شعار سال : به مرحوم عزت الله انتظامی می گوییم آقای بازیگر. بازیگر پیشکسوت. استاد. و ... اینها همه درست و بجا گفته می شوند. اما ...
اما ظاهرا بخاطر گذر ایام و شاید هم فراموشی و کم توجهی، یادمان رفته است که مرحوم انتظامی در کنار بزرگانی چون حمید سمندریان، اسماعیل شنگله، جعفر والی، پرویز فنی زاده، جمشید مشایخی، علی نصیریان، محمدعلی کشاورز، داوود رشیدی و بهروز وثوقی، کلاس بازیگری در سینمای ایران را از بیخ و بن دگرگون کردند و دنیای جدیدی برای بازیگری بوجود آوردند. این کار سترگ و ماندگار، در کنار نقش آفرینی های خاطره ساز این بزرگواران، یکی از وجوه انکار ناپذیر اعتبار و حرمت سینمای ایران و در زمره ی یادگارهای درخشان این یاران دبستانی است.
در سینمای هالیوود، وجود اعجوبه هایی چون کنستانتین استانیسلاوسکی، استدلا آدلر، الیاکازان و ... به تربیت نسلی از بازیگران نامدار انجامید که مارلون براندو یکی از قله های آن به شمار می رود. سینمای هالیوود در برابرِ آنها نبود. بلکه، قدرشان را دانست. اما کار بزرگ و شگفت بزرگانی چون مرحوم انتظامی در این بود که در سینمای فرو رفته در ساده انگاری و سینمای دم دستیِ آبگوشتی که جریان قدرتمند آن سال های سینمای ایران به حساب می آمد (دهه ی چهل و پنجاهِ شمسی) راهی تازه گشودند و توانستند شرافت بازیگری را در ساحت هنری و واقعیِ آن ترجمه کنند. این کار، اگر از نقش آفرینی آنها ارزشمندتر نباشد، کم ارج تر نیست.
*کلاس و شرافت بازیگری امروز سینمای ایران، مرهون و مدیون این بزرگواران است.
**خداوند درگذشتگان این یاران دبستانی را در دریای آرامش و آمرزش خود پذیرا باشد و به اساتیدی که سایه شان بر سرمان است، عزت و عافیت روزافزون عنایت فرماید.
از سوی دیگر غلبه حوادث و حادثه ردازی آنچنان بر دنیای فیلم چیره شده است که وقتی فیلمساز می خواهد به نقش ویرانگر نیروهای غیرمادی ( اجنه و شیاطین ) بر زندگی و دنیای انسانی اشاره کند، بناچار به این نیروها توان و قدرتی می دهد که از شدت مبالغه آمیز بودن باوری را برنمی انگیزد. و موسیقی پر حجم ( و البته خوب ) فیلم هم نمی تواند آن را باور پذیر کند. برای نمونه وقتی قرار است ورود نیروهای شر را به جهان انسانی در چند سکانس بسیار مهم و سرنوشت ساز از فیلم ببینیم، آنها دارای آن قدرتی هستند که در زمانی کوتاه انسان های زیادی را به تسخیر خود در می آورند و... چنین روایتی شاید در یک کار داستانی مکتوب قابل چشم پوشی و باور باشد ( چرا که در روایت داستانی مکتوب، تمام این صحنه¬ها را خوانندگان به تناسب نگاهی که به روایت دارند و پیوندی که با داستان خورده اند در ذهن خود می سازند ) ولی در یک اثر سینمای باید بتواند تماشاگر را چنان در نیرو و کشش دراماتیک خود فرو ببرد که حتی نفس او در سینه حبس شود و از رخدادی که بر پرده می-بیند منقلب گردد و تپش سلولهای خود را بشنود. و بالاتر از این، با دیدن این صحنه ها در خود مرور کند و با تاثیر پذیری از رخداد به نمایش درآمده ( دست کم برای ساعاتی ) احساس کند که چقدر در لحظه لحظه زندگی به نیروی توکل به خدا و پناه بردن به آن یگانه هستی بخش نیاز دارد و به اندازه¬ی چشم برهم زدنی نباید از خداوند غفلت کند. و این همه در حالی است که هیچکدام از این حالتها و تاثیرات بر بیننده فیلم رخ نمی دهد. به گمان من اشتباه بزرگی که مجتبی راعی در « سفر به هیدالو » مرتکب شده، و فرمان مرشد و مراد به مرید را به بدترین و غیر سینمایی ترین بیان، روایت کرده، بحرانی هم در ملک سلیمان تکرار نموده است. بنابر این، حتی می توان گفت که این سکانس ها و واکنش بازیگران فیلم در برابر رخدادی که بر آنها آوار شده است، از شدت باور ناپذیری، بعضا بی معنا می نماید. یکی از بنیادهای روایت در سینما این است که اگر تماشاگر نتواند به دنیای فیلم وارد شود و منطق آنچه می بیند را باور نکند، خانه پر، ممکن است دچار یک شگفتی زودگذر بشود و نه بیش تر. بگذارید کمی روشن تر بگویم که ملک سلیمان نتوانسته است با تماشاگر خود قرارداد روایی محکم و ژرفی ببندد و بر پایه¬ی این قرارداد، روایت خود را با او در میان بگذارد.
ساختار و عناصر بیانی راویت در ملک سلیمان همانند ساختار زبانی و عناصر روایت در مثنوی معنوی است. مولانا نیز در مثنوی، بنیاد سخن را بر القای پیام و انتقال معنا گذاشته است و نه هنرورزی در سخن شاعرانه. قواعد عروض و قافیه برای او اصل نیست بلکه گاهی به شدت از دست و پا گیر بودن قواعد عروضی و تنگناهای قافیه گلایه می¬کند. از همین روی، سخن شناسان، مولوی را هنرمندی شاعر نمی¬دانند. چنانچه خودش هم خوش نداشت تا این ویژگی را به او نسبت دهند. مولوی، منبرنشین معناست، نه قلندر میدان هنر. رازورزی است که راز گشا نیز هست. ملک سلیمان هم غوطه زننده در پیام و معناست و چشم فرو بسته بر هنرورزی در روایت سینمایی. ضمن اینکه معنا و پیام فیلم هم در تسلسل حوادث جاری در آن به گونه ای گرفتار شده است که به شدت کمرنگ می نماید و از هیچ نقطه کانونیِ موثری برخوردار نیست. ( در باره¬ی معنا و پیام مورد نظر فیلم و اینکه چقدر درست یا نادرست است، باید آگاهان بر معارف الهی داوری کنند، چرا که در باور من، فرازهای سرنوشت ساز فیلم، به نگاه و روایت جهان مسیحی نزدیک تر است. ) درست در برابر مولوی، رند شیراز قامت افراشته است که همه ی معانی وسخن شگفت و آسمانی خود را چنان در ابریشم هنر و ذوق شگفت هنرمندانه ی خود پیچیده است که تا هنوز، عامی و عالِم در حظ سخن اش مست و مدهوش اند. و برای شرح و تفسیر یک غزل اش، باید روزها و هفته ها از روی خرد و دانایی و ذوق سخن بگویند.
سایت شعار سال، با اندکی تلخیص و اضافات برگرفته از کانال گنجه آنلاین اکبر نبوی