شعار سال: نباید گمان کرد
که این همراهی بهدلیل دانش محدود آن زمان بوده و با پیشرفت و گسترش علم پزشکی
فراگرفتن همه مطالب طب و فلسفه از عهده افراد خارج شده است و این دو رشته از هم
جدا شدهاند. تصور من این است که در دوران پیشین نیز افرادی وجود داشتند که فقط به
درمان دردهای جسمانی مردم میپرداختند، ولی چون افرادی عادی صنوف دیگر به فراموشی
سپرده شدند، فقط طبیبانی ماندگار شدند که حکمت کافی داشتند. واقعیت این است که در
روزگار ما نیز چهرههای ماندگار پزشکی بین مردم کسانی هستند که دانشی فراتر از
امراض پزشکی دارند. چهرههایی چون دکتر محمد قریب و
دکتر یلدا و... را به خاطر بیاورید و به راز ماندگاری آنان فکر کنید؛ آنان حکیمانی
فراتر از پزشکان زمانه خود بودند. واقعیتهای تحول تاریخ پزشکی نشان میدهد که پس
از دورانی که آموزش طب آکادمیک و به دانشگاهها محدود شد، پزشکان مدرنی تربیت شدند
که در تشخیص و درمان بیماریهای جسمی حاذقتر بودند. آنان چنان آموزش داده میشدند
که در بیمارستانها و مطبها بنشینند و مراجعان را معاینه احشا کنند و با دارو یا
جراحی رفع مشکل و پاتولوژی کنند.
مدتی نپایید که محققان متوجه شدند میزان پیشرفتهای اولیه درخشان در
کاهش مرگومیر به حالتی ثابت رسید و از طرفی دیگر، برخی بیماریها و شکایات همچنان
ادامه یافته و حتی بیشتر شدند.
امروزه بهدلیل مشاهدات فوق، دیدگاه قدیمی به مفهوم سلامت تغییر یافته
است. «سلامت» دیگر به معنی نبود بیماری نیست؛ بلکه
مجموعه فعالیتهایی آگاهانه برای رسیدن به بالاترین کیفیت از نظر جسمی، محیطی،
روانی، احساسی، معنوی و جنبههای اجتماعی است. چنانچه وظیفه پزشکان را بهبود
سلامتی افراد بدانیم، با این تعریف بار دیگر به پزشکان حکیم محتاجیم تا به اهداف
دانش طب نائل شویم.
این درک مبتنی بر واقعیات منجر به اهمیتدادن بیشتر طراحان آموزش پزشکی
در سراسر جهان به مقولهای به نام طب جامعهنگر شد و دپارتمانهای پزشکی جامعهنگر
در همه دانشگاهها و وزارتخانهها تشکیل شدند. در این شیوه طبابت برای آموزش بیمار
بهمنظور ایجاد تغییرات مناسب در شیوه زندگی و مراقبت از خود، بهایی شایسته قائل
شده و از طب مکمل بهموقع بهرهمند میشوند. برتری
کاوش برای شناخت عوامل زمینهساز بیماری بهمنظور درمان علائم، از عناصر دیگر این
شیوه پزشکی است. در این حوزه، پیشگیری بیش از درمان اهمیت دارد و از نظر اقتصاد،
درمان مقرونبهصرفهتر است. محققان این عرصه نشان دادند که یکی از فراموششدهترین
روشهای طبابت برانگیختن تواناییهای ذاتی خود بیمار برای درمان و بهبودی اوست،
زیرا بیماری بهعنوان تظاهری از اختلال کارکردها در کلیت وجود اوست، نه رویدادی
جداگانه.
اهمیت مهارتی که پزشکان حکیم داشتند بار دیگر برجسته شده است و آن
کیفیت رابطه ایجادشده بین پزشک و بیمار است؛ به نحوی که به آزادی عمل بیمار جایگاه
ویژهای داده میشود. برقراری رابطهای ایدهآل بین پزشک و بیمار، منوط به توجه
کافی به نیازها، تمایلات قلبی، باورها و دانش و فرهنگ آنهاست. مشخص
شده است که کلینیک، مکانی ایدهآل برای آموزش است و مؤثرترین آموزشهای چهرهبهچهره
در این رابطه قابل پیادهکردن است و بخش مهمی از رسالت پزشک امروز باید آموزش
باشد. بیماری، درد و فرایند مرگ میتواند فرصتی برای آموزش بیماران و پزشکان باشد.
پزشکان الگوی سالمزیستن مردماند و اهمیتدادن به سبک و شیوه زندگی خودشان را
باید سرلوحه زندگی خویش قرار دهند. در این راستا انتقال امید و عشق به بیماران نیز
بخش مهمی از تلاش طبیبان است. به سطور اول این نوشته بازگردیم؛ پزشکی و حکمت رابطهای
دیرینه و تنگاتنگ دارند و این را پزشکان بهتر از همه در کار روزمره خود درمییابند.
شعار سال، با اندکی تلخیص و اضافات برگرفته از روزنامه شرق، تاریخ انتشار 6 شهریور 97، شماره: 3230
چه میدونم ولله! خیلی وقته که نمیفهمم چی داره به این جهان میگذره