عهده مسائل خانواده بربیاید، ناسازگاری‌ها بیشتر بود و پدر نمی‌توانست بچه‌ها را حفظ کند.

در «دارکوب» ما شاهد مادرانگی‌های یک زن معتاد بودیم و همین در فیلم نقطه اتکایی برای بازگشت مادر به زندگی سالم شد. به‌نظرتان مادرانگی می‌تواند ضامن برگشت‌پذیری فرد معتاد باشد و شما در تحقیقات به چنین چیزی رسیدید؟

من اطلاعات علمی و طبقه‌بندی شده در این زمینه ندارم اما می‌دانم نقطه عجزی برای برگشت از اعتیاد وجود دارد. یعنی جایی که فرد معتاد به این نتیجه برسد این زندگی را نمی‌خواهد و تمایل دارد به زندگی سالم برگردد. اینجاست که NGO‌ها دست به‌کار می‌شوند و به‌کمک فرد معتاد می‌روند. این نقطه عجز اما در آدم‌های مختلف متفاوت است. ممکن است پدری با دیدن فرزند خود به این نتیجه برسد که باید برگردد یا جوانی با دیدن چهره پدرش و مادری هم با دیدن فرزندانش به نقطه عجز برسد. این نقطه می‌تواند بهانه تلاش برای برگشت به زندگی معمولی باشد. حالا که بحث به اینجا رسید اجازه بدهید این را هم بگویم که «دارکوب» به مراتب تجربه سخت تری از دو فیلم «دهلیز» و «سیانور» بود.

این مسأله نمود بیرونی هم دارد. به‌نظرم «دارکوب» فیلم عریان تری نسبت به «سیانور» و «دهلیز» است و تلخی‌های اجتماعی در آن پر رنگ‌تر است. این اتفاق تعمدی بوده یا فضای فیلم تازه‌تان چنین چیزی را می‌طلبید.؟

هم تعمدی بود و هم فضای فیلمنامه و موضوع آن را می‌طلبید. من فکر می‌کنم نمی‌شود درباره موضوع اعتیاد با احتیاط و رودربایستی جلو رفت.

در «دهلیز» که به خیلی چیزها نگاه مهربانانه تری داشتید!

آنجا اتفاقاً موضوع درباره پرهیز از خشم و اتفاقات ناخواسته بود و ما از زاویه دید یک کودک به مسأله نگاه می‌کردیم.

در «دارکوب» هم این نگاه انسانی وجود دارد اما به نظرم می‌رسد انسانیت و مفاهیم مرتبط با آن زیر سایه سنگین اعتیاد قرار می‌گیرد.

اعتیاد خیلی چیزها را از بین می‌برد و فردی که درگیر آن می‌شود نمی‌تواند به مسائل دیگر توجه کند. این سایه سنگین واقعاً وجود دارد و از آن گریزی نیست. از «دهلیز» تا «دارکوب» نگاه منتقدان نسبت به‌ شما سختگیرانه‌تر شده است. باعث و بانی این سختگیری هم خودتان هستید. در شرایطی که صدای انتقاد منتقدان بعد از فیلم «دارکوب» بالاتر رفت، چقدر نگاه سختگیرانه آنها را جدی می‌گیرید؟ می‌دانید که بخشی از این انتقادها متوجه محتوای فیلم بود و به اذعان برخی از نقد نویسان «دارکوب» حرف تازه‌ای در حوزه اعتیاد نداشت.

قطعاً نقدها را می‌خوانم و فیلمنامه فیلم هایمان را هم بعد از آماده شدن در اختیار برخی منتقدان می‌گذارم تا نظرشان را جویا شوم. وقتی هم فیلم آماده شد، پیش از نمایش با دعوت از آنها، نظرشان را می‌پرسم. اما باید بگویم از سر فیلم «سیانور» و برخوردی که در جشنواره فیلم فجر با آن شد، یک مقدار تکلیفم با خودم روشن‌تر است و از این بابت خدا را شکر می‌کنم. من دغدغه‌هایی دارم و یک سری الزامات زمانه هم در این میان وجود دارد، بنابراین سعی می‌کنم به این موضوعات بپردازم. باید این روند را طی کنم اما اینکه توقع داشته باشیم همیشه یک شکل و با یک میزان کیفیت فیلم بسازم، انتظار زیاد است. درباره «دارکوب» اما به منتقدان حق می‌دهم. سر این فیلم به جایی رسیدم که باید بین فیلمی که در جشنواره‌ها دیده شود و مخاطب خاص و سینمارو دوستش دارد یا فیلمی که حرف اجتماعی صادقانه می‌زند، یکی را انتخاب می‌کردم. ما به شکل‌های مختلفی برای جذاب کردن این درام فکر کرده بودیم. بخش اجتماعی که رسالت این فیلم است ما را محدود کرد. بعد از ساخت فیلم هم با کارشناسانی که در این حوزه فعالیت کردند حرف زدم و نظرشان را جویا شدم و خب از نتیجه کار راضی بودند. من الان می‌توانم قبل از شما درباره اشکالات فیلم حرف بزنم. اما روندی که عرض کردم ما را به اینجا رساند که «دارکوب» باید این‌طور باید ساخته شود. این را هم بگویم که نقدها علاقه من را به منتقدان بیشتر می‌کنند. هر چقدر نقدها درست‌تر و صادقانه‌تر ولو اینکه تند باشد، من ازآنها استفاده می‌کنم. حقیقتاً شعارم این است فیلم وقتی ساخته می‌شود دیگر برای فیلمساز نیست و برای مخاطب است.

شما چیزی تحت عنوان مصائب سینمای اجتماعی، اتفاقی که برای بسیاری از فیلمسازان این حوزه می‌افتد، از ممیزی‌ها گرفته تا مخالفت‌ها و... تجربه کردید؟

هنوز تجربه نکردم.

این مصون بودن از همان اطمینان و اعتماد و سابقه کاری‌تان می‌آید؟

نه، شاید به خاطر لحن امیدوارانه‌ای که «دارکوب» و باقی فیلم هایم دارد. من همیشه با این شعار کار می‌کنم که من نباید سود فیلم را ببرم، سود فیلم از آن خود فیلم است. شاید به همین خاطر است که شاید سمت ممیزی‌ها نمی‌روم. مثلاً تا چند روز قبل از پیش تولید فیلم «دهلیز» فکر نمی‌کردم بتوانم آن را بسازم چون سرسختانه مخالفت کردند که نمی‌توانم درباره قصاص فیلم بسازم و هر چه تلاش کردم بگویم موضوع فیلم چیز دیگری است، نتیجه نداشت. درنهایت شاید یکی دو نفر در شورا از فیلم دفاع کردند و من را نجات دادند. درباره «دارکوب» هم قطعاً حرف‌هایی بوده اما مانع ساخت آن نشد.

در شبکه نمایش خانگی چطور، طعم ممیزی را چشیده اید؟

بگذریم.

سایت شعار سال، با تلخیص و اضافات برگرفته از سایت روزنامه ایران، تاریخ انتشار 3 مرداد 97، کد مطلب: 475564، www.iran-newspaper.com


اخبار مرتبط
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
آخرین اخبار
پربازدیدترین
پربحث ترین